هدایت شده از گاه گدار
ما توی مبنا در دنیای عجیبی داریم زندگی میکنیم.
همین الان، توی همین دقیقهها که من دارم این کلمهها را مینویسم، همه ما نگران یک دوست و همکار عزیز هستیم.
همکاری که همشهری خیلی از ماها نیست و تا به حال چهرهاش را هم ندیدهایم.
دوست عزیزی که از پر کارترین ها در جمع ماست و حضورش و دقت بالایش در کار همیشه اسباب خیال راحتی است.
این دوست عزیز این روزها در بیمارستان است، سطح هوشیاریاش پایین است و توی مراقبتهای ویژه بستری است.
ما نگرانش هستیم، مثل خانوادهاش.
من البته به خدا خوشبینم و میدانم که لطفش همیشه پیش پای ما بندههاست اما این را هم میدانم که گرههای زیادی در زندگی هست که باز شدنش به واسطه دعاهای ماست.
برای این دوست ما دعا کنید.
با هر کلمه و جملهای که بین شما و خدا صمیمیتر است، برای این دوست ما دعا کنید.
ما نگرانش هستیم.
هدایت شده از حسام محمودی
یکی از زمانهای استجابت، دعای بعد از تموم کردن نمازهاست.
دوستان بیاین بعد از نماز ظهر و عصر و مغرب و عشا براشون دعای توسل بخونیم.
قبلش هم حتما ۷ بار حمد شفا بخونیم.
ان شاءالله به حق جواد الائمه و امام رضا جان (علیهما السلام) هر چه زودتر شفا و صحت و عافیت نصیبشون بشه 🪴
ـــــــــــــ
اولینبار است که دیدَمَت. آن هم از پشت پنجرهٔ icu. دستم بهت نرسید. حتی صدای هقهقم را نشنیدی. صدای زیارت عاشورایی که مادرت خواست برایت بخوانیم. قرارمان نبود. دوست نداشتی با حالِ بد، ببینمَت. قرار بود حالت خوب شود و خبرم کنی. بیایم یک دل سیر بغلت کنم. به اندازهٔ همهٔ این سه سالی که فقط پیام بینمان ردوبدل شد. میخواستم پیام همکاران و هنرجوها را برایت بخوانم. همه حرفهایم را پشت پنجره گفتم. میدانم شنیدهای. راستی چقدر چهرهات معصوم بود. معصومتر از تکعکسی که برایم فرستاده بودی. کمسنتر از آنکه حالا روی تخت icu ببینمت. کوچکتر از آنکه حالا برای بودنت، برای خوب شدنت، برای ماندنت، پیش خدا دستوپا بزنم.
@zaatar
ــــــــــــــ
زیر پلکهایم، قدً یک بادام، آمده بالا. خودم را سفت در آغوش کشیدم. ما اینجا بعد از مصیبت، آغوشی برای گریه نداریم. هرجا باشیم، خودمان را نمیرسانیم به خانهٔ مصیبتزده. هرکداممان در یک شهریم. دلهایمان نزدیک و فاصلههایمان زیاد است.
اینجا دستی نیست که بنشیند روی شانههایمان. ما جمع نمیشویم. مجازی حرفهایمان را میزنیم. خبر را که میشنویم. استیکر گریه میفرستیم و بعد شانههایمان تندتند بالا پایین میشود. خاطرات رفیقمان را مرور میکنیم.
از نیمههای شب، سر روی بالشتی میگذاریم که دو طرفش نم دارد. خواب به چشممان نمیآید. گریه، چرا. ما بزرگتری نداریم بگوید وقتش سرآمده بود، بس کنید، راحت شد. خودمان باید تکوتنها بزنیم توی سرمان و خیال کنیم راحت شدی. فکر کنیم به خواستهات رسیدی و رفتی پیش مارال. خواهری که پنج سال دوریاش را تحمل کردی و میگفتی هرشب میآید توی خوابهایت. دیگر کنار هم هستید فاطمه. لابد دست انداختهاید روی شانه هم. صدای خندهتان همه جا را پر کرده. دیگر لازم نیست راهبهراه مسکن تزریق کنی. عفونتِ بدنت خوابیده. راحت نفس میکشی. دیگر نگران نیستی هنرجوهایت چه فکری میکنند که صوت نمیدهی. نیاز نیست توی جلسات بگویی من بعد از جلسه نکاتم را مینویسم. دیگر آرامی، آرام. ما هم توی همین گروه استادیاری خاطراتت را مرور میکنیم. حالا بزرگترمان هم آمده. صوتش را پلی میکنیم و تا میگوید إنا لله و إنا الیه راجعون، باز شانههایمان بالا پایین میشود و بادامِ زیر چشممان، بزرگتر.
