#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✅ کارگاه #مهدویت_و_فرق_انحرافی 4 💠 جلسه 4⃣ 🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور 👌 انتشار فای
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
45.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کارگاه #مهدویت_و_فرق_انحرافی 5
💠 جلسه 5⃣
🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور
👌 انتشار فایل آزاد و حلال
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
در کتاب الغیبه شیخ طوسی، ص 395 آمده، هر کس برای آمدن امام زمان وقتی را معین کند یا ادعا کند که ایشان را ملاقات کرده است دروغگو است. آیا این مطالب صحت دارد؟ و اگر صحت دارد پس علما میگویند که امام زمان را ملاقات کرده اند دروغگو هستند؟
امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف در آخرین توقیع شریف خطاب به آخرین نایب خاص خود، یعنی علی بن محمد سمری فرمودند: «به زودی، از شیعیان من کسانی خواهند آمد که ادعای دیدن مرا می کنند. آگاه باشید، هر کس قبل از خروج سفیانی و صیحه آسمانی، ادعا کند که مرا دیده، دروغگوی افترا زننده است.»
بحار الانوار
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
👌🏻مراد از این نامه، چون به نایب
چهارم رسیده پس بحث مشاهده و امثال اینها.. مرادش بحث ادعای نیابت خاص امام زمان (عج) است، یعنی بیاید ادعا بکند من با حضرت شبانه و روز در ارتباط هستم و ارتباط دارم و.. اینها منظور است، نه صرف ملاقاتی که علما داشتند.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: نبرد پل طلاييه ابوالفضل هادي ظهر جمعه بود، دومين روز عمليات خيبر. حوالي پل طلاييه صحنهها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ظفركش اولين شهيد جمع ما شد. به دنبال شهادت ظفركش، يكي از بچهها با آرپي جي، نفربر عراقي را زد و سپس يكي ديگر با آرپي جي ايفاي پر از مهمات را هدف گرفت. جنگ تمام عيار بين ما و دشمن در جريان بود. ما براي شكستن محاصره ميجنگيديم و آنها براي به دام انداختن ما.
با اصابت تيري كريم ظاهري هم افتاد و ورمزياري سينه خيز خودش را كشيد طرف پيكر نيمه جان كريم. سرش را گذاشت روي زانويش. كريم فرمانده يكي از گروهانهاي ورمزياري بود.
مدت زيادي دوشادوش هم جنگيده بودند و اينك كريم داشت از دست ميرفت. صداي حزن انگيز ورمزياري در ميان هق هق گريه هايش شنيده ميشد؛ كريم! آقا كريم نرو، كريم منو تنها نذار. قرار نبود تنهايي بري... اشك از چشمان ورمزياري سرازير شده بود، صورتش را گذاشت روي صورت كريم و لحظاتي در همان
حال ماند. وقتي سرش را از صورت كريم برداشت كه ديگر روح كريم به آسمان پرواز كرده و داغ رفتنش، بر دلهايمان سنگين شده بود.
فشار دشمن بيشتر شده بود و حلقه محاصره تنگتر. آن قدر گلولههاي تانكها به جاده خورده بود كه جاده هم سطح زمين شده بود و ديگر هيچ جان پناهي نداشتيم. دشمن ما را براحتي ميديد، فاصله مان با پل هم زياد بود و اميدي به كمك نبود. ورمزياري به خاكريزي كه درصد متري مان بود اشاره كرد و گفت: اگه برسيم اون خاكريز، ميتونيم از پس شان برآييم.
نيروها را دو گروه كرد و بصورت آتش حركت از مخمصه گريختيم و رفتيم پشت خاكريز. اينجا وضعيت نسبت به قبل بهتر بود؛ ولي تيرهاي مستقيم تانك فرصت سر بلند كردن نمي داد.
پشت خاكريز، چند تا از بچهها نيز شهيد شدند. با تعدادي اندك هنوز مقاومت ميكرديم. تعداد آنهايي كه سالم بودند انگشت شمار بودند ورمزياري، مهدوي، مهري، بنده و يكي دو نفر ديگر. امكان سرپا ايستادن نبود و سينه خيز جابجا ميشديم و اگر در اين حال كسي زخمي هم ميشد امكان كمك كردن نبود. تانكها نزديكتر ميشدند. گه گاه گفته آقا مهدي باكري توي بي سيم را به همديگر يادآوري ميكرديم؛ حسين وار جنگيدن و حسين وار شهيد شدن. با اين يادآوري روحيه ميگرفتيم.
تانكهاي دشمن ميزدند و پيش ميآمدند. مهدي شهيد شد و حاج آقا مهدوي هم به شدت زخمي. تيرهايمان ته كشيده بود. چيزي در بساط نداشتيم. به غربت بچهها افسوس ميخوردم. تير ديگري به مهدوي خورد و اوضاعش وخيم تر شد. ورمزياري
درست در نوك درگيريها بود و نزديكترين نقطه به دشمن. يكي از تيرهاي دشمن اين بار هدفم گرفت و نشست در پيكر خسته ام.
فقط ورمزياري بود كه همچنان آتش ميريخت بر سر دشمن. شجاعت و شهامتش به حيرتم واداشته بود كه يك لحظه ديدم تيري خورد به سرش. ورمزياري افتاد. ولي هنوز زنده بود. نگاهم با نگاه ورمزياري كه گره خورد با اشاره به من فهماند كه نقشه عملياتي توي جيبم است بردار خاكش كن، نبايد به دست عراقيها بيفتد.
قدرت حركت نداشتم و چنين كاري هم از من برنمي آمد. دشمن رسيده بود بالاي سر بچهها و تير خلاص ميزد. عمامه مهدوي تا آخر سرش بود و هنوز هم عمامه غرق به خون را بر سر داشت. تانكها رسيده بودند نزديكيام و جنازههاي تعدادي از بچهها زير شني تانكها له شده بودند. مهدوي و ورمزياري هنوز رمقي در پيكر داشتند و هر دو ذكر ميگفتند: يا زهرا (س)، يا مهدي ادركني و يك لحظه هر دو با هم گفتند: «السلام عليك يا اباعبدالله... » و ديگر هيچ صدايي نيامد. ديگر هيچ تيري از طرف ما به سوي دشمن شليك نمي شد. فقط چند تا مجروح بوديم. دشمن به غير از زخميها كه حال حرف زدن نداشتند بقيه را با تير خلاص زدند. با خود ميگفتم؛ كاش يكي به آقا مهدي ميگفت كه نيروهايت به سفارش تو، حسين وار جنگيدند و حسين وار شهيد شدند؛ ولي اين امكان ديگر براي ما نبود. سربازان عراقي ما را به اسارت ميبردند و مقاومت در پل طلاييه خاتمه يافته بود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📗کتاب صوتی #خداحافظ_سالار قسمت 2⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part03_خداحافظ سالار.mp3
19.26M
📗کتاب صوتی
#خداحافظ_سالار
قسمت 3⃣
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: رزق معلوم مقسوم برای هر موجود قوله علیه السلام: وَ جَعَلَ لِکُلِّ رُوحٍ مِنْهُمْ قُوتاً مَ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا