#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
..........دوران جنگ نهروان............. *گفتگوی عبدالله بن عباس با خوارج *پاسخ امام (ع) به شبهات خوا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part28_علی از زبان علی.mp3
11.21M
..........دوران جنگ نهروان.............
*خطبه امام (ع) درباره خیانت ابوموسی اشعری و عمر بن عاص
*فرار ابوموسی اشعری به مکه
*نامه امام به ابوموسی اشعری
*آمادگی مجدد برای جنگ با معاویه
*خروج از کوفه و خطبه میان لشکریان
*موعظه دوباره خوارج و دعوت به جنگ با معاویه
*تغییر مسیر جنگ از شام به نهروان
عقاب تاجدار تنها پرنده ای است که به طور قطعی به انسان به عنوان یک طعمه نگاه میکند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
پرنده ای به نام پاتو برای استراحت ,کُنده ها و درخت های خشک را انتخاب میکند و طوری روی آنها جا میگیرد که به جزئی از درخت تبدیل میشود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فسیل «پرنده نقرهای عظیم» با نام علمی «Argentavis magnificens» در سال ۱۹۷۹ میلادی در کشور آرژانتین پیدا شد. پژوهشگران اعلام کردند که این پرنده ۶ میلیون سال قبل روی کره زمین میزیسته است. طول بالهای جانور به ۶ تا ۸ متر میرسیده و ارتفاع آن نیز ۲ متر برآورد شده است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢باهوش ترین پرنده ایران که فارسی را به صورت کامل و مسلط با عشوه و ناز بی نظیری صحبت می کند
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و نود و ششم گوشه اتاق پذیرایی، رو
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت صد و نود و هفتم
و من دیگر حوصله ناز و کرشمههای عاشقانه را نداشتم که بیتوجه به آنچه میگفت، شمشیرم را از رو کشیدم: «مجید! من دیگه خسته شدم! به خدا دیگه بُریدم! دیگه نمیتونم تحمل کنم!» نمیفهمید چه اتفاقی افتاده که الهه مهر و مهربانی زندگیاش، اینهمه بد خلق و تنگ حوصله شده که باز هم با دلشورهای که به جانش افتاده بود، پرسید: «چی شده الهه جان؟» و من منتظر همین جمله بودم تا هجوم همه جانبهام را آغاز کنم: «مجید! زنگ زدم تا برای آخرین بار ازت بپرسم که میخوای چی کار کنی؟ من خونوادهام رو ترک نمیکنم، تو چی کار میکنی؟ مذهب اهل سنت رو قبول میکنی یا نه؟» و خدا میداند که این تنها راه مانده پیش پایم بود که تا مرز جدایی دل عاشقش را بلرزانم، بلکه پای اعتقادش هم به لرزه افتاده و برای یکبار هم که شده به مذهب اهل سنت فکر کند، ولی او نمیفهمید من چه میگویم که مات و مبهوتِ حال خرابم، با لحنی گرفته پرسید: «یه دفعه چی شده الهه جان؟ تو که اینجوری نبودی...» و نمیدانست بر دل من چه گذشته که اینهمه سخت و سنگ شده که گریه امانم را بُرید و با بیقراری ضجه زدم: «تو اصلاً میدونی چی به سرِ من اومده؟!!! اصلاً از حال من خبر داری؟!!! میدونی من دارم تو این خونه چی می کشم؟!!! خبر داری اون شبی که از این خونه رفتی، بابا چقدر من رو کتک زد؟!!! خبر داری که تو این مدت من تو این خونه زندانی شدم؟!!! میدونی که بابا همه درها رو قفل کرده؟!!! اصلاً خبر داری که بابا هر روز چقدر با من دعوا میکنه و تهدیدم میکنه که باید از تو طلاق بگیرم؟!!!» و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم که در برابر سکوت مظلومانهاش که از داغ غصه آتش گرفته و زیر تازیانه زخم زبانهایم به خون نشسته بود، تیر خلاصم را زدم: «میدونی بابا منو مجبور کرد که برم تقاضای طلاق بدم؟!!! میدونی دیروز احضاریه دادگاه اومد درِ خونه؟!!! خبر داری هفته بعد باید بیای دادگاه برای طلاق؟!!!» گوشم به قدری از هجوم گریههایم پُر شده بود که دیگر نمیفهمیدم با رعشهای که به صدای مردانهاش افتاده، چه میگوید که نه تنها قلبش که همه وجودش از دنیایی که بر سرش خراب کرده بودم، به لرزه افتاده و من فقط میخواستم زندگیام را از این منجلاب بیرون بکشم و راهی جز تسنن مجید به ذهنم نمیرسید که میان هق هق گریه، با همه ناامیدی و ناتوانی، با عزیز دلم اتمامِ حجت کردم: «مجید! یا سُنی میشی و برمیگردی یا ازت طلاق میگیرم...» و گوشی را قطع کردم که از شدت گریه نفسم بند آمده و حالم به قدری بَد شده بود که همانجا روی تخت افتادم. حالا مجید لحظهای دست بردار نبود و از تماسهای پیدرپیاش، گوشی بین انگشتانم مدام میلرزید و من دیگر توانی برای حرف زدن نداشتم که گوشی را خاموش کردم تا دیگر اسم مجید را هم روی صفحه موبایل نبینم که حتی از نام زیبایش خجالت میکشیدم. روی تخت از سر درد و کمر درد به خودم میپیچدم و با صدای بلند ناله میزدم. بعد از یک روز که حتی یک قطره آب از گلویم پایین نرفته بود، آنچنان حالت تهوعی گرفته بودم که احساس میکردم فاصلهای با مرگ ندارم. بند به بند بدنم میلرزید، تا سر انگشتانم از درد ضعف میرفت و خدا میداند که اگر بخاطر حوریه معصوم و نازنینم نبود، دلم میخواست چشمانم را ببندم و دیگر باز نکنم و باز به خاطر گل روی دختر عزیزم، به زندگی دل بسته بودم. میتوانستم با تمام وجود مادریام احساس کنم که با این همه غم و غصه چه ظلمی به کودکم میکنم و دست خودم نبود که همه زندگیام به مویی وصل بود. نمیدانستم تهدید عاشقانهام با دل مجید چه کرده که کارش را در پالایشگاه رها کرده و راهی بندر شده، یا برای همیشه از خیر عشق الههاش میگذرد که صدای پدر بند دلم را پاره کرد. قفل در را باز کرده و صدایش را از اتاق پذیرایی میشنیدم که به نام صدایم میکرد: «الهه؟ کجایی الهه؟» وحشتزده گوشی را زیر بالشت پنهان کردم و تا خواستم با بدن سنگینم از جا بلند شوم، به اتاق خواب رسیده بود. در دستش یک پاکت کمپوت آناناس بود و با مهربانی پُر زرق و برقی که صورت پیرش را پوشانده بود، حالم را پرسید. با دستپاچگی اشکهایم را پاک کردم و همانطور که روی تخت مینشستم، با صدایی بُریده پاسخ احوالپرسیاش را دادم که روی صندلی کنار اتاق نشست و با خوشرویی بیسابقهای شروع کرد: «اومدم بهت یه سری بزنم، حالت رو بپرسم!» باورم نمیشد از زبان تلخ و تند پدرم چه میشنوم که به چشمانم دقیق شد و پرسید: «چرا گریه میکنی؟» کمی خودم را جمع و جور کردم و خواستم پاسخی سرِ هم کنم که سری تکان داد و گفت: «میدونم، این مدت خیلی اذیت شدی!» سپس برق شادی در چشمانش دوید و با ذوقی کودکانه مژدگانی داد: «ولی دیگه تموم شد! از این به بعد همه چی رو به راه میشه! زندگی بهت رو کرده!»
