eitaa logo
ضرب المثل
32.1هزار دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
889 ویدیو
13 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
ضرب المثل های چینی✨️🕊 حرف زدن زیاد و به هیچ هدفی نرسیدن مثل آن است که برای گرفتن ماهی از درخت بالا بروی. این ضرب المثل تأکید می‌کند که تنها با حرف زدن در مورد هدف به آن نمی‌رسی و صرفا باید اقدام و عمل کنی. معلم می‌تواند برای تو در را باز کند؛ اما خودت باید وارد شوی. یعنی یاد گرفتن چیز دیگر است و عمل به چیزهایی که یاد گرفته ای چیز دیگری است و برای استفاده از دانسته هایت باید خودت دست به عمل بزنی. وقتی بادهای تغییر می‌وزند، گروهی از مردم دیوارها را می‌سازند و دیگران آسیاب‌های بادی را. این ضرب المثل نشان می‌دهد که انسان‌های هوشمند تهدیدها را به فرصت تبدیل می‌کنند. @zarboolmasall
✔️ اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان می‎شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. 🔻عارف باللّه مرحوم حاج اسماعیل دولابی🔻 🔸پدر و مادر مواظب باشند در اثر فشاری که برای عمل به عبادات و احکام به بچّه می‌‎آورند، محبّت بچّه به آنها لطمه نخورد. اگر پدر و مادر نمازخوان را فرزندشان دوست داشته باشد، خود فرزند نمازخوان می‎شود، نیاز به فشار آوردن زیاد نیست. و اگر از آنها منزجر شود، از دین و عمل به احکام نیز خواهد برید. اگر محبّت بچّه محفوظ ماند، ولو چند روزی در عمل به احکام شرع سستی کند، جای نگرانی نیست، آخرالامر به آغوش دین باز می‎گردد و با رغبت به احکام مقید می‎شود. عمل با کُره و بدون رغبت نه تأثیر سازنده دارد و نه ثواب و اجر. بگذارید فرزندانتان با رغبت به سمت دین و عبادت بیایند. همان‎طور که گیاهان و درختان را در فصل زمستان هرس می‎کنند و شاخه‎های اضافی‌شان را می‎زنند و اگر در بهار بزنند درخت آسیب می‎بیند و جای شاخه‎ی کنده شده سیاه و خشک می‎شود، در نهی از منکر هم باید وقتی فرد در حالت خنکی و آرامی ‎است، به او تذکّر داد. اگر در گرمای کار تذکّر بدهی، مؤثّر نخواهد بود و چه بسا موجب لجاجت او شود و محبّتش به خدا و اولیا و خودت هم لطمه ببیند. 🔸بچّه‎ها را خیلی نهی نکنید، چون فطرتشان خراب می‎شود. 🔸وقتی دیدی یک روز صبح فرزندت خودش بیدار شد و بدون اینکه کسی به او بگوید، وضو گرفت و در گوشه‎ی خلوتی نمازخواند، بدان نماز فرزندت را گرفت؛ سجده‎ی شکر به جا بیاور. مبادا از آن پس او را برای نمازخواندن تحریک کنی. 🔺مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب🔺 @zarboolmasall
☝️داستان زیبا ... تا زنده اید ببخشد ...! این که بگوییم با هر کس باید مثل خودش رفتار کنیم جمله اشتباهی است، ما اشرف مخلوقات خدا ما تکه ای از وجود خدا و ما روح خدا و جانشین خدا بر روی زمین هستیم پس باید رفتار ما هم خدا گونه باشد ، خدا ستاراالعیوب است خدا عیب همه را می پوشاند ..خداوند رحمان و رحیم است خدا کریم است سعی کنیم در حد توان رفتارمان را خدا گونه کنیم تا خدا گونه خالق زندگی خود باشیم اگر خدا گونه رفتار کردیم ما هم می توانیم مانند این آیه إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شَیْئًا أَنْ یَقُولَ لَهُ کُنْ فَیَکُونُ (یس۸۲). اراده کنیم و بگوییم باش پس حاضر گردد ... @zarboolmasall
📌 اشعار سعدی که ضرب المثل شده‌اند: 🖇 تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد 🖇 طریقت به جز خدمت خلق نیست 🖇 عاقبت گرگ زاده گرگ شود گر چه با آدمي بزرگ شود @zarboolmasall
🔅 ✍️ با افشای راز خود، به خودتان خیانت نکنید 🔹روزی از روزها در جنگلی سرسبز روباهی درصدد شکار یک خارپشت بود. روباه از خارهای خارپشت می‌ترسید و نمی‌توانست به خارپشت نزدیک شود. 🔸خارپشت با کلاغ دوست بود. کلاغ هم به پوشش سخت خارپشت غبطه می‌خورد. 🔹روزی کلاغ به خارپشت گفت: پوشش تو بسیارخوب است؛ حتی روباه هم نمی‌تواند تو را صید کند. 🔸خارپشت با شنیدن تمجید کلاغ گفت: درسته، اما پوشش من نیز نقطه‌ضعفی دارد. 🔹هنگامی که بدنم را جمع می‌کنم، در شکم من یک سوراخ کوچک دیده می‌شود. اگر این سوراخ آسیب ببیند، تمام بدن من شروع به خارش خواهد کرد و قدرت دفاعی من کم خواهد شد. 🔸کلاغ با شنیدن سخنان خارپشت بسیار تعجب کرد و در اندیشه نقطه‌ضعف خارپشت بود. 🔹خارپشت سپس به کلاغ گفت: این راز را فقط به تو گفتم. باید آن را حفظ کنی، زیرا اگر روباه این راز را بداند، مرا شکار خواهد کرد. 🔸کلاغ سوگند خورد و گفت: راحت باش، تو دوست من هستی، چطور می‌توانم به تو خیانت کنم؟ 🔹چندی بعد کلاغ به چنگ روباه افتاد. 🔸زمانی که روباه می‌خواست کلاغ را بخورد، کلاغ به یاد خارپشت افتاد و به روباه گفت: شنیده‌ام که تو می‌خواهی مزه گوشت خارپشت را بچشی. اگر مرا آزاد کنی، راز خارپشت را به تو می‌گویم و تو می‌توانی خارپشت را بگیری. 🔹روباه با شنیدن حرف‌های کلاغ او را آزاد کرد. سپس کلاغ راز خارپشت را به روباه گفت و روباه توانست با دانستن این راز خارپشت بینوا را شکار کند. 🔸هنگامی که روباه خارپشت را در دهان گرفت، خارپشت با ناامیدی گفت: کلاغ، تو گفته بودی که راز من را حفظ می‌کنی؛ پس چرا به من خیانت کردی؟! 🔺این داستان خیانت کلاغ نیست، بلکه خارپشت با افشای راز خود در واقع به خودش خیانت کرد. 💢این تجربه‌ای است برای همه ما انسان‌ها که بدانیم رازی که برای دیگری افشا شد، روزی برای همه فاش خواهد شد. در واقع انسان‌ها هستند که باید رازدار بوده و راز خود را نگه دارند تا کسی از آن مطلع نشود و آن را در معرض خطر و آسیب قرار ندهد. @zarboolmasall
فیل کوچولوی تمیز - @mer30tv.mp3
4.16M
یه قصه شیرین😍 برای کودک دلبند شما🥰 @zarboolmasall
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سلامِ صبح ، طلایے ترین کلیــد براے ورود بہ قلبهاست... پس صمیمےترین سلام تقدیم بہ شما مهربان ها امیدوارم کہ طلـوع امروز آغاز خوشے هایتان بــاشد سلام صبح بخیر☀️ روزتون زیبا و سرشار از انگیزه ‌‌‌‌ ‌ @zarboolmasall
⭕️معجزات سر مقدس امام، از کوفه تا شام ♦️ابن زیاد در روز 15 (یا 19) محرم سر مقدس امام حسین (علیه السلام) و دیگر شهدا را به همراه کودکان و زنان ، با شمربن ذی الجوشن به شام فرستاد و به دست و پا و گردن مبارک امام سجاد (علیه السلام) زنجیر انداخت و اسراء را سوار بر شتر بی‌ جهاز نمود. آن شقى، اهل بیت عصمت و طهارت را مانند اسیران کفار، شهر به شهر با ذلت راهی شام کرد به گونه ای که مردم به تماشاى آن ها مى‌آمدند. 🔹یکی از حوادث خارق‌العاده‌ای که گزارش آن در بسیاری از منابع هست، دست یا قلمی آهنین است که در برابر مامورانی که در حال عیش و نوش در اولین شب بعد از حرکت داشتند بود که از دیوار برآمد و شعر زیر را در نکوهش قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام)، با خون بر روی دیوار نوشت: 🔻«اَتَرْجُو اُمَّةٌ قَتَلَتْ حُسَیْنًا ••• شَفَاعَةَ جَدِّهِ یَوْمَ الْحِسَابِ» «آیا امتی که حسین را به قتل رساند، به شفاعت جدش در روز حساب امیدوار است؟»... چون ماموران ابن زیاد چنین معجزه‌ای را از سر امام (ع) دیدند، سر را رها کرده، پا به فرار گذاشتند ، ولی دوباره برگشتند. 🔹همچنین حارث بن وُکَیدَه میگوید: من از حاملان سر حسین (ع) بودم که شنیدم سر بر روی نیزه، سوره کهف را می‌خواند. در خود شک کردم که من صدای ابی عبدالله را می‌شنوم. دوباره شنیدم: ‌ای پسر وکیده آیا دانستی که همه ما ائمه زنده‌ایم و نزد پروردگارمان روزی می‌خوریم؟ با خود‌ اندیشیدم که سر را سرقت کنم. فرمود: ‌ای پسر وکیده، این کار برای تو ممکن نیست. این گروه را رهایشان کن. @zarboolmasall
نه شیر شتر نه دیدار عرب از قدیم مشهور بوده که اعراب قبایلی بیابان گرد بودند و چهار پایانی که مورد استفاده شان قرار میگرفت شتر بود. ظاهرا دیدار عرب آنقدر درد سر و سختی و بدی به همراه داشت که بین ایرانی ها مشهور شد که نمی ارزد انسان برای به دست آوردن شیر شتر با همه فوایدی که دارد به سراغ آنها برود. وقتی انسان از کسی بدی ببیند یا دیدار آن فرد بسیار پر دردسر و همراه مشکلات باشد حتی اگر آن فرد خصلت نیک یا چیز مهمی داشته باشد که انسان مجبور باشد به آن فرد رجوع کند؛ از این کار منصرف میشود و می گوید: نه شیر شتر نه دیدار عرب @zarboolmasall
🟩آسمون ونه لا هسّه زمین ونه زیرانداز آسمان لحافش است و زمین زیر اندازش. @zarboolmasall
هدایت شده از قاصدک
مـا انگشتـرِ آرزوهاتو به واقعیت تبدیـل می‌کنیم 💍💫 دوست داری انگشترت چطـوری باشه؟☺️ شما بگو، ما برات می‌سازیم ❤️ حکاکی،سنگ،سایز به انتخاب شما😍 تولیدی انگشتر سفیر اینجاست🌸 👇 https://eitaa.com/joinchat/3039232081C2859c5fac1 ارسال ضمانت واصالتم داریم وقیمتامون کف‌بازاره💚👆
🟩هر شب پلو، هر روز پلو، هر شب مرغ، هر روز مرغ، آخرش صد تومن ؟؟؟!!! 🔹️در مواردی که به شخصی لطفی می‌کنند ولی وی از روی نادانی یا گستاخی باز هم طلبکار و ناراضی است و بیشتر می‌طلبد به شوخی یا جدی اینگونه می‌گویند. 🔸️روزی شخصی به منزل ثروتمندی می‌رود و مدتی در انجا مهمان می‌شود. صاحب‌خانه از روی احترام با مرغ و پلو و غذاهای رنگارنگ از وی پذیرایی می‌کند. هنگام عزیمت وی به دیار خود، صاحب‌خانه چون خبر داشت که وی بضاعت اندکی دارد مبلغ صد تومان هم به عنوان هدیه و سوغات به وی می‌دهد تا برای خانواده ببرد. میهمان ناراحت شده می‌گوید: هر شب پلو، هر روز پلو، هر شب مرغ، هر روز مرغ، آخرش صد تومن ؟؟؟؟!!!!!! 🔹️می‌گویند روزی ابن مقله وزیر پولی را از نصر بن منصور عامل بصره مطالبه کرد که می‌بایست پرداخت می‌کرد و به وی گفت همین جا باش تا زر را بدهی. چون آن روز اول رمضان بود هر شب ابن مقله، برای افطار نصر را به سرای خود دعوت می‌کرد. پس از اتمام یک ماه پیغام داد و پول را بخواست. نصر گفت من پول را به وزیر پس داده‌ام. ابن مقله وی را بخواست و گفت مال را به که دادی؟ وی گفت مال را ندادم ولی یک ماه تمام مهمان تو بودم و نان تو را به رایگان خوردم. الان سزاست که از من مال بخواهی؟ وزیر خندید و مال را به وی بخشید. @zarboolmasall