eitaa logo
یادداشت‌💌✍
365 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
106 ویدیو
13 فایل
📚۱عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) ۲روش‌های آموزش صید مروارید علم ۳زمزمه‌ قلب من ۴بر دین‌حسین علیه‌السلام ۵ره‌آورد پژوهش۲ ۶تاریخگذاری روایات وحی ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. پیاده روی اربعین ۱ ✍ راضیه کاظمی زاده(همسفر ما) سفر ما با همسفری چند تن از بهترین اساتید جامعه الزهرا آغاز شد، از قم ساعت ۹ راهی مهران شدیم و حدود ساعت هشت و نیم شب به شهر مهران رسیدیم. باید ماشین را در جایی مناسب پارک می‌کردیم و ادامه راه را پیاده و یا با اتوبوس به سمت پایانه مرزی می‌رفتیم. ماشین را در گوشه‌ای از خیابان اصلی پارک کردیم و سوار اتوبوس شدیم. شهر مهران مملو بود از مسافران عاشقی که راهی کربلا شده بودند، هر چقدر به پایانه مرزی نزدیک‌تر می‌شدیم، رود خروشان جمعیت تبدیل به اقیانوس عاشقان می‌شد و با دیدن این جمعیت، تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از گرمای فردا به دلیل ازدحام جمعیت همین امشب از مرز عبور کنیم و راهی نجف شویم .. وارد پایانه مرزی شدیم و بعد از خوردن شام و کمی گفتگو با همسفران و هماهنگی به سمت گیت‌ها رفتیم. خوشبختانه گیت‌ها خلوت بود و خبری از آن ازدحام جمعیتی که رسانه‌ها خبری‌اش می‌کردند، نبود! بدون اندکی معطلی مهر خروج بر پاسپورت‌ها خورد و وارد مرز عراق شدیم! آنجا نیز بدون اندکی معطلی ورود خود را ثبت کردیم و وارد خاک عراق شدیم. برخلاف ایام عید که نظافت مرز خیلی مناسب نبود، شرایط خوبی بود. موکب‌های فراوانی در راه قرار داشت که هر کس با هر آنچه که داشت پذیرای زائران آقا بود. موکب‌هایی که میزبان زائران بودند و هر اهل دلی را به وجد می‌آوردند و اشک شوق از چشمانش سرازیر می‌کرد، با وجود خستگی زیاد ناشی از مسافت طولانی حالمان خوب خوب بود و اینها تنها گوشه‌ای از معجزات راه اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، راهی که تا عاشق نباشی نمی‌توانی بیایی، آیا به راستی ما عاشق حسین بن علی علیه السلام هستیم؟؟! ساعت ۱۲ و نیم بامداد به سمت نجف راه افتادیم و صبح ساعت هفت و نیم به نجف رسیدیم! نمی‌دانم به دلیل تعمیرات جاده بود یا شلوغی یا چیز دیگر، راه سه چهار ساعته مهران به نجف را هفت ساعته آمدیم. ناگفته نماند که در بین راه موکب‌هایی با اصرار زیاد جلوی ماشین را می‌گرفتند و با شور و شوق زیاد از ما پذیرایی می‌کردند‌. بعد از غذایی که در مهران خوردیم، اولین نذری که نصیب‌مان شد لقمه کبابی بود که با نان داغ و تازه نوش جان شد. بالاخره بعد از هفت الی هشت ساعت به خاک نجف رسیدیم و بعد از یک ساعت پیاده‌روی به حسینیه‌ای نزدیک حرم مولایمان امیرالمومنین علیه السلام، که از قبل توسط استادم هماهنگ شده بود رسیدیم، حسینیه‌ای مملو از زوار اربعین که با نظم و ترتیبی خاص در کنار یکدیگر مهربانانه خوابیده و در حال استراحت بودند. ما نیز بعد از صرف صبحانه استراحت کردیم و عصر توفیقی حاصل شد و با دوستان راهی حرم شدیم. دیدن گنبد طلای امیرالمومنین علیه السلام خستگی‌ها را از تن می‌زدود و اشک شوق را جاری می‌کرد گویا مولا مشتاقانه به تو خوش آمد می‌گفت ... 🍃الحمدلله کما هو اهله🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
. امروز کاروان کوچک ما به شهر سامرا رسید، سامرا دگرگون‌شده‌ی: سُرِّ مَن رَأیٰ است به معنای: شاد شود هر که آن را بدید، ما به خانه‌‌ی پدری آمده‌ایم، تا حال دلمان بهتر شود! به قول دوستی باغ دلگشاست منزل پدری! از هرکس که شنیدیم گفت: اینجا حال عجیبی دارد و احساس فرح و راحتی داریم. تنها آرامگاه معصومین علیهم‌السلام که منزل خودشان بوده! اینجا دعای فرج را باید با سوز بیشتری خواند! 🍃الهی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ الْمُشْتَکَی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ.‌..