با ما همراه باشید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 12 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد با نفس 13.MP3
3.67M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 13
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 3️⃣1️⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
- Daghe Nahan- Mohammad Esfahani.mp3
3.27M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
گریه نکن میگذرد این شب محنت بار
یوسف تو شهره شود بر سر هر بازار
گریه نکن میگذرد این شب محنت بار
یوسف تو شهره شود بر سر هر بازار
فردا کاروان آید بر چاه
بیند گوهری تابان چون ماه
دارد در دل رازی از این شب کوتاه
ای آتش پنهان در من برخیز
ای شسته به خون پیراهن برخیز
برخیز با داغ نهان
برگیر این بار گران
روشن کن چشم جهان
خطبه بخوان زینب
خطبه بخوان زینب
ای خواب از چشم تو دور
بیداد از خشم تو کور
آوار شو بر سر زور
خطبه بخوان زینب
خطبه بخوان زینب
آتش تنهایی در دل دارم
دست اگر از عشق تو بردارم
آتش تنهایی در دل دارم
دست اگر از عشق تو بردارم
#عبدالجبار_کاکایی
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)
اثر شیخ راضی ال یاسین
ترجمه #آیت_الله_خامنه_ای
#صلح_امام_حسن
#شیخ_راضی_آل_یاسین
#آیت_الله_خامنه_ای
#امام_شناسی #اعتقادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
موقعیت سیاسی در زمان بیعت *بیعت مردم با امام حسن (ع) در روز ۲۱ رمضان سال ۴۰ هجری *تخلف معاویه از بیع
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part06_صلح امام حسن.mp3
5.88M
موقعیت سیاسی کوفه در زمان بیعت
*تاریخچه و ویژگی های شهر کوفه
*وضعیت سیاسی کوفه
*شرایط امام حسن (ع) در کوفه
*دشمنان امام در کوفه
*ابزار اردوگاه شام در مقابله با سپاه امام
*توطئه ترور امام حسن علیه السلام
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دوست ميداشت و رعايت آنها را ميكرد. پدرم عالِم ديني و ملّاي بزرگي بود. برخلاف مادرم كه خيلي گيرا و
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
باشگاه جوانان
باشگاه جوانان زمان طلبگي ما، باشگاهي در نزديك مدرسه ي نواب بود – به نام باشگاه جوانان – پدر ما هم مخالف بود كه ما باشگاه برويم؛ امّا دكتر بدليلي گفته بود كه فلاني بايد ورزش كند. پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم. بنده به باشگاه جوانان ميرفتم. وقتي ميخواستم وارد باشگاه بشوم، اين طرف و آن طرف را نگاه ميكردم، ببينم طلبهها مرا نبينند! متاسفانه نزديك مدرسه ي نواب هم بود، هر دفعه ميخواستيم برويم، طلبه اي از اين طرف، يا از آن طرف ميآمد! بالاخره يكي ميديد. (بيانات ديدار با طلاب حوزه علميه مشهد، ۲۲ تير ۱۳۷۶
https://eitaa.com/zandahlm1357
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً «38نساء»
و (متكبّران خودبرتربين) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ريا و براى نشان دادن به مردم انفاق مىكنند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و هر كس كه شيطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است.
🔥شيطان، گاهى از دور چيزى را به افراد القا و وسوسه مىكند و گاهى از نزديك همدم آنانمىشود. مؤمنان از وسوسهها و القائات شيطان مىگريزند، امّا آنگونه كه در آيهى 36 سورهى زخرف مىخوانيم: «مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» هركه از ياد خدا رخ برتافت، شيطانى براى او برمىانگيزيم تا يار و همنشين دائمى او باشد.
🔸استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوتی بسیار زیبا از سورة الأحزاب با صوت حزین شيخ محمد اللحيدان