eitaa logo
💗 حاج احمد 💗
283 دنبال‌کننده
17.3هزار عکس
3هزار ویدیو
42 فایل
❇ #حاج_احمد_متوسلیان ، فرماندۀ شجاع و دلیر تیپ ۲۷ محمد رسول الله (ص) در تیرماه سال ۶۱ به همراه سه تن از همراهانش ، در جایی از تاریخ گم شد. @haj_ahmad : ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
◼ 🚩 ❇ سردار دلاور و شجاع سپاه اسلام، 💗 👤 فرمانده گروهان، گردان ۴ (فتح) پادگان ولیعصر {عج} سپاه تهران، فرمانده گردان در ، بعدها معاون تیپ ۳ ابوذر ۲۷ . . با اینکه بارها مجروح شده بود و جراحت های قدیمی و سختی داشت ولی همیشه هر طوری که بود خودش را به منطقه می رساند، فقط در عملیات به علت خرد شدن استخوان پایش٬ حدود یک سال مشغول درمان و مداوا بود و با اینکه مجبور بود با عصا راه برود ولی باز هم به برگشت. دشمن لعین، ایشان را قبل از به طرز وحشیانه ای شکنجه کرد. (بمیرم الهی...) . . شهادت= آبان ۱۳۶۲ ، عملیات والفجر ۴ 🌷 👇 📃بخشی از وصیت نامه 📃 . .... « وصیت نامه حقیر، بنده عاصی علی اصغر رنجبران با سلام و درود به یگانه منجی عالم بشریت حضرت بقیة اللّه {عج} و نائب بر حقش امام اُمت، . با سلام بر تمامی تاریخ اسلام. اگر رفتن من حقیر مورد قبول درگاه باری تعالی قرار بگیرد، خودش کلی حرف دارد که قلم این عاصی به درگاه خداوند، قادر به نوشتن آن نیست. راه مشخص است، هدف عالی، فقط است که تمامی پیام این راه را در بر دارد. همه می دانند از مال دنیا چیزی قابل عرض ندارم. فقط یک مقدار کتاب دارم که به صلاح دید خانواده ام و همسرم، آنها را یا برای پسرم نگه دارید و یا اینکه آنها را به مسجد یا کتابخانه هدیه کنید. یک موتور هم دارم که آن را به بدهید و پولش را خرج مراسم کنید. مراسم من را هم خیلی مختصر بگیرید و از هم نباید هیچ کسی در مراسم من شرکت کند. 👇 در آخر چند نفر بودند که در زندگی این حقیر خیلی مؤثر بودند که باید از آنها نام ببرم. . -  - حاج علی موحد دانش - محسن وزوایی - غلامعلی پیچک - تمامی شهدای گردان فتح(چهار) - احمد ملاسلیمانی - حسین قجه ای - رضا چراغی . همه آن عزیزانی که مردانه ایستادند لباس ذلت را نپوشیدند آفرین بر همه آنها که سرخی خونشان سیاهی را یکی پس از دیگری می شوید. 💕 🌹 💕 ۲۷ . . ◼ منبع : سایت http://hezbollah110.blog.ir « گنجینه تصاویر شهدا » https://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
🍃 🌸 ✅ 🌺 روز دهم ، به دستور فرماندهی قرارگاه فتح، عملیات در محور و متوقف شد و نیروهای لشکر برای بازسازی، عازم شدند. همچنان مشغول رتق و فتق امور بود و در منطقۀ عملیاتی ماند. بعداز ظهر روز چهاردهم اسفند بود که او جزیره را ترک کرد و وارد شد. به پیشواز او رفت و گفت: « به دادمون برس. نیروها خسته شدن و بریدن. از طرفی چون مأموریتشان تموم شده، میخوان برگردن شهراشون.» با شنیدن این خبر کمی بهم ریخت. اگر نیروها به شهرهایشان بازمی گشتند، عملاً هیچ عقبه ای نداشت. او نیروها را در دوکوهه جمع کرد و در فاصلۀ بین نماز مغرب و عشاء ، سخنرانی آتشینی کرد. او گفت: «ما هرچه داریم از داریم و انقلابِ خونبار ما، حاصل خون این عزیزان است. در هیچ کجای تاریخ و مقررات جنگ و تاکتیک جنگ، هیچکس یا گروهی نتوانسته بگوید این عملیات پیروز است یا نه. تنها چیزی که مهمه٬ حرکت در راه خداست. خداوند شکست می دهد، پیروزی هم می دهد، ما باید به او اتکاء داشته باشیم. اعضای بدن ما ضعیف است. عملیات به دست دیگری است، دست ما نیست که سخت باشد یا آسان. دیدگاه های ما مادی است، اما زیربنای جنگمان است. ما این جنگ را با خود پیش می بریم...» بعد از این که در حقیقت قبل از شهادتش بود، تمام کسانی که قصد بازگشت داشتند، با چشمانی نمناک و عظمی راسخ، آمادگی خود را برای حضور در صحنۀ نبرد به فرماندهان خویش اعلام کردند.✔ ❇ ❇ 📚 منبع کپشن: کتاب ، صفحه ۸۷ ✉ ↘ ↘↘ ۲۷ ۲۷ ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ۲۷_محمد_رسول_الله ۲۷ http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat
💧 💧 ✅ 🍃 ۹۷ «جعفر جهروتی زاده»؛ فرمانده گردان تخریب ۲۷_محمد_رسول_الله (ص) ضمن بازگویی خاطرات خود از ، در توصیف تکاپوهای برای حمایت از لشکرش می گوید: «...به همراه در سنگر فرماندهی لشکر ۸ نجف مستقر بودیم که خبر رسید درگیری نیروهای ما با دشمن در خط شدید شده. «مرتضی قربانی»؛ قائم مقام فرماندهی قرارگاه فرعی بدر، به گفت: هرکس را که به خط فرستاده ایم تا از آنجا خبری بیاورد، برنگشته است. گفت: مثل این که خدا ما را طلبیده. بعد هم سریع سوار ترک موتور معاون یکی از گردان های لشکر که در آنجا حاضر بود، شد و خودش را به خط رساند. من هم با چند دقیقه تأخیر، به دنبال وارد خط شدم. «عباس کریمی»؛ مسئول واحد اطلاعات-عملیات لشکر، فرماندهی نیروهای در خط را بر عهده داشت. در همان لحظات، بار دیگر میان بچه های ما و نیروهای دشمن درگیری شدیدی از سر گرفته شد. از یک طرف، هواپیماها و از طرف دیگر نیروهای پیاده و تانک های دشمن به نیروهای ما فشار وارد می کردند، تا خط را رها کنند. شرایط، شرایط سختی بود.بچه ها در حین درگیری، هایشان را به آب جزیره می زدند و از سر عطش و تشنگی، آب آلوده را می خوردند. این آب ها، آغشته بودند به جنازه هایی که در اطراف آب افتاده بودند. هیچ کس جرأت نداشت از سنگر بیرون برود و چند متر آن طرف تر، آب تمیز بردارد. این صحنه را که دید، خیلی ناراحت شد. های نیروها را جمع کرد و از سنگر بیرون زد. تکه ای از بدنۀ یک پل یونولیتیِ شکسته را پیش کشید و ها را روی آن چید. نزدیک ده قمقمه بود. بعد هم خودش روی بدنۀ شکسته پل رفت و زیر رگبار گلوله های دشمن، وارد آب شد و تا جایی پیش رفت که آب، زلال و صاف می شد. این کار ، به همۀ نیروهای داخل خط روحیه داد. وقتی بچه ها داشتند از ها ، آب تمیز می خوردند، خطاب به آنها گفت: «...نباید به این شاخ شکسته ها مهلت بدهیم؛ باید همه را از بین ببریم. هرکدام از شما که سرش را پایین بیاندازد و به سنگر پناه ببرد، دشمن روی او تسلط پیدا می کند، اما وقتی ما بایستیم و روی سر دشمن آتش بریزیم، یقین داشته باشید آنها هستند که سرشان را پایین می اندازند و سرِ ما ، بالا می ماند.» 👈 کپشن: کتاب ، صفحات ۷۲۳ و ۷۲۴ ☺️ عیدتون مبارک؛ سال خوبی داشته باشید🌷 ✅ 🍃 http://Eitta.com/yousof_e_moghavemat