🍃 ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. هدیه‌ی خانه‌ی پدرینجمه صالحی سوار ماشین‌ شده‌ بودیم تا از سامرا به سمت حله (زیارت بی‌بی شریفه) حرکت کنیم که مرد جوانی با یک دسته تسبیح کنارمان ایستاد، با خودم گفتم:" وقت مناسبی برای فروش انتخاب نکردی! "اما واگویه‌ام کاملا خطا بود... او بعد از سلام و خیر مقدم بخاطر حضور در خانه‌ی پدری، جملاتی گفت که تلنگری شد بر وجود خواب‌زده‌ام! او گفت:" حواستان باشد از سی میلیون زائر اربعین فقط سه میلیون سمت خانه‌ی پدر صاحب الزمان عجل الله فرجه حرکت می‌کنند این یعنی شما انتخاب و دعوت شدید! تسبیح را به شما هدیه می‌دهم تا به نیت ظهور و تعجیل در فرج صلوات بفرستید و قدم‌هایتان در جاده‌ی مشایه با این ذکر نور بگیرد! همراهان با شوق تسبیح را گرفتند و همگی مشغول صلوات شدند. یکی از همراهان از او خواست تسبیح دیگری برای پدر جامانده از سفرش دهد، گفت:هر زائر یک تسبیح! همراه دیگر گفت: "من تسبیح خودم را به او می‌دهم." نمی‌دانم چرا این ولع گرفتن بیش از حق خود یا بیش از حد نیاز، کمرنگ نمی‌شود؟! بگذریم... اینکه با هدیه دادن یک تسبیح، حواسمان جمع‌تر شد که کجا رفته‌ایم و چه کسانی آنجا مدفون هستند و چه وظیفه‌ای داریم، از نکاتی بود که به جانم نشست! ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. دکتر بی‌بی شریفه نجمه صالحی وصف حال بی‌بی شریفه و معجزاتش را شنیده بودیم، دیوار پوش سرتاسر مسیر منتهی به حرم، بنرهایی با محتوای تشکر از شفای بیماران(به زبان عربی) بود. همسفران از آغاز سفر، دوست داشتند به زیارت بانو بروند و توفیق حاصل شد. او به همراه عموی گرامی‌اش امام حسین علیه‌السلام از مدینه خارج و پس از واقعه عاشوراء با کاروان اسراء همراه شد. به علت ضرب و شتم و جسارت اعداء لعنةالله علیهم اجمعین، در مدتی کوتاه دچار ضعف و بیماری شدید شد و در ۲۰ محرم‌الاحرام سال ۶۱ در نوجوانی (حدود یازده تا سیزده سال) درحله، به دست امام سجاد علیه‌السلام و حضرت زینب کبری سلام‌الله علیها به خاک سپرده شد. به تدریج مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند، و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: باب‌الحوائج، ام‌محمد، ام‌هادی، و مسیح یاد کردند. عرب‌های عراق او را "دکتر" صدا می‌زنند! به محض ورود به صحن، دوست همراهمان بستنی که نذر سلامتی مادرش کرده بود، پخش کرد و در گرمای ظهر تابستانی، وجودمان خنک شد. ایرانی‌ها کمتر با این مکان آشنا هستند، به خلاف سایر اماکن زیارتی در این روزها، ایرانی کمتری مشاهده شد... السلام علیک ایتها العلویة الهاشمیة السلام علیک یا صاحب الحمیة السلام علیک یا طبیبة المعلولین السلام علیک یا شریفه بنت الامام الحسن علیهما السلام ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
یادداشت‌💌✍
بنرهای تشکر در مسیر حرم دکتر بی‌بی شریفه سلام‌الله علیها ☝️ ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @zemzemh60
. پیاده‌روی اربعین۳ ✍راضیه کاظمی زاده بعد از اقامه‌ی نماز مغرب و عشاء کاروان کوچک ما تصمیم به ماندن شب در سامراء داشت اما من و همسرم به دلیل پایان دادن به گریه‌های دخترانمان و نیز گرمای زیاد روزها، تصمیم داشتیم زودتر پیاده‌روی را آغاز کنیم تا بلکه بتوانیم آخر هفته بعد از درک شب جمعه در کربلا راهی قم مقدسه شویم‌ و از همسفرانمان جدا شدیم! دل کندن از آنها کار ساده‌ای نبود، سید حسین نوجوان که دوست همسرم شده بود و با حرف‌های جالب و تکه‌های نابش خنده بر لب‌هایمان جاری می‌کرد. خاله مشهدی(عناوینی که با توافق گروه به خاله‌ها دادیم) هم خیلی ساده و با صفا و اهل دل بود و نیت کرده بود شبی در سامراء مهمان مولایش باشد و به آرزو و خواسته‌اش رسید. فاطمه‌ هم که ساده و آرام بود و برخلاف فاطمه دختر من اصلا اهل غر زدن نبود و خیلی هوای مادرش را داشت. خاله قمی هم که خیلی ماه بود از آنهایی که خنده بر لبانشان همیشه نقش بسته ولی زیر خنده‌شان غم‌ها و دردها پنهان است و ویژگی دیگری که داشت زیاد اهل همراه هیئت حرکت کردن نبود و برای خودش جدا حرکت می‌کرد انگار در عالم دیگری سیر می‌کرد؛ اما خانم صالحی عزیز که مرتب در حال نوشتن و تفکر کردن بود و خیلی آرام و متین بود، آرامش خاصی مهمان دلش بود. مهم‌ترین عضو هیئت استاد مهرجویی بودند که قبلا توصیفاتشان بیان شد. با وجود تمام این خوبی‌ها من مجبور به جدایی بودم، البته یکی دو ساعتی منتظر همسفران ماندیم تا شاید با ما همراه شوند اما نشد، انگار چیز دیگری برایمان رقم خورده بود! من و همسرم بعد از جدایی و با خبر شدن از تصمیم نهایی همسفرانمان مسافرت دو نفری خود را آغاز کردیم و به سمت اسکندریه آمدیم، نزدیک ساعت یک به آنجا رسیدیم و بدون معطلی پیاده‌روی خود را شروع کردیم، و تا اذان صبح مسیری را پیمودیم، و بعد از اذان در موکبی را برای استراحت کردن انتخاب کردیم، تا انرژی ذخیره کنیم برای ادامه راه عاشقی.. 🍃ادامه دارد @AFKAREHOWZAVI