eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
279 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
↲ در ادامه، با عملیات الی‌بیت‌المقدس که به آزادسازی خرمشهر منجر شد، در خدمت شما بزرگواران خواهیم بود.😊 @yousof_e_moghavemat
🌴 ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. بچه ها را جمع كردن توي ميدان صبحگاه پادگان؛ قرار بود آيت ا... موسوي اردبيلي برايمان سخنراني كنند. لابلاي صحبت هايشان گفتند: امام فرمودند، من به پاسدارها خيلي علاقه دارم، چرا كه پاسدارها سربازان امام زمان (عج) هستند. كنار محمود ايستاده بودم و سخنراني را گوش مي دادم. وقتي آيت ا... اردبيلي اين حرف را گفتند، يك دفعه ديدم محمود رنگش عوض شد؛ بي حال و ناراحت يك جا نشست مثل كسي كه درد شديدي داشته باشد. زير لب مي گفت:"لا اله الا الله" تا آخر سخنراني همين اوضاع و احوال را داشت. تا آن موقع اين جوري نديده بودمش. از آن روز به بعد هر وقت كلاس مي رفت، اول از همه كلام امام را مي گفت، بعد درسش را شروع مي كرد. مي گفت: اگر شما كاري كنيد كه خلاف اسلام باشد، ديگه پاسدار نيستيد، ما بايد اون چيزي باشيم كه امام مي خواد. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
😅 😠 👊 ما با زندگی کرده بودیم. خاطرات تلخ و شیرین داشتیم. جشن پتو می‌گرفتیم و همدیگر را می‌زدیم. ما باهم خیلی خاطره داشتیم. یک روز در مریوان باهم به چلوکبابی رفتیم. چلوکبابی تازه باز شده بود و بچه‌ی تهران اگر کوبیده نخورد، انگار اصلًا غذا نخورده است. بچه‌ها گفتند: «برادر احمد، غذای سپاه تمام شده، برویم به این چلوکبابی که تازه باز شده.» رضا چراغی، حسین قجه‌ای، رضا دستواره، حسن زمانی، علیرضا مهرآیینه و من بودیم. هفت‌هشت نفر شدیم.‌گفتیم دانگی هم حساب می‌کنیم. در واقع من این طور فکر کرده بودم. داخل چلوکبابی، من و احمد روبه‌روی همدیگر نشسته بودیم. بقیه هم دو طرف ما نشسته بودند. این‌ها یکی‌یکی غذا می‌خوردند و رضا چراغی به آن‌ها می‌گوید که بیرون بروند. کمی بعد دیدم یک صدای فیش‌فیش از دور می‌آید. برگشتم و دیدم رضا چراغی اشاره می‌کند که «بیا...بیا...!» گفتم: «برادر احمد، ببخشید، من بروم دستم را بشویم.» گفت: «داشتیم صحبت می‌کردیم.» گفتم: «من دستم را بشویم، بعد.» دویدم و بیرون رفتم. رضا چراغی داخل چلوکبابی برگشت. برادر احمد یک‌دفعه سرش را بلند کرد و دید هیچ‌کس نیست. چراغی گفت: «برادر احمد، بیا حساب کن.» گفت: «یعنی چه؟» گفت: «یعنی چه ندارد! خوردی، باید حساب کنی.» بعد هم رو کرد به صاحب چلوکبابی و گفت: «آقا، ایشان حساب می‌کنند، فرمانده‌مان هستند.» احمد هم آرام به رضا گفت: «پدرت را درمی‌آورم...!» ما با حاجی این‌جوری زندگی کردیم. ● برگرفته از فرمایشات سردار حاج ؛ از نیروهای وقت اطلاعات سپاه مریوان، صفحهٔ ۱۴۵ و ۱۴۶ کتاب بسیار جذاب و خواندنی 📚 @yousof_e_moghavemat
🌹راه کاروان عشق ازمیان تاریخ می گذرد و هر کس در هر زمره که میخواهد ما را بشناسد داستان کربلا را بخواند اگر چه خواندن داستان را سودی نیست اگر دل کربلایی نباشد @yousof_e_moghavemat
‌. در حسرت یک آغوش🌱💚 خاطرات شفاهی زهرا رحیمی همسر جانباز شهید سید محمد موسوی🗞 می گویند هنر مردان خداست، اما جانبازی نیز مدال افتخاریست🥇 که کم از شهادت نیست و نگهداری از این جانبازان عزیز چه صبری می طلبد... کتاب در حسرت یک آغوش خاطرات بانویی است که از همسر جانبازش 34 سال پرستاری کرد...⛵️ ✍🏻نویسنده:سعیده زراعت کار ▫️ناشر:ستاره ها ▫️قالب کتاب:زندگینامه داستانی 📖تعداد صفحات:۲۲۲ صفحه 💳 قیمت۷۵هزار تومان ثبت سفارش📲 و ارسال📦 @ketabkhon78 @yousof_e_moghavemat
●محمد در آخرین پیامک برایم نوشته بود: «هرجا باشم عاشقتم. ایران باشم یا خارج، هرجا باشم عاشقتم...» ●می‌گفت همسر سادات داشتن هم خوب است و هم سخت. فکر اینکه همسرت دختر حضرت زهرا (سلام الله علیها) است، اجازه بدرفتاری را به آدم نمی‌دهد و از طرفی قدم‌هایش برکت زندگی است.» ●در انجام وظیفه و کارهایش خلوص عجیبی داشت. یادم هست که می‌گفت «من سر کارم ساعتی را کنار دستم گذاشتم و مدت زمان چای خوردن و دستشویی رفتن‌هایم را حساب می‌کنم و از اضافه کاری‌هایم کم می‌کنم که حقی از بیت‌المال به گردنم نماند.» ●محمد خیلی خوش اخلاق بود. واقعاً اگر بگویم اخم او را ندیدم، گزافه نیست. حتی وقتی درمعراج شهدا برای آخرین‌بار او را دیدم همان لبخند زیبا و همیشگی را روی لب داشت. ‌●خدا را شکر می‌کنم که محمد من هم شهید شد.چون او شهادت را دوست داشت.خیلی شهادت را دوست داشت. ✍به روایت همسر شهید 🌷 @yousof_e_moghavemat
⬅️ نگاه راهبردی ❏ اشغال خرمشهر، آخرین و مهم‌ترین برگ برندهٔ عراق برای واداشتن ایران به نشستن پای میز مذاکره و صلح بود. آزادسازی خرمشهر می‌توانست همۀ معادلات عراق را بهم بزند و نماد تحمیل ارادۀ سیاسی ایران بر متجاوز و اثبات برتری نظامیش باشد. ⬤ صدام و ارتش عراق هم خوب می‌دانستند که قدم بعدی حمله به خرمشهر خواهد بود؛ لذا به ضرورت حفظ این منطقه تأکیدِ مؤکدی داشتند. از این رو، تنها عاملی که می‌توانست موفقیت را نصیب ایران کند، اتخاذ تاکتیکی بود که دشمن نتواند آن را پیش‌بینی کند. 📷 تصویری از حضور در خرمشهرِ اشغالی. @yousof_e_moghavemat
💗 حاج احمد 💗
🌸 🌺عن الامام الباقرعلیه السلام: 《يَمُصُّونَ اَلثِّمَادَ وَ يَدَعُونَ اَلنَّهَرَ اَلْعَظِيمَ. قِيلَ لَهُ وَ مَا اَلنَّهَرُ اَلْعَظِيمُ؟ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اَلْعِلْمُ اَلَّذِي أَعْطَاهُ اَللَّهُ. إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ سُنَنَ اَلنَّبِيِّينَ مِنْ آدَمَ وَ هَلُمَّ جَرّاً إِلَى مُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ. قِيلَ لَهُ وَ مَا تِلْكَ اَلسُّنَنُ؟ قَالَ عِلْمُ اَلنَّبِيِّينَ بِأَسْرِهِ وَ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ صَيَّرَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ. فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ يَا اِبْنَ رَسُولِ اَللَّهِ فَأَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ اَلنَّبِيِّينَ؟ فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ اِسْمَعُوا مَا يَقُولُ، إِنَّ اَللَّهَ يَفْتَحُ مَسَامِعَ مَنْ يَشَاءُ. إِنِّي حَدَّثْتُهُ أَنَّ اَللَّهَ جَمَعَ لِمُحَمَّدٍ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عِلْمَ اَلنَّبِيِّينَ وَ أَنَّهُ جَمَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ عِنْدَ أَمِيرِ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ وَ هُوَ يَسْأَلُنِي أَ هُوَ أَعْلَمُ أَمْ بَعْضُ اَلنَّبِيِّينَ》 مردم رطوبت را می‌مكند و نهر بزرگ را رها می‌كنند. عرض شد: نهر بزرگ چيست‌؟ فرمود: رسول خداست و علمى كه خدا به او عطا فرموده است. همانا خداى عزوجل سنت‌هاى تمام پيغمبران را از آدم تا برسد به خود محمد صلّى اللّٰه عليه و آله، براى او گرد آورد. عرض شد آن سنت‌ها چه بود؟ فرمود: همه علم پيغمبران، و رسول خدا صلّى اللّٰه عليه و آله تمام آن را به امير المؤمنين عليه السلام تحويل داد. مردى عرض كرد: اى پسر پيغمبر! اميرالمؤمنين أعلم است يا بعضى از پيغمبران؟ امام باقر (به اطرافيان توجه كرد و) فرمود: گوش دهيد اين مرد چه مي‌گويد؟! همانا خدا گوش‌هاى هر كه را خواهد باز مي‌كند. من به او مي‌گويم: خدا علم تمام پيغمبران را براى محمد صلّى اللّٰه عليه و آله جمع كرد و آن حضرت همه را به امير المؤمنين تحويل داد، باز او از من می‌پرسد كه على أعلم است يا بعضى از پيغمبران (و نمي‌فهمد كه معنى سخن من اين است كه آنچه همه پيغمبران می‌دانستند امیرالمؤمنین به‌تنهایى می‌دانست)🌺 اصول کافی، ج۱ ص۲۲۲ @yousof_e_moghavemat