eitaa logo
ذره‌بین درشهر
18.5هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی مدیریت کانال @Haditaheriardakani آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام امروز داشتم فرزندم رو میبردم مدرسه اومدم بپیچم تو کوچه که با همچین صحنه ای روبرو شدم. هر چقدر هم نگاه کردم با تابلوی #کوچه_اختصاصی برخورد نکردم. مطمئن شدم از فرهنگ بالای صاحب خانه بوده حقوق شهروندی رو اول صبح به مردم یادآوری می کنه. بهرحال هستن انسانهایی با چنین فرهنگ بالا و متمدن در شهر. خدایاشکرت #ارسالی @zarrhbin
❌❌❌❌ قابل توجه افرادی که قصد ساختمان سازی دارند👇👇👇👇 همانطور که در تصویر مشاهده میکنید متاسفانه كل راه رو بسته بودن در حالي كه اگر 5 متر جلوتر كه كوچه عريض تر بود مصالح خالي شده بود راه هم بسته نمي شد. در ضمن همه اول صبح سر كار ميرن و بچه ها رو ميبرن مدرسه و اينكار پايمال كردن حقوق بقيه شهروندان هست و اگر خدايي نكرده كسي با يك مريض بدحال در خودرو مي پيچيد داخل اين كوچه باريك و پشت سرش يه خودروي ديگه بود براي برون رفت از اين كوچه شايد دقايق بسيار حياتي سپري مي شد كه غير قابل جبران بود. بنابراين ايشون مي تونست مصالح رو جلوتر و يا در زماني كه كارگرانشون حضور دارن تخليه مي كردن تا مزاحمتي براي ديگران نباشه!!!! باتشکر @zarrhbin
🌺شامگاه نهم ربیع ،جشن سالروز آغاز امامت امام زمان علیه السلام در مسجد زیرده با حضور منتظران و محبین حضرت ولی عصر برگزار شد🌺 🔶در این مجلس نورانی که با حضور خوب اقشار مختلف مردم و جوانان برقرار بود، امام جمعه اردکان حجت الاسلام والمسلمین سید اسماعیل شاکر به طرح چند سوال وشبهه درمورد حضرت مهدی ارواحنا ‌فداه پرداخت و با بیان جواب آنها صحبت خود را ادامه داد.. 🔶از جمله مطالب بیان شده این بود که دیدن امام زمان علیه السلام نباید هدف اصلی ما قرار گیرد چون خیلی ها اهل بیت علیهم السلام را دیدند ولی انسانهای مثبتی نبودند ونشدند، بنابراین مهم این است کارهای ما مورد رضایت حضرت باشد ودر مسیر ایشان باشیم البته اگر کسی موفق به دیدار و ملاقات با حضرت شود، توفیق زیادتریست .وی در ادامه ، به بیان قضیه ی ملاقات شیخ ابراهیم صاحب الزمانی با وجود حضرت ولی عصر عجل الله تعالی پرداخت. 🔶بخش پایانی این جشن، مداحی برادر گرامی ، حمید ابراهیمیان بود که با اشعار امام زمانی همه را به فیض رساند و نیز با خواندن سرودی زیبا و همراهی مردم، این جلسه ادامه پیدا کرد.. اللهم اجعلنی من انصاره واعوانه.. 🔷بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود علیه السلام اردکان @zarrhbin
سلام خداقوت و تشکر بابت کانال خوبتون ان شاالله از طریق کانال شما حرف مردم رو به گوش مسئولین برسونید الان دوماه از سال تحصیلی گذشته و سه راه مطهری شمالی و جنوبی وقت تعطیلی مدارس خیلی شلوغ هستش هرکی هروقت خواست به هر طرفی میره اول مهر چراغ راهنمایی نصب کردن ولی اصلا چراغ ها کار نمیکنه و فقط قرمزه برای زیبایی گذاشتن نمیدونم ولی خیلی موقع تعطیلی مدارس این سه راه ها خطرناک و پر رفت و امده خواهشا رسیدگی کنن مسئولین مربوطه باتشکر ارسالی @zarrhbin
🔴 مزایده خودروهای بابک زنجانی @zarrhbin
🔹معرفی سرپرست جدید معاونت خبر صداوسیمای مرکز یزد در مراسمی مهدی سلطانی بعنوان سرپرست جدید معاونت خبر صداوسیمای مرکز معرفی شد. @zarrhbin
داماد یک عضو شورای نگهبان بازداشت شد مهدی صدرالساداتی٬ داماد محمدرضا مدرسی یزدی عضو فقهای شورای نگهبان به اتهام «تشویش اذهان عمومی علیه نظام و نیروی انتظامی» بازداشت شد./توفان @zarrhbin
🔘 اولین بار در کتابخانه....⁉️ 🍃 ماجرای کتابخانه رفتن در اوایل شهریور بعد از ماجرای آقارضا اتفاق افتاد. من به مغازه ای نمی رفتم و باید در کوچه ها با بچه های همسایه بازی می کردم. بازی هم سرشکستنک دارد روز بعد از ماجرای تریاک، گفت: تا باز شدن مدرسه یک ماه مانده است؛ من باید با تو چه کنم؟ توی نمی مانی؛ توی کوچه هم درست نیست ولو باشی. گفتم: من به می روم. مادرم گفت: کدام کتابخانه؟ گفتم: . مادرم گفت: بچه، خانه ی ما این طرف شهر است و مسجد جامع آن طرف شهر، تو به مسجد می روی؟ تازه نیست تو را راه بدهند. گفتم: من به کتابخانه می روم؛ مادرم گفت: عاقبتت را بخیر کند. 🍂 فردا صبح بلند شدم و راه افتادم. از خانه ی ما تا مسجد جامع پیاده روی بود. البته اگر به جای خیابان از کوچه پس کوچه ها می رفتم راه کمتر می شد، ولی من هنوز راه مسجد جامع را از طریق کوچه پس کوچه ها و بازار نمی شناختم و لاجرم از خیابان رفتم. بالاخره وارد مسجد جامع شدم و به که هنوز در ابتدای کارش بود، رفتم. کتابخانه بود و هنوز ساختمان مجزایی که با کمک مرحوم مغفور آقای ساخته شده را نداشت. 🍃 در آن زمان کتابخانه در قسمتی از دنباله ی مسجد قرار داشت. من تا آن روز به هیچ کتابخانه ای نرفته بودم، کتاب گرفتن را نمی دانستم و حتی کتابی هم در نبود و کسی هم اسم کتابی را به من نگفته بود. تنها کتاب هایی را که نامشان را می دانستم؛ مختارنامه، اسکندرنامه، امیرارسلان نامدار، و حسین کرد شبستری بود. این کتابها را شب ها به طور دوره ای، با پسران آقای دبیری همسایه مان می خواندیم. من داستان آن کتابها را برای بچه های کلاس و زن های محله بازگو کرده بودم. خودم هم مقداری از آن کتابها را امیرارسلان و حسین کرد شبستری را خوانده بودم. 🍂 بالاخره وارد راهرو تنگ شدم؛ تاپ تاپ می تپید یازده دوازده سال بیشتر نداشتم این بودم که به من کتاب ندهند. اول راهرو، دم در کتابخانه یک قفسه ی شیشه ای بود و داخل آن چیده شده بود من کتاب کوچکی دیدم با جلد چرمی، با رنگ سفید در عطف آن نوشته شده بود ؛ فکر کردم این هم کتابی است مثل کتاب حسین کُرد شبستری. به علاوه چون کتاب کوچکی (قطع جیبی) بود کردم برای من که هستم خوب است. وارد سالن کتابخانه شدم، چند نفری مشغول بودند. پشت پیشخوان نشسته بود. مردی با بود. سلام کردم. مرد گفت: اینجا چه می خواهی؟ گفتم: . او پرسید: چه کتابی می خواهی؟ جواب دادم حکمت افلاطون. به محض شنیدن این ، مرد نعره ای زد که: بچه برو کن، کتاب حکمت افلاطون می خواهی؟ برو . 🍃 من می خواستم کنم و از بروم. آخر من را دوست داشتم هم به مادرم داده بودم که به کتابخانه می روم. بیش از یک ساعت پیاده روی کرده بودم و حالا این این طور با من می کرد. صدای بلند کتابدار در همه پیچید. ۵۵_۵۰ ساله ای با کت و شلوار منظم و ریش جوگندمی از دست کشید. او بلند شد و با صدای پرسید پسرجان چه می خواهی؟ به طرف من حرکت کرد و ضمن حرکت گفت: با بچه ها باشید. من گفتم: کتاب می خواهم، آن مرد پرسید: کدام کتاب را می خواهی؟ گفتم: کتاب حکمت افلاطون. 🍂 آن مرد به آشیخ محمدباقر گفت، لطفاً حکمت افلاطون را بدهید. آشیخ گفت: چشم حاجی آقا. کتاب حکمت افلاطون را به حاجی آقا داد. دست مرا گرفت و با هم به حیاط کوچک کتابخانه رفتیم. حیاطی کوچک با چند درخت که یکی دو میز و چند صندلی در آن چیده بودند در کنار اتاق کتابخانه بود( محل کتابخانه به قدری کوچک بود که نمی شد با آن سالن اطلاق کرد.) هیچ کس آنجا نبود. حاجی به من گفت: بنشین. از من پرسید، اصلاً می دانی افلاطون کیست؟ من که تا آن روز اسم افلاطون را نشنیده بودم، گفتم نه. حاجی درباره ی زندگی سقراط، ارسطو و یونان و فلاسفه ی بزرگ سخن گفت. بعد تا اذان ظهر یعنی حدود، ۳/۵ ساعت وقت گذاشت و چند صفحه ای از کتاب حکمت افلاطون را به من یاد داد. او درباره ی مُثُل افلاطونی کرد و چندین مثال زد. 🍃 صدای اذان که بلند شد حاجی گفت: پسرجان اسمت چیست؟ من اسمم را گفتم. حاجی را شناخت و گفت خدا بیامرزدش با هم آشنا و دوست بودیم. اسم من هم است. بعد گفت: من به نماز می روم هر وقت خواستی بروی، کتاب را به آشیخ محمدباقر بده، ولی این دفعه که به کتابخانه آمدی کتاب بگیر و بخوان. من هم به آشیخ محمدباقر می گویم یک کتاب داستان به تو بدهد. اگر هم‌ خواستی کتاب را ببری من تو هستم. @zarrhbin 👇👇👇👇
🍂 حاجی به رفت. من نیم ساعتی دیگر با کتاب افلاطون ور رفتم و سپس رفتم کتاب را به شیخ محمدباقر دادم. آشیخ محمد باقر در حالی که کتاب حکمت افلاطون را از من می گرفت با حالت به من گفت: آقای حالا از افلاطون بگویید. 🍃 گویا متوجه نشده بود که تمام صبح آقای افشار به من می داده است. او فکر کرد خودم کتاب را خوانده ام. او رو کرد به دو سه نفری که در بودند، گفت: این آقای فیلسوف صبح آمدند و کتاب حکمت افلاطون را می خواستند و حاجی افشار هم گفتند کتاب را به ایشان بدهیم. حالا فیلسوف می خواهند راجع به افلاطون کنند. 🍂 شروع کردم به سقراط، افلاطون و ارسطو صحبت کردن که بحث مُثُل افلاطونی را کردم. یعنی هر چی به من داده بود، دوباره گفتم. آشیخ محمدباقر دهنش بود. گفت: بچه تو روی این کتاب را هم نمی توانی بخوانی، من کتاب را باز کردم و شروع کردم به خواندن همان سه صفحه ای که حاجی به من یاد داده بود. 🍃 یکی از مردان که این بحث ها را می شنید گفت: آشیخ بچّه ها را دستِ می گیری و با آنها تا نمی کنی. آن به آشیخ گفت: یکی از حاجی آقایِ این است که بچه ها به کتابخانه بیایند و بچه ها را می دهی، اگر بار دیگر با بچه ها اینطور کنی، من به حاجی آقایِ وزیری خواهم گفت. قیافه ی شیخ شد و لاحول ولاگویان عازم مسجد شد. 🍂 آن به من گفت: پسرجان حرف این شیخ را گوش نکن. هرروز به بیا، من هم بیشتر روزها به اینجا می آیم. اگر داشتی از من بپرس. این مرد چندسال بعد من شد. او آقای کیانی لیسانس ادبیات فارسی بود. مردی متین و و دانا. آن موقع دبیران کافی بود. آنها در تابستان ها کتاب می خواندند یا برای استراحت به ییلاقات می رفتند. نداشت برای خود دست به هر کاری بزنند. این دبیر ، زیر ۵۰ سالگی بر اثر بیماری، فوت شد. خدایش بیامرزد. 🍃 فردای آن روز آشیخ با من ملایم شد و کتاب قصه ای به نام ده نفر قزلباش به من داد تا بخوانم. او به من گفت: اگر می خواهی کتاب ده نفر قزلباش را به خانه ببری ندارد. این کتاب ده جلد است. جلد اول آن را ببر و بعد که خواندی بیاور. اسم و آدرس مرا یادداشت کرد. جلو آن نوشت به حاجی افشار و به من گفت کن. شاید اولین امضاء رسمی و من همان باشد. 🍂 کتاب را گرفتم و با دو، به طرف خانه حرکت کردم و حدود ۲ بعدازظهر درخانه بودم. مادرم نگران شده بود که چرا دیر کردی؟ اما وقتی را در دستم دید شد. من داستان کتابخانه را به مادرم گفتم. جلد اول کتاب ده قزلباش را در دو روز خواندم. چند کلمه ای که نمی فهمیدم از اکبر دبیری پسر همسایه که کلاس دوم دبیرستان ( معادل سوم راهنمایی فعلی) بود پرسیدم. تا اول مهر من ۱۰ تا جلد کتاب ده نفر قزلباش را خوانده بودم. 🍃 شب ها من قصه ی ۱۰ نفر قزلباش را برای زن های سرکوچه یا مردانی که به مغازه ی آقای ابریشمی می آمدند تعریف می کردم. از شب سومی که من به کتابخانه می رفتم همه منتظر بودند که حسین پاپلی بیاید و بقیه داستان را بگوید . 🍂 جلوی مغازه ی آقای ابریشمی در تاریکی شب چند نفری از مردها جمع می شدند. مغازه با نور یک لامپای نفتی روشن بود، من می گرفتم و کم کم تعداد نفراتی که می خواستند قصه بشنوند زیادتر می شد. از شب هفتم، هشتم آمحمد یک سماور آورد و چای درست کرد. او قهوه خانه چی هم شد و به مردانی که آنجا کرده بودند چای می داد. هر چهار استکان چای قندپهلو درجه یک که یک تکه نبات یزدی اعلا هم پهلوی آن بود ( استکانی ۵ شاهی یا ۲۵ دینار) ولی چای من بود. شاید این اولین بود که من تا آن زمان در تمام عمرم می گرفتم، شبی دو چایی داشتم. هر شب مشتری ها زیادتر می شدند بعد از ۱۵ روز جلو مغازه ی آمحمد خیلی شلوغ می شد، آمحمد یک کاسه ماقوت یا شیره هم به من می داد که داستان را ادامه بدهم. 📚 کتاب شازده حمام/دکتر محمدحسین پاپلی یزدی 📩 سمیّه خیرزاده اردکان @zarrhbin
سلام وخسته نباشید👋 درخواستی داشتم از شهرداری واعضای شورای شهر.... دانشجوهای پسر دانشگاه اردکان خوابگاهشون از دانشگاه خیلی دوره خوابگاه سیدالشهدا واقع در خیابون سیدالشهدا.... لطفا رسیدگی کنید حداقل خط واحد نیز از خیابون سیدالشهدا به مرکز شهر وجود داشته باشد.... چون واقعا حق دارن اگه مواد غذایی یا بهداشتی یادارو ویا..... هیچ گونه امکاناتی در اطراف خوابگاه نیست... پس خواهشا یک جوری تنظیم کنید که خط واحد از خیابون سیدالشهدا به مرکز شهر نیز عبور کند.... من خودم بچه اردکان هستم ووقتی میبینم دانشجو ها نسبت به شهرم معترض هستن ناراحت میشوم.... من نسبت به شهرم تعصب دارم🙏💚 پس خواهشا از مسئولان شهرداری وشورای شهر میخواهم به این موضوع رسیدگی کنند.... 💚 @zarrhbin
📚 آشنایی و دوستی با #یارمهربان.... 📸 امروز، دبستان #شهدای_فرهنگی کلاس سوم #الف 🍃درس معلّم ار بود زمزمه ی محبتی جمعه به مکتب آورد طفل گریز پای را🍃 🌹 با تشکر از سرکار خانم افخمی معلّم دلسوز بچّه ها، موفق و پیروز باشید. #ارسالی @zarrhbin
بمناسبت میلاد باسعادت حضرت محمد(ص) و هفته وحدت جشن پرواز بادبادک‌ها همراه با برنامه‌های شادوجذاب یکشنبه ٩آذر٩٧ ساعت٩صبح شهرستان اردکان_بخش مرکزی قلعه تاریخی روستای چاه‌افضل شما هم‌دعوتید @zarrhbin
اطلاعیه جوی هواشناسی @zarrhbin
باسلام خدمت بنیادمسکن،بخشدارمحترم وشورای روستای توت چراهمش شده پارتی بازی ومسئولان شورای توت اصلابفکرمردم اونجانیستن من بچه ی توت هستم وپشت بندفامیلیم توتی هست ولی بایدبرای گرفتن یکی زمین مثل یکی توپ پیش این واون شوت بشم امارئیس شوراوبقیه اعضافقط بفکرمنفعت وزرنگی خودشون هستن وزمین راهی خودشون وجددرجدشون مکنن حتی اونایی که جدشون براتوت بوده والان ساکن تهران یاجاهای دگه هستن بایدرئیس شورازمین بهشون بده اماماکه میخواهیم هی سرکارمون بزارن وبگن خبری نیست یابهونه امتیازاب وبرق کنن اولویت زمین توت بابچهای اونجاست که اونجازراعت وکشاورزی دارن ورفت وآمدمکنن نه غریبه مسئولین حالادگه بسه هرچی پارتی بازی وناحقی کردین درسته رای باپارتی وناحقی بدست اوردین دگه توی زمین اونجاناحقی نکنی خواهشا، هرچی هم به بنیادوبخشداروشورابگیم انگارنه انگارودرآخر تشکرویژه دارم ازمدیرمحترم کانال ذره بین درشهر @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تجمع نانوایان میبدی در فرمانداری ، تجمع کنندگان به برخوردهای ستخگیرانه مأموران بهداشت در خصوص اضافه کردن نمک به نان معترض هستند! @zarrhbin
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لحظاتی پس از حمله انتحاری در کابل 🔹گزارش‌های اولیه حاکی از کشته شدن بیش از 40 نفر و زخمی شدن 80 نفر است. 🔹شاهدان عینی می‌گویند که در زمان این انفجار تروریستی حداقل هزار تن در هتل اورانوس کابل حضور داشته‌اند. 🔹این مراسم به منظور گرامیداشت میلاد پیامبر اکرم (ص) برگزار شده بود. @zarrhbin
❓بيمه عمر و تامين آتيه كودكان چيست؟ 🔴نگاه والدين امروزی به آينده فرزندانشان متفاوت از ديدگاه‌های گذشته است آنها با سعی در ايجاد شرايط مطلوب، رفاه كامل و تامين نيازهای فرزندان، در پی يافتن امنيتی نسبی برای آينده مالی فرزندان خود هستند. 🔵در بیمه عمر نوزادان افراد در طول مدت قرارداد، مبلغی را که در شروع قرارداد انتخاب کرده اند را پرداخت می‌کنند. این مبلغ با احتساب سود و تورم سالانه در پایان قراداد رقم قابل توجهی می‌شود و به فردی که خود را بیمه کرده است، تعلق ميگيرد. 🔘هر جوان 20تا 30 ساله‌ای آرزو دارد در سال‌های جوانی، پس انداز قابل توجهی در اختیار داشته باشد. او می‌تواند با این سرمایه‌گذاری که شما از روز تولدش انجام داده اید ازدواج کند، هزینه تحصیل در داخل یا خارج کشور را به راحتی تامین کند، خانه بخرد یا شغلی را برای خود انتخاب کند. ⚪️در این بیمه نامه شما می توانید از ماه‌های اول تولد فرزندتان، او را تحت پوشش و پس انداز این طرح قرار دهید. حق بیمه های پرداختی شما با احتساب نرخ سود تضمینی 16% در صندوق پس انداز شما انباشته می شود. این اندوخته ، طی سالهای بعد با افزوده شدن حق بیمه ها و سود آنها، افزایش یافته و پس اندازی قابل توجه و مطمئن را برای تامین آینده مالی فرزندان شما فراهم می کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹 _طاهری اردکانی 09162618065
🌸هرشب _یک حدیث🌸 💌امام سجاد (ع): . الهی! عمر مرا تا زمانی که صرف طاعت تو شود، دراز گردان ❤️ و هرگاه عمرم چراگاه شیطان شود، جانم را بگیر و به سوی خود ببر. 💚 . صحیفه سجادیه، دعای 20 . 👉@zarrhbin
❣❣❣❣💔💔💔💔💔 🌼 بسم الله الرحمن الرحیم 🌼 خـــدايا ‼️ خواستم بابت هر گناهي که کرده ام شمعي روشن کنم...😔 سوختنش را ببينم و جهنم را يادآور شوم...😢 اما گناهانم آنقدر زياد بود، که ترسيدم دنيا را به آتش بکشم!😰 خــدايا...!!!☝️ بابت هر شبي که بي شکر سر بر بالين گذاشتم !! بابت هر صبحي که بي سلام تو آغاز کردم !! بابت لحظات شادي که به يادت نبودم بابت هر دلي که شکستم 💔 بابت هر گره که به دست تو باز شد و و من به شانس نسبت دادم😥 بابت هر گره که به دستم کور شد وتو را مقصر دانستم:!! مــرا ببخـش... خـ.ــدايا : منم منم هايم را نبيـن ....😔 خودت خوب مي داني😔 "من بي تو هيچـــم"😔✋ 🌺 اللهم صل علی محمد وال محمد🌺 درپناه حق 👋 👉@zarrhbin
4_6026367560474166400.mp3
9.16M
🎸موزیک شب❤️ یه آهنگ بسیـارزیبــاوشنیدنی از شهــرام شڪـوهـے&بهنــام صفــوے🎼 🎶مَـحــرَمِ اسـرار🎶 👉@zarrhbin
سلام صبحتون بخیر صبح بوی زندگی بوی دوست داشتن بوی عشق و مهربانی و بوی امیـد میدهد الهـی زندگیتون مثل صبح پراز عطرخوش باشـد🌞♥️ 👉@zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 خوبی ها.... ✅ پسرم از من یادگیر... ۱- همانا ارزشمندترین بی نیازی، است. ۲- و بزرگ ترین فقر، است. ۳- و ترسناک ترین تنهایی، است. ۴- و گرامی ترین ارزش خانوادگی، نیکوست. 📚 نهج البلاغه @zarrhbin
❌❌❌❌❌ اشتباه فاحش دکتر داروخانه متاسفانه طی روزهای اخیر پیام های متعددی به دستمان رسیده از قصور وگاها اشتباه کادر داروخانه های سطح شهر در تحویل نسخه و دارو مسئولیت این قبیل اشتباهات که بازی با جان بیماران است با کیست؟؟؟؟ داروخانه ای که تعداد زیادی نسخه پیچ هم دارد و بادرصد اشتباه بالا!!!!!!! 👈قابل توجه ریاست محترم شبکه درمان 👇👇👇👇👇👇 سلام خسته نباشید میخواستم یه موضوعی رو واسم بزارید تو کانال پسرم هفت سالشه،رفتم دکتر بهش قرص داد بعد رفتم داروخونه و قرص اشتباهی بهم دادن،قرص کلونازپام که خیلی خطرناکه اینم بخاطر بی دقتی دکتر ..... پسرم تا دم مرگ رفت دیروز،اگه یک وعده دیگه بهش مدادم مرفت تو کما یا تو خواب سکته مکرد😔 قرص اصلیش کلومیپرامین بجاش کلونازپام اولش فکرکردیم دکتر داروی جدید بهش داده اما...... صبح که بلند شد،اصلا تعادل نداشت از این ور خونه میرفت به اونور،زانوهاش خم میشد ،دستاش قدرت نداشت یکی لیوان آب بگیره تا شب هم یکی لیوان آب میخورد استفراغ میکرد که رفتم سرم و چندتاآمپول زدن بعد که ازطرف دکترپیگیری کردیم متوجه اشتباه فاحش داروخانه شدیم... ما که ازطریق قضایی پیگیری میکنیم ولی تو رو خدا با جون مردم بازی نکنید نمیتونید بخونید یا تشخیص درست بدید نسخه رو پس بفرستید حاضریم دوباره پیش دکتر برگردیم ولی .... باور کنید بعضی اشتباهات هیچ تاوانی جبرانش نمیکنه!!!! ازطرف یک مادر @zarrhbin
#مسجدمحور #اطلاعیه ✳️ عرفان کمیل ✳️ این هفته: دانشگاه پیام نور اردکان
عمومی از گنجینه ایثار و شهادت اردکان 🗓چهارشنبه های هر هفته ⏰ 16 الی 20 🗺اردکان، خ امام (ره)، خ آیت الله حائری، روبروی درمانگاه امام سجاد (ع) @zarrhbin