eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.4هزار عکس
35.2هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢باهوش ترین پرنده ایران که فارسی را به صورت کامل و مسلط با عشوه و ناز بی نظیری صحبت می کند https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و نود و هفتم و من دیگر حوصله ناز و کرشمه‌های عاشقانه را نداشتم که بی‌توجه به آنچه می‌گفت، شمشیرم را از رو کشیدم: «مجید! من دیگه خسته شدم! به خدا دیگه بُریدم! دیگه نمی‌تونم تحمل کنم!» نمی‌فهمید چه اتفاقی افتاده که الهه مهر و مهربانی زندگی‌اش، اینهمه بد خلق و تنگ حوصله شده که باز هم با دلشوره‌ای که به جانش افتاده بود، پرسید: «چی شده الهه جان؟» و من منتظر همین جمله بودم تا هجوم همه جانبه‌ام را آغاز کنم: «مجید! زنگ زدم تا برای آخرین بار ازت بپرسم که می‌خوای چی کار کنی؟ من خونواده‌ام رو ترک نمی‌کنم، تو چی کار می‌کنی؟ مذهب اهل سنت رو قبول می‌کنی یا نه؟» و خدا می‌داند که این تنها راه مانده پیش پایم بود که تا مرز جدایی دل عاشقش را بلرزانم، بلکه پای اعتقادش هم به لرزه افتاده و برای یکبار هم که شده به مذهب اهل سنت فکر کند، ولی او نمی‌فهمید من چه می‌گویم که مات و مبهوتِ حال خرابم، با لحنی گرفته پرسید: «یه دفعه چی شده الهه جان؟ تو که اینجوری نبودی...» و نمی‌دانست بر دل من چه گذشته که اینهمه سخت و سنگ شده که گریه امانم را بُرید و با بی‌قراری ضجه زدم: «تو اصلاً می‌دونی چی به سرِ من اومده؟!!! اصلاً از حال من خبر داری؟!!! می‌دونی من دارم تو این خونه چی می کشم؟!!! خبر داری اون شبی که از این خونه رفتی، بابا چقدر من رو کتک زد؟!!! خبر داری که تو این مدت من تو این خونه زندانی شدم؟!!! می‌دونی که بابا همه درها رو قفل کرده؟!!! اصلاً خبر داری که بابا هر روز چقدر با من دعوا می‌کنه و تهدیدم می‌کنه که باید از تو طلاق بگیرم؟!!!» و دیگر چیزی برای از دست دادن نداشتم که در برابر سکوت مظلومانه‌اش که از داغ غصه آتش گرفته و زیر تازیانه زخم زبان‌هایم به خون نشسته بود، تیر خلاصم را زدم: «می‌دونی بابا منو مجبور کرد که برم تقاضای طلاق بدم؟!!! می‌دونی دیروز احضاریه دادگاه اومد درِ خونه؟!!! خبر داری هفته بعد باید بیای دادگاه برای طلاق؟!!!» گوشم به قدری از هجوم گریه‌هایم پُر شده بود که دیگر نمی‌فهمیدم با رعشه‌ای که به صدای مردانه‌اش افتاده، چه می‌گوید که نه تنها قلبش که همه وجودش از دنیایی که بر سرش خراب کرده بودم، به لرزه افتاده و من فقط می‌خواستم زندگی‌ام را از این منجلاب بیرون بکشم و راهی جز تسنن مجید به ذهنم نمی‌رسید که میان هق هق گریه، با همه ناامیدی و ناتوانی، با عزیز دلم اتمامِ حجت کردم: «مجید! یا سُنی میشی و برمی‌گردی یا ازت طلاق می‌گیرم...» و گوشی را قطع کردم که از شدت گریه نفسم بند آمده و حالم به قدری بَد شده بود که همانجا روی تخت افتادم. حالا مجید لحظه‌ای دست بردار نبود و از تماس‌های پی‌در‌پی‌اش، گوشی بین انگشتانم مدام می‌لرزید و من دیگر توانی برای حرف زدن نداشتم که گوشی را خاموش کردم تا دیگر اسم مجید را هم روی صفحه موبایل نبینم که حتی از نام زیبایش خجالت می‌کشیدم. روی تخت از سر درد و کمر درد به خودم می‌پیچدم و با صدای بلند ناله می‌زدم. بعد از یک روز که حتی یک قطره آب از گلویم پایین نرفته بود، آنچنان حالت تهوعی گرفته بودم که احساس می‌کردم فاصله‌ای با مرگ ندارم. بند به بند بدنم می‌لرزید، تا سر انگشتانم از درد ضعف می‌رفت و خدا می‌داند که اگر بخاطر حوریه معصوم و نازنینم نبود، دلم می‌خواست چشمانم را ببندم و دیگر باز نکنم و باز به خاطر گل روی دختر عزیزم، به زندگی دل بسته بودم. می‌توانستم با تمام وجود مادری‌ام احساس کنم که با این همه غم و غصه چه ظلمی به کودکم می‌کنم و دست خودم نبود که همه زندگی‌ام به مویی وصل بود. نمی‌دانستم تهدید عاشقانه‌ام با دل مجید چه کرده که کارش را در پالایشگاه رها کرده و راهی بندر شده، یا برای همیشه از خیر عشق الهه‌اش می‌گذرد که صدای پدر بند دلم را پاره کرد. قفل در را باز کرده و صدایش را از اتاق پذیرایی می‌شنیدم که به نام صدایم می‌کرد: «الهه؟ کجایی الهه؟» وحشتزده گوشی را زیر بالشت پنهان کردم و تا خواستم با بدن سنگینم از جا بلند شوم، به اتاق خواب رسیده بود. در دستش یک پاکت کمپوت آناناس بود و با مهربانی پُر زرق و برقی که صورت پیرش را پوشانده بود، حالم را پرسید. با دستپاچگی اشک‌هایم را پاک کردم و همانطور که روی تخت می‌نشستم، با صدایی بُریده پاسخ احوالپرسی‌اش را دادم که روی صندلی کنار اتاق نشست و با خوشرویی بی‌سابقه‌ای شروع کرد: «اومدم بهت یه سری بزنم، حالت رو بپرسم!» باورم نمی‌شد از زبان تلخ و تند پدرم چه می‌شنوم که به چشمانم دقیق شد و پرسید: «چرا گریه می‌کنی؟» کمی خودم را جمع و جور کردم و خواستم پاسخی سرِ هم کنم که سری تکان داد و گفت: «می‌دونم، این مدت خیلی اذیت شدی!» سپس برق شادی در چشمانش دوید و با ذوقی کودکانه مژدگانی داد: «ولی دیگه تموم شد! از این به بعد همه چی رو به راه میشه! زندگی بهت رو کرده!» با ما همراه باشید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
جهاد با نفس 13.MP3
3.67M
🔰 سلسله جلسات 13 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه ❇️ جلسه 3️⃣1️⃣ 🎤 با تدریس از اساتید مهدویت 👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
- Daghe Nahan- Mohammad Esfahani.mp3
3.27M
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 گریه نکن میگذرد این شب محنت بار یوسف تو شهره شود بر سر هر بازار گریه نکن میگذرد این شب محنت بار یوسف تو شهره شود بر سر هر بازار فردا کاروان آید بر چاه بیند گوهری تابان چون ماه دارد در دل رازی از این شب کوتاه ای آتش پنهان در من برخیز ای شسته به خون پیراهن برخیز برخیز با داغ نهان برگیر این بار گران روشن کن چشم جهان خطبه بخوان زینب خطبه بخوان زینب ای خواب از چشم تو دور بیداد از خشم تو کور آوار شو بر سر زور خطبه بخوان زینب خطبه بخوان زینب آتش تنهایی در دل دارم دست اگر از عشق تو بردارم آتش تنهایی در دل دارم دست اگر از عشق تو بردارم 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ) اثر شیخ راضی ال یاسین ترجمه
Part06_صلح امام حسن.mp3
5.88M
موقعیت سیاسی کوفه در زمان بیعت *تاریخچه و ویژگی های شهر کوفه *وضعیت سیاسی کوفه *شرایط امام حسن (ع) در کوفه *دشمنان امام در کوفه *ابزار اردوگاه شام در مقابله با سپاه امام *توطئه ترور امام حسن علیه السلام
باشگاه جوانان باشگاه جوانان زمان طلبگي ما، باشگاهي در نزديك مدرسه ي نواب بود – به نام باشگاه جوانان – پدر ما هم مخالف بود كه ما باشگاه برويم؛ امّا دكتر بدليلي گفته بود كه فلاني بايد ورزش كند. پدرم اجازه داد كه من باشگاه بروم. بنده به باشگاه جوانان مي‌رفتم. وقتي مي‌خواستم وارد باشگاه بشوم، اين طرف و آن طرف را نگاه مي‌كردم، ببينم طلبه‌ها مرا نبينند! متاسفانه نزديك مدرسه ي نواب هم بود، هر دفعه مي‌خواستيم برويم، طلبه اي از اين طرف، يا از آن طرف مي‌آمد! بالاخره يكي مي‌ديد. (بيانات ديدار با طلاب حوزه علميه مشهد، ۲۲ تير ۱۳۷۶ https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ رِئاءَ النَّاسِ وَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ يَكُنِ الشَّيْطانُ لَهُ قَرِيناً فَساءَ قَرِيناً «38نساء» و (متكبّران خودبرتربين) كسانى هستند كه اموال خود را از روى ريا و براى نشان دادن به مردم انفاق مى‌كنند و به خدا و روز قيامت ايمان ندارند و هر كس كه شيطان همدم او باشد، پس چه بد همدمى است. 🔥شيطان، گاهى از دور چيزى را به افراد القا و وسوسه مى‌كند و گاهى از نزديك همدم آنان‌مى‌شود. مؤمنان از وسوسه‌ها و القائات شيطان مى‌گريزند، امّا آنگونه كه در آيه‌ى 36 سوره‌ى زخرف مى‌خوانيم: «مَنْ يَعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمنِ نُقَيِّضْ لَهُ شَيْطاناً فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ» هركه از ياد خدا رخ برتافت، شيطانى براى او برمى‌انگيزيم تا يار و همنشين دائمى او باشد. 🔸استاد قرائتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوتی بسیار زیبا از سورة الأحزاب با صوت حزین شيخ محمد اللحيدان
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: برنامه خردمندانه در جايى كه مأمون مصمم بود كه نقشه هاى خود را از راه وليعهد ساختن امام (ع) اجرا كند و او هم چاره اى جز پذيرفتن آن نداشت، ديگر طبيعى بود كه امام خود را ناچار ببيند كه وسايل مقابله با مأمون را طى برنامه اى دقيق فراهم آورد تا هدف هاى پليدش راكه كوچك ترين آن هالطمه زدن به حيثيّت معنوى و اجتماعى امام بودخنثى گرداند. برنامه امام در اين جهت بيسار دقيق و متقن طرح شد كه در شكست توطئه مأمون پيروزى هايى به دست آورد و بسيارى از هدف هايش را نابرآورده ساخت، آن هم به گونه اى كه مسير امور به سود امام و زيان مأمون جريان يافت. https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: حضرت رضا سفارش او را به خواهرش مي‌كند آقاي حاج شيخ علي تهراني رحمه الله از علماي بزرگ كه او آخر عمر در مشهد مقدس ساكن شد، در همانجا فوت نمود و در بالاسر حرم حضرت عليه السلام دفن شد و نزديك ۵۰ سال در نجف اشرف به تحصيل علوم اسلامي اشتغال داشت و از شاگردان فاضل، ميرزاي بزرگ محسوب مي‌شد. ايشان برادري داشت به نام حاج علي شال فروش كه از تجار بازار