eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.2هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 "امید ابوالحسنی" 💠 فرهنگ 《 سبیل گرو گذاشتن》 ✍بخوانید ادامه داستان پرماجرای مهاجرت امید... 💭امید برادر را برداشت و راهی شد. مرد قاچاقچی گفته بود امید خودش را در فرودگاه تهران ، ترک اهل ترکیه معرفی کند. مال ترکیه بود؛ یعنی ایرانی نبود. قاچاقچی از امید خواست به هیچ عنوان در فرودگاه تهران خودش را ایرانی معرفی نکند و به ماموران بگوید فارسی نمی‌داند. در فرودگاه مشکلی پیش نیامد. کار قاچاقچی حرف نداشت ! کار جعل اسناد کامل بود . پاسپورت معرکه بود ! امید و برادرش سوار هواپیما شدند . وقتی امید روی صندلی هواپیما نشست ، دلهره‌اش فروکش کرد . قاچاقچی کارش را عالی انجام داده بود. این که پاسپورت‌ها جعلی بود یا دزدی ، امید نمی‌دانست . در فرودگاه وین اتریش ترانزیت شدند؛ یعنی پلیس اتریش هم متوجه پاسپورت‌های تقلبی نشد . قاچاقچی به امید گفته بود بعد از وین باید پاسپورت‌ها را نابود کند و در ورود به باید بگوید پاسپورت ندارد. امید در ارومیه فقط یک کلمه بلد بود Refogie. یکی از دوستان امید در جریان کارش بود. می‌دانست امید راهی نروژ است‌. می‌خواست به او خدمت کند. از این رو ، به امید گفت برای این‌که نروژی‌ها پناهندگی‌اش را قبول کنند ، باید خودش را معرفی کند. 💭او نامه‌ای جعلی به امید داد؛ نامه‌ای که بالایش آرم بود . نامه نشان می‌داد که امید عضو یکی از احزاب مخالف جمهوری اسلامی است. طبق این نامه، او تحت تعقیب وزارت اطلاعات بود‌. در بدو ورود به نروژ ، امید کلمه Refogie را گفت . وضع ایوب خود کمک‌کننده بود . پلیس برای امید مترجمی آورد. امید و ایوب را به در اطراف اسلو بردند. امید باید در اردوگاه می‌ماند تا وضعیت پناهندگی خود و برادرش مشخص می‌شد . کردهای مقیم اسلو کمک کردند. او آدرس چند نفر را داشت . وابستگی قومی در خارج ، بهتر از ارومیه کار می‌کرد. 💭حدود ۴۵ روز بعد ، مادر و خواهر امید هم وارد نروژ شدند. پاسپورت آن‌ها هم حرف نداشت. ماموران فرودگاه تهران و وین در اتریش نتوانستند تشخیص دهند که پاسپورت‌ها است. مادر و دختر به اسلو رسیدند. آن‌ها را هم به اردوگاه بردند. خانواده کامل شد. نزدیک به دو‌ ماه بود که چهارنفر با هم بودند. مادر و دختر و پسر به سختی مشغول بودند. 💭روزی مسئولان اردوگاه امید را خواستند . اعلام کردند نامه‌ای که او به پلیس ارائه داده ، است. نامه اداره اطلاعات را می‌گویم. معلوم نبود پلیس نروژ از کجا فهمیده بود نامه تقلبی است. امید را از اعضای خانواده‌اش جدا کردند و به اردوگاهی دیگر فرستادند. اردوگاهی وسط جنگل . در نزدیکی شهر MOSS. مادرش ضجه‌ها زد و خواهرش گریه‌ها کرد‌ . ایوب فهمیده بود که برادرش را از او جدا می‌کنند. در دلش آشوبی به پا شده بود ، اما نمی‌توانست احساساتش را بیان کند . 💭یک مادر همراه با دختری جوان و فرزندی معلول ، در گوشه‌ای از این جهان پهناور تنها شدند ، بدون دانستن زبان نروژی یا انگلیسی . بدون پول . بدون پاسپورت . آن‌ها به مفهوم واقعی تنها شدند . مرد و حامی‌شان را از آن‌ها جدا کردند . نه راه پیش بود نه راه پس . مادرش بر سرش می‌زد و خواهرش خون می‌گریست . اما مجریان قانون نروژ این‌ها را نمی‌فهمیدند . امید صدبار به آن ناسزا گفت . آن کاغذ جعلی به چه کاری می‌آمد؟ به کار جدایی . فراق . 💭مادر که روزگاری خود را در کرمان ، غریب می‌دانست ، حالا معنای واقعی را می‌فهمید. هم‌اردویی‌ها ، به او دلداری می‌دادند . خوشبختانه در اردو چند نفر کُرد عراقی و ترکیه‌ای بودند. مادر نگران سرنوشت پسرش بود . از سرنوشت دخترش می‌ترسید و به سرنوشت پسر معلولش فکر می‌کرد. روزهایی را می‌دید که هرگز در تصورش هم نمی‌گنجید. روزهای فراق! روزهای دلهره و روزهای ترس! روزهایی کوتاه که هرروز کوتاه‌تر می‌شد. روزهایی سرد که هرروز سردتر می‌شد. روزهای تلخِ ناامیدی . هرلحظه به برادران ناتنی‌اش نفرین می‌فرستاد و هر دم از خداوند و پیامبرانش یاری می‌طلبید. 💭کمپ یا اردوگاه MOSS شبیه زندان بود. عملا خلافکاران را به آنجا می‌فرستادند. کمپ در جنگل واقع بود و تا شهر نزدیک به چهل کیلومتر فاصله داشت. امید ، را از دست نداد. تمام مدت زبان می‌خواند . زبان سخت و مشکل نروژی را . شش ماه در انتظار پرونده‌اش بود . مادرش هرروز به مسئولان کمپ مراجعه می‌کرد . هرروز اشک می‌ریخت . او امیدش را می‌خواست . پول کافی نداشت . مختصر پولی که آورده بود ، تمام شده بود. در اردوگاه خورد و خوراک می‌دادند به اضافه‌ی ماهانه سیصد کرون پول نقد ، با این پول مادر نمی‌توانست یک موبایل بخرد و با پسرش در ارتباط باشد. لباس‌هایشان اصلا برای زمستان نروژ مناسب نبود . زن در روزهای سرد زمستان پتو دور خودش می‌پیچید و چشم انتظار امیدش ، ساعت‌ها مقابل در اتاق می‌نشست 👇👇👇
👆👆👆 💭پسر هم‌ در # کمپ با مشکل رو‌به‌رو بود، اما چاره‌ای جز تسلیم نداشت. به جز آموختن زبان ، کار دیگری نمی‌توانست انجام دهد. امید زمستان سختی را پشت سر گذاشت. زمستانی پر از برف ، سرما و روزهای کوتاه . زمستانی پر از نگرانی و اضطراب. 💭هرطور بود، زمستان سپری شد و از راه رسید . بهار سال ۲۰۰۷ میلادی . بهاری که امید به آن دل‌بسته بود. بعد از شش ماه توقف در کمپ ، خبری به امید رسید. او را به کمپ مادرش منتقل کردند. مادر با دیدن امید او را عاشقانه در آغوش کشید و بوسید . هم که حالا هفده سال داشت ، برادرش را بوسید . امیدش به امید بود . اشک ریخت . دست برادر را فشار داد و با زبان بی‌زبانی به او فهماند که دیگر به هیچ قیمتی تنهایشان نگذارد. اما دو ماه بعد ، تمام امیدهای خانواده نابود شد . دادگاه امید را کرد. 💭به اصطلاح مهاجران 《نگاتیو۲》گرفت . به او فقط یازده روز فرصت دادند که خاک نروژ را ترک کند ! بهار رنگ پاییز گرفت. کجا می‌توانست برود؟ چطور می‌توانست از مادر و برادر و خواهرش جدا شود ؟ چطور بدون پاسپورت به ایران برگردد؟ او در کمپ دوستانی پیدا کرده بود . دوستانی کُرد که به او مشورت و یاری می‌دادند. شبکه‌ی کُرد‌های نروژ به او کمک می‌کرد. دوستان کُرد به او پیشنهاد کردند به 《 》بگریزد . شمالی‌ترین شهر بزرگ نروژ است با ۷۲۰۰۰ نفر جمعیت . در عرض جغرافیایی ۶۹ درجه و ۳۰ دقیقه . یعنی ۲ درجه از مدار قطبی بالاتر . شهری که توازن شبانه‌روز ۲۴ ساعته را ندارد . سکوی پرش به طرف قطب شمال است. دوستان کُرد نامه‌ای و آدرسی به او دادند . او راهی ترمسو شد. قرار شد در آن شهر در یک رستوران کار کند. اما نباید خودش را آفتابی می‌کرد . اگر پلیس او را پیدا می‌کرد بازداشت می‌شد . در این صورت او را مستقیم به زندان می‌بردند . معلوم نبود برای چند سال . 💭امید حدود هفت‌ماه در کافه‌ای که صاحبانش کُردهای ایرانی بودند ، کار کرد. در آشپزخانه کار می‌کرد و تا می‌توانست بیرون آفتابی نمی‌شد . امید پسر بود . به زندگی‌اش امید داشت . البته ، پلیس نروژ هم خیلی افراد را کنترل نمی‌کرد . هنوز بساط این قدر پهن نشده بود . پلیس در موارد خاص به صورت تصادفی افراد را کنترل می‌کرد. دیگر کسی را با کسی کاری نبود . پلیس هم نظاره‌گر بود . اما امید دلهره داشت . دائم باید از آشپزخانه به بیرون سرک می‌کشید تا مطمئن شود پلیس در رستوران نیست. خدا را شکر که مردمان این سرزمین سرد شمالی، داشته و دارند . آن‌ها ضد خارجی نیستند. 💭 هفت‌ماه تمام بر امید گذشت. هفت‌ماه توام با ترس و نگرانی . در طول این هفت‌ماه امید زبان نروژی و هنر آشپزی را آموخت. او تمام مدت سعی می‌کرد نروژی حرف بزند . دل‌نگران مادرش بود. برای آن‌ها پول می‌فرستاد‌. اندکی هم پس‌انداز می‌کرد. بعد از هفت ماه ، پلیس پی برد که او بدون کارت اقامت و کارت کار ، در ترمسو ساکن است. خوشبختانه پلیس به این موضوع پی‌نبرد که او در رستوران کار می‌کند. اگر می‌فهمید ، صاحب رستوران را جریمه‌ی سنگینی می‌کرد. اصلا پلیس نفهمید او چندوقت است در ترمسو است. آموزش زبان به کمک امید آمد . در کشوری که کسی دروغ نمی‌گوید ، دروغ‌های امید به کار آمد . حالا دیگر در ترمسو نمی‌توانست کار کند. چه باید می‌کرد ؟ او توانست با حیله از دست پلیس فرار کند . 💭دوستانش به او پیشنهادی دادند . پیشنهادی که زندگی‌اش را دگرگون کرد. امید از دست پلیس فراری بود . از دست دایی‌ها به سبب دخالت در زندگی‌اش فراری بود . از دست روابط قوم و خویشی نسبی ، فراری بود. او فراریِ فرهنگ بود . از فرهنگی که نباید بالای حرف بزرگتر حرف زد. از فرهنگ 《 》 ؛ البته از نوع منفی آن. از فرهنگی که همه‌ی طایفه خود را قیّم بچه یتیم می‌دانند . از فرهنگی که مادر را صاحب اختیار بچه‌هایش نمی‌داند . 💭 دوستان به امید گفتند اگر به مجمع‌الجزایر اسوالبارد (استیزبرگن) برود ، در امان است. گفتند اگر چه آنجا جزو خاک نروژ است ، بدون پاسپورت می‌تواند به آنجا برود . چون یک شهر داخلی نروژ تلقی می‌شود . پس کنترل پاسپورت وجود ندارد . دوستان امید گفتند شهری آزاد است . هر کس به آنجا واردشود ، می‌تواند تا آخر عمر همان‌جا بماند . پاسپورت و کارت اقامت و چه و چه نمی‌خواهد . آنجا اصلا پلیس نیست. 💭صاحب رستوران گفت : کسی را در آنجا می‌شناسد که کارگر می‌خواهد. تماس تلفنی برقرار و وعده‌ی ملاقات گذاشته شد . ۱۲ مارس سال ۲۰۰۸ میلادی (مصادف با ۲۲ اسفند) بود . هوای ترمسو نسبتا خوب شده بود . امید تمام وسایلش را در یک جای داد. جوان کم‌تجربه با یک لا لباس ، عازم لانگ‌یر‌باین شد... ... 📚شازده حمام ، جلد چهارم ✍ @zarrhbin
روحش شاد ویادش گرامی🥀
💔 در غیبت او رمز عبور است دعا یاری گرِ امکان حضور است دعا همراهِ سلاحِ اعتقاد و ایمان در بینِ مهماتِ ظهور است دعا 💔 🌷 @zarrhbin
4_5870577994157787630.mp3
6.48M
احساسی (عج) 🍃دل چه دارد اگر دلبر ندارد خدا 🍃یا که مه پیکری دلبر ندارد خدا 🎤 👌بسیار دلنشین 💔 🌷 @zarrhbin
قانون 21 روز جالبه بدونید انسان 21 روز زمان نیاز دارد تا یک عادت جدید بسازد یا آن را ترک کند، اگر شما هم بتوانید 21 روز را بدون چیزی سپری کنید دیگر بدان نیاز نخواهید داشت! @zarrhbin
🔴 با این راهکارها تو این روزها کمتر سرما می‌خورید(☝️) @zarrhbin
🔺حرص و جوش زیاد مساوی است با بیماری " ام اس " 🔹براساس تحقیقات استرس ، فشار عصبی و حرص وجوش خوردن زیاد در هر سنی که باشید شما را مستعد ابتلا به بیماری MS میکند 👈برای چیزای الکی حرص نخورید😊 @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقا سیدعلی میرزا پیرمردی که در جوانی عاشق دختری به نام مریم میشود، ولی هرگز به او نمیرسد، او اهل شهرطبس بود وسالهای زیادی را در ارگ تاریخی طبس به تنهایی و در انتظار عشقش می گذراند ، برخی مردم شهر او را دیوانه خطاب میکردند، به همین خاطر او از مردم شهر تا حدودی دوری می کرد‌. آقا سید علی میرزا، درسال ۱۳۵۱ در فیلم پ مثل پلیکان به کارگردانی پرویز کیمیاوی ایفای نقش کرد. او در زلزله ۲۵ شهریور ۱۳۵۷ طبس مفقود شد و ۲۴سال بعد یعنی در سال (۱۳۸۱) درحین کاوش و بازسازی ارگ طبس، جسد کاملا سالم او کشف شد و پس از تشیع باشکوه در همان محل به خاک سپرده شد. روحش شاد 🖤 @zarrhbin
❌باخت سنگین و دور از انتظار خاتم در مقابل شهرداری ارومیه شیرینی برد در مقابل تیم قعرنشین جدول به کام خاتمی‌ها تلخ شد و روند باخت‌های خاتم ادامه‌دار شد ... خاتم اردکان 0⃣_ 3⃣ شهرداری ارومیه @zarrhbin
📌رونمایی از تمثال سردار شهید با فولاد و آهن ، کاری از هنرمند شهر اردکان مجید مذکوری 🔹امنیت واژه است که برای تحقق آن، بسیار انسان های ارزشمندی که از ما گرفته است، امنیت کلامی است به ظاهر ساده اما در عمل بسیار پیچیده که بزرگترین مغزهای متفکر این مرز و بوم را به خود مشغول کرده است. امنیت احساسی است که برای لمس آن، آرام و قرار بزرگوارانی را روز و شب می گیرد. امنیت به ما جان می دهد اما جان های عزیزی را نیز میگیرد، در آسمان مدافعان این مرز و بوم ستارگان بسیاری میدرخشد ستارگانی که هر کدام برای آبادی گوشه و کنار این مرز و بوم کارآمدترین بودند، اما زیستن در میانه ی غریب ترین جای جهان، در میان انبوه جهل و افراط و طمع، ناعادلانه ترین هزینه ها را بر ما تحمیل کرده است. در این آسمان شهید سردار حاج قاسم سلیمانی به حق آذرخشی بود که دشمنانش هم نمی توانستند از ستایش ان دست بردارند. من نیز در این میان به عنوان یک هنرمند، تلاش کردم تا نقش و اهمیت این شهید بزرگوار را با طرحی درهم آمیخته با آهن و فولاد سخت و ترکیب آن با لطافت آسمان، حضوری غایب و بودنی همیشگی را بر پهنه ی آسمان پرستاره کویر ایران ماندگار کنم. @zarrhbin
🔴🔴 قابل توجه مراجعین محترم🔴🔴 برنامه حضور هفتگی پزشکان درمانگاه امام سجاد(ع) 🧑‍⚕👩‍⚕ پزشکان عمومی شیفت صبح و عصر: 🔹دکتر سیده هانیه سید عطار.دکتر راضیه فداکار فرد .دکتر جواد قادری.دکترغلامرضا افخمی.دکتر مریم فتاحی.دکتر علی فرزان 🦷دندانپزشکی شیفت صبح: 🔹دکترسید داود موسوی.دکترمحسن دهقانی.دکتر سیدکمال رفیعی.دکترفیروزه سادات آقایی.دکتر محسن بیلمی.دکتر فاطمه کارگر 🦷دندانپزشکی شیفت عصر: 🔹 دکتر فائزه حیدری.دکترسیدکمال رفیعی.دکتر محسن بیلمی.دکتر مهدی تقی زاده.دکتر فاطمه منصوری خواه.دکتر بهاره بهشتی 👩‍⚕🧑‍⚕پزشکان متخصص: 🔹دکترمهدی پایدار متخصص کلیه و مجاری ادراری و نازایی مردان همه روزه از ⏰ ۸ الی ۱۰صبح (به جز سه شنبه) 🔹دکتر عادله ذبیحی متخصص زنان ،زایمان و نازایی هر هفته پنجشنبه صبح از ⏰ ۱۱تا ۱۳(ویزیت بانوبت قبلی) 🔹دکتر مجتبی قاسمی فوق تخصص قلب،فلوشیپ و اینترنشنال کاردیولوژی پنج شنبه دو هفته یکبار از ⏰ ۱۰ الی ۱۲ صبح(ویزیت با نوبت قبلی) 🔹دکتر مرضیه اردویی متخصص داخلی(دیابت،بیماریهای گوارشی،تیروئید،دردهای سیاتیک،روماتیسم مفصلی گردن و مچ دست) صبح جمعه دوهفته یکبار از ⏰ ۸ الی ۱۲ (ویزیت با نوبت قبلی) 🔹دکتر محمد طالب پور متخصص اعصاب و روان یکشنبه از ⏰ ۱۶ الی ۱۹ و دوشنبه هر هفته از ⏰ ۱۰ الی ۱۲( ویزیت با نوبت قبلی) 🔹دکتر مریم جواهری متخصص ارتودنسی و ناهنجاری فک و صورت پنج شنبه دو هفته یکباراز ⏰ ۸ الی ۱۲ (ویزیت با نوبت قبلی) 🔹دکتر اکرم السادات دهقانی متخصص زنان ،زایمان و نازایی عصر دوشنبه هر هفته ⏰ ۱۵ الی ۱۶/۳۰(ویزیت بانوبت قبلی) 🔹دکتر غلامرضا فتاحی متخصص طب فیزیکی و توانبخشی صبح شنبه هرهفته از⏰۱۰الی ۱۲(ویزیت بانوبت قبلی) 👨‍👩‍👧‍👦کارشناس ارشد مشاوره خانواده خانم شابلی بعداز ظهر یکشنبه و سه شنبه از⏰ ۱۶ الی ۱۸ (ویزیت با نوبت قبلی) 🧑‍🦽🧑‍🦼👩‍🦽فیزیوتراپی: شیفت صبح آقای غلامرضا جعفریان و شیفت عصر خانم سلطانی 📣ویزیت خانم دکتر مریم فتاحی شیفت عصر سه شنبه از ⏰ ۱۵ الی ۱۹ با نوبت قبلی (صبح سه شنبه☎️ ۷ الی ۱۲) می باشد. (💉تزریقات،نوار قلب،وصل سرم،بخیه) با توجه به شیوع بیماری🦠حضور با😷الزامیست نوبت دهی از صبح شنبه☎️ 32223942 @zarrhbin
روحش شاد
📚 ✳️مجموعه شش جلدی شعر برای کودکان 3 تا 8 سال 🔻اگر روی دیوارهای شهر چیزی ننویسیم،اگر نخاله و کاغذ توی کوچه نریزیم،اگر زباله ها را توی کیسه بریزیم،اگر…بهداشت یعنی بهتر کردن محیط زندگی،چه قدر خوب است کوچه و خیابان و شهرما همیشه تمیز و زیبا باشد.آیا چنین چیزی ممکن است ؟مجموعه شهردار کوچولو به دنبال همین است. 🔺زندگی در شهرهای کنونی با سختی ها و گرفتاری های بسیاری روبرو است و چگونه برخورد کردن با مشکلات و گرفتاریهای شهرنشینی نیازمند به آموزش است . برای یک شهروند خوب بودن باید وظایف و حقوق خود را به خوبی بشناسیم . 🔸بهترین زمان آموزش برای حقوق شهروندی و یادگیری وظایف یک شهروند خوب کودکی است . آشنایی کودکان با زباله های تر و خشک و تفکیک آن بهره مندی از فضای سبز آشنایی با قوانین راهنمایی و رانندگی دانستن آداب آپارتمان نشینی آشنایی با خدمات آتش‌نشانی و همچنین یادگیری چگونگی معاشرت با همنوعان موضوعات مهمی است که کتاب های شهردار کوچولو به کودکان می‌آموزد.‌ @zarrhbin
❌ آیت‌الله محمد تقی مصباح یزدی دار فانی را وداع گفت. @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻هشدار جانشین فرمانده ناجا به اراذل و اوباش و قمه به دستان 🔹قلم پاهایتان را خُرد خواهیم کرد @zarrhbin
🔺مهلت ثبت نام و عضویت در شرکت‌تعاونی‌توسعه و عمران شهرستان اردکان تمدید شد. @zarrhbin
✅ گرامیداشت سالگرد شهادت سردار حاج قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس و یادبود شهید محسن فخری زاده ✔️ بارعایت فاصله اجتماعی وپروتکل های بهداشتی. 🔴اطلاع بیشتر در تصویر بالا👆
26.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥کلیپ آخرین مکالمه شهید احمد کاظمی و مهدی باکری از زبان شهید سلیمانی و رهبر معظم انقلاب @zarrhbin
که تو رفتی و دلم ثانیه ای بند نشد ... ▪️سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی گرامی باد @zarrhbin
📶 سال نو در سراسر جهان 🔹اول ژانویه برابر با ۱۲ دی ماه ۱۳۹۹ آغاز سال ۲۰۲۱ میلادی است. در این تاریخ در شماری از کشورهای جهان جشن سال نو برگزار می‌شود. به همین مناسبت نگاهی داریم به سایر روزهایی که در کشورهای مختلف به عنوان آغاز سال نو جشن گرفته می‌شود. @zarrhbin
🩸 کمبود آهن و نکاتی در مورد مکمل آن @zarrhbin
💫 عمر میگذرد و من بیش تر میفهمم که هیچ چیز در دنیا ارزش گریه کردن را ندارد! ما آدم ها مدام چیزهایی را که اسمشان را مصیبت و بدبختی میگذاریم در سرزمین افکارمان میچرخانیم و دور میکنیم و همین باعث میشود در صدسالگی حسرتِ لذت نبردن از زندگی را بخوریم! شاید کلمه ی رها کردن و فرار کردن برای چنین لحظاتی به وجود آمده اند از غصه هایت فرار کن در ناکجا آبادِ درونت رهایش کن؛ و به دنبال هر چیز که شادت میکند روانه شو... زندگی اگر چیزهای زیادی برای گریه کردن دارد چیزهایی هم برای لبخند زدن دارد فقط کافیست از ته دلت بخواهی که زندگی را زندگی کنی @zarrhbin
❤️هرشب_ یک حدیث ❤️ امیرالمؤمنین (عليه ‏السلام) : ☘ لايَجدُ عَبدٌ طعمَ الإيمانِ حتّى يَعلمَ أنَّ ما أصابَهُ لم يكُن لِيُخطِئَهُ ، وَأنَّ ما أخطأهُ لم يكُن ليُصيبَهُ ، وَأنَّ الضّارَّ النّافِعَ هوَ اللّه‏ُ عزّ وجل 👌 هيچ بنده ‏اى مزه ايمان را نمى ‏چشد مگر آن كه بداند آنچه بدو رسيده، ممكن نبود نرسد. و آنچه به او نرسيده ، ممكن نبود كه برسد و اينكه زيان بخش و ، خداوند عز و جل است و بس. 📖 کافی ، ج۲ ،ص۵۸ @'zarrhbin
. 🌺خـداونـدا 🍁فردایمان را همانطور که میخواهی 🌺نقاشی کـن ما به قلم رحمتت 🍁ایـمان داریم... 🌺شبتون قـشنگ @zarrhbin