eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
خیلی وقتا دلمون از دنیا میگیره.💔 دلت میخواد آروم شی.😊 گوشیتو 📱برمیداری میای کانال خاکریزشهدا روایت های شیرین از کسانی که از دنیا بریدن.⛓💔 خوش به حالشون. 😔🌺 _ #عکس_پروفایلهای_مذهبی 😊 (دخترونه،پسرونه و شهدایی) _ #جملات_ناب_شهدا _ #عکسهای_شهدای_مدافع_حرم در این خاکریز دلت آسمانی میشود😍 اگه دلت میخواد سرباز امامت باشی و محقق #ظهورش باشی....✨🌸 #یازهرا💛 بگو و عضو شو #مطمئن باش #دعوتت به این کانال اتفاقی نبوده.....💫 の❤️ http://eitaa.com/joinchat/4031578114C035e8543af ❤️の رفـقا جانـمـونـید👆
📸 #عزاداری در جبهه ها با حضور #شهید_محمد_ابراهیم_همت @yousof_e_moghavemat
صندلیهای خالی! لبنان، بیروت سالن پذیرایی سفارت جمهوری اسلامی ایران تصویری تکراری که در ۳۷ سال گذشته، سالی یک بار به کار آمده است و دیگر هیچ! @yousof_e_moghavemat
⚫️ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِيِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِيِّ النَّقِيِ‏ وَ حُجَّتِكَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّيقِ الشَّهِيدِ صَلاَةً كَثِيرَةً تَامَّةً زَاكِيَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً كَأَفْضَلِ مَا صَلَّيْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِيَائِكَ‏ 🔸 شهادت جانگداز حضرت امام رضا علیه السلام،خورشید هشتم امامت را به پیشگاه امام زمان عجل الله«تعالی فرجه شریف» تسلیت می گوییم @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
↪ ✔ 🔸️ ❤ ❤ 💠 چند تا کوچه پس کوچه را رد کردیم و رسیدیم. تا وارد خانه شدیم، با دیدن فضای آن بدجوری خورد توی برجکم. ظاهراً چند ماهی می شد که کسی آنجا زندگی نمی کرد. گرد و غبار، تمام خانه را گرفته بود. یک اتاق بالا داشت، یک اتاق پایین. بدون کوچک ترین امکانات حتی حمام. رو به من کرد و گفت: "همین جا بمونیم؟" گفتم: "حسین آقا! وضع اینجا مناسب نیست و هیچی نداره." دوباره گفت: "بمونیم؟" فهمیدم میلش به ماندن است. من هم موافقت کردم. اول چهار نفری با جارو افتادیم به جان خانه؛ اما دردسر بزرگ حمام بود. شیر آبی در زیر زمین خانه قرار داشت. با سنگ چین دورش و از آن برای شستن استفاده می شد. شیلنگ آبی تهیه کرد. آن را به شیر وصل کرد و با ترفندی به سقف همان جا زد و گفت: "این هم از حمام! دیگه چی می خواین!؟" با هر زحمتی بود خانه را برای زندگی آماده کردیم. هم من و هم یک قبضه اسلحه کلت کمری داشتیم. بار اولی که خواستیم به حرم برویم، گفت: "آقای واعظ! این کلت رو با خودت نیار." گفتم: "کجا بذارم؟ یک موقع اگه گم بشه، کار دستمون میده!! خونه هم که نمیشه گذاشت!!!" گفت: "بده به خانمت بذاره توی کیفش." گفتم: "حالا واسه چی؟" گفت: "وقتی داری با آقا صحبت می کنی و زیارت نامه می خونی، ممکنه یهو حواست بره سمت اسلحه ات و این اصلا ارزش نداره که ارتباطت با آقا، سر اسلحه قطع بشه." یادم هست وقتی وارد حرم می شدیم، می رفت کناری می ایستاد و چنان غرق حس و حالش می شد و اشک می ریخت که به حالش غبطه می خوردم. 