eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.3هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
وقتی شاه برای سرکوب بلوچ‌ها به کمک پاکستان رفت و حدود ۱٠ هزار بلوچی رو کشت حالا سلطنت طلبا، شاه اومدن وراجی میکنن :))😏 @zandahlm1357
🔴پیام یکی از کُرد های اقلیم به بیانیه ی اتاق بازرگانی اربیل برای بایکوت کالای ایرانی: خیر ما مردم اقلیم کردستان تا زنده ایم قدردان مردم ایران هستیم کسایی که دهن داغ دارن برن و اجناس ترکیه رو تحریم کنن که علنا شبانه روز ما را بمباران میکند و هیچکس فریاد نمیزند. @zandahlm1357
تصاویر شهدای ایرانی حمله صهیونیست‌ها که امروز به شهادت رسیدند. 📌 @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 مژده خاص خدا؛ کاری که خدا در ماه رجب با بندگانش می‌کند... 👤حجت الاسلام رفیعی 🌙 @zandahlm1357
29.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📟 🎙تلاوت مشهـور، ماندگـار و زیـبای سوره مبارکه طـارق مرحوم استاد عبدالباسط محمد عبدالصمد 👌واقعاً روحانی و ملکوتی 🌺ببینید و بشنوید و لـذّت ببرید... @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاے ...🥀👆👆 كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيْهِ السَّلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود، پس خلاص شد: اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ. (عج)🌼 @zandahlm1357
💠نکته قرآنی 🔹نصْرٌ مِنَ اللَّهِ وَفَتْحٌ قَرِيبٌ 🔸يارى و پيروزى نزديك از سوى خداست. 📗سوره صف، آیه ۱۳ @zandahlm1357
در شرايطي خبرگان رهبري، با سرعت و دقت، و استفاده از اشاره‌هاي گرهگشاي امام راحل و فضاي معنوي ايجاد شده توسط مقلب القلوب، اقدام به انتخاب شايسته حضرت آيت الله خامنه اي نمودند و معظم له نيز با توكل به خداي متعال آن را پذيرفتند، كه دشمن نقشه‌هاي شومي را براي پس از امام پيش بيني كرده بود و در تبليغات مستمر راديوها و مطبوعات بيگانگان در مدت چند روزه دوران بيماري حضرت امام، كاملا اين امر مشخص بود. «فاينانشال تايم » چاپ لندن در تاريخ ۳ خردادماه ۶۸ «يازده روز پيش از رحلت امام (ره) نوشت: با رحلت آيت الله خميني، شكاف بزرگي در راس سيستم سياسي ايران ايجاد خواهد شد، بيانيه‌هاي رسمي و نيز گزارشهاي رسانه‌هاي خبري ايران، حاكي از آن است كه پركردن اين شكاف، امكان پذير نخواهد بود. (۱۰) «راديو بي بي سي » گفت: خلايي را كه درگذشت آيت الله خميني در سطح رهبري ايران به وجود آورده، مشكل مي‌توان جبران كرد. (۱۱) «راديو امريكا» با شادي و شعف اعلام كرد: مرگ آيت الله خميني قطعا به بي ثباتي عظيمي در ايران منجر خواهد شد و برخي پيش بيني مي‌كنند كه اين وضع، احتمالا شعله يك جنگ داخلي را در ايران خواهد افروخت. (۱۲) اما خوابي كه ديده بودند، اين بود كه گروه‌هاي داخلي را به اغتشاش و جنگ داخلي تشويق و ترغيب كنند و از سويي گروهك دست نشانده منافقين، يك تجاوز و جنگ خونين را به كشور تدارك ديده و به علامت آنان وارد معركه شود. منافقين لحظه رحلت امام (ره) را زمان به قدرت رسيدن خود تلقي كرده و سركرده آنان در گردهمايي از نيروهاي نظامي خود در ۷ خردادماه ۶۸ گفته بود: نيروهاي نظامي سازمان، بايد براي شرايط مرگ (امام) خميني آماده باشند. مرگ (امام) خميني به عنوان بالاترين نقطه آمادگي در مردم ايران، براي استقبال از عمليات نظامي ما خواهد بود (!! ). (۱۳) روزنامه «الشرق الاوسط » كه توسط سعوديها منتشر مي‌شود، در ۱۴ خرداد ۶۸ مي‌نويسد: چريكهاي مسعود رجوي كه از حمايت عراق برخوردارند، طرحهايي را براي انجام يك تهاجم عمده در طول مرزها به فاصله چند ساعت پس از رحلت آيت الله خميني، تدارك ديده اند. (۱۴) بني صدر خائن و فراري، در مصاحبه با آسوشيتدپرس مدعي شد كه: «درگذشت (امام) خميني، اين مساله را محتمل مي‌كند كه وي (بني صدر) بزودي به كشور بازگشته و احتمالا وارد دولت شود». (۱۵) حضرت آيت الله خامنه اي، در تشريح و توضيح توطئه دشمنان براي پس از رحلت امام بزرگوار (ره)، به شعور و تقواي مردم و معجزه الهي در خنثي كردن اين توطئه‌ها اشاره مي‌كنند و مي‌فرمايند: با رحلت امام خميني (ره) طيف وسيع دشمنان اسلام - كه در صفوف مقدم معارضه با جمهوري اسلامي بودند - اين اميد را پنهان نكردند كه جمهوري اسلامي در غياب پديد آورنده و پروراننده ي خود، نيروي دفاع و رشد را از دست بدهد و چون كودكي بي صاحب، احساس ضعف و درماندگي كند، يا بكلي از پاي درآيد و يا به ناچار به دامان اين و آن پناه برد! در محاسبات تنگ نظرانه ي دشمنان - كه همه بي استثنا اسير محاسبات صددرصد مادي بود و از فهم روابط معنوي و بركات ايمان و تقوا بي نصيبند - نمي گنجد كه معجزه ي الهي در طليعه ي قرن پانزدهم، يعني حكومت صلاح و دين و حيات دوباره ي ارزشهاي اسلامي، آن قله ي مرتفعي باشد كه دست آلوده ي بندگان هوا و هوس به آن نرسد و ديپلماسي زر و زور از به دام افكندن آن، عاجز بماند. https://eitaa.com/zandahlm1357
توصيه به حفظ و تداوم نهضت اسلامي قطع يد خائنين امروز از قبل از پيروزي و رسيدن به اوج نهضت، احتياج به ملت ايران، احتياج به وحدت كلمه، احتياج به بانوان معظم، احتياج به «چهارمردان»۱بيشتر است. امروز است كه دستهاي جنايتكار و خيانتكار، آنهايي كه منافع خودشان را در خطر مي‌بينند، دستهاي آنها دركار است كه نگذارند اين نهضت شكوفايي پيداكند. امروز است كه بايد اين خيانتها را و اين دستهاي خائن را قطع كرد. امروز است كه آنهايي كه تفرقه افكني مي‌كنند و مي‌خواهند با بهانه‌ها بين صفوف مسلمين جدايي بيندازند، دست آنها را بايد قطع كرد. بانوان معظم ما بايد قطع كنند دست خائنين را؛ مردان نيرومند ما بايد قطع كنند دست خائنين را؛ روحانيين- در هر جا كه هستند- با هوشياري بايد دست اين خائنين را قطع كنند و حيله آنها را خنثي كنند. (۱۵۷) ۵/۲/۵۸ جلوگيري از هدر رفتن خون شهدا بايد شما خانمها، شما برادران، شما خواهران، بيدار باشيد! بايد ملت ايران بيدار باشد! نگذاريد خون شهداي ما هدر برود. نگذاريد خون جوانان ما پايمال شود، پايمال اغراض شخصيه؛ اغراض شخصيه را به دور بريزيد. دستهاي خيانتكار، گروههاي مختلف درست نكند. (۱۵۸) ۵/۲/۵۸ تكليف همه ما، چه شما بانوان محترم و چه ساير ملت- همه، بانوان و --------------------------- ۱. يكي از محلات شهر قم كه مردم آن در مبارزه عليه رژيم شاه نقش چشمگير داشتند. تكليف در راستاي حفظ اجتماعات برادران و خواهران و همه- اين است كه در يك همچو مقطعي كه ما واقع شده ايم از تاريخ، كه ما سر دو راهي الآن واقع شده ايم، دو راهي، يكي پيروزي نهايي يكي خداي نخواسته شكست و برگشت به حالهاي اول، تكليف همه ملت اين است كه همان طوري كه اين نهضت را با وحدت كلمه و وحدت مقصد كه همه مقصدشان اسلام بود، همه با هم فرياد اسلام مي‌زدند، حالا هم همان را حفظ بكنند؛ اجتماعات خودشان را حفظ بكنند؛ مساجد را پر بكنند از جمعيتها. جاهايي كه اجتماعات عمومي مي‌شود و در جاي اجتماعات عمومي، اجتماع بكنند و مطالب را، آن مطالبي كه مقصدشان است و آن اينكه همه احكام اسلام در ايران جاري بشود، اينها را باز در نظر بگيرند. (۱۵۹) ۱۱/۴/۵۸ https://eitaa.com/zandahlm1357
سکوت و جدل 31.mp3
7.06M
31 ✍وقتی خصومت،قلبتو مشغول کنه؛ یهو می بینی؛ چند ساعت توی دلت،داری با طرف مقابلت حرف میزنی ومی جنگی! ❌بعداز یه مدت چشم وامیکنی و میبینی، راه آسمونو گم کردی
🕌در محضر امام روح الله (۲۱۷) 💠 جوشش خون سیدالشهدا(ع) 📌 امام خمینی (ره ): این خون سیدالشهداست که خون‌های همه ملت‌های اسلامی را به جوش می‌آورد و این دسته ها عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می‌آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می‌کند. در این امر، سستی نباید کرد. البته باید مسائل روز گفته بشود. 📚 صحیفه امام؛ جلد ۱۵؛ صفحه ۳۳۱ 📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر ، بدون ذکر منبع هم مجاز است. @zandahlm1357
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
در پيشگاه نور اى امام همام! چگونه مى توان دل را با نام والايت آذين نبست؟ چگونه مى توان شكوه و جلال بى حد و حصرت را ناديده گرفت؟ چگونه مى توان آواى دل دردمندى را كه از سر صدق از صدها فرسنگ راه تو را مى خواند نشنيد؟ مگر مى توان سلاله پاكت را از زمره آل على مرتضى (ع) و نبى مكرم، پيامبر عظيم الشأن اسلام حضرت محمد مصطفى (ع) است ناديده گرفت و در جاى جاى قلب لرزان آرزومندانت جستجو نكرد؟ پس، سلام بر تو اى منادى توحيد! اى قبله گاه نور! سلام بر تو اى مظهر پر فروغ انسانيت و شرف! اى منجى دلهاى دردمند! السلام عليك يا على بن موسى الرضا (ع)! ... پيرمرد، سلامى از ته دل به امام على بن موسى الرضا (ع) داد و آرام در مقابل درگاه رو به روى پنجره فولاد نشست و در حالى كه جابه جا مى شد دست در خورجينى كه همراه داشت كرد و با هزار حرص و ولع قدرى نان و پنير از آن بيرون آورد و در حالى كه در تلألؤ خورشيد تابناك بهارى كه بر گنبد و بارگاه امام (ع) مى تابيد غرق شده بود، شروع به خوردن نمود. ساعت هشت و نيم صبح را نشان مى داد او را غافلگير كردم: سلام پدر جان! پير مرد پاسخ سلامم را به آرامى و با نگاهى حاكى از تعجب داد. از او پرسيدم: پدر شما چند بار است كه به زيارت مولا على بن موسى الرضا عليه السلام مشرف مى شويد و اهل كجا هستيد؟ پاسخ داد: من از اطراف يكى از شهرهاى جنوب خراسان هستم. اسمم على و فاميلم مرادى است. ما، در آن جا يك زمين كشاورزى داريم كه جو و گندم و بعضى مواقع هم چغندر مى كاريم و بعد در حالى كه چشمانش را به گنبد مطهر خيره كرده بود، گفت: من نزديك هفتاد سال دارم و در اين مدت حدود شصت يا هفتاد بار به زيارت امام آمده ام، و ادامه داد: البته آن زمانها يعنى زمانهاى قديم، مردم با اسب و الاغ و شتر به زيارت مى آمدند، حالا ماشين جاى آنها را گرفته و آدم سريعتر از اين شهر به آن شهر مى تواند برود. از او پرسيدم: آيا در طول اين مدت هفتاد سال با معجزه اى و يا كرامتى از حضرت رضا (ع) مواجه بوده اى؟ پيرمرد همچنان كه نان و پنيرش را تناول مى كرد گفت: بله، من شش سال بيشتر نداشتم كه بيمارى سرخك گرفتم، در آبادى كه ما زندگى مى كرديم طبيب و حكيم درست و حسابى نبود و من روز به روز ضعيفتر مى شدم ، و كار مادرم اين شده بود كه شب و روز بالاى سر من گريه مى كردند. مادرم هر دارو و گياهى كه مى گفتند به خورد من مى داد، اما تأثير زيادى نداشت، تمام اتاق را بوى داروهاى گياهى مختلف گرفته بود. پدر بيچاره‌ام كه يك كشاورز بيشتر نبود كارى از دستش بر نمى آمد، جز اين كه سر هر نماز دعا مى كرد و شفاى مرا از خدا مى خواست. درست نمى دانم چند روزى بود كه در بستر بيمارى بودم. بوى اسپند و كندرى كه مادرم مى سوزاند و دعايى كه زير لب برايم مى خواند هنوز برايم تازه است، انگار ديروز يا امروز بود كه همه آن ماجراها اتفاق افتاد. فصل زمستان داشت تمام مى شد و همه جا كم كم سبز و خرم مى گرديد، اما درون خانواده ما جز غم چيز ديگرى نبود، به خصوص كه من، تنها فرزند خانواده بودم. غم بزرگى كه موقع آمدن پدرم به خانه در چهره چين و چروك خورده و آفتاب سوخته اش مشخص و پيدا بود، مرا بيشتر و بيشتر رنج مى داد. دستان پينه بسته اش هنوز جلو چشمانم است؛ يعنى هر چه بود زندگى ما كار بود و زحمت و مشقت و عرق ريختن بى نتيجه. البته آنها سالهاست كه به رحمت خدا رفته اند، اما يادشان هنوز قلب مرا را روشن مى كند. پيرمرد ادامه داد: غروب يكى از روزها بود كه تب من بالا گرفت و حالم به شدت به هم خورد تمامى اهل محل به خانه ما در رفت و آمد بودند. يك بابايى در ده ما بود كه حكيم نبود اما از داروهاى گياهى بفهمى نفهمى چيزى سرش مى شد. پدرم او را به خانه آورد. مادرم بالاى سرم مثل باران اشك مى ريخت و من انگار داشتم نفسهاى آخرم را مى كشيدم. بدنم مثل اين بود كه آتش گرفته، سرم سنگين شده بود، جلو چشمانم سياهى مى رفت و صداهاى اطرافيان همهمه ناجورى را در گوشهايم ايجاد مى كرد. خدا مى دانست چه حالى داشتم! خلاصه ساعتها از شب گذشته بود كه مردم هنوز در خانه بودند، تا اين كه آنها كم كم از آن جا رفتند. آن شب خدا مى داند كه مادر و پدرم چه كشيدند. آنها در زير نور كم رنگ چراغ پيه سوز، تا صبح نماز خواندند و دعا كردند. مادرم با صداى بلند گريه مى كرد و خدا و امام رضا (ع) را به كمك مى طلبيد، و صداى پرطنين پدرم كه آيات قرآنى را به همراه نماز مى خواند در دلم مى نشست. ما جز به او و ائمه اطهار، اميدى ديگر نداشتيم زندگى ما هم تعريفى نداشت. تمام دار و ندار ما يك گليم و دو سه تشك و لحاف رنگ و رو رفته بود. آن شب مادر و پدرم زياد زارى كردند و بالاخره يك گوسفند نذر امام رضا (ع) كردند كه پس از سلامت من به مشهد بياورند و
قربانى كنند، آن شب تا صبح خواب در چشمان من نبود. با اين كه شش ساله بود، اما انگار به اندازه شصت سال تجربه به دست آوردم كه واقعاً پدر و مادر چه زحماتى براى فرزندانشان مى كشند، خدا آنها را بيامرزد و يادشان به خير. كم كم صبح مى شد و مادرم در كنارم، روى بالش من خوابش برد. نزديكى هاى نماز صبح، پدرم از جايش بلند شد و به مسجد ده رفت تا قدرى هم در آن جا به درگاه خدا دعا كند. آخر من پنجمين فرزند خانواده بودم، چهارتاى ديگر به رحمت خدا رفته بودند، و پدر و مادرم براى همين خيلى زياد ناراحت بودند، چون مردم ده بيشتر دلبستگى خانوادگى دارند. پيرمرد نگاهى به من انداخت و آهى از ته دل كشيد و به ياد روزهاى جور و اجور، نم اشكى برگونه اش نشست، دستش را به طرف آسمان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) بالا برد و خدا را شكر كرد و در اين حال در خورجينش را بست. از او پرسيدم: خوب بالاخره پدر جان چه شد؟ او به آرامى و در حالى كه صدايش به لرزه در آمده و مرتعش شده بود، گفت: صبح روز بعد كه مادرم بيدار شد، سراسيمه به چشمان من نگاه كرد كه ببيند من مرده‌ام يا نه، وقتى ديد كه حالم بهتر شده، دست به سوى آسمان بلند كرد و شكر خدا را به جا آورد. پدرم در گوشه اى از اتاق، قرآن به دست گرفته بود و آياتى را زمزمه مى كرد. انگار قدرى از تب من كم شده بود، كم كم چشمانم سنگينى خاصى به خود گرفتند و من به خواب عميقى فرو رفتم. وقتى از خواب بيدار شدم همه چيز برايم يك جور ديگرى شده بود. صداها را به خوبى تحمل مى كردم، هوا خوب بود، تنفسم سختى قبل را نداشت. پدر و مادرم بالاى سرم نشسته بودند. صبحانه مختصرى را كه غالباً شير بود برايم آماده كرده بودند. دود اسپند همه جا را پر كرده بود. همسايه‌ها يكى پس از ديگرى به خانه ما مى آمدند و خدا را شكر مى كردند، و مادرم در حالى كه اشك در چشمانش حلقه زده بود، بارها و بارها مى گفت: امام رضا (ع)، امام رضا (ع) پسرم را شفا داد. چند روز بعد حالم به كلى خوب شد. طورى كه مى توانستم در كوچه هاى دهمان با بچه‌ها بازى كنم. دو، سه هفته از اين جريان گذشت كه پدر و مادرم تصميم گرفتند نذر خود را ادا كنند. بار سفر را بستند و در حالى كه مراهم روى يك الاغ نشاندند، با يك گوسفند به طرف مشهد به حركت در آمديم. تعدادى از افراد ده هم با اسب و الاغهايى كه داشتند با ما همراه شدند. خلاصه چند روزى طول كشيد كه ما به مشهد رسيديم. البته مشهد آن موقع مثل امروز نبود، شهر كوچك و حرم مطهر هم زياد وسيع نبود. جلوى درب يكى از صحنها در قسمت بيرونى، گوسفند را قربانى كردند و گوشت آن را بين زوار و افراد خواهان گوشت نذرى تقسيم كردند. و آن وقت پدر و مادرم مرا به داخل حرم مطهر بردند و در حالى كه اشك مى ريختند سفت به حرم مطهر چسباندند و تبرك دادند. بعد از اين كه نماز در داخل صحن مطهر خواندند، بيرون آمديم و به طرف همولايتى‌ها به راه افتاديم. البته تا از خاطرم نرفته بگويم: آن وقتها، يعنى قديمها معمولاً اسب و الاغ و شترهايشان را درون كاروانسراهاى اطراف شهر مى گذاشتند و بعداز آن كه زوار هر جا مى خواستند مى رفتند. اولى بارى كه من حرم مطهر آقا على بن موسى الرضا (ع) را مى ديدم، سرم از آن همه شكوه و عظمت و جلال گيج رفت، طورى كه آن وقتها را هرگز فراموش نمى كنم. شب اول را از شوق و ذوق بسيار زياد خوابمان نبرد و نمى دانم اصلاً چطور صبح شد. صبح روز بعد مجدداً به حرم مشرف شديم بوى گلاب و مشك همه جا را پر كرده بود. صداى زائرانى كه دعا مى خواندند و صلوات مى فرستادند، خستگى سفر از تن در مى آورد در داخل صحنها فانوسها و شمعهايى را روشن كرده بودند. پنج، شش روز بعد، با همولايتى‌ها به طرف دهمان حركت كرديم وقتى كه از دروازه هاى شهر دور مى شديم فكر مى كردم چيزى را جا گذاشته ام، بى اختيار چشمام تا دور دست به گنبد و بارگاه امام (ع) بود كه سر به آسمان مى ساييد. راستى هم آدم وقتى به معنويت فكر مى كند همه چيز دنيا فراموشش مى شود. آن وقت آدم همه چيز را در خدا و ائمه اطهار (ع) مى بيند و اگر اين دلگرمى هاى معنوى نباشد آدم هيچ مى شود. پيرمرد ساده سخن مى گفت: كلامش گرم و گيرا بود، كوله بارى از خاطرات و با لباسى ساده و ژنده با خود به همه جا مى برد ديگر بار هم از او سؤال مى كنم: پدر بقيه ماجرا چه شد؟ او گفت: بله ما برگشتيم به ده، اما با اميد با آرزو و با گرمى و صفايى كه امام رضا (ع) به ما بخشيده بود. آن وقتها پدرم تصميم گرفت كه هر سال به مشهد مقدس و حرم مطهر امام هشتم مشرف شويم و يك گوسفند نذر كنيم. بعد از مرحوم شدن پدر و مادر، من هم تصميم گرفتم هر سال يك يا دو بار به حرم مطهر مشرف شوم.
الحمد الله هر چه از امام رضا (ع) خواستم به من داده و من در قيد و بند مال دنيا نيستم. آدم بايد قلبش با خدايش صاف باشد. خدا و امام (ع) هم به او همه چيز خواهند داد و بزرگترين چيزى كه خدا به هر انسان مى دهد سلامتى است، والسلام. در آن حال كه پيرمرد آخرين كلماتش را به پايان مى رسانيد از جايش بلند شد، با احترام به طرف ضريح مطهر امام (ع) خم شد و سلامى دوباره به امام رضا (ع) داد و آرام، آرام عازم رفتن شد و به علامت خدا حافظى سرش را به طرف من تكان داد و رفت. پيرمرد خميده با خورجينى بر دوش، مى رفت تا خاطراتش را در رهگذر ايام جستجو كند، و آن هنگام كه بر درب خروجى حرم مطهر بوسه مى زد تا خارج شود انگار بوى وجود مادر و پدر زحمتكش و رنج كشيده اش را به مشام مى كشيد، با خلوص نيتى راستين و اميدى سرشار، گامى استوار و عزمى راسخ، اگر چه پيرمرد بود و به ظاهر ناتوان، اما درياى بود از انسانيت، صفا، مروت و مردمى و توفانى كه بر دشت خاطرات من غوغا كرد... و رفت و رفت، تا از نظر ناپديد شد. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
۵. ردّ برخی از احادیث و بیان چگونگی تشخیص احادیث صحیح از سقیم غلات در راه رسیدن به اهداف پلید خود و نیز برای مشروع جلوه دادن افکار و عقاید پوچ و باطل خود از هیچ کاری رویگردان نبودند و در این مسیر، حتی از جعل احادیث چه در سلسله سند و چه در محتوا فروگذار نکردند. امام رضا (علیه السلام) در ضمن سخنان خود به این مطلب اشاره کرده و توطئه‌های غلات را آشکار نموده، به طوری که برای نمونه از یونس بن عبدالرحمن نقل شده که وی به عراق سفر کرده بوده و در آنجا با تعداد زیادی از اصحاب امام باقر و امام صادق (علیهماالسلام) ملاقات کرده و از آنان حدیث شنیده و کتاب هایشان را گرفته بوده است. ولی زمانی که آن کتب را بر امام رضا (علیه السلام) عرضه کرده، امام (علیه السلام) اینکه بسیاری از آن احادیث از احادیث امام صادق (علیه السلام) باشد را انکار و رد نموده و فرموده است: همانا ابوالخطاب بر امام صادق (علیه السلام) دروغ می‌بست. خدا ابوالخطاب و یارانش را لعنت کند که این احادیث را تا امروز در کتب اصحاب امام صادق (علیه السلام) به صورت مخفیانه وارد می‌کنند. [۱] سپس حضرت امام رضا (علیه السلام) برای ایجاد قدرت شناخت حق از باطل و چگونگی تشخیص و تمییز احادیث صحیح از سقیم و ساختگی، ---------- [۱]: شدت توطئة غلات، چنان پیش رفته بود که شخصیت ژرفنگری مثل یونس بن عبدالرحمن، نیز در ابتدا تحت تأثیر این احادیث قرار گرفته و آن‌ها را جمع آوری می‌کند. اما در درونش نوعی شک و شبهه باقی می‌ماند که برای از بین بردن آن، به امام (علیه السلام) مراجعه کرده و آن احادیث را بر آن حضرت (علیه السلام) عرضه می‌کند. (صفری فروشانی، غالیان، پیشین، ص ۳۳۲). قواعدی را بیان فرمود که بدین شرح است: پس آنچه مخالف قرآن است و به ما نسبت داده می‌شود قبول نکنید، زیرا اگر ما سخن و حدیثی بگوییم، موافق با قرآن و سنت است. ما از قول خدا و رسولش حدیث می‌گوییم و هیچ گاه نمی گوییم: قال فلان و فلان، تا موجب تناقض در کلام ما بشود. همانا سخنان آخرین ما، مانند سخنان اولین ماست و کلام اولین ما تصدیق کنندة کلام آخرین ماست. پس هرگاه حدیثی را نزد شما آوردند که با این گفته‌ها مخالف بود، آن را به آورنده اش رد کنید و بگویید: تو به آنچه آورده ای، آگاه تری؛ چرا که با هر گفته ای از ما حقیقتی است و بر آن نوری، پس هر گفته ای که حقیقتی با آن نیست و نوری ندارد از گفته‌های شیطان است. [۱] ---------- [۱]: طوسی، پیشین، صص ۴۸۹ ۴۹۱، رقم ۴۰۱. ✍نعمت الله صفری https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عج 🔻"ما از هیچ قدرتی باک نداریم" ⬅️ بعضی ها تا میگن قدرتهای بزرگ جهانی، لرزش پیدا می‌کنند❗️ ⬅️ کسی که به منبع قدرت وصل باشد، دیگر چه ترسی دارد؟ ⬅️ دست برداشتن از دوستی با دوستان خدا، خیانت است❗️ @zandahlm1357
چشم به راه - قسمت پنجاه و هشتم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: پنجاه و هشتم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357