@zaatar
هدایت شده از [ هُرنو ]
وصیت.mp3
10.78M
میان به ما تسلیت میگن...
قبول داری که منطق نداره؟
ما خودمون باید بریم به پدر و مادرت تسلیت بگیم...
من درک نمیکنم که چه شده. صبح سیداحمد نوشت که مصطفا من خیلی دعا کردم... گفتم سید من اصلا نمیفهمم چهمون شده؟ من آدم گریهکنی نیستم. توی جمع سخت گریه میکنم. توی روضه باید همهٔ عضلههای صورتمو فشرده کنم تا پلکهام نمناک بشه.
من درک نمیکنم که چرا تا سرمو میچرخونم، اشکم درمیاد؟
من درک ندارم.
چجوری تونستی اینجوری جیگرمونو بسوزونی خواهر من؟!
پانوشت: نوشته بودی که ترس، برای آنهایی است که منتظر ندارند. من از اسمع افهم گفتنهای تلقینخوانِ فردا میترسم. برای خودم میترسم. لطفا فردا منتظرمون باش. آدمهایی که تا حالا ندیده بودیشون دارن میان. منتظرمون باش که نترسیم. اگه دیدی داریم گریه میکنیم، واسه تو نیست. واسه خاطر خودِ مچالهشدهمونه...
این مداحی رو چندبار گوش داده باشم خوبه؟
#افهمت؟
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
به یاد خواهرمان #میثاق_رحمانی، جهت شرکت در ختم قرآن، صلوات، فاتحه، ذکر لا اله الا الله و... از طریق پیوند زیر، اقدام کنید.
👇
https://iporse.ir/6251613
بخوانیم تا برایمان بخوانند...
نماز لیلة الدفن: میثاق بنت مهدی
ــــــــــــــ
پیامبراکرم(ص) درباره ثواب خواندن نماز لیلةالدفن فرمودهاند: «بر میت ساعتی سختتر از شب اول قبر نمیگذرد. پس بر اموات خود رحم کنید و برایشان صدقه بدهید و اگر نتوانستید، دو رکعت نماز برای فرد درگذشته بخوانید. پس همان لحظه حق تعالی هزار فرشته به سوی قبر او میفرستد که با هر فرشته، جامهای و حلّهای است و تنگی قبر، او را تا روز نفخ صور وسعت میدهد و به نمازگزار به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع میکند، حسنه عطا میکند و او را چهل درجه بالا میبرد.»
▪️طریقه خواندن نماز
در رکعت اول بعد از سوره حمد، یک مرتبه آیة الکرسی و در رکعت دوم بعد از حمد، ده مرتبه سوره قدر خوانده شود و بعد از سلام نماز بگوید: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحمدٍ وَ آلِ مُحمدٍ وَ ابْعَثْ ثَوابَها اِلی قَبرِ فلان بن فلان».
به جای فلان بن فلان، نام میت و پدرش را ببرد. (میثاق بنت مهدی)
@zaatar
هدایت شده از الف|نون
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽
___________
لبخندِ امروزِ ما کنار اشکهای دیروز، امیدِ امروزمان کنار ناامیدیِ دیروز، شاکلهی مبنا را تشکیل میدهد؛ و مگر زندگی جز این است؟ ما در مبنا زندگی میکنیم. دیروز جسم یکی از ما پَر کشید و امروز متنِ یکیمان در پویشی رسانهای جایزه اولِ کشور را بُرد. دیروز را به هم تسلیت گفتیم و امروز را تبریک. و امید همچنان بین ما هست.
🌸🌱
بالای لوح تقدیرِ دوستمان نوشتهاند:
"دنیای فردا دنیای فلسطین است."
دستهایی که برای فلسطین قلم میزنند بوسیدنیاند. |@sayeh_sayeh|
__________
@AlefNoon59
هدایت شده از گاه گدار
چالشی گذاشته بودم برای پذیرش استادیار در مدرسه نویسندگی مبنا. بهترین هنرجوها تویش شرکت کرده بودند و من باید تعداد کمی را انتخاب میکردم.
چالش چهار مرحله داشت، یک مرحلهاش فرستادن یک صوت بود. باید یکی از تکنیکهای نویسندگی را درس میدادند تا ارزیابی کنم بلد هستند نکتهای را آموزش بدهند یا نه.
میثاق رحمانی پیام داد که نمیتواند صوت بفرستد. گفتم بدون صوت تدریس نمیشود توی چالش شرکت کرد. پرسیدم چرا نمیخواهد صوت بفرستد؟ گفت نمیتواند حرف بزند، گفت همیشه ماسک اکسیژن روی صورتش هست و صدایش جوهر ندارد.
فکر اینجایش را نکرده بودم. پرسید راهی ندارد؟ پرسید میشود تدریسش را تایپ کند؟
جوابم معلوم بود، نه. استادیار باید با هنرجوهایش حرف میزد و تعامل میکرد. متنها به اندازه صوتها جان نداشتند.
راستش را بخواهید ترسیدم بگویم نه، چیزی توی ذهنم میگفت اجازه نداری به خاطر بیماری فرصت شرکت در چالش را از کسی دریغ کنی.
قبول کردم اما همان وقت گفتم که متن باید به اندازه تدریس صوتی خوب باشد و هنرجو را توجیه کند، گفتم کار سختی است ولی اشکال ندارد، شما متن بفرستید.
من توی چالش استادیاری بیتعارف هستم، سختگیر میشوم و رودربایستیها را میگذارم کنار.
میثاق رحمانی توی چالش استادیاری ۸۵ امتیاز از ۱۰۰ امتیاز گرفت که امتیازی واقعا بالا بود و وارد مصاحبه شد. مصاحبه ما هم به صورت متنی پیش رفت و بالاخره در ۷ اردیبهشت ۱۴۰۱ عضو گروه استادیاری مبنا شد.
حالا در ۲۰ خرداد ۱۴۰۳، ایستادم روبهروی تابوت میثاق رحمانی و برایش نماز خواندم، رفتم پای قبرش و برایش تلقین خواندم، دست توی خاکهای قبرش فرو بردم و فاتحه خواندم.
من فکر اینجایش را نمیکردم.
در همه این روزهای همکاری که کار توقف و تعطیلی و مرخصی نداشته، میثاق رحمانی یکی از همراهترینها با مبنا بود.
میثاق رحمانی کار خودش را کرد، آجرهایی در ساختمان مبنا گذاشت و رفت. حالا من ماندهام با جمع خوبی از دوستان و همکارانم که باید راه را ادامه بدهیم. قلههای بزرگی هست که باید فتحش کنیم و آن بالا در روز افتخار جای دوستان از دست دادهمان را خالی کنیم و باز راه بسازیم تا قلههایی بلندتر.
من به خدا خوشبینم، میدانم هر چه برای ما و دوستانمان رقم میزند، خیر است. خیری که گاهی البته تلخ است و گاهی شیرین. ما خدای خوبی داریم، این را حالا عیانتر از هر وقت دیگر و هر کس دیگر، میثاق رحمانی میفهمد و حتما شهادت میدهد، ما ولی صدایش را نمیشنویم، مثل روزهایی که اینجا بود، با ما بود ولی صدایش را نداشتیم.
.
«محمدرضا جوان آراسته»
zil.ink/mrarasteh
هدایت شده از مجلهٔ مدام
هر ماجرایی سرآغازی دارد. این پست، ابتدای ماجرای ماست؛ پستی که احتمالا سالها بعد به آن برمیگردیم و میگوییم: یادش بخیر!
سهشنبه، بیست و دومِ خرداد یک هزار و چهارصد و سه، ابتدای ماجرایِ #مجله_مدام
@modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مجلهٔ مدام در ابتدای مسیرش قرار گرفته است.
این آغاز با همراهی شما، خوشخاطرهتر خواهد شد.
#مدام را در رسانههای اجتماعی دیگر هم دنبال کنید و به دیگران، معرفیاش کنید.
صفحهٔ مدام در اینستاگرام
کانال مدام در تلگرام
فهرست تمامی صفحات کانالهای مدام در رسانههای اجتماعی 👇
https://modaam.yek.link
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدام، مجلهای در جهان ادبیات داستانی است.
هر دو ماه، شمارهٔ جدیدی از آن متولد میشود. هر شماره یک موضوع محوری دارد که تمامی مطالب مجله، در حالوهوای شناخت بهترِ آن موضوع است.
آهسته آهسته، با مدام بیشتر آشنا خواهید شد.
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
به یاد خواهرمان #میثاق_رحمانی، جهت شرکت در ختم قرآن، صلوات، فاتحه، ذکر لا اله الا الله و... از طریق پیوند زیر، اقدام کنید.
👇
https://iporse.ir/6251613
بخوانیم تا برایمان بخوانند...
هدایت شده از حرفیخته
سالهاست گاراژ خانه را پر کرده از روغن و رب و برنج. میرود نفس به نفس ضعفا مینشیند و وقتی از نان خشک سفرهشان برایمان میگوید، تا یقه لباسش از اشک تر میشود و تب میکند. از کل محل و فامیل صدقه جمع میکند (با اجازه از مرجع) و نان خودش را هم میگذارد توی سفره فقرا.
حالا او که خودش مرجع و پناه ماست، به منِ ناتوان رو انداخته که: "توروخدا تو این همه آدم میشناسی، تو گروه دوستا و همکارات، اعلام کن. امسال این بندهخداها مثل هر سال چشمشون به یه فال گوشتیه که عید قربون بیان ببرن؛ ولی پول قربونی نداریم. ببینم میتونی یه پولی جمع کنی شرمندهشون نشم."
حالا من بیآبرو واسطهام تا خیر و برکت از شما بگیرم و بدهم دست او تا یک فال گوشتش کند و وقتی زنگ خانهاش را زدند، با شوق در را به رویشان باز کند.
- رفقا ببینیم میتونیم یه پولی جمع کنیم شرمندهشون نشیم!
حتما هر کدوممون شده ۵۰ تومن، حتی ۱۰ تومن میتونیم شریک شیم.
خیر ببینید. هزاران برابر خدا براتون جبران کنه.
6037991493446565روی شماره بزنید کپی میشه. بانک ملی/ آزاده رباطجزی
هدایت شده از حرفیخته
این آخرین پیام امروز بانک ملی است.
راستش فکرش را هم نمیکردم هر دقیقه صدای دینگدینگ پیامک بیاید و این رقم درشت جمع شود. واریزی از ۱۰ هزار تومان تا ۱/۵ میلیون تومان بود.
دست تکتکتان را میبوسم. با هر پیامک واریز، اشک در چشمم جمع میشد و برای عاقبتبهخیری و خوشبختی دنیا و آخرت تکتکتان صلوات میفرستادم.
خیر دنیا و آخرت نصیبتان. به همت شما، دو گوسفند قربانی و بین خانوادههای بسیار نیازمند توزیع خواهد شد انشاءالله.
هدایت شده از مجلهٔ مدام
مدامِ یک؛ کتاب
با آثاری از (به ترتیب الفبا):
#سیداحمد_بطحایی #محمدرضا_جوان_آراسته #مصطفا_جواهری #شبیه_عباس_خان #فاطمه_دارسنج #آزاده_رباطجزی #میثاق_رحمانی #علی_رکاب #فرزانه_زینلی #سعیده_سهرابیفر #فاطمهالسادات_شهروش #علیاکبر_شیروانی #آسیه_طاهری #احسان_عبدیپور #زهرا_عطارزاده #عطیه_عیار #مسعود_فروتن #زهرا_کاردانی #سیداحمد_مدقق #فاطمهسادات_موسوی #مسعود_میر #سبا_نمکی #فرشته_نوبخت #راضیه_نوروزی #ریحانه_هاشمی #محمدعلی_یزدانیار #لودمیلا_اولیتسکایا #مایکل_بورن #کیلب_کرین #آلبرتو_مانگوئل
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine
ــــــــــــــ
میگویند خاک، سرد است. من، خاکِ تو را ریختم روی سرم اما هنوز داغم. هنوز اسمت سنجاق شده در ایتا تا هروقت پیام دادی، زودتر ببینم و بیجواب نگذارَمَت. پیامهای نخواندهات، زیاد شده. از جمعهای که رفتی، همه چیز را با جزئیات برایت تعریف کردهام. همانطور که دوست داشتی. میترسم وقت کم بیاوری برای خواندنشان.
#سوگ
@zaatar
هدایت شده از مدرسه مهارت آموزی مبنا
نویسندگی خلاق برای شما مناسبه ☝🏻
اگه میخواهی:
✍️یادداشت روزانه بنویسی
✍️داستاننویس حرفهای بشی
✍️وارد دنیای فیلمنامه نویسی بشی
✍️تو فضای مجازی تولید محتوا کنی
🔻دریافت تقویم کامل دوره و ثبتنام:
🆔http://B2n.ir/n93748
🆔http://B2n.ir/n93748
#نویسندگی_خلاق
| @mabnaschoole |
هدایت شده از مجلهٔ مدام
آغاز پیشفروش اولین شمارهٔ مجلهٔ مدام؛ به مدت یک هفته
از یکشنبه سوم تیرماه تا یکشنبه دهم تیرماه، میتوانید شمارهٔ اول مجله را با ده درصد تخفیف و ارسال رایگان در وبگاه مدام، پیشخرید کنید. مدام در ابتدای هفتهٔ آینده برایتان ارسال خواهد شد.
www.modaammag.ir
قابل توجه همراهان تهرانی مدام👇
یکشنبه دهم تیرماه، یک دورهمی و رونمایی درجهیک خواهیم داشت. میتوانید شمارهٔ اول را به صورت حضوری نیز تهیه کنید.
تصویر بخشی از عکس روی جلد
اثر حمید ضرابی
مدام؛ یک ماجرای دنبالهدار | @modaam_magazine