#اختلاف_با_شوهر
سلام و درود
بنده ۴ ساله ازدواج کردم و مشکلی که با شوهرم دارم اینه که وقتی بحثی بینمون پیش میاد چه حق با ایشون باشه چه نباشه حتی اگه تا ده روز بخاطر اون بحث ازهم دلخور باشیم و صحبتی نکنیم ایشون به هیج وجه پیش نمیشن که این دلخوری رو تموم کنن و این همیشه انگار وظیفه من بوده که پیش قدم بشم برا رفع اون مسئله این خیلی منو اذیت میکنه جون حس میکنم خیلی بی تفاوته نسبت به مسائل زندگی تا حدی که میترسم منم بشم مثل خودش و میدونم این سردی خیلی زندگیمونو به خطر میندازه...و اینکه ایشون به هیچ مشاوره ای اعتقاد ندارن..و همیشه از نظر خودش فقط اونه که حرف درست رو میزنه و نصیحت ها و صحبتهای کسی رو نمیپذیره..ممنون میشم راهنماییم کنید..متشکرم
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1_1172216321.mp3
7.87M
#اختلاف_با_شوهر
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#آموزش_مجازی_پیش_دبستانی
سلام استاد
بنظر شما اگر پیش دبستانی ها هم مجازی باشند، درسته که فرزند مون رو بفرستیم پیش دبستانی؟
لطفا جوابم رو بدید
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1_1172227239.mp3
898K
#آموزش_مجازی_پیش_دبستانی
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و یازدهم از سرِ میز غذا بلند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و دوازدهم
و عبدالله هم درست مثل من از واکنش پدر میترسید که باز تذکر داد: «منم میدونم از مسیر قانونی به نتیجه میرسی، ولی اگه تو این مدت یه بلایی سرِ خودت یا الهه بیاد، چی؟!!! مجید! باور کن بابا خیلی عوض شده! بابا همیشه اخلاقش تند و عصبی بود، ولی الان خیلی عوض شده! حاضره به خاطر این دختره وهابی و فک و فامیلاش هر کاری بکنه! برادرهای نوریه هر روز میان نخلستون. همین فردا که تو میخوای بری نخلستون با بابا صحبت کنی، اونا هم اونجا هستن.» که مجید کلافه شد و با حالتی عصبی پاسخ اینهمه مصلحتاندیشی عبدالله را داد: «خُب باشن! مگه من ازشون میترسم؟ مثلاً میخوان چی کار کنن؟» و عبدالله حرفی زد که درست از دریای دلواپسی دل من آب میخورد: «مجید! همون روز آخر که الهه از خونه اومد بیرون، اگه من دیرتر رسیده بودم، نمیدونم چه بلایی سرش اومده بود! من الهه رو از زیر لگدهای بابا کشیدم بیرون! جوری خون جلوی چشماش رو گرفته بود که اگه من نرسیده بودم، الهه رو کشته بود!» از به خاطر آوردن حال آن روزم تا مغز استخوان مجید آتش گرفت که با بغضی که گلوگیرش شده بود، پاسخ داد: «عبدالله! به خدا فکر نمیکردم با دخترش اینطوری رفتار کنه! به جون الهه که از جون خودم برام عزیزتره، فکر میکردم هوای الهه رو داره! وگرنه غلط میکردم زن حاملهام رو تنها بذارم!» و تیزی همین حقیقت تلخ بود که بند دل من و عبدالله را پاره میکرد و عبدالله با قاطعیت بیشتری ادامه داد: «حالا اگه اونروز یه بلایی سرِ الهه یا بچهاش اومده بود، میخواستی چی کار کنی؟ خُب تو میرفتی شکایت میکردی و پلیس هم بابا رو بازداشت میکرد، ولی مثلاً بچهات زنده میشد؟ یا زبونم لال، الهه برمیگشت؟ حالا هم همینه! مملکت قانون داره، دادگاه داره، پلیس داره، همه اینا قبول! ولی اگه بابا یا برادرهای نوریه یه آسیبی به خودت یا الهه زدن، میخوای چی کار کنی؟ حتی اگه اونا مجازات بشن، صدمهای که به زندگیات خورده، جبران میشه؟» و حرف مجید، حدیث شرف و غیرت بود که باز استقامت کرد: «عبدالله! تو اگه جای من بودی سکوت میکردی تا همه زندگیات رو چپاول کنن؟ به خدا هر چی نگران الهه باشی، من بیشتر نگرانش هستم! هر چی تو نگران بچه من باشی، من همه تن و بدنم براش میلرزه! ولی میگی چی کار کنم؟ اگه من الان ساکت بشم، پس فردا یه چیز دیگه میخوان. اگه امروز از پولم بگذرم، فردا باید از زنم بگذرم، پس فردا باید از بچهام بگذرم! به خدا من هر چی کوتاه بیام، بدتر میشه!» و باز میخواست خیال عبدالله را راحت کند که با حالتی متواضعانه ادامه داد: «من فردا با بابا یه جوری حرف میزنم که کوتاه بیاد. با زبون خوش راضیاش میکنم. یه کاری میکنم که با خوبی و خوشی همه چی حل بشه!» و این حرف آخرش بود، هر چند من مطمئن بودم دیگر هیچ مسئلهای با پدر به مسالمت حل نمیشود که تا آخر شب هر چه مجید با لحن آرام و زبان شیرینش زیر گوشم زمزمه می کرد تا دلم قرار بگیرد، قرار نگرفتم و با احساس ترس و وحشتی که از عاقبت کار زندگیام به جانم افتاده بود، به خواب رفتم. نمیدانم چقدر از خوابم گذشته بود که صدای وحشتناکی، همه وجودم را در هم شکست. وحشتزده روی