eitaa logo
📚رُمّانْهای‌بلــندوداستان‌کوتا📚صلواتی‌وآموزنده🌷🌷🌷
855 دنبال‌کننده
1.6هزار عکس
634 ویدیو
581 فایل
خوشامدید ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ ╭━⊰⊱━╮╭━⊰⊱━━╮ من ثروتمندم💰💰💰 @charkhfalak110💰💰 ╰━⊰⊱━╯╰━━⊰⊱━╯ اینجا میلیونر شوید🖕 ❣ با مدیریت #ذکراباد @e_trust_Be_win ایدی مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#لوک_خوش_شانس😍😍 بفرست برا دوستات😍 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
ا🦀🐠🐢🐳🐊🐋🐖🐎🐑🐐🐂 ا🐔🐧🐤🐣🕷🐜🐞 ا🐌 🐔🐔 🎼شلمرود يك ده با صفا بود همه چيزاش بجا بود. اينور ده باغستون اونور ده باغستون. ميون ده حموم بود همه چي به ده تموم بود. يه گربه سياه داشت. يه مرغ پا كوتاه داشت. يه خر داشت. يه بز داشت. يه گاو داشت. يه غاز داشت. يه اشتر دراز داشت. يك خروس قشنگ داشت. پرهاي رنگارنگ داشت. 🐔 خروس نگو يك ساعت يك ساعت با دقت زمستون و تابستون صبح سحر خروسخون پر می زد از تو لونه رو پشت بوم خونه قوقولی قوقو بیدار شین مشغول کار و بار شین گاوه می گفت : “ما” باز که تویی وا! بزیه می گفت: “بع” بذار بخوابیم، نع! سگه می گفت: “عو عو” مردم آزار هو هو! مرغه می گفت: قدقدقدا شلوغ نکن تو رو به خدا! الاغه می گفت: “عرُ عرُ عر”، امان از این بوق سحر! اما بازم خروسه می گفت: قوقولی قوقو صبح داره میاد به همه بگو. 🐔 بالاخره یه روز صبح حیوونا شاد و خندون جمع شدند تو میدون یک جلسه گرفتند تو اون جلسه گفتند: این خروسه چه لوسه، بدون عذر و بونه کله ی سحر میخونه. از اینجا بیرونش کنیم ویلون و سیلونش کنیم. خروسه شنید به مرغه گفت: قوقولی قوقو مرغ پاکوتاه یه کاری بکن یه چیزی بگو. آقا بزه گفت: “بعُ بعُ بع” ما تورو می خوایم؟ نعُ نعُ نع. آقا سگه گفت: “عو عو عو” آقا خروسه از اینجا برو. خروسه با چشم گریون از توی ده رفت بیرون.O:-) صبح روز بعد در تمام دهO:-) هیچ کس نبود که صبح زود سرو صدایی به پا کنه حیوونا رو صدا کنه. آفتاب اومد تو آسمون حیوونا خمیازه کشون از لونه اومدند بیرون مرغه می گفت: من خواب بودم تو لونه تموم شد آب و دونه گاوه می گفت: امروز که خوابم برده سبزه ها رو کی خورده؟ غازه می گفت: دنیا رو آب برده غازها رو خواب برده. گربه هه می گفت: گوشت قلمبه پس کو؟ چربی و دنبه پس کو؟ الاغه می گفت: دهی که خروس نداره اصلا نمیشه فهمید کی خوابه کی بیداره؟ صبح سحر خروسه باید بخونه تا هیچکس خواب نمونه حیوونا دسته جمعی رفتند پیش خروسه: خروسه به خونت برگرد. خروسه به خونت برگرد. خروسه جوابشون داد: من با شما قهر کردم بهتره برنگردم. حیوونا گفتند :باشه برنگرد. ما همه خوش زبونیم بهتر از تو می خونیم. 🐔 صبح روز بعد آقا سگه گفت واقُ واقُ واق بیدار شین مشغول کارو بار شین حیوونا گفتند: آی آقا سگه واقُ واق نکن بیکاری مگه الاغه گفت عرُعرُعر بیدار شی مشغول کارو بار شین. حیوونا گفتند: عرُعر نکن صداتو ببر ما رو کر نکن. گربه هه گفت: میو میو بیدار شین مشغول کارو بار شین. حیوونا گفتند: صداشو ببی ونگُ ونگ نکن یه گوشه بشین آقا بزه گفت: بعُ بعُ بع بیدار شی مشغول کارو بار شین حیوونا گفتند وای چه بد صدا بعُ بع نکن زیر گوش ما. مدتی گذشت شلمرود، ساکت و بی صفا شد تنبلی ها حساب نداشت کارها حساب کتاب نداشت. آقا سگه گفت: ده بی خروس که ده نیست حیوونا گفتند: صحیح است. آقا بزه گفت: خروسه چرا قهر کرده؟ یه کاری کنیم برگرده. با همدیگه راه افتادند رفتند پیش خروسه. گفتند: آقا خروسه، بدون عذر و بونه برگرد بیا به خونه. صبح روز بعد قبل از طلوع آفتاب خروسه بیدار شد از خواب به ساعتش نگاه کر حیوونا رو صدا کر قوقولی قوقو بیدار شی مشغول کار و بار شی صبح اومده دوبار پاشین که وقت کار حیوونا شاد و خندو همه دویدند تو میدون 🐝منوچهراحترامی 🐝 ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ 🐬🐠 @charkhfalak500 🐭🐹🐰 @charkhfalak110 🐞🐌🐛🕷🐝 @zekrabab125 🐔🐣🐜🐽🐸🐞🐍 @zekrabab 🐓🐧🐤🐔🐣🐥🐉🐕🐩🐈🐇🐿
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♣️♣️ رمانهای صوتی که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/13557 📚 کتاب 👆فتح خون👆6 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/18294 📚 کتاب 👆 معراج 👆9 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/18447 📚 کتاب 👆زندگینامه و خاطرات ابراهیم هادی👆13 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/19154 📚 کتاب 👆آن 23 نفر👆6قسمت👆 https://eitaa.com/zekrabab125/19400 📚 کتاب 👆 آب‌ هرگز نمی‌میرد 👆28قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/20602 📚 کتاب 👆بانوی انقلاب همسرخمینی 👆 6 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/20719 📚 کتاب 👆اوضاع‌ایران درآخرالزمان 👆 7 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/20820 📚 کتاب 👆آخرالزمان👆 9 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/21012 📚 کتاب 👆نهج‌البلاغه👆شامل ، خطبه‌ها ، نامه‌ها ، حکمتها https://eitaa.com/zekrabab125/27227 📚 کتاب 👆خواهر گمشده👆6قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/27275 📚 کتاب 👆نمایشنامه 👆10قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/28182 📚 کتاب 👆مسائل خانواده👆40قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/29746 📚 کتاب = دیدار پس از غروب = 14 قسمت https://eitaa.com/zekrabab125/30756 📚 کتاب = شبهای پیشاور = 10 قسمت
🔴🔴برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️☀️ 14 رمان آماده که تا الانه در کانال قرار گرفته و آماده برای استفاده👇 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30753 💚💚💚💚💚
☑️ لینکها برای راحتی شما 👇👇👇 ♦️♦️بیش از 500 و = شامل و مهم و ارزشمند 🌻و امکانات زیاد دیگر... را در این کانال کنید. 🔴🔵🔴 لینک راهنما که تا به الانه در کانال قرار گرفته 👇تماما مذهبی👇اسلامی 🍎لیست اول 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/19259 💚 تعداد 51 نرم‌افزار و کتاب pdf کاربردی , رمان عقیدتی ، سیاسی ، و ..... 👆👆👆 🍎لیست دوم 👇 https://eitaa.com/zekrabab125/20779 💚 تعداد زیادی نرم افزارهای و کتاب pdf کاربردی ، عقیدتی ، حدیثی ، و .....👆👆 🍎لیست سوم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/27333 💚 تعداد 130 کتابهای pdf = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست چهارم👇 https://eitaa.com/zekrabab125/29115 💚 تعداد 100 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆 🍎لیست پنجم https://eitaa.com/zekrabab125/30402 💚 تعداد 76 کتابهای pdf و نرم‌افزار = رمان ، داستان ، مذهبی ، شهیدایی و ......👆👆
🔴 👈شروع رمان جدید بنام 🔵✍✍زندگینامه سردار احمد متوسایان 🌷👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30725 رمان ( ) زندگی سردار جاویدالاثر قسمت 1 تا 7 👆 https://eitaa.com/zekrabab125/30789 رمان ( ) زندگی سردار جاویدالاثر قسمت 8 تا 13 👆
https://eitaa.com/zekrabab125/30797 3 کتاب مجازی = سپالات تخصصی آموزگار ابتدایی + جزوه انالیز و احتمال بصورت کامل + رمان سبیل 👆👆
🔴🔴 کتاب جدید همراه با نخسه pdf + ترجمه دعاهای صحیفه سجادیه ، هرکسی گوش نکند ضرر کرده ...!!!!👇👇👇 https://eitaa.com/zekrabab125/30775 کتاب صوتی= ترجمه 54 دعای صحیفه سجادیه + صوت 1 و 2 👆و کتاب pdf
https://eitaa.com/charkhfalak500/28979 🔴 ختم 143 روز شنبه 👆 26 رمضان‌ الکریم 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 💚💚 #توجه کنید👇👇 #بهترین_چله_در_بهترین_ماه‌های_سال👇شروع از 21 شعبان تا روزعیدفطر 👇حتما دنبال کنید https://eitaa.com/charkhfalak110/31868 🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵🔴🔵 ♦️ تا جایی که توان دارید وقت دارید این ختمها را در این ماه عزیز دنبال کنید..!!؟؟ برای آماده کردن جسم‌وروحتان خوب است ، .. ان‌شاءالله ، 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
الهی روزم رابانامت آغازمیکنم درانتظار رحمتت نشستہ‌ام ✨☀️بسْمِﺍﻟﻠَّﻪِﺍﻟﺮَّﺣْﻤَﻦِﺍﻟﺮَّﺣِﻴﻢ☀️✨ 💜الهی به امیدتو💜 🌸براشروع یک روزعالی🌸 💜با داستانهای جذاب💜 .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 «تشرف یک زن انگلیسی تازه مسلمان » یکی از هموطنان ایران یک سال در ایام محرم به انگلستان سفر کرده بود. یک روز که به منزل یکی از دوستان دعوت شده بود وقتی وارد حیاط منزل شد , با تعجب دید که آنجا نیز بساط دیگ و آتش و نذری امام حسین (ع) برپاست ، همه پیراهن مشکی بر تن کرده و شال عزا به گردن آویخته و عزادار حضرت سید الشهداء اباعبدالله الحسین (ع) هستند . در این میان متوجه یک زوج جوان که خیلی عاشقانه در مجلس امام حسین (ع) فعالیت می کردند ، شد و وقتی از حال آنها جویا شد ، متوجه شد که آن دو مسیحی بوده اند و مسلمان شده اند و هر دو پزشک هستند. مرد متخصص قلب و عروق و زن هم فوق تخصص زنان. برایش جالب بود که در انگلستان ، مردم این طور عاشق اهل بیت (ع) باشند و مخصوصا دو پزشک مسیحی ، مسلمان شوند و با این شور و حال و با کمال تواضع در مجلس امام حسین (ع) نوکری کنند. کمی نزدیکتر رفت , با آن زن تازه مسلمان شروع به صحبت کردن نمود و از او پرسید که به چه علت مسلمان شده و علت این همه شور و هیجان و عشق و محبت چیست ؟ او گفت : درست است ، شاید عادی نباشد ، اما من دلم ربوده شده ، عاشق شدم و این شور و حال هم که می بینی به خاطر محبت قلبی من است. از او پرسید : دلربای تو کیست ؟ چه عشقی و چه محبتی ؟! پاسخ داد : من وقتی مسلمان شدم ، همه چیز این دین را پذیرفتم ، به خصوص این که به شوهرم خیلی اطمینان داشتم و می دانستم بی جهت به دین دیگری رو نمی آورد . نماز و روزه و تمام برنامه ها و اعمال اسلام را پذیرفتم و دیگر هیچ شکی نداشتم . فقط در یک چیز شک داشتم و هر چه می کردم دلم آرام نمی گرفت و آن مساله آخرین امام و منجی این دین مقدس بود که هرچه فکر می کردم برایم قابل هضم نبود که شخصی بیش از هزار سال عمر کرده باشد و باز در همان طراوت و جئانی ظهور کند واصلا پیر نشود. در همین سرگردانی به سر می بردم تا اینکه ایام حج رسید و ما هم رهسپار خانه خدا شدیم . شاید شما حج را به اندازه ما قدر ندانید. چون ما تازه مسلمانیم و برای یک تازه مسلمان خیلی جالب و دیدنی است که باشکوه ترین مظاهر دین جدیدش را از نزدیک ببیند. وقتی اولین بار خانه کعبه را دیدم ، به طوری متحول شدم که تا به آن موقع این طور منقلب نشده بودم . تمام وجودم می لرزید و بی اختیار اشک می ریختم و گریه می کردم . روز عرفه که به صحرای عرفات رفتیم ، تراکم جمعیت آن چنان بود که گویا قیامت برپا شده و مردم در صحرای محشر جمع شده بودند. ناگهان در آن شلوغی جمعیت متوجه شدم که کاروانم را گم کرده ام ، هوا خیلی گرم بود و من طاقت آن همه گرما را نداشتم ، سیل جمعیت مرا به این سو و آن سو می برد ، حیران و سرگردان ، کسی هم زبانم را نمی فهمید ، از دور چادرهایی را شبیه به چادرهای کاروان لندن می دیدم ، با سرعت به طرف آنها می رفتم ، ولی وقتی نزدیک می شدم متوجه می شدم که اشتباه کرده ام . خیلی خسته شدم ، واقعا نمی دانستم چه کنم . دیگر نزدیک غروب بود که گوشه ای نشستم و شروع کردم به گریه کردن ، گفتم : خدایا خودت به فریادم برس ! در همین لحظه دیدم جوانی خوش سیما به طرف من می آید . جمعیت را کنار زد و به من رسید . چهره اش چنان جذاب و دلربا بود که تمام غم و ناراحتی خود را فراموش کردم . وقتی به من رسید با جملاتی شمرده و با لهجه انگلیسی فصیح به من گفت : « راه را گم کرده ای ؟ بیا تا من قافله ات را به تو نشان دهم . » او مرا راهنمایی کرد و چند قدمی بر نداشته بودیم که با چشم خود «کاروان لندن » را دیدم ! خیلی تعجب کردم که به این زودی مرا به کاروانم رسانده است . از او حسابی تشکر کردم و موقع خداحافظی به من گفت : « به شوهرت سلام مرا برسان » . من بی اختیار پرسیدم : بگویم چه کسی سلام رسانده ؟ او گفت : « بگو آن آخرین امام و آن منجی آخرالزمان که تو در رمز و راز عمر بلندش سرگردانی ! من همانم که تو سرگشته او شده ای !» تا به خودم آمدم دیگر آن آقا را ندیدم وهر چه جستجو کردم ، پیدایش نکردم . آنجا بود که متوجه شدم امام زمان عزیزم را ملاقات کرده ام و به این وسیله طول عمر حضرت نیز برایم یقینی شد. از آن سال به بعد ایام محرم ، روز عرفه ، نیمه شعبان و یا هر مناسبت دیگری که می رسید من . شوهرم عاشقانه و به عشق آن حضرت خدمتش را می کنیم و آرزوی ما دیدن دوباره اوست . نشر دهید کتاب ملاقات با امام زمان در عصر حاضر -ابوالفضل سبزی ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 💥 🍀✨متعلقه مردم نقل کرده است که در یکی از سحرهای شب قدر ، همسرم به من گفت : « تو بارداری میل به چه داری؟» نه چندان جدی گفتم توت ، شیخ آقا به آرامی گفت : « خوب برو و از درخت داخل حیاط توت بچین» با تعجب پرسیدم در این برف و سرمای زمستان ، چیدن توت از درخت ! 🍀✨شیخ آرام گفت : « اگر توت میل دارید از درخت داخل حیاط توت تازه بچینید.» با ناباوری اطاعت امر کردم . حیاط پوشیده از برف بود و تنها سبزی درخت توت و توت های آویزان به آن در میان سپیدی برف جلوه می کرد. 🍀✨توت های شیرین و آبداری چیدم و به داخل اتاق برگشتم ، وقتی شیخ آقا تعجب مرا دید ، گفت: « دوباره به داخل حیاط نگاه کن.» در را باز کردم صدای زوزه باد به گوش می رسید. این بار درخت توت داخل حیاط مان پوشیده از برف بود. به شیخ آقا نگاه کردم ، و تمام وجودم سوال بود همسرم گفت: « در شب قدر دعا کردم و خدا هم مستجاب کرد.» ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 معجزه امام هادی علیه السلام و پیشگویی مرگ جوان غافل ابوحسین سعید پسر سهل بصری ملّاح می‌گوید: روزی امام هادی علیه السلام به مجلس ولیمه یکی از فرزندان خلیفه عباسی دعوت شد. همراه امام وارد مجلس شدیم. حاضران با دیدن امام به احترامش سکوت کردند. ولی جوانی در این مجلس حضور داشت که احترام امام هادی را نگه نداشت و در مجلس به خنده و حرف‌های یاوه مشغول بود. در این هنگام حضرت هادی علیه السلام رو به او کرد و فرمود:«در خنده زیاده‌روی می‌کنی و از یاد خدا غافل هستی، در حالی که سه روز بعد در قبرستان خواهی بود.» جوان ساکت شد و چیزی نگفت. ما روزها را شمارش کردیم، دقیقا پس از سه روز از دنیا رفت و همان روز به خاک سپرده شد. منبع: بحارالانوار، ج 50، ص 181، ج 57. ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 جوانی نزد حضرت علی علیه‌السلام به گناه کبیره بسیار شنیعی، اعتراف و خواستار اجرای حد شد. حضرت فرمودند: بر این گناه تو سه نوع حد است. ↫◄اول یک ضربت شمشیر بر بدن ↫◄دوم پرتاب کردن از بلندی با دست و پای بسته ↫◄سوم سوختن زنده در آتش جوان سؤال کرد، یا علی علیه‌السلام کدام یک از این حدود جان دادنش سخت تر است؟ امام فرمودند: سوختن زنده زنده در آتش جوان از امام خواست این حد را بر او جاری کند. امام فرمودند: ای جوان می‌توانی از دو حد دیگر یکی را انتخاب کنی که احتمال زنده ماندش هست و جان دادنش سخت نیست تسلیم روح به خالق در آتش بسیار سخت است و طاقت فرسا! جوان گفت مولای من بر من حد سوختن در آتش را اجرا کن علی علیه‌السلام فرمودند: برو و دو روز صبحگاهان قبل از طلوع، در کنار مدینه در فلان مکان باش در روز میعاد علی علیه‌السلام بر بالای یک حفره‌ای ایستاده بودند که درون آن پر از هیزم بود. جوان با پاهای لرزان و چشمانی اشکبار خود را به محل رساند مولا هیزم ها را آتش زدند و جوان خود را به آتش نزدیکتر کرد شعله‌های آتش که به صورت جوان می‌زد ترس عجیبی بر وجودش حاکم می‌ساخت و گام بر عقب می‌نهاد جوان در حالیکه در چند قدمی پرتگاه ایستاده بود رو به علی علیه‌السلام کرده و گفت: مولای من این دو روز را شب و روز در سجده استغفار می‌کردم اگر رخصت دهی اندکی در سجده باشم و قبل از سوختنم آخرین استغفارم را با خالقم بنمایم از تو می‌خواهم از ترس من نترسی و بر من ترحم نکنی و اگر برایت مقدور است در حالت سجده مرا با ضربتی به گودال بیندازی چون توان ایستادن و دیدن آتش را ندارم علی علیه‌السلام رخصت دادند تا جوان به سجده افتاد، در سجده جوان رو به خالق کرده و گفت: خدایا تو شاهدی کسی در این دنیا معصیت مرا ندید و دستم را نگرفت بر پای این گودال آتش بیاورد پروردگارا خودم اعتراف کردم چون از آتش دوزخ تو می‌ترسم خدایا سخت ترین مجازات را انتخاب کردم تا پیش تو پاکیزه بیایم و اشرف مخلوقات تو کنون با دستان مبارکش مرا با ضربتی به تو خواهد رساند خدایا من در آتش این دنیا می‌سوزم اما طاقت سوختن در آتش جهنم را ندارم پروردگارا لحظاتی بعد در محضرت خواهم بود مرا با تبسم و آغوش باز بپذیر و از گناهم در گذر و رنج سوختن در آتش را بر من سبک فرما جوان منتظر بود تا در آتش بیفتد اما ناگاه دید دست گرمی بر شانه‌اش قرار گرفته اما تکانش نمی‌دهد. صدای علی علیه‌السلام را شنید که با صدایی گرفته می‌گفت برخیز ای جوان جوان برخواست دید سیمای مبارک اسدالله غرق اشک است، سؤال کرد یا علی من گناه کرده‌ام تو چرا بر حال من اشک می‌ریزی؟ از تو خواستم بر اشک من ترحم نکنی مولا دستان جوان را گرفته و بلند کرد و فرمودند: برخیز به خدا سوگند تو که چنین ناله و استغفار می‌کردی تو نمی‌دیدی اما من می‌دیدم ملائک خدا، تمام حیوانات و پرندگان که شاهد این ناله‌های جانسوز تو و توبه تمام وجود تو بودند با تو اشک می‌ریختند و ضجه و ناله می‌کردند و می‌گفتند خدایا بگذر از این جوان و توبه‌اش را بپذیر برخیز و برو و بدان نه تنها این گناهت بلکه تمام گناهانت را که تاکنون کرده‌ای خداوند بخشید و بدان خداوند برترین مشتری اشک چشم بنده توبه کار خود است. ↩️ لطفا دور بزنید! خداوند توبه کنندگان را دوســـت دارد ↪️ 🚫صرفاً جهت اطلاع🚫 یادت باشد هیچ وقت برای برگشت دیر نیست هر کجا فهمیدی اشتباه رفتی بلافاصله دور بزن و برگرد ↪️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
😀😬😁😂😃😄😅😆😇😉😊🙂🙃😡😎😋🤓😡😝😜😚 😙😍😗🤗 😏😶😐😇😑😒🙄🤔😳😣☹️🙁😕😨😡😠😘 اين داستان كوتاه رو حتما بخونيد روزى زنبور و مار با هم بحثشون شد. مار ميگفت: ادما از ترسِ ظاهر ترسناك من ميميرند؛ نه بخاطر نيش زدنم! اما زنبور قبول نمى كرد. مار هم براي اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان رو نيش مى زنم ومخفى ميشم ؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمايى کن! مار چوپان را نيش زد و زنبور شروع كرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پريد و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اينبار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، ديگر زهر را تخليه نكرد وضمادى هم استفاده نکرد... چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد! خيلى ازبيمارى ها و مشكلات هم همين جورين؛ و ادما فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. پس همه چى بر مى گرده به برداشت ما از زندگى و شرايطى كه توشيم. واسه همين بهتره ديدگاه مون و به همه چى خوب كنيم. "مواظب تلقين هاي زندگي خود باشيد...!" ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ ♥️اللهم_عجل_الولیک_الفرج♥️ ¸.•*´¨*•.¸ 🌸 ﷽ 🌸 ¸.•*´¨*•.¸ @zekrabab125 داستان و رمان )صلواتی ) @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ )صلواتی ) @charkhfalak110 مطالب پُرمغز )صلواتی ) @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران )صلواتی ) 🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴💚🔴 🌞 مطالب صلواتی 🌞 کپی با صلوات 🌞 ✍برای دیدن گلچینی از تمام موضوعات وارد کانال شوید ❣ با مدیریت
✍ #پانزدهمین کتاب📣 #صوتی 💠 ترجمه 54 دعای صحیفه‌سجادیه 🔶 54 تراک صوتی 🔊 📚 نویسنده: استاد شیخ حسین انصاریان .
صحیفه سجادیه (3).mp3
3.08M
📚 کتاب #صوتی🔊 #صحیفه_سجادیه ✍ امام زین العابدین علیه السلام 🔍 مترجم: حسین انصاریان #ترجمه_فارسی قسمت (3) .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟
صحیفه سجادیه (4).mp3
2.92M
📚 کتاب #صوتی🔊 #صحیفه_سجادیه ✍ امام زین العابدین علیه السلام 🔍 مترجم: حسین انصاریان #ترجمه_فارسی قسمت (4) .•°°•.💞.•°°•. 💛 💚 `•.¸ ༄༅ #اللهم_عجل_الولیک_الفرج 🔰 #کاملترین_دعا 🔰 📚 کپی مطالب باذکر صلوات 📚 @zekrabab نهج‌البلاغه برادرقران @zekrabab125 داستان و رمان @charkhfalak500 قران‌ومفاتیح‌ @charkhfalak110 مطالب صلواتی 💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟🔵💟