😃 #حاج_احمد_متوسلیان 💕
🌟
🌠
...سرم را پایین انداختم. از خط دور شده بودیم و او در مسیر به چند پایگاه سر زد. مسئول یکی از پایگاه ها لب جاده ایستاده بود. بیچاره با دیدن #حاج_احمد ، مثل جن زده ها، رنگ از رخسارش پرید. #حاجی از تویوتا پایین آمد. جواب سلام او را داد، اما یک سیلی محکم، بیخ گوش او خواباند و برگشت. او هم به سمت پایگاه خودش رفت.
پرسیدم: «حاج آقا، خلافی از او سر زده بود؟!»
- خلاف از این بالاتر که پایگاه و بچه ها را رها کرده و بدون هماهنگی به عقب برود؟
خودم را جمع و جور کردم. یک جورهایی این حرف را به خودم گرفتم. نتوانستم ما فی الضمیرم را پنهان کنم و بی مقدمه گفتم: «من با آقای ناهیدی برای رفتن به عقب هماهنگ کرده ام.مأموریت من تمام شده.» #حاج_احمد که تا آن لحظه گرفته و در هم بود، لبخند زد و گفت: «همه باید مثل تو باشند پسر خوب.» جلوتر که رفتیم، یک زن و مرد کُرد، لب جاده ایستاده بودند و می خواستند از روستا به #مریوان بروند. #حاجی آن دو را که دید ایستاد و سوارشان کرد و باز هم من متعجب شدم که اگر این دو نفر مسلّح باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و #حاجی چه جوری به این آدم ها اطمینان دارد؟ اگر این دو نفر یک دام و تله باشند که گروهک ها سر راه #حاجی گذاشته اند، چه؟!»
غرق در این افکار بودم که مرد کُرد با دست به پشت شیشه زد. انگار به مقصد خود رسیده بود. پیاده شد و گفت: «کاک احمد! دعاگویت هستم.»
به #مریوان رسیدیم. یاد کانکس مرغ افتادم و با خودم گفتم: خدا به دادمان برسد، اما آنجا یک آیفا آمادهٔ رفتن به همدان بود. دلم نمی خواست با #حاج_احمد خداحافظی بکنم. تمام وجودم سرشار از پیوند روحی با او و بچه های #سپاه_مریوان و نیروهای در خط #دزلی بود. بغض راه گلویم را بست. #حاج_احمد گفت: «برادر #خوش_لفظ ! ما را فراموش نکنی. منتظرت هستم.» ☑
🔷
🔹
📝 برگرفته از کتاب نازنین و بسیار دوست داشتنی #وقتی_مهتاب_گم_شد ، صفحه ۷۴ و ۷۵ 📋
.
.
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#دفاع_مقدس
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
@yousof_e_moghavemat
😃 #حاج_احمد_متوسلیان 💕
🌟
🌠
...سرم را پایین انداختم. از خط دور شده بودیم و او در مسیر به چند پایگاه سر زد. مسئول یکی از پایگاه ها لب جاده ایستاده بود. بیچاره با دیدن #حاج_احمد ، مثل جن زده ها، رنگ از رخسارش پرید. #حاجی از تویوتا پایین آمد. جواب سلام او را داد، اما یک سیلی محکم، بیخ گوش او خواباند و برگشت. او هم به سمت پایگاه خودش رفت.
پرسیدم: «حاج آقا، خلافی از او سر زده بود؟!»
- خلاف از این بالاتر که پایگاه و بچه ها را رها کرده و بدون هماهنگی به عقب برود؟
خودم را جمع و جور کردم. یک جورهایی این حرف را به خودم گرفتم. نتوانستم ما فی الضمیرم را پنهان کنم و بی مقدمه گفتم: «من با آقای ناهیدی برای رفتن به عقب هماهنگ کرده ام.مأموریت من تمام شده.» #حاج_احمد که تا آن لحظه گرفته و در هم بود، لبخند زد و گفت: «همه باید مثل تو باشند پسر خوب.» جلوتر که رفتیم، یک زن و مرد کُرد، لب جاده ایستاده بودند و می خواستند از روستا به #مریوان بروند. #حاجی آن دو را که دید ایستاد و سوارشان کرد و باز هم من متعجب شدم که اگر این دو نفر مسلّح باشند چه اتفاقی خواهد افتاد؟ و #حاجی چه جوری به این آدم ها اطمینان دارد؟ اگر این دو نفر یک دام و تله باشند که گروهک ها سر راه #حاجی گذاشته اند، چه؟!»
غرق در این افکار بودم که مرد کُرد با دست به پشت شیشه زد. انگار به مقصد خود رسیده بود. پیاده شد و گفت: «کاک احمد! دعاگویت هستم.»
به #مریوان رسیدیم. یاد کانکس مرغ افتادم و با خودم گفتم: خدا به دادمان برسد، اما آنجا یک آیفا آمادهٔ رفتن به همدان بود. دلم نمی خواست با #حاج_احمد خداحافظی بکنم. تمام وجودم سرشار از پیوند روحی با او و بچه های #سپاه_مریوان و نیروهای در خط #دزلی بود. بغض راه گلویم را بست. #حاج_احمد گفت: «برادر #خوش_لفظ ! ما را فراموش نکنی. منتظرت هستم.» ☑
🔷
🔹
📝 برگرفته از کتاب نازنین و بسیار دوست داشتنی #وقتی_مهتاب_گم_شد ، صفحه ۷۴ و ۷۵ 📋
.
.
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#دفاع_مقدس
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
@yousof_e_moghavemat
🌷#حاج_احمد_متوسلیان 💕
✅
❇
🔷 روز ۲۴ اردیبهشت ۱۳۶۱ ، قبل از مرحلۀ آخر #عملیات_بیت_المقدس 👉
.
.
مسئولین گردان های #تیپ_۲۷ از پایین بودن روحیۀ شماری از نیروها و کم رغبتی برخی از آنها برای ادامۀ عملیات مطالبی بیان داشتند؛ از جمله #سید_محمد_رضا_دستواره ، مسئول واحد پرسنلی #تیپ_۲۷ می گوید:👇
.
...این قبیل نیروها هرکدام یک جور عذر و بهانه می آورند؛
یکی می گوید: من سال چهارم دبیرستانم، محصل هستم و فصل امتحانات است و باید بروم؛ چون امتحانم عقب می افتد.
یکی می گوید: اصلاً من سه ماه مأموریتم تمام شده؛ نمی توانم بمانم.
یکی می گوید: مادرم مریض شده.
یکی می گوید: برادرم #شهید شده...
خلاصه اینکه اینها این مشکلات را دارند و اکثر آنها هم محصل هستند.
#متوسلیان در پاسخ #دستواره و مسئولین گردان ها می گوید:
...اگر شما مسائل را درست جا بیندازید و برای نیروها صحبت کنید و برایشان حساسیت زمان و نیاز جبهه را بیان کنید، هرگز چنین مشکلی پیش نمی آید. مثلاً همین «گردان مالک» که دیشب خودم برایشان صحبت کردم، تا قبل از صحبت های بنده، از دویست و خُرده ای نیروی این گردان، صد و هفتاد و یک نفرشان تمایل داشتند در منطقه بمانند و بقیه می خواستند بروند؛ اما با صحبتی که با این برادران شد، همگی اعلام آمادگی کردند که بمانند. حتی خودم شنیدم که به هم می گفتند: «إن شاء الله می مانیم و کلک این بعثی های نامرد را می کنیم و بعد می رویم شهر و خانه مان.»
پس می بینید که اگر برای این بچه ها حساسیت این موضوع بیان شود، آنها خودشان احساس مسئولیت می کنند و می مانند.
پس از خاتمۀ جلسه، همۀ رده های ستادی و فرماندهی #تیپ_۲۷ مُتّفقاً دست به کار می شوند تا کار آماده سازی تیپ را انجام دهند...😃
✅
🌠
ادامه دارد...
.
.
📝 کتاب ارزشمند و درخشان #همپای_صاعقه ، صفحه ۶۷۰ و ۶۷۱ ☑
.
.
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#احمد_متوسلیان
#حاج_احمد
#حاجی_متوسلیان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#دفاع_مقدس
#الی_بیت_المقدس
@yousof_e_moghavemat
💕 #حاج_احمد_متوسلیان 🚩
✅
🌠
#متوسلیان ، علی رغم وضعیت نامناسب جسمانی، گه گاه در جمع نیروهای گردان ها حاضر می شد و برای نیروهای #بسیجی در خصوص ضرورت حضور آنها در منطقه و لزوم انجام عملیات نهایی جهت #آزادسازی_خرمشهر سخنرانی کرد. او چنان با هیجان و گرم صحبت می کرد که بعد از صحبت هایش کسی به خود اجازه نمی داد حرفی از رفتن بزند. یکی از همان حضار در خصوص تأثیر کلام وی، با اشاره به سخنرانی #متوسلیان در روز پنج شنبه سی ام اردیبهشت ۱۳۶۱ می گوید:
... #حاج_احمد با همان عصایی که زیر بغل داشت، آمد روی چهارپایه ایستاد و پشت میکروفن قرار گرفت. لحظه ای در سکوت، با دقت به چهره های بچه ها نگاه کرد و بعد گفت:
برادران! ما وقتی که از #تهران آمدیم، قول دادیم تا #خرمشهر را از دست دشمن نگیریم، بازنگردیم. الآن دشمن حالت انفعالی پیدا کرده است. إن شاء الله با انجام مرحلۀ بعدی این عملیات، ضربۀ محکمی به او وارد می آوریم و با در دست گرفتن ابتکار عمل در #جبهه ، کار دشمن را تمام و #خرمشهر را آزاد خواهیم کرد.
برادران! تا به حال چندین بار از قرارگاه به تیپ ما دستور داده اند که بکشید عقب؛ ولی ما این کار را نکردیم؛ چون می دیدیم که روحیۀ شما خیلی بالاست و با آن که هر لحظه امکان دارد ارتش عراق، شما را مورد حمله گازانبری قرار بدهد، با این حال شما خوب مقاومت کنید. دشمن با این همه پاتکی که کرده، حتی نتوانسته یک قدم جلو بیاید. در شرایطی که ما قصد داریم تا چند روز دیگر #خرمشهر را آزاد کنیم، شنیده ام بعضی ها حرف از مرخصی و تسویه زده اند.
بابا! ناموس شما را برده اند! (مقصود حاجی، #خرمشهر بود) همه چیز شما را برده اند! شما می خواهید بروید #تهران چه کار کنید؟ همۀ حیثیت ما اینجا در خطر است. شما بگذارید ما برویم با آب شط العرب وضو بگیریم و #نماز_فتح را در #خرمشهر بخوانیم؛ بعد که برگشتیم، خودم به همه تسویه می دهم.
الآن وضع ما عین زمان امام حسین علیه السلام است. #روز_عاشورا است! بگذارید حقیقت ماجرا را بگویم. ما الآن دیگر نیروی تازه نفس نداریم. کل قوای ما در این زمان، فقط همین شماها هستید و دشمن هم از این مسئله اطلاع ندارد.
در مرحلۀ بعدی عملیات، با استفاده از شما می خواهیم #خرمشهر را آزاد کنیم. مطمئن باشید اگر الآن نتوانیم این کار را انجام بدهیم، هیچ وقت دیگر موفق به انجام آن نخواهیم شد...
✅
🌷
👈 ادامه دارد...👉
.
.
#احمد_متوسلیان
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#دفاع_مقدس
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#الی_بیت_المقدس
#بیت_المقدس
#شهدا
#شهیدان
@yousof_e_moghavemat
💕 #حاج_احمد_متوسلیان 🚩
🌟
🌠
... #بسیجی_ها ! شما که می گویید اگر ما در روز #عاشورا بودیم، به امام حسین علیه السلام و #سپاه او کمک می کردیم، بدانید امروز #روز_عاشورا است. به خدا قسم من از یک یک شما درس می گیرم. شما #بسیجی ها برای من و امثال من در حکم استاد و معلم هستید. من به شما که با این حالت در منطقه مانده اید، حجتی ندارم. می دانم که تعداد زیادی از دوستان شما #شهید شده اند. می دانم بیش از بیست روز است دارید یک نفس و بی امان در منطقه می جنگید و خسته اید و شاید در خودتان توان لازم برای ادامۀ رزم را سراغ ندارید؛ ولی از شما خواهش می کنم تا جان در بدن دارید، بمانید تا شاید به لطف خدا در این مرحله بتوانیم #خرمشهر را آزاد کنیم...»
در آخر صحبت هایش، در حالیکه اشک از چشمانش سرازیر شده بود، دست هایش را رو به آسمان بلند کرد و گفت:
خدایا! راضی نشو که #احمد_متوسلیان زنده باشد و ببیند ناموس ما، #خرمشهر ما، در دست دشمن باقی مانده.
خدایا! اگر بنا بر این است که #خرمشهر در دست دشمن باشد، مرگ #احمد_متوسلیان را برسان! 🍃
🌸
شنیدن این حرف ها و خصوصاً مناجات #حاجی باعث شد همۀ نیروهای تیپ، شیون کنان زارزار گریه کنند. خود #حاج_احمد هم دل به دل #بچه_بسیجی ها داده بود و بی اختیار هق هق گریه، شانه هایش را می لرزاند. به زحمت «والسلام» سخنرانی را ادا کرد و از پشت میکروفن کنار آمد. حرف های #حاجی مثل انفجار یک کپسول معنویت و اخلاص در جمع بچه ها، همه را تکان داده بود. به محض پایان یافتن حرف های #حاجی ، بچه های تیپ ، در حالی که #صلوات می فرستادند و #تکبیر می گفتند، به طرف او هجوم آوردند و دسته جمعی و بی قرار، #حاج_احمد را در آغوش گرفته، می بوسیدند.
در آن #سخنرانی ، #بسیجی ها که واله و شیدای روحیۀ پولادین #حاجی شده بودند، زیر گوشی باهم می گفتند: «وقتی #حاج_احمد با این وضع بد جسمی، این طور فرض و محکم مانده، ما چه حقی داریم اظهار خستگی کنیم؟»
تأثیر سخنرانی #حاج_احمد طوری بود که همۀ بچه ها احساس می کردند انگار اولین روزی است که به منطقه آمده اند. خلاصه، نیروها آماده شدند برای رفتن به مرحلۀ سوم عملیات.✅
📝
📋
👈 برگرفته از کتاب جذاب و ارزشمند #همپای_صاعقه - نوشته گلعلی بابایی و حسین بهزاد - صفحه ۶۷۲ و ۶۷۳ 📚
.
..
...
#جاویدالاثر_حاج_احمد_متوسلیان
#متوسلیان
#حاجی_متوسلیان
#دفاع_مقدس
#سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله
#لشکر۲۷
#الی_بیت_المقدس
#عملیات_بیت_المقدس
#آزادسازی_خرمشهر
#خرمشهر_آزاد_شد
@yousof_e_moghavemat
🌸 #شهید_حاج_محمود_شهبازی 🌷
🌠
🌟
سحرگاه دوم خرداد ۱۳۶۱
#عملیات_بیت_المقدس
سالروز #شهادت یکی از سرداران دلیر و دریادل سپاه اسلام
جانشین لشکر خط شکن #محمد_رسول_الله (ص) ( #لشکر۲۷ )
#شهید_حاج_محمود_شهبازی 🚩
.
.
متولد ۱۳۳۷ ، #اصفهان
عاشق قرآن
گذراندن دوره ابتدایی و دبیرستان در اصفهان
اخذ دیپلم در سال ۱۳۵۶
قبولی کنکور در همان سال
پذیرفته شدن در رشته #مهندسی_صنایع در #دانشگاه_علم_و_صنعت_تهران
از اولین پایه گذاران #انقلاب_فرهنگی در دانشگاه
شروع مبارزات سیاسی علیه رژیم فاسد و منحوط پهلوی از همان دانشگاه
آشنایی با «شهید بروجردی» و «گروه توحیدی صف»
جزو اعضای کمیته محافظت #حضرت_امام (ره) در #بهشت_زهرا
عضویت در #سپاه_پاسداران_انقلاب_اسلامی_ایران بعد از پیروزی #انقلاب
فعالیت در دفتر هماهنگی ستاد کل #سپاه همزمان با ادامه تحصیل
جزو پیشگامان دانشجویان مسلمان پیرو خط امام در جریان لانۀ جاسوسی آمریکا در روز ۱۳ آبان ۵۸
عزیمت به جبهه سرپل ذهاب با دوست و همرزم وفادارش «محسن وزوایی» تا اواخر بهمن ۵۹
هدایت اطلاعاتی جبهه سرپل ذهاب در همان زمان
انتصاب به فرماندهی سپاه پاسداران استان همدان در اسفند ۵۹
حضور چشمگیر در عملیات های درخشان #بازی_دراز ( ۲ و ۳ ) و مطلع الفجر
تشرف به خانۀ خدا در مهر ۱۳۶۰ به همراه یاران وفادار و مخلصی همچون #احمد_متوسلیان و #ابراهیم_همت
عزیمت به جنوب به همراه اعضای #سپاه_همدان جهت تشکیل #تیپ_۲۷ به همراه #حاج_احمد_متوسلیان و #حاج_ابراهیم_همت
انتصاب به عنوان جانشین #تیپ_۲۷_محمد_رسول_الله (ص) توسط سردار #احمد_متوسلیان در دی ماه ۱۳۶۰
#شهادت : دوم خرداد ۱۳۶۱ ، در آستانهی ورود به #خرمشهر ، در جبهۀ «نهر خَیِّن».🌹
💠
💠⚪💠
💠⚪💠⚪💠
#شهدای_همدان
#لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#لشکر۲۷
#دفاع_مقدس
#خرمشهر_آزاد_شد
#شهدای_لشکر_۲۷_محمد_رسول_الله (ص)
#شهدا
#شهیدان
#به_یاد_شهدا
@yousof_e_moghavemat