تشک نیمخیز شدم و با چشمان پُر از هول و هراسم اطرافم را نگاه میکردم و نمیدانستم چه خبر شده که دیدم مجید کنارم روی تشک نیست. چند بار صدایش کردم ولی به جای جواب مجید، نعرههای مردان غریبهای را میشنیدم و نمیفهمیدم چه میگویند. قلبم از وحشت، سخت به تپش افتاده و فقط مجید را صدا میزدم و هیچ جوابی نمیشنیدم. بدن لرزان از ترسم را از روی تشک کَندم و با قدمهایی که جرأت پیش رفتن نداشتند، از اتاق خارج شدم. در این خانه غریبه و در تاریکی شب، نمیتوانستم قدم از قدم بردارم و میان اتاق هال خشکم زده بود که صدای فریاد مجید، قلبم را از جا کَند. بیاختیار به سمت صدای مجیدم دویدم که به یکباره همه جا روشن شد و خودم را میان عدهای مرد غریبه دیدم. همه با پیراهنهای عربی و شمشیر بلندی که در دستشان میرقصید، دورم حلقه زده و به حال زارم قهقهه میزدند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 27 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد با نفس 28.MP3
2.28M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 28
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 8️⃣2️⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
CQACAgQAAx0CSmRjDAACOH1hPhu8rQ0y95ASzuyLCqOgVk6BRwACIgwAAvpD8FFEbaegCGhpriAE.mp3
7.58M
⏯ #زمینه #جاماندگان #اربعین
🍃آه من الفراق ای کعبهی عراق
🍃از حال دلم میشه بگیری سراغ
🎤 #محمدحسین_پویانفر
https://eitaa.com/zandahlm1357
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)
اثر شیخ راضی ال یاسین
ترجمه #آیت_الله_خامنه_ای
#صلح_امام_حسن
#شیخ_راضی_آل_یاسین
#آیت_الله_خامنه_ای
#امام_شناسی #اعتقادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
*صبر امام حسن (ع) *ستایش معاویه از امام حسن (ع) *امام حسن (ع) در مجلس مفاخره معاویه و نزدیکان *روح ب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part21_صلح امام حسن.mp3
10.26M
*سیمای صلح
*مورخان درباره صلح امام حسن(ع) چه نوشته اند؟
*صلح امام در تاریخ یعقوبی
*صلح امام در تاریخ طبری
*صلح در کامل ابن اثیر
*صلح در شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید
*صلح در ارشاد شیخ مفید
*اختلاف مورخان
*چرا امام حسن(ع) همانند امام حسین(ع) شهادت را انتخاب نکرد؟
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: خانه اى كوچك و غذايى ساده خانه اي كوچك و غذايي ساده زماني كه مقام معظم رهبري در ايرانشهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ساده زيستي آقا
-------------------------------------- ------
با اين كه مقام معظم رهبري ميتوانند از همه امكانات مادي بهره مند شوند، سطح زندگي خصوص ايشان از سطح زندگي يك شهروند معمولي هم پايين تر است.
معظم له علاوه بر اين كه از يك زندگي معمولي و سطح پايين بهره ميبرند، دائماً به مسئولان سفارش ميكنند: مواظب زندگي خود باشيد! اسراف نكنيد!
آيةاللَّه خامنه اي معتقدند كه مردم را بايد عملاً به ساده زيستي دعوت نمود. خودشان در صف مقدم اين دعوت هستند.
ايشان در مناسبتهاي خاصي كه برنامه خواندن صيغه عقد دارند، قبل از اجراي صيغه عقد، حدود يك ربع، عروس و داماد و خانوادههاي آنها را به رعايت صرفه جويي دعوت مينمايند و ميفرمايند: خرجهاي گزاف نداشته باشيد. تشريفات و ريخت و پاشي نداشته باشيد.
خود آقا هم در زندگي خصوصي شان، دقيقاً همين طور عمل ميكنند. معظم له نه حقوق از جايي دريافت
مي كنند و نه از وجوهاتي كه از اطراف و اكناف خدمت ايشان ميآيد، براي زندگي شخصي خود استفاده ميكنند. زندگي ايشان از طريق هدايا و نذوراتي است كه علاقه مندان و ارادتمندان به معظم له تقديم ميكنند.
فرزندان آقا هم همين طور زندگي ميكنند و همين سادگي و ساده زيستي را دارند.
حجةالاسلام و المسلمين محمدي گلپايگاني. پرتوي از خورشيد، ص ۵۶.
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♻️« قَالَ رَبُّنَا ٱلَّذِیۤ أَعۡطَىٰ كُلَّ شَیۡءٍ خَلۡقَهُۥ ثُمَّ هَدَىٰ »
🍃#موسی (ع) گفت: « #پروردگار ما همان کسی است که به هر #موجودی_آنچه را #لازمه_آفرینش او بوده داده؛ سپس #هدایت کرده است!»
(طه - 50 )
🌍 #منکران_وجود_خدا که قائل به #تصادفی_و_بی_خالق بودن #جهان_آفرینش هستند، چه پاسخی در قبال وجود "هوشمندی" دارند؟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 شاهکار مصری
استاد محمود رمضان
📖 سوره مبارکه شعراء
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)