.
🔰چند نکته برای کسانی که شرایط پیوستن به خیل عظیم جمعیت را دارند اما به دلیل خبرهای ضد و نقیض و... هنوز تردید دارند، آنچه ما مشاهده کردیم.
🔅هوا گرم است اما نفسگیر، خیر!
🔅مرز مهران جمعیت زیاد است اما با ترافیک روان!
🔅ازدحام جمعیت وجود دارد اما به تناسب آن، امکانات هم در حد توان برگزارکنندگان فراهم شده است!
🔅صفها طولانی است، سختی وجود دارد اما طاقت فرسا نیست!
🔅امنیت سفر برای بانوان هم فراهم است فقط گروهی و سه چهار نفره بیایند خیالشان جمعتر است!
🔅خلاصه که فرصت را از دست ندهید!
با کولهباری سبک آمادهی حرکت شوید!
فراموش نکنیم اربعین حماسه ظهور است!
➖➖
《این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد
پایان عمر قطرهها خشم شب دریاست
این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست
آمادگاه یاوران یوسف زهراست
از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید
من مطمئنم آخرین موعود هم اینجاست》
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
کاروان کوچک ما
مرز مهران 👆
۴ /۶ /۱۴۰۲
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
پیاده روی اربعین ۱
✍ راضیه کاظمی زاده(همسفر ما)
سفر ما با همسفری چند تن از بهترین اساتید جامعه الزهرا آغاز شد، از قم ساعت ۹ راهی مهران شدیم و حدود ساعت هشت و نیم شب به شهر مهران رسیدیم. باید ماشین را در جایی مناسب پارک میکردیم و ادامه راه را پیاده و یا با اتوبوس به سمت پایانه مرزی میرفتیم.
ماشین را در گوشهای از خیابان اصلی پارک کردیم و سوار اتوبوس شدیم. شهر مهران مملو بود از مسافران عاشقی که راهی کربلا شده بودند، هر چقدر به پایانه مرزی نزدیکتر میشدیم، رود خروشان جمعیت تبدیل به اقیانوس عاشقان میشد و با دیدن این جمعیت، تصمیم گرفتیم برای جلوگیری از گرمای فردا به دلیل ازدحام جمعیت همین امشب از مرز عبور کنیم و راهی نجف شویم ..
وارد پایانه مرزی شدیم و بعد از خوردن شام و کمی گفتگو با همسفران و هماهنگی به سمت گیتها رفتیم. خوشبختانه گیتها خلوت بود و خبری از آن ازدحام جمعیتی که رسانهها خبریاش میکردند، نبود! بدون اندکی معطلی مهر خروج بر پاسپورتها خورد و وارد مرز عراق شدیم! آنجا نیز بدون اندکی معطلی ورود خود را ثبت کردیم و وارد خاک عراق شدیم.
برخلاف ایام عید که نظافت مرز خیلی مناسب نبود، شرایط خوبی بود. موکبهای فراوانی در راه قرار داشت که هر کس با هر آنچه که داشت پذیرای زائران آقا بود. موکبهایی که میزبان زائران بودند و هر اهل دلی را به وجد میآوردند و اشک شوق از چشمانش سرازیر میکرد، با وجود خستگی زیاد ناشی از مسافت طولانی حالمان خوب خوب بود و اینها تنها گوشهای از معجزات راه اباعبدالله الحسین علیه السلام بود، راهی که تا عاشق نباشی نمیتوانی بیایی، آیا به راستی ما عاشق حسین بن علی علیه السلام هستیم؟؟!
ساعت ۱۲ و نیم بامداد به سمت نجف راه افتادیم و صبح ساعت هفت و نیم به نجف رسیدیم! نمیدانم به دلیل تعمیرات جاده بود یا شلوغی یا چیز دیگر، راه سه چهار ساعته مهران به نجف را هفت ساعته آمدیم. ناگفته نماند که در بین راه موکبهایی با اصرار زیاد جلوی ماشین را میگرفتند و با شور و شوق زیاد از ما پذیرایی میکردند. بعد از غذایی که در مهران خوردیم، اولین نذری که نصیبمان شد لقمه کبابی بود که با نان داغ و تازه نوش جان شد.
بالاخره بعد از هفت الی هشت ساعت به خاک نجف رسیدیم و بعد از یک ساعت پیادهروی به حسینیهای نزدیک حرم مولایمان امیرالمومنین علیه السلام، که از قبل توسط استادم هماهنگ شده بود رسیدیم، حسینیهای مملو از زوار اربعین که با نظم و ترتیبی خاص در کنار یکدیگر مهربانانه خوابیده و در حال استراحت بودند. ما نیز بعد از صرف صبحانه استراحت کردیم و عصر توفیقی حاصل شد و با دوستان راهی حرم شدیم. دیدن گنبد طلای امیرالمومنین علیه السلام خستگیها را از تن میزدود و اشک شوق را جاری میکرد گویا مولا مشتاقانه به تو خوش آمد میگفت ...
🍃الحمدلله کما هو اهله🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
#روایت_اربعین
امروز کاروان کوچک ما به شهر سامرا رسید، سامرا دگرگونشدهی: سُرِّ مَن رَأیٰ است به معنای: شاد شود هر که آن را بدید، ما به خانهی پدری آمدهایم، تا حال دلمان بهتر شود! به قول دوستی باغ دلگشاست منزل پدری!
از هرکس که شنیدیم گفت: اینجا حال عجیبی دارد و احساس فرح و راحتی داریم. تنها آرامگاه معصومین علیهمالسلام که منزل خودشان بوده! اینجا دعای فرج را باید با سوز بیشتری خواند!
🍃الهی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مَنَعَتِ السَّمَاءُ وَ إِلَیْکَ یَا رَبِّ الْمُشْتَکَی وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ...🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
#روایت_اربعین
هدیهی خانهی پدری
✍نجمه صالحی
سوار ماشین شده بودیم تا از سامرا به سمت حله (زیارت بیبی شریفه) حرکت کنیم که مرد جوانی با یک دسته تسبیح کنارمان ایستاد، با خودم گفتم:" وقت مناسبی برای فروش انتخاب نکردی! "اما واگویهام کاملا خطا بود...
او بعد از سلام و خیر مقدم بخاطر حضور در خانهی پدری، جملاتی گفت که تلنگری شد بر وجود خوابزدهام! او گفت:" حواستان باشد از سی میلیون زائر اربعین فقط سه میلیون سمت خانهی پدر صاحب الزمان عجل الله فرجه حرکت میکنند این یعنی شما انتخاب و دعوت شدید! تسبیح را به شما هدیه میدهم تا به نیت ظهور و تعجیل در فرج صلوات بفرستید و قدمهایتان در جادهی مشایه با این ذکر نور بگیرد! همراهان با شوق تسبیح را گرفتند و همگی مشغول صلوات شدند.
یکی از همراهان از او خواست تسبیح دیگری برای پدر جامانده از سفرش دهد، گفت:هر زائر یک تسبیح! همراه دیگر گفت: "من تسبیح خودم را به او میدهم." نمیدانم چرا این ولع گرفتن بیش از حق خود یا بیش از حد نیاز، کمرنگ نمیشود؟! بگذریم... اینکه با هدیه دادن یک تسبیح، حواسمان جمعتر شد که کجا رفتهایم و چه کسانی آنجا مدفون هستند و چه وظیفهای داریم، از نکاتی بود که به جانم نشست!
#اربعین
#اربعین_حماسه_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
#روایت_اربعین
دکتر بیبی شریفه
✍نجمه صالحی
وصف حال بیبی شریفه و معجزاتش را شنیده بودیم، دیوار پوش سرتاسر مسیر منتهی به حرم، بنرهایی با محتوای تشکر از شفای بیماران(به زبان عربی) بود. همسفران از آغاز سفر، دوست داشتند به زیارت بانو بروند و توفیق حاصل شد.
او به همراه عموی گرامیاش امام حسین علیهالسلام از مدینه خارج و پس از واقعه عاشوراء با کاروان اسراء همراه شد. به علت ضرب و شتم و جسارت اعداء لعنةالله علیهم اجمعین، در مدتی کوتاه دچار ضعف و بیماری شدید شد و در ۲۰ محرمالاحرام سال ۶۱ در نوجوانی (حدود یازده تا سیزده سال) درحله، به دست امام سجاد علیهالسلام و حضرت زینب کبری سلامالله علیها به خاک سپرده شد.
به تدریج مردم با محل دفن آن مخدره آشنا شدند، و با گرفتن حاجات خود از او، ایشان را با القابی مانند: بابالحوائج، اممحمد، امهادی، #طبیبه و مسیح یاد کردند. عربهای عراق او را "دکتر" صدا میزنند!
به محض ورود به صحن، دوست همراهمان بستنی که نذر سلامتی مادرش کرده بود، پخش کرد و در گرمای ظهر تابستانی، وجودمان خنک شد. ایرانیها کمتر با این مکان آشنا هستند، به خلاف سایر اماکن زیارتی در این روزها، ایرانی کمتری مشاهده شد...
السلام علیک ایتها العلویة الهاشمیة السلام علیک یا صاحب الحمیة السلام علیک یا طبیبة المعلولین السلام علیک یا شریفه بنت الامام الحسن علیهما السلام
#اربعین
#اربعین_حماسه_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
بنرهای تشکر در مسیر حرم دکتر بیبی شریفه سلامالله علیها ☝️
#اربعین
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
پیادهروی اربعین۳
✍راضیه کاظمی زاده
بعد از اقامهی نماز مغرب و عشاء کاروان کوچک ما تصمیم به ماندن شب در سامراء داشت اما من و همسرم به دلیل پایان دادن به گریههای دخترانمان و نیز گرمای زیاد روزها، تصمیم داشتیم زودتر پیادهروی را آغاز کنیم تا بلکه بتوانیم آخر هفته بعد از درک شب جمعه در کربلا راهی قم مقدسه شویم و از همسفرانمان جدا شدیم!
دل کندن از آنها کار سادهای نبود، سید حسین نوجوان که دوست همسرم شده بود و با حرفهای جالب و تکههای نابش خنده بر لبهایمان جاری میکرد. خاله مشهدی(عناوینی که با توافق گروه به خالهها دادیم) هم خیلی ساده و با صفا و اهل دل بود و نیت کرده بود شبی در سامراء مهمان مولایش باشد و به آرزو و خواستهاش رسید. فاطمه هم که ساده و آرام بود و برخلاف فاطمه دختر من اصلا اهل غر زدن نبود و خیلی هوای مادرش را داشت. خاله قمی هم که خیلی ماه بود از آنهایی که خنده بر لبانشان همیشه نقش بسته ولی زیر خندهشان غمها و دردها پنهان است و ویژگی دیگری که داشت زیاد اهل همراه هیئت حرکت کردن نبود و برای خودش جدا حرکت میکرد انگار در عالم دیگری سیر میکرد؛ اما خانم صالحی عزیز که مرتب در حال نوشتن و تفکر کردن بود و خیلی آرام و متین بود، آرامش خاصی مهمان دلش بود. مهمترین عضو هیئت استاد مهرجویی بودند که قبلا توصیفاتشان بیان شد. با وجود تمام این خوبیها من مجبور به جدایی بودم، البته یکی دو ساعتی منتظر همسفران ماندیم تا شاید با ما همراه شوند اما نشد، انگار چیز دیگری برایمان رقم خورده بود!
من و همسرم بعد از جدایی و با خبر شدن از تصمیم نهایی همسفرانمان مسافرت دو نفری خود را آغاز کردیم و به سمت اسکندریه آمدیم، نزدیک ساعت یک به آنجا رسیدیم و بدون معطلی پیادهروی خود را شروع کردیم، و تا اذان صبح مسیری را پیمودیم، و بعد از اذان در موکبی را برای استراحت کردن انتخاب کردیم، تا انرژی ذخیره کنیم برای ادامه راه عاشقی..
🍃ادامه دارد
#جهاد_روایت
#پویش_نوشتن
#مجله_افکار_بانوان_حوزوی
@AFKAREHOWZAVI
.
آغاز حرکت به سوی جاده عاشقی
✍نجمه صالحی
در جاده عشق رنگ و نژاد معنایی ندارد. همه جا پر از مردان و زنان عاشقی است که دل به دریای عشق حسین علیهالسلام دادهاند و با قصد یکی شدن به سمت هدفیخاص در حرکت هستند. به لطف خدا اربعین حماسه ظهور است!
#حله
#بی_بی_شریفه
#اربعین_حماسه_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
میزبانی فرشتگان
✍زهرا مهرجویی، مدرس حوزه(همسفر ما)
از اربعین و نوع میزبانی عراقیها زياد شنیده و دیدهایم؛ از کرامت بی حد و حساب، از میهماننوازی و بذل تمامی داشتههایشان برای زائرین حسینی؛ اما اینبار میخواهم از گونهای متفاوت از میزبانی بنویسم، میزبانی فرشتگان! امسال با کاروانی کوچکی عازم سفر زیارتی شدیم؛ برای پیادهروی مسیری متفاوت از سالهای قبل انتخاب کردهایم، از مرقد بی بی شریفه خاتون و از مسیر حله راهی کربلا شدیم.
نمیخواهم از صفای جادهی خلوتش و یا از میزبانیهای موکبهایی که با فاصلهی زیاد از هم قرار گرفتهاند بنویسم که مثنوی هفتاد من خواهد شد. فقط این را بدانید که با توجه به وضعیت این مسیر و کمی موکب، کمی دغدغه داشتم براى محل اقامت شبانه که در دلم گفتم: یا امام حسین، در این چند روز گذشته برای ما سنگ تمام گذاشتی، الانم جای خواب رو خودت فراهم کن!
زمان زیادی نگذشت که خانه یا بهتر است بگویم یک زائرسرای لاکچری سر راهمان سبز شد، بسیار اتفاقی و در حالیکه بسیار خستهی راه بودیم و به دنبال مکانی برای شب ماندن میگشتیم! در مسیر، ساختمانی دیدیم که چراغهایش روشن بود. ابتدا برای تجدید وضو وارد حیات خانه شدیم اما کم کم متوجه شدیم که این مکان برای پذیرایی از زوار آماده شده. از آبسردکن گرفته تا کولر گازی و دستگاه وای فای که همه تمام و کمال روشن بود اما نکته اینجاست که هیچ میزبانی ندیدیم ؛ نه مرد و نه زن!
نمیدانم صاحب این خانه که بود و چرا با وجود این همه تدارک و امکانات حضور نداشت اما همینقدر میدانم که خداوند برای زائرین حسین علیهالسلام _هرچند که لایق این لطف و محبت نباشند_ این بار فرشتگان را به میزبانی فرستاده است!
🍃الحمدلله کما هو اهله 🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
وقتی که ماه کامل بود...
✍نجمه صالحی
برای اولین بار بود که پیادهروی را از طریق حله آغاز میکردیم، این طریق از جمله مسیرهایی است که موکب کم است و مشایه کمتر اما برای تندروها بسیار مناسب است!
اغلب افرادیکه در مسیر مشایه، حضور داشتند عراقی و عرب زبان بودند و تعداد کمی از ایرانیان این راه را انتخاب کرده بودند شاید هم به دلیل عدم آشنایی! البته اگر همسفر، دوست و همکار عراقیام نبود شاید ما هم همان مسیر هر ساله را انتخاب میکردیم! اما قطعا از زیباییهایی این مسیر محروم میماندیم!
جاده در شب خیلی زیباتر شده بود، نور کامل ماه در جاده زائرین را از نور چراغ بینیاز میکرد!
در حال پیادهروی برای تعدادی از دوستان و اساتیدم چند فایل صوتی ارسال کردم تا در حال و هوای دقایقی از مسیر شریک شوند، دوست عزیزی بعد از شنیدن صدایم، پرسید: شب تاریک است نمیترسید! خیالش را راحت کردم که به لطف سلطان عشق ازلی خیالمان جمع است!
تصویر ماه کامل در میان درختان نخل یکی از زیباترین تصاویری بود که در قاب دوربین ثبت کردیم!
🍃الحمدلله علی کل حال🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
چادر خاکی
✍️ فاطمه خانی حسینی(دخترم_ همسفر ما)
او با چادری خاکی و تنی خسته و چشمانی که شاید روزهاست خواب آرام نداشته تا در رویا برادر را ببیند؛ آمده بود، بعد از چهل روز آمده بود تا برایش تعریف کند.
خاک سرد، آتش داغ دلش را آرام نکرده بود. سر برادر را در این چهل روز دیده بود اما نه مثل همیشه، با لبانی سرخ و صورتی پر از محبت!! تنها، سر برادر را با خاک و خون میدید، سری که روی تن سوار نبود، سر جدا و تن جدا!
حال بعد از چهل روز، وقت ملاقات شده، در راه اشک میریخت و صورت خسته از اسارت را باران اشک شستشو میداد.
نمیدانست برای علی اکبر برادرش گریه کند یا علی اصغر برادر؟!
نمیدانست برای قاسمش برسر بکوبد یا برای جگر گوشههایش؟!
نمیدانست برای عزیزان حسن بگرید یا عزیزان حسین؟
نمیدانست برای خود حسین بگرید یا برای عباس ؟
حال برود بگوید دخترکت را پای پیاده به اسیری بردند؟! دستان زمختشان را به صورت مثل گل او کوبیدند و در آخر هم قلب کوچکش طاقت نیاورد و ایستاد؟! بگوید رقیه در آغوش او، جان داد؟!
ولی نمیشد، هرچه میگریست و بر سر و سینه و صورت میکوبید، برای حسین بود!! برای حسینی که کودکانش در آغوش او جان دادند.
زینب کبری بودن دل میخواهد دلی که خداوند با دستان خودش جواهر صبر را در آن گذاشته باشد.
قلبی میخواهد که پنج تن آل عبا نگاهش کنند و دستشان را بر روی قلبش بگذارند... آنان با گرمای دستشان، سردی دوران را گرم گرم نگه میدارند.
زینب سلاماللهعلیها آمده بود تا با عزیزان خاندانش دیدار کند و چه دیداری شد اربعین!
🍃من و خاک کربلا الحمدلله_به کربلا رسیدیم!🍃
#اربعین
#کربلا
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
قرائت سوره واقعه✔️
#شب_جمعه
#قرار_هفتگی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60
.
به سوی او
✍نجمه صالحی
حرکت در جادهی حسینی، تمرینی برای چگونه زیستن در زمان ظهور است، در این مسیر برادری، مهربانی، یکرنگی بیش از پیش است. همه با انگیزهی واحد و تجدید عهد با اهلبیت علیهمالسلام به خیل عظیم مشتاقان پیوستهاند.
نزدیک ورودی کربلا، قدمها تندتر میشد گویی باید میدویدیم تا از این حرکت هدفمند عقب نمانیم! پرچم کشورهای مختلف از ابتدای مسیر کنار جاده دیده میشد که حب حسین علیهالسلام آنها را در قاب تصویر جاده، جای داده بود. خادمین، همزمان با پخش نذورات فریاد"هلابیکم زوار اباسجاد "هلابیکم "بر لب داشتند. گرمای روز، بسیار طاقت فرسا بود اما آنان تلاش داشتند بهترین خدمت را انجام دهند. اینها در راه عاشقی چه دیدهاند که به اذعان خودشان خدمت به زوار را افتخار خود میدانند! گاهی برای درک حال دیگران، باید در همان آبی شنا کنی که آنها را غرق کرده است؛ اینها غرق در دریای محبت حسین علیه السلام شدهاند و چقدر با آنها فاصله دارم!
صدای خش خش پاها روی زمین و گرد و خاک در آسمان، اشکها و زمزمههای زیر لب از شوق، بیتابی و انتظار حکایت دارد! جمعیت زیادی در شهر کربلا آمدهاند و ورودیهای شهر مملو از جمعیت؛ راهیان نور به سوی نور عظیم در حرکت هستند. همه با بانوی کربلا همنوا شدهاند تا با امام زمانشان در سوگ ثارالله علیهالسلام بگریند! زائران همچو سربازان جان بر کف، برای تجدید پیمان با امام زمان عجل الله فرجه خود را در جبهه حق جای دادهاند. در کربلا عاشقان همچو رودی به دریای اصلی پیوستهاند.
🍃الحمدلله کما هو اهله🍃
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ـــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ
@zemzemh60