بوده و در تمام مدتي كه برادرش در نجف مشغول تحصيل بود هر ماه ۵۰ تومان «كه در آن موقع مبلغ قابل توجهي بوده» به او شهريه مي‌داده و تخلف نمي كرده تا اينكه [صفحه ۶۱] آن برادر تاجر فوت مي‌كند و تازه او را به قم حمل مي‌كنند و در يكي از مقبره‌هاي طرف قبله صحن بزرگ دفن مي‌شود، كه مقبره اختصاصي ايشان بوده و آقاي حاج شيخ علي تهراني كه در آن موقع در مشهد سكونت داشته طي تلگرافي از فوت برادر تاجرش مطلع مي‌شود، پيش خود مي‌گويد الان وقت جبران خدمات برادر است، لذا به حرم امام رضا عليه السلام مشرف مي شود مي‌رود پاي ضريح حضرت امام رضا عليه السلام قضيه را عرض مي‌كند و به حضرت عرض مي‌كند كه برادرم در اين همه مدت به من خدمت كرده يك مرتبه هم نتوانستم جبران كنم، جز همين كه بيايم اينجا و به شما عرض كنم و از شما خواهش كنم، اكنون كه برادرم فوت شد شما به خواهر تان حضرت معصومه عليهاالسلام سفارش برادر مرا بفرماييد تا به برادرم كمكي كند. همان شب يكي از تجار‌ها كه از قضيه اطلاع نداشته، خواب مي‌بيند كه به حرم حضرت معصومه عليهاالسلام مشرف شده و آنجا مي‌گويند كه حضرت امام رضا عليه السلام هم به قم تشريف فرما [صفحه ۶۲] شده اند يكي از جهت زيارت خواهرشان، و يكي از جهت سفارش برادر حاج شيخ علي تهراني به حضرت معصومه عليهاالسلام بيننده خواب معناي خواب را نمي فهمد و براي حاج شيخ علي خواب را نقل مي‌كند مرحوم شيخ علي مي‌فرمايد در همان شب كه تو خواب ديدي من به امام رضا عليه السلام متوسل شدم و به اين صورت به خواب شما آمده و از رؤياهاي صادقه است. به پيشگاه قدس تو، اگر چه دست خاليم اگر چه كس نمي خورد، غم شكسته باليم اگر چه اشك من بود، گواه خسته حاليم ولي به جان فاطمه محبم و مواليم خوشم كه دارم از جهان ولايت تو را رضا https://eitaa.com/zandahlm1357
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 آیا تمام یاران امام عصر ایرانی اند؟؟ آیا حدیث زیر صحت دارد؟؟ امام صادق علیه السلام فرمود ؛ «هیچ می دانی که قم را چرا قم نام نهادند؟ برای آنکه اهل آن با قائم خاندان محمد جمع شوند ، و با او قائم و مستقیم باشند و او را نصرت دهند» تاریخ قم ص278 - بحار الانوار ج60 ص216 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 🔸این هم همان حدیثی هست که گفتم از کتاب تاریخ قم گرفته شده و علامه مجلسی هم از تاریخ قم گرفت و نقل کرد. 🔰چون کتاب تاریخ قم امروزه در دسترس ما نیست نمی شود خیلی اظهار نظر کرد راجع به این روایات. 👈🏻ولی برفرض صحت هم، متنش درست است چیز بدی نیست، اما به این معنا نیست که همه یاران امام زمان (عج) ایرانی باشند.. نه، یاران ایرانی هم دارد، یاران کشورهای دیگر هم دارد. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 🔺 دقیقاً وقتی تاریکیِ شب به منتهای خویش می‌رسد؛ نزدیکی طلوع فجر؛ قابل حدس یا تشخیص است! دردهای روزافزون جهان، بشارت اتفاقاتِ نزدیکی است ... امّا سؤال اینجاست؛ 💥 این حادثه‌ی بزرگ که قرنهاست تاریخ آبستنِ آن است؛ کِی بوقوع می‌پیوندد؟ و علّت اینهمه تأخیر آن چیست؟
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357