📚 از کتاب شیرین و خواندنی ( خاطرات سردار ) به روایت دوست و همرزمش ❤ 🏴 🏴 @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🙂 ❤ ❤ ✔ 🌸 ↩ ↪ 🔍 📷 🌄 بزرگتری کوچکتری حالیش بود. هرچه پافشاری کردم جلو بنشیند، زیر بار نرفت. از ب بسم اللهِ حرکت، صدقه جمع کرد که به سلامت برسیم. انداختیم از جاده سمنان رفتیم؛ جاده تا . گِلی از دستش نمی افتاد. مدام می گفت. در آسایشگاه، توی یک اتاق افتادیم، تخت ها هم بغل هم. بعد از کلاس و نماز ظهر دیگر آقامحسن را نمی دیدم. می گفتم: "تو حرم چیکار می کنی؟ نه ناهاری، نه شامی. بیا یه چیزی با هم بخوریم." می گفت: "حالا یک چیزی پیدا میشه برای خوردن." هر بار از خواب بلند می شدم، می دیدم روی تخت خالی است. پرسیدم: "کسی رو تو داری؟" گفت: "آره اینقدر از این رفقا پیدا میشن که نگو." یکی دو شب با همین فرمان رفت جلو. دلم تاب نیاورد. قسمش دادم: "خداوکیلی بگو، این همه وقت چیکار می کنی تو حرم؟" بغض راه گلویش را گرفت: "میاد روزی که حسرت این لحظه ها رو بخوریم." توی خلوتیِ سحر، گوشه ای می خواند؛ با گردن کج. مثل ابر بهار در نماز شبش اشک می ریخت. می خواستم توی کارش سر در بیاورم: "خسته نمیشی؟" چشمانش برق زد: "اینقدر برام شیرین و لذت بخشه که نگو." از بازار رد می شدیم. خانم بی حجابی را دید. سرش را پایین انداخت و گفت: خواهرم! جلوی حجابت رو رعایت کن." با آرنج زدم به پهلویش: "ما رو می‌گیرن تا حد مرگ می زنن!" کوتاه بیا نبود: "آدم باید ش سرجاش باشه؛ خون ما که رنگی تر از خونه نیست!" پایش را کرد توی یک کفش. سر حرفش ایستاد که موج های آبی!!! بیا نیست. - من اومدم مشهد فقط برای خودم تازه شاکی هم بود که با این کارها، چهره مذهبی را خراب کرده اند و مردم را از غافل می کنند. خودمانی تر که شدیم، گفت: "از خدا و یک خواسته دارم، می خوام تو راه بشم. مکثی کرد و سرش رو انداخت پایین... 📚 از کتاب بسیار زیبا و خواندنی ؛ روایت هایی از زندگی راوی: غلامرضا عرب، همکار شهید. 🆔 @yousof_e_moghavemat
#بشارت_رسول_اللہ #ماه_ربیع_الاول🌙 السلام علیک یاحضرت م🌙اه شب اول ماه است وهیاهوی جهان ماه عالم به کنار ماه خیمه ی حسین❤️ ماه دل آرای من است😍 @yousof_e_moghavemat
🔆 ای غایب از نظر به خدا دوست دارَمَت... #حاج_احمد_متوسلیان از سمت چپ نفر اول😍 @yousof_e_moghavemat
خدایا؛ تو را به مناسبت های عزیز این ماه گرامی قسم می‌دهیم؛ این ماه را بر تمام #شیعیان جهان، مبارک و پر خیر و برکت قرار بده، و در #ظهور ارباب و مولای ما، #امام_زمان (عج) تعجیل بفرما، و به ما توفیق بهره بردن از فضایل این ماه عنایت فرما، و تمام مریضان را به حرمت این ماه شفای عاجل عنایت فرما، و مشکلات و گرفتاری تمام شیعیان را برطرف بفرما. "آمین ربّ العالمین." @yousof_e_moghavemat
هرگز نمیـرد ! آنکه دلش جلدّ مشهد است ... حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند شهید حاج حسین خرازی(نفر سوم از سمت راست) و یاران در مشهد @yousof_e_moghavemat