eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
286 دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
3.1هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
💟 💕 🍁 🍂 «...صادق آهنگران؛ مدّاحِ خوش الحانِ جبهه‌های نبرد از حال و روز پس از عملیات والفجر-۱ می‌گوید: ... ، فرمانده ، یکی از فرماندهان بسیار پرانرژی، مومن و متعهّد، پرکار و در عین حال، دل نازک بود. به حدّی احساساتی بود، که بعضی مواقع با خودم می‌گفتم، ایشان با این روحیه‌ی عاطفی، چطور می‌تواند نیروهایش را کنترل کند. این خصوصیات، را دوست داشتنی‌تر کرده بود.» 💠 منبع زیرنویس: کتاب ، صفحه ۱۴۶ 📚 ◀ عنوان کتاب: ماه همراه بچه هاست (سرگذشت نامه سردار ) ◀ نویسنده: گلعلی بابایی ◀ ناشر: نشر صاعقه، تهران ◀ نوبت چاپ: سوم، ۱۳۹۳ ◀ تعداد صفحه: ۲۷۱ ◀ قیمت: ۱۰۰۰۰ تومان @yousof_e_moghavemat
👈 🤫 . . عملیات بیت المقدس، تیپ ۲۷ محمد رسول الله در محوطه انرژی اتمی در دارخوین مستقر بود. به دستور حاج احمد، تردد کلیه افراد می بایست با برگه مخصوص تردد انجام می گرفت. یک روز که یکی از فرمانده گردان های تیپ ۲۷ قصد داشت بدون برگه تردد، با موتور به این‌طرف دژبانی بیاید، وقتی با مخالفت دژبان روبرو شد، شروع کرد با او جر و بحث کردن. در همین گیر و دار، حاج احمد از راه رسید و به دژبان گفت: "چه خبر شده؟" دژبان با ناراحتی گفت: "حاج آقا! مگه شما دستور ندادین که هیچ کس حق ندارد بدون برگه تردد کنه؟ امّا هرچی به این برادر می‌گیم، قبول نمی کنه و با ما هم بحث می کنه که من فرمانده گردانم و با بقیه فرق می کنم!" حاج احمد یک نگاه به فرمانده گردانش کرد و بدون مقدمه به دژبان گفت: "این برادر رو ۲۴ ساعت بازداشت کنین."🚫 ✔ ➡️ 💠 منبع کپشن: کتاب جالب و خواندنی ، صفحه ۷۹ ، به نقل از برادر حیدری - همرزم حاج احمد متوسلیان ⬇️ . . 📸 شناسنامه عکس: زمستان ۱۳۵۸، پاوه، روبروی سه راه باینگان. (حاج احمد متوسلیان - با دستکش سفید - در حال کمک به رزمندگان جهت حفر ؟*️⃣ . .. ...   @yousof_e_moghavemat
اسفند ۱۳۶۳ عراق ؛ هورالعظیم عکاس : محمدحسین حیدری @yousof_e_moghavemat
🏷 ؟ 🤔 🍃 🌸 🍃 🔶 پس از عزیمت به جنوب و استقرار در پادگان ، ما برای برادران ، یک دوره‌ی فشردۀ آموزشی داشتیم. یک روز همان طور که سرگرم کار روی نیروهای در محوطۀ بودیم، از راه رسید. او می خواست با محک زدن بچه ها بفهمد که آموزش های ما تا چه اندازه توانسته برای آنها مثمر ثمر باشد. به همین منظور، به یکی از بچه گفت: «برادر جان! شما بیا و برای من توضیح بده که ظرف این مدت چه آموزش های دیدین؟» آن بندۀ خدا با دیدن و هیبت خاص او، دست و پایش را گم کرد و نتوانست توضیحات قابل قبولی ارائه دهد. وقتی او از تشریح محورهای آموزشی عاجز ماند، خیلی عصبانی شد، طوری که بلافاصله دستور داد او روی زمین سیمانی میدان صبحگاه سینه خیز برود. بعد از این که تنبیه تمام شد، جلو رفت و او را در آغوش گرفت، صورتش را بوسید و گفت: «برادر جان! تموم این سخت گیری ها به خاطر اینه که می خوایم توی ، حتی المقدور کمترین تلفات رو داشته باشم. منم شما رو تنبیه نکردم، کمی تمرین دادم.» ظهر، ، دیدم گرفت و رفت پشت سر همان ایستاد و به او کرد و نمازش را خواند. 🔸 🔸 🔸 📔 منبع: کتاب ، به روایت "مجتبی صالحی پور" 🌸 . . . @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🤫 😠 ✔ ‼ 🌸 آن اوایل تیپ ما از لحاظ تسلیحات بسیار فقیر بود و سلاح هایی هم که در اختیار داشتیم، اغلب از رده خارج بود.⚘ . روزهای آخر عملیات فتح المبین، سپاه شوشتر، یک گردان ناقص با تعداد ۲۳۳ نفر نیرو را برای کمک به تیپ ما به دوکوهه فرستاد. هرچه سلاح های ما فرسوده و غیر قابل استفاده بود، این گردان که آموزش خوبی هم ندیده بودند، از لحاظ سلاح سبک، مجهز بودند و آن‌قدر سلاح هایشان نو بود که مشخص بود، آنها را به تازگی از صندوق در آورده و تحویل شان داده‌اند. به هر ترتیب این گردان به کار گرفته نشد و بعد از اتمام عملیات، به گفته شد که این گردان باید به شوشتر بازگردند.✔ . مسئول وقت تسلیحات تیپ، وقتی موضوع سلاح های آنها را با در میان گذاشت، با توجه به مشکلاتی که برای تهیه همین سلاح‌های سبک داشتیم، دستور داد که همه نفرات آن گردان، باید روز عزیمت به شوشتر، اول سلاح هایشان را به اسلحه خانه تحویل بدهند، بعد بروند. دستور اجرا شد و آنها بدون اسلحه راهی شوشتر شدند.⚘ . این قضیه گذشت تا اینکه به عملیات بیت المقدس نزدیک شدیم. پیغام شفاهی و کتبی بود که پشت سر هم از تدارکات سپاه منطقه ۸، با این مضمون که "آن ۲۳۳ قبضه اسلحه را پس بدهید" به تیپ ما ارسال می‌شد. در همان ایام، وقتی بچه‌‌های تدارکات تیپ، برای تهیه سلاح و تجهیزات انفرادی به همان برادران مراجعه می‌کردند، با چنین جوابی روبرو می‌شدند که "نداریم، نیست، چه کنیم، معذوریم."😬 . با دیدن چنین جواب هایی، یک نامه بسیار رسمی در جواب پیغام های آنان ارسال کرد که در آن نوشته بود: "سلاح های گردان اعزامی شوشتر را: داریم، هست، نمی‌دهیم، مرحمت زیاد!"😉😅 ✔ 🥰 📚 برگرفته از کتاب خواندنی ، صفحه ۷۷ ، به روایت سردار - از نزدیک ترین دوستان و یاران حاج احمدآقای متوسلیان❤ . . . @yousof_e_moghavemat
🌷اوایل جنگ بود تازه نتایج کنکور رو اعلام کرده بودن، رشته پزشکی قبول شده بود، تا ديدمش رفتم جلو و روبوسي كردم. گفتم مبارك باشه پزشكي قبول شديد، ولي انگار براش اهميتي نداشت. با تبسّم گفت: هر وقت شهيد شدم تبريك بگيد. یه بار هم یادمه توی جبهه خيره شده بود به هلي‌كوپتر انگار اولين بار بود که میدید. گفت: اين آهن‌پاره ساخته دست انسان است و پرواز مي‌كند. انسان خودش اگر بخواهد تا كجا مي‌رود؟ 🌷کلا وضع زندگي‌شون خیلی خوب بود. پدرش پول تو جيبي خوبي بهش مي‌داد، اما هميشه جيبش خالي بود. وقتي شهيد شد خيلي از كساني كه سرمزارش مي‌آمدند را نمي‌شناختيم. معلوم شد پول توجيبي‌هاي علی اكبر، بركت سفره خيلي‌ها بوده... راوی دوست شهید @yousof_e_moghavemat
21.1M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤☘🚩 💾 برشی از فیلم/ عرض ارادتِ خالصانه و باشکوهِ سردار بزرگ سپاه اسلام، موسس و بنیان‌گذار به حضرت صاحب‌الزمان ارواحنا لتراب مقدمه الفداه... 🥺⚘🤲 @yousof_e_moghavemat
🌷قتلگاه سیزده نوجوان بسیجی مسجد نجفیه دزفول 🔹در اثر اصابت موشک به مسجد نجفیه دزفول در مورخ ۱۹اسفندماه سال ۱۳۵۹، سیزده تن از نوجوانان بسیجی مسجد که عمدتاً سیزده ساله بودند ، به شهادت رسیدند. @yousof_e_moghavemat
به دردِ عشق نداند ؛ کسی چه درمان گفت ... اسفند ۱۳۶۳ عراق ، منطقه‌ی روطه عکاس : محمدحسین حیدری @yousof_e_moghavemat
مرتضی_آوینی : «منتظران موعود اهل مبارزه‌‏اند و می دانند خلوصِ عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر نخواهد شد اما از آن فراتر اهل ولایت و اطاعتند و انتظار مى‌‏کشند تا فرمان چه در رسد.» @yousof_e_moghavemat
📃 بخشی از : مادرجان، به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه حاضر بودم بميرم؟ ♦️کلام او الهام‌بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست. 🌹اگر افتخار شهادت داشتم از امام بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به عنوان يک شهيد بپذيرد. @yousof_e_moghavemat