eitaa logo
یادداشت‌💌✍
343 دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
99 ویدیو
13 فایل
📚عملکرد بانوان راوی‌شیعه عصر ابناء الرضا(ع) روش‌های آموزش صید مروارید علم زمزمه‌ قلب من بر دین‌حسین علیه‌السلام ره‌آورد پژوهش۲ ✍️نجمه‌صالحی: نویسنده و پژوهشگر، مدرس‌حوزه و دانشگاه سایت شخصی 🌐https://zemzemh.ir/ https://eitaa.com/zemzemh60
مشاهده در ایتا
دانلود
شهرت یا ....؟ دوباره صفحه گوگل را باز می کنم و با تصویر بی حجاب خانم بازیگر روبرو می شوم... زیر نویس تصویر نوشته است بی قراری پارسا برای دوری از خانواده... هربار روی سه نقطه کنار گوشی می زنم که علاقمند نیستم ولی دوباره از سایتی دیگر اخبار ایشان خودنمایی می کند. فکرم را خیلی درگیر کرده است. واقعا دلیل سلبریتی هایی که مهاجرت می کنند، چیست؟ هجرت در زندگی بشر و پیشرفت و تحول و ایجاد تمدن های جدید نقش تعیین کننده ای داشته است.  مهمترین هجرت ،هجرت نبی خاتم (ص) به مدینه بود که مبدا تاریخ اسلام شد. مهاجرت معمولا هدفی دارد، گاهی برای تحصیل علم و دانش است که افراد مهاجر هدفشان افزایش بنیه علمی و پیشرفت کشور یا ترویج دین است. گاهی مهاجرت برای حفظ دین است همانطور که در صدر اسلام، مسلمانان به کشور حبشه هجرت کردند و با رفتار خود به ترویج دین نو ظهور اسلام پرداختند. مهاجرت گاهی بخاطر امرار معاش و کاراست و گاه به خاطر ترس از ظلم ظالم و یا برای خدا و ترک گناه؛ در طول تاریخ مهاجرانِ نمونه ای هم داشته ایم مثلا از میان پیامبران، حضرت ابراهیم (ع)، حضرت موسی (ع) و پیامبر خدا (ص) نمونه های بارزی بوده اند و از میان مسلمانان جعفر بن ابیطالب (ع) و عده ای از مسلمانان که اغلب اهداف آن ها دینی و بُعد معنوی هجرت بوده است. آن که در راه خدا هجرت کند، موضعهای بسیار وسیعی در زمین می یابد.(نساء-100) برای هجرت در راه خدا، نوید گشایش و وسعت داده شده است.  اما به تازگی یک نوع مهاجرت جدید هم مد شده است، مهاجرت به خاطر مشهور شدن و فالور جمع کردن... این افراد به زعم خود دنبال پیشرفت هستند ولی مشکل جای دیگری است آنان دچار بحران هویت شده اند.  روانشناسان از عوامل بحران هویت را چند مورد ذکر می کنند: مشکلات خانوادگی، عدم اعتماد به نفس و خود کم بینی و نشناختن خود واقعی، نادیده گرفتن دارایی‌های خود و گاه بیماری جسمی. عامل دیگر بحران هویت را طلاق و شکست عشقی بیان می کنند. پارسا ادعا داشت ازدواج سفید کرده  است لکن در شرع، عرف و فرهنگ ما ایرانی ها این کار مورد تایید نیست. هنگامی که ازدواجی تعهد نیاورد بر هم زدنش کار آسانی می شود. ازدواج هم باید قانونمند و تعهد آور باشد زیرا در قطع این رابطه ها بیشترین ضربه را خانم خواهد خورد. ازدواجی که سفیدیش فقط در شناسنامه است و سیاهی آن تا مدت ها و شاید تا ابد در پس فکر باقی می ماند. اینکه می گویند بدن خودم، زندگی خودم، انتخاب خودم ، درست نیست. انسان مهم است ولی جامعه و نسل آینده مهمتر هستند .چه بسا بیشتر افرادی که  به دلایلی مشهور شده اند به دلیل اینکه الگوی نوجوانان وجوانان می شوند باید دوره های خودشناسی را بگذارنند تا دچار غرور کاذب و انتخاب های ناصواب نشوند.  البته ترغیب آن طرف آبی‌ها هم در ایجاد انگیزه برای مهاجران دنبال شهرت، بی‌تأثیر نیست. ولی آیا جلوه دادن تصویرهای زیبایی که مدینه ای فاضله را برای ناظرین تداعی می کند، حقیقت دارد ؟ شاید در نظرگرفتن همه جوانب مهاجرت، غربت وتنهایی، خراب نکردن همه پل های پشت سر و یا مشورت با افراد عاقل و عالم به همراه شناختن خود واقعی و آمادگی روحی برای تغییرهای ناگهانی، همچو طلاق یا از دست دادن عزیزان و نظایر آن، همچنین ترسیم اهداف خود در زندگی، انسان را کمتر دچار بحران هویت کند و از تلاش وی برای به دست آوردن  شهرت کاذب بکاهد و موجب  تصمیم گیری های درست در بزنگاه های زندگی شود. ✍️نجمه صالحی      https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673  
در زندگی شاد باشیم شاد زندگی کنیم شادی را به دیگران هدیه دهیم ... چه جمله های انگیزشی خوبی.... و اما شاااد از وقتی این کرونا و محدودیت ها آمد به اسم شاد حساس شدم ... شاد ناشاد...شاد کجا بود...بیشتر استرس را تزریق می کند این اعجوبه... ناراحتی ها و افسوس دخترم که بخشی از کلاس را از دست داده و می گويد مامان پیامها بالا نمیاد چه کنم؟..من هم که سعی می کنم برای هر کاری چاره ای داشته باشم واقعا این بار بی چاره ام ... گاهی به مدرسه زنگ می زنم و شرح ما وقع میدم ولی نمیشه که همش تلفن زد... معلم ها هم به دانش آموزان بی اعتماد شده اند و فکر می کنند قصد دور زدن دارند...حالا بماند که صبح ها اکثر بچه ها تو رختخواب درس‌ها شون رو دنبال می کنند ... امتحانات آنلاین و باز نشدن سایت امتحان یک معضل دیگر شاد که فرزندانمان را ناشاد کرده... بعد از کلی استرس و پاسخ به سوالات تایم از دستشون در میره و ای دل غافل... زمان امتحان تمام شده و پاسخ ها پذیرفته نیست و یک صفر مجازی وارد کارنامه همگام مجازی شان وارد می شود... کم پیش میاد که ویس های دبیران به درد بخور باشد ...این شاد ناشاد هرروز داستان ها دارد... امان از وقتی قرار هست بچه ها ویس بگذارند و باصدای خش دار خواب آلود قرآن بخوانند یا روخوانی درس فارسی...نمی دانم واقعا دبیران این ویس ها را گوش می دهند!؟؟؟تازه گاهی صداها آزار دهنده هم هست ...چندتایی را با دخترم شنیدم کلافه کننده بود ... نباید یک طرفه به دادگاه محکومیت شاد رفت ... طفلی این شاد برنامه های خوبی هم دارد ولی نت ضعیف همکاری نمی کند... معلمان و دبیران هم سعی خودشان را می کنند ولی ماجراهای تدریس مجازی غیر قابل پیش‌بینی ترین داستان زندگی یک معلم بوده ... تازه بعضی از معلم ها که نزدیک دوران بازنشستگی شان هست و بندگان خدا کلا با فضای مجازی و گوشی های هوشمند بیگانه ...چه سوتی هایی که دانش آموزان از این معلمها در فضای مجازی پخش نکردندو ویدیوهای سرکاری... شیطنت های بچه ها این بار به جای کلاس های واقعی به فضای مجازی کشیده شده... سرتان را درد نیاورم کلا این روزها رخدادهای غیر منتظره زیاد است ... بعضی از رویدادها هم خوب بوده مثلا نشست ها و همایش های مجازی که ما اصلا شاید به خواب نمی دیدیم در وسط زمستان در آن ها شرکت کنیم مثلا همایش علمی شهر های دور یا شرکت در کارگاه های مجازی ... کسب تجربه این روزها زیادشده، کسی چه می داند شاید یک روز دخترم داستان شاد وروزهای کرونایی اش را بنویسد... ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سازش با شاد ناشاد (کرونا و شاد)  ویروس کرونا تمامی ابعاد زندگی بشر را تحت تأثیر قرار داد و به صورت اپیدمی درآمد ‌و بر فعالیت‌های روزمره سایه انداخت ، از سلامت و اقتصاد گرفته تا مسائل اجتماعی و مانند آن . به دنبال گسترش این ویروس،مدارس نیز تعطیل شد، به همین دلیل وزارت آموزش و پرورش، شبکه اجتماعی دانش آموزان یا شبکه مجازی شاد را با نام  shadappبه مرحله بهره‌برداری رساند و شاد متولد شد. این شبکه آمد تا مدیران، معلمان و دانش آموزان بتوانند در این دوران، هر آنچه در مدرسه اتفاق می‌افتد را در این فضای مجازی امن انجام دهند. از مهم‌ترین اهداف راه‌اندازی این اپلیکیشن داخلی، فراهم کردن محیطی جذاب ،امن و پویا و متناسب با نیازهای آموزشی و اجتماعی دانش آموزان و معلم‌ها بوده است اما آیا به این اهداف دست یافته اند؟ اصلا وجود چنین برنامه ای با وجود پیام رسان های دیگر لازم بود؟شعار شاد این بود آموزش تعطیل بردارنیست  اما آیا چنین  آموزشی موفقیت آمیزبوده است ؟ اپلیکیشن شاد  برای فراگیران ،محیطی  جهت آشنایی بیشتر با فناوریهای آموزشی فراهم کرد وکیفیت ارائه دروس در محیط چند رسانه ای به صورت صوت، تصویر، متن، انیمیشن و نظایر آن افزایش یافت. دسترسی به دبیر و مطالب و محتوای درسی در هر زمان و مکان و تکرار زیاد آن برای درک بهتر در صورت لزوم راحت تر شد و نگرش به آموزش و یادگیری و تغییر وظیفه فراگیران تغییر یافت و امکان تکرار مجدد فایل برای تثبیت و تفهیم بهتر مطالب آموزشی مهیا شد. با وروداپلیکیشن شاد فرصتی جهت ارائه خلاقانه و نوآوری معلمان فراهم و نظارت کادر آموزشی بر تدریس معلمان بیشتر شد.علاوه بر آن موجب کنترل پیشرفت اپیدمی کرونا ویروس گردید وترافیک و آلودگی هوا را کاهش داد ودر مصرف انرژی برق و گاز و مصرف آب صرفه جویی شد. برنامه شاد  آمد تا فراگیران  بیاموزند با وجود مشکلات مختلف ، زندگی همچنان ادامه دارد و نباید تسلیم شد اما باید درصد تحقق این آرمان بررسی شود.   آیا شاد نوید بخش شادی است؟   در ابتدای شیوع کرونا و تعطیلی مدارس، والدین ازلحاظ عدم درگیری فرزندانشان با ویروس کرونا و برخی از دانش آموزان نیز به دلیل معلق شدن آموزش، شاد بودند ولی به تدریج با ورود  شاد برگ دیگری از تقدیر رقم خورد. شادی که از نامش امواج مثبت ارسال می شد و نوید شاد زیستن و استفاده از امکانات برابر  را می داد کم کم  رنگ باخت .  در اجرای برنامه شاد می بایست  تمامی جامعه‌ هدف دانش‌آموزی  برای دسترسی به این شبکه دیده می‌شد که نشد. از مشکلات بزرگ شبکه شاد،  همین عدم رعایت عدالت اجتماعی بود و این مشکل باعث ایجاد نابرابری در فرصت آموزش شد. خانواده هایی بودند که امکان تهیه  گوشی تلفن هوشمند را نداشتند و تعدادی  از دانش آموزان  به فاصله طبقاتی خویش پی بردند و با آمدن شاد ناشاد شدند. سرعت کند شاد و گم شدن پیام معلم در انبوه پیامهای دانش آموزان،هنگ کردن و گم شدن تکالیف بچه ها در گوشی معلم و امتحانات آنلاین و باز نشدن سایت امتحان یک معضل دیگر شاد شد که دانش آموزان و والدین را ناشاد کرد. آسیب های برنامه مجازی  آموزشی شاد،از سه منظر خانواده،دانش آموز و معلم ها قابل تامل است. که  هر بخش از این گروهها ساعتها نقد و بررسی لازم دارد و در این مختصر به گوشه ای از آن مباحث  اشاره می شود.  ۱_ خانواده:   به خاطر مجازی بودن کلاس ها و حضور  والدین به ویژه مادران در کنار فرزندان ، بسیاری از فعالیت های روزمره زندگی مادران  متