eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
842 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 13 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/28930 💚💚💚💚💚
🔴🔴 کتاب جدید همراه با نخسه pdf حامل 10 شب مناظره پیرامون ولایت ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30249 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 کتابpdf و قسمت 1و2 https://eitaa.com/zekrabab125/30313 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 3 https://eitaa.com/zekrabab125/30367 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 4 https://eitaa.com/zekrabab125/30441 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 5 https://eitaa.com/zekrabab125/30487 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 6 https://eitaa.com/zekrabab125/30565 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 7 https://eitaa.com/zekrabab125/30612 کتاب صوتی شبهای پیشاور👆 قسمت 8
🔴 شروع رمان جدید بنام ، مورد تأئید رهبر عزیزمان🌷👇👇 📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 👇حتما بخونید https://eitaa.com/zekrabab125/28891 چهاردهمین رمان( )صفحه 1 تا 7 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/28995 چهاردهمین رمان( )صفحه 8 تا 14 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29076 چهاردهمین رمان( )صفحه 15 تا 20 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29151 چهاردهمین رمان( )صفحه 21 تا 26 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29252 چهاردهمین رمان( )صفحه 27 تا 33 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29348 چهاردهمین رمان( )صفحه 34 تا 39 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29418 چهاردهمین رمان( )صفحه 40 تا 45 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29502 چهاردهمین رمان( )صفحه 46 تا 51 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29570 چهاردهمین رمان( )صفحه 52 تا 57 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29656 چهاردهمین رمان( )صفحه 58 تا 63 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29749 چهاردهمین رمان( )صفحه 64 تا 70 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29828 چهاردهمین رمان( )صفحه 71 تا 76 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29899 چهاردهمین رمان( )صفحه 77 تا 82 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/29963 چهاردهمین رمان( )صفحه 83 تا 87 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30038 چهاردهمین رمان( )صفحه 88 تا 94 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30095 چهاردهمین رمان( )صفحه95 تا 101👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30148 چهاردهمین رمان( )صفحه102 تا 108👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30200 چهاردهمین رمان( )صفحه109 تا 115👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30252 چهاردهمین رمان( )صفحه116 تا 122👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30315 چهاردهمین رمان( )صفحه 123 تا 129👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30369 چهاردهمین رمان( )صفحه 130 تا 136👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30443 چهاردهمین رمان( )صفحه 136 تا 143👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30489 چهاردهمین رمان( )صفحه 144 تا 150👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30556 چهاردهمین رمان( )صفحه 151 تا 157👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30618 چهاردهمین رمان( )صفحه 158 تا 164👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30626 4 کتاب مجازی = کشتی پهلوشکسته + کوتاه‌ترین تست هوش + عیدی مدیر به دانشجویان*دیکشنری تخصصی* + رمان سیاوش 👆👆
https://eitaa.com/charkhfalak500/28942 🔴 ختم 140 روز چهارشنبه 👆 23 رمضان‌ الکریم 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 💚💚 #توجه کنید👇👇 #بهترین_چله_در_بهترین_ماه‌های_سال👇شروع از 21 شعبان تا روزعیدفطر 👇حتما دنبال کنید https://eitaa.com/charkhfalak110/31868 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 ♦️ تا جایی که توان دارید وقت دارید این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ برای آماده کردن جسم‌وروحتان خوب است ، .. ان‌شاءالله ، 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨✨✨ 🔰 گزارش هفته ای که گذشت تا ۲ خرداد مرکز دینی وخیریه مهربانی به نیت فرج: 👈برگزاری جلسات قرآن واصول دین در مناطق طبرسی؛ساختمان امیرآباد؛روستای پاوا؛صبا۶۹؛ دستغیب؛توس؛ همچنین پذیرایی افطاری از مومنین 👈کمک های مردمی به موسسه ۲/۱۱۰/۰۰۰ 👈خرجکرد موسسه۱/۲۰۸/۰۰۰ 👈*بانک شهر* 700788839846 موجودي:63,381,425ريال 1398/03/2 09:26:47 👈مبلغ ۱۴۰ هزارتومان پرداخت نقدی مددجویان 👈مشاوره فردی وخانوادگی ۳ مورد رایگان 👈۹ بسته موادغذایی به مددجویان اهداشد 🌻مهربانی ادامه دارد....🌻 باتشکر - روابط عمومی مرکز دینی و خیریه مهربانی به نیت فرج 🌀♦️💛♦️💛♦️💠♦️💛♦️💛♦️🌀 ✨لینک گروه مهربانی به نیت فرج در ( #ایتا ) 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/2413625355Ce43ad1e3bd 🔴🔴 فعالیتها و کمکهای و خریدها و بسته‌بندی کردن سبدهای غذایی ویژه ماه رمضان جدید و قدیم را در گروه ببینید و کلیپ تهیه واهدای بسته های رمضان الکریم سال۹۸ 👆دیدنش ثواب دارد👆 مجموعه مهربانی به نیت فرج،حرکتی کاملا مردمی جهت تأمین نیازهای اعتقادی ومالی ایتام وبی سرپرستان است. شماره های پاسخگو ۰۹۳۳۳۱۷۶۸۵۸ ۰۹۳۶۱۷۹۱۷۷۴ لینک عضویت در تلگرام👇👇 https://t.me/joinchat/BDuwikK-DvVMysBylQbE2w شماره کارت کمک مردمی ۵۰۴۷۰۶۱۰۲۵۱۷۱۳۹۴ لینک در تلگرام👆👆 💚 خیرین محترم دوستان خود را دعوت کنید عضو شدن در گروه خیریه هم ثواب دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
https://eitaa.com/charkhfalak500/2727 👆👆👆 🌺🌺نمازشب فراموش نشود 💚 اعمال کامل خواب.. 💛 70 فایده وفضیلت درنماز شب ... 💙 اعمال نمازشب.. 🌙🌟💫🌛این شبها بیشتر بیدارید ✍ نمازشب 10 الی 15 دقیقه طول میکشه حتما امتحان کنید..👆👆 🙏التماس دعا دارم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 آورده اند ﺯﻧﯽ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺳﺎﺭﻩ ﺩﻭ ﺳﺎﻝ ﭘﺲ ﺍﺯﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﺍﺯ ﻣﮑﻪ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﻧﺰﺩ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺍﮐﺮﻡ ﺭﻓﺖ! ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﺪﻩ ﺍﯼ؟ آن زن گفت : ﻧﻪ پیامبر گفت : ﺑﻪ ﻋﻨﻮﺍﻥ ﻣﻬﺎﺟﺮ ﻭ ﺑﺮﺍﯼ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﯾﻦ ﺍﺳﻼﻡ ﺑﻪ ﻣﺪﯾﻨﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟ آن زن گفت : ﻧﻪ پیامبر گفت : ﭘﺲ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﻪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﯼ؟ آن زن گفت : ﺷﻤﺎ ﺑﺮﺍﯼ ﻣﺎ ﭘﻨﺎﻩ ﻭ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﺑﻮﺩﯾﺪ، ﺍﮐﻨﻮﻥ ﻣﻦ ﭘﺸﺘﯿﺒﺎﻥ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﯽ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺷﺪﻩ ﺍﻡ، ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻡ ﺗﺎ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭﻣﺮﮐﺐ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻫﯿﺪ! پیامبر گفت : ﺗﻮ ﮐﻪ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻥ ﺟﻮﺍﻧﺎﻥ ﻣﮑﻪ ﺑﻮﺩﯼ ﭼﻄﻮﺭ ﻣﺤﺘﺎﺝ ﺷﺪﯼ؟! آن زن گفت : ﭘﺲ ﺍﺯ ﺟﻨﮓ ﺑﺪﺭ ﮐﺴﯽ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺧﻮﺍﻧﯽ ﻧﻤﯽ ﺑﺮﺩ! ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ (ص) ﺑﻪ ﺧﺎﻧﺪﺍﻥ ﺧﻮﺩ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺯﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﻨﻨﺪ! ﺁﻧﺎﻥ ﮐﻤﮏ ﮐﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺟﺎﻣﻪ ﻭ ﻣﺮﮐﺐ ﻭ ﭘﻮﻝ ﺩﺍﺩﻧﺪ! ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺍﯾﺖ ﻏﺮﯾﺐ ﺍﺳﺖ! ﯾﮑﯽ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﺯﻥ ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﮑﻪ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﻩ ﺑﻮﺩﻩ ﻫﻢ ﺍﺯ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﮐﻤﮏ ﻣﯽ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮ ﭘﻨﺎﻩ ﺍﻭ ﺑﻮﺩﻩ! ﺩﻭﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻧﻔﺮﻣﻮﺩ ﻗﻮﻝ ﺑﺪﻩ ﺧﻮﺍﻧﻨﺪﮔﯽ ﻧﮑﻨﯽ ﺗﺎ ﮐﻤﮑﺖ ﮐﻨﻢ ﺑﻠﮑﻪ ﺩﺳﺘﻮﺭ ﺩﺍﺩ ﮐﻤﮑﺶ ﮐﻨﻨﺪ! ﺳﻮﻡ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻣﺸﺮﮎ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻧﻤﯽ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻫﻢ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺷﻮﺩ! ﺁﻣﺪ ﮐﻤﮏ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ! ﺧﺪﺍﯾﺎ ﻣﺎ ﭼﻪ ﭼﯿﺰﻣﺎﻥ ﺷﺒﯿﻪ ﭘﯿﺎﻣﺒﺮﺕ ﺍﺳﺖ؟! 📚 علامه ﻣﺤﻤﺪ ﺭﺿﺎ ﺣﮑﯿﻤﯽ، 📚ﺣﮑﻮﻣﺖ ﺍﺳﻼﻣﯽ، ﺑﺨﺸﯽ ﺍﺯ ﮐﺘﺎﺏ ﺍﻟﺤﯿﺎﺓ ﺟﻠﺪ 9 🔹نشر_صدقه_جاریست🔹 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 💠✨ ماجرای آیت‌الله بهجت و جن ⭕️◁یکی از شاگردان ایشان درباره وی خاطره ای را نقل کرده اند که خواندن آن خالی از لطف نیست. ⭕️◁میگویند از آیت الله درباره جن سوال پرسیده شده که آیا انها  میتوانند به انسان آسیبی برسانند یا خبر؟ و ایشان فرموده اند که خیر انها با مومنین کاری ندارند ⭕️◁و بعد در خاطره ای که نقل نموده است فرموده که روزی به خانه عمویم در کربلا رفتم و خواستم به اتاقی بروم و استراحت کنم و عمویم گفت که به آن اتاق نرو آنجا جن دارد! ⭕️◁من هم گفتم که اشکالی ندارد آنها با من کاری ندارند و رفتم آنجا دراز کشیدم و عمامه ام را کنارم گذاشتم و عبایم را نیز بر روی صورتم کشیدم و خوابیدم ⭕️◁نصف شب که شد صداهایی عجیب و غریبی را میشنیدم و صدای پایشان هم می امد که گویا یک لشکر در حال حرکت بودند. ⭕️◁لحظه به لحظه صداها به من نزدیک تر میشد و به یکباره یکی از آنها وارد اتاق شد و من و عبایم را نگاه کرد و دید که من خوابیده ام و به افراد پشت سرش گفت: “این لشکر خداست” ⭕️◁از ایشان پرسیدم که جن ها مگر در بین انسانها زندگی میکنند؟ او فرمود که اجنه نیز همانند انسان مخلوقات خداوند هستند و نه تنها انسان و جن بلکه خداوند موجودات زیادی را آفریده اند که ما قادر به درک آنها نیستیم. ⭕️◁جن ها هم خوب و بد دارند آنها در یک عالمی دیگر زندگی میکنند و با  آدمها کاری ندارند آنها از جنس آتش هستند. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 👤 مرحوم شیخ احمد کافی نقل می کرد که: 💠⇦ شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است. می خواست کمکش کنم. ✴️⇦لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین. 💭⇦رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم... 🌼فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غُر میزنی؛ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری⁉️ ✳️⇦آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند... 💟⇦وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش بدست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی 👈گره ای باز میکنی؛ ولو به جواب دادن سوال رهگذری.. اللهم ارزقنی... ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 🌷حکایت پندآموز 💢چرا در هنگام مرگ «لا اله الّا الله» نگفت؟! شاگرد برجسته ی فُضَیل بن عیاض، بیمار شد. فضیل به عیادتش رفت و دید که او در حال جان کندن است. فضیل قرآن کریم را به دست گرفت و خواست که سوره ی مبارکه ی یس را بالاسر او بخواند؛ ولی او اشاره کرد که نخوان! فضیل به او گفت: «بگو: لا الاه الّا الله.»؛ امّا او اشاره کرد که نمی گویم! و از دنیا رفت و فضیل غمگینانه به خانه برگشت. شبی در خواب دید که فرشته ها دارند شاگردش را عذاب می کنند. به او گفت: «تو دانشمندترین شاگرد من بودی؛ پس چرا در هنگام مرگ، معرفتت را از دست دادی و بدعاقبت از دنیا رفتی؟»  🔻او پاسخ داد: 👈برای سه ویژگی: ۱)سخن چینی؛ ۲)حسادت؛ ۳)زمانی بیمار شدم و پزشک گفت که در هر سال باید یک کاسه شراب بنوشی و من شراب می نوشیدم!» ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 این جانب یکی از ارادتمندان آقا امام زمان ارواحنا فداه هستم که برای سومین بار، سکته مغزی کردم و از ناحیه دست و صورت و پا، از سمت چپ بدن فلج شدم. بعد از مراجعه مکرر به پزشکان آن ها مرا جواب کردند. بعد از مدت ها یک روز قبل از تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه به دستور دکتر جهت انجام یک دوره آزمایش های کلی از بدنم به اتفاق برادرانم به شیراز رفتیم. در آنجا به مرکز درمانی شهید چمران مراجعه کردیم و برای گرفتن نوبت ام آر آی با توجه به اینکه این نوع آزمایش را نوبت های دو ماهه و سه ماهه می دهند، خوشبختانه همان روز برای ما نوبت زدند. ✨💫✨ چون از اول صبح داخل ماشین نشسته بودم بسیار خسته و بی حال شده بودم. با توافق برادر هایم قرار شد که نوبت آزمایش ام.آر.آی را به دو روز بعد موکول کنیم، چون فردای آن روز مصادف بود با نیمه شعبان، تولد آقا امام زمان ارواحنا فداه و آزمایشگاه نیز تعطیل بود. بعد از بازگشت به خانه کم کم به من این احساس دست داد که دیگر توانایی حرکت در من نیست و یأس عجیبی در خود حس کردم. خانواده و اقوامی که منتظر آمدن ما بودند آن روز عصر، همه دلشکسته و گریان بودند، به گونه ای که تا آن روز، آن ها را در آن حال ندیده بودم. ✨💫✨ حالت اضطراب و نگرانی خاصی در من به وجود آمده بود و از خود بی خود شدم، وقتی از پنجره برادرم را می دیدم که در حال چراغانی و آذین بندی حیاط و کوچه، به مناسبت نیمه شعبان است، حالت غریبی به من دست داد. کسانی که در کنار من بودند، از شدت گریه، یک به یک اتاق را ترک می کردند که مبادا به نگرانی من افزوده شود. آن شب حدود ساعت ١٢ شب که همه دوستان و آشنایان به خانه هایشان رفته بودند من و برادرم، طبق معمول هر شب، کنار یک دیگر خوابیدیم و از شدت خستگی، خیلی زود به خواب رفتیم. ✨💫✨ در خواب دیدم دیواری که روبروی من است، به صورت دری، آشکار شد و جوانی نورانی از در وارد شد و پایین پای من ایستاد، بعد به من اشاره کرد و فرمود: بلند شو! من در جواب عرض کردم : با این بیماری، نمی توانم حرکت کنم. ایشان دوباره تکرار کردند که بلند شو! برای بار سوم دست مرا گرفتند و فرمودند: تو صاحب داری برخیز! همانطور که دست مرا گرفته بودند، بلند شدم و لحظه ای بعد، خودم را در آغوش برادرم دیدم و دیگر چیزی نفهمیدم. بحمدلله عنایت حضرت ولی عصر ارواحنا فداه در نیمه شعبان شامل حالم شد و با لطف امام زمان ارواحنا فداه شفا گرفتم. ✨💫✨ دکتر غلام علی یوسف پور متخصص مغز و اعصاب، پزشک معالج برادر ر.ج در جواب نامه ی دفتر ثبت کرامات مسجد مقدس جمکران در مورد شفای مذکور می نویسد: گواهی می شود آقای ر.ج که به علت فلج نیمه چپ بدن، به این جانب مراجعه کرده بود، با مراجعه به پرونده قبلی ایشان در مورخه دی ماه ١٣٧۶، با شفای کامل، بهبود یافته اند. 📗مجله منتظران شماره ٣۴ 💫گر طبیبانه بیایی به سر بالینم 💫به دو عالم ندهم لذت بیماری را 🌹اللهم ارنی الطلعه الرشیده ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 همسرم سرما خورده، برای اداره استعلاجی گرفته و در خانه مانده،از صبح تا شب درازکش رو به روی تلویزیون است یا در اتاق خواب می‌خوابد... بنده خدا بدجور چاییده، برایش پتو می‌آورم و رویش می‌گذارم. روز اول سوپ، روز دوم آش شلغم، روز سوم آش گوشت و روز چهارم آبگوشت بار گذاشتم .. حواسم هست غذا پختنی باشد، مرتب برایش چای می‌آورم چون مایعات گرم خیلی موثر است خلاصه خدا رو شکر بعد از سه روز حالش مساعد شد ... پسرم مدرسه رو است، یکروز به خانه آمد و سرفه می‌کرد، شب تا صبح تب داشت، چند بار تبش را کنترل کردم که در خواب بالا نرود روز بعد او را مدرسه نفرستادم برایش سوپ بار گذاشتم، شیر داغ و عسل با تخم مرغ پخته برای صبحانه اش بود آب پرتقال و لیمو گرفتم، ویتامین سی برای سرماخوردگی خیلی خوب است دو روز تمام مراقبش بودم و بیشتر از قبل به او عزیزی می‌کردم‌ و قربان صدقه‌اش می‌رفتم چون محبت درمان را تکمیل می‌کرد تا خدا رو شکر او هم سرپا شد ای وای... انگار سرما خورده‌ام... صبح که پاشدم گلو درد داشتم و کما بیش سرفه هم می‌کردم، استخوانهایم هم درد می‌کند خصوصا کتف هایم ولی چاره ای نیست، بلند شدم صبحانه را گذاشتم همسر و فرزندم باید به کارشان برسند آنها که رفتند نهار را بار گذاشتم آنها که دیگر سوپ نمی‌خورند، اشکالی ندارد دو غذا می‌پزم، یک سوپ کوچک برای خودم و لوبیاپلو برای آنها‌ مرتب چای می‌خورم باید زود سرپا شوم وگرنه کار خانه می‌ماند تازه فصل امتحانات پسرم شروع شده‌ باید در درس خواندنش بیش از پیش حواسم جمع باشد... ظهر می‌شود همسر و فرزندم می‌آیند سفره را می‌گذارم و مثل روزهای قبل و قبل تر غذا می‌خورند ولی من سوپ خوردم، انگار متوجه نشدند غذایم پرهیزی است، صدای سرفه‌هایم هم کسی نشنید... بعد از نهار حتی فکر شستن ظرفها برایم عذاب آور بود، بی‌خیال شدم به اتاق خواب رفتم و پتو رویم‌ گذاشتم که بخوابم همسرم وارد اتاق شد و گفت امروز بعد از نهار از اون چائی‌های همیشگی ندادی خاااانم... همان لحظه من هم یاد مادرم افتادم خدا بهش سلامتی بده اینجور مواقع نهار و شامم را می‌پخت و دست برادرم می‌فرستاد به همراه یک سوپ لذیذ برای خودم گاهی خودش هم می‌آمد و کمی برایم جمع و جور می‌کرد، اگر خانه‌اش هم می‌ماند چندین بار تماس می‌گرفت و جویای احوالم می‌شد... مادربزرگم قبل رفتن به خانه‌ی بخت دم گوشم‌‌ گفت: دست مادرت را ببوس و بدون برای یک زن فقط مادر در لحظه‌ی ناخوشی کارساز است. ‌¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
✍ #چهاردهمین کتاب #صوتی 💠 10 جلسه مناظره 📢 مناظره پیرامون مسائل ولایت ☑️ در #شبهای__پیشاور 📚نویسنده: #سلطان‌الواعظین‌شیرازی .
09-Shabhaye_Pishavar-www.salehon.ir_.mp3
9.52M
🔴 شب نهم 📢 مناظره پیرامون مسائل ولایت ☑️ در #شبهای__پیشاور 📚نویسنده: #سلطان‌الواعظین‌شیرازی .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوشته ی: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 📓 تعداد صفحات 171
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ ـ يا امام رضا مي بيني! يكيشان رو در راه جدتان اباعبدالله دادم، اين يكي رو هم در راه شما! فقط تو رو به خون اين عزيزها، پيش مادرتون شفاعت مرا بكنيد. به مادرتون بگين كه ناله نزدم، نفرين نكردم، موهايم رو نكندم، فقط گريه كردم!. فقط گريه!. . به خدا نمي تونم، وگرنه گريه هم نمي كردم. به مادرتون بگين، شما خودتون مادرين، داغ فرزند ديدين. هرشب جمعه براي عزيزتون، حسين، گريه مي كنين. پس اجازه بدين من هم گريه كنم. چه آتشي مي زد به دل همه، اين مادر. ـ يا فاطمه زهرا! خودتون كه مي ديدين، هر وقت صدايش مي زدم، به ياد شما بودم. هر وقت مريض مي شد، با ياد شما ازش پرستاري مي كردم. حالا هم همين طور. آمده ام در خونه تون ازتون صبر بخوام. حالا كه توفيقش رو دادين.  ديگر صداي مادر فاطمه معلوم نبود. در لابه لاي صداي گريه ها و شيون، بچه ها گُم شده بود، رفته بود. پدر فاطمه سرش را به ديواري گذاشته بود و شانه هايش به آرامي مي لرزيد. مادرِ فاطمه همه را به نوبت در آغوش گرفت. دستي به سر بچه ها كشيد، اشك هايشان را پاك كرد و قربان صد شان رفت. آمد جلوي من. نفر آخر بودم. خواستم جلوي پايش برخيزم. اما نگذاشت. نشستن كه نه، افتاد! انگار بعد از مدت ها ايستادن و دويدن، بخواهد نفسي تازه كند، افتاد. كنارم بود. مرا كه ديد لب هايش جمع شد. دستي به صورتش كشيد و چشم هايش را پاك كرد. انگار مي خواست مرا شفاف تر ببيند. دست دراز كرد و سرم را در آغوش گرفت ... نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
📣 #رمان شماره #چهارده 🌷 #رمان_مفهومی_شهدایی ❤️ بنام #رمان_دختران_آفتاب 📝 نوش
🌺اَعُوْذ ُبِاللّهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ🌺 ☀️ ☀️ ـ مريم تويي نه؟!... آخرين كسي كه با دخترم بوده!... قبل از شهادت هم كنارش بودي نه؟ خوشحال بود؟ سرم را از سينه اش جدا كرد و نگاهم كرد. نگاهش را مستقيم دوخت به چشم هايم.ـ يه روز، يه وقتي بايد سر فرصت همش رو برام تعريف كني. همش رو مي خوام بدونم. مي خوام ببينمش، مي خوام صدايش رو وقتي مي گفته «يا فاطمه زهرا ا» بشنوم! برايم مي گي، نه؟ تو را به خدا «نه» بهم نگو! سرم را گذاشتم روي زانويش. نمي توانستم در چشم هايش نگاه كنم. اشك هايش روي سر و گردنم مي چكيد. چند لحظه بعد، راحله، ثريا و سميه آمدند و مرا از او جدا كردند. مادر فاطمه را بلند كردند و به گوشه اي از اتاق بردند. بعد از خوردن شام بود كه سميه ساك فاطمه را آورد و گذاشت جلوي مادرش. ـ اين ساك و وسايل فاطمه است.مادر فاطمه نگاهي به ساك كرد و اشك دوباره در چشمانش حلقه زد. ثريا هم از جايش برخاست و از درون ساكش چادري مشكي را درآورد و جلوي مادر فاطمه گذاشت.ـ اين هم چادر مشكي فاطمه ست! همان كه آخرين روز، موقع شهادتش سرش بود. من برداشته بودمش. دلم مي خواست يه يادگاري از فاطمه داشته باشم خانجون زُل زد به چشم هاي ثريا.ـ پس چرا مي ديش به من؟!ـ خُب مالِ شماست ديگه!ـ مگه نگفتي مالِ فاطمه ست؟!ـ آره...! ولي حالا كه فاطمه نيست.خانجون چادر را بو كرد و به چشم هايش گذاشت و دوباره به ثريا برگرداند.ـ شماها كه هستين! چه فرقي مي كنه؟! شماها هم مثل فاطمه من! بَرِش دار دخترم! . نویسندگان: امیرحسین بانکی،بهزاد دانشگر و محمدرضا رضایتمند 🌀لطفا دوستانتون رو دعوت ڪنید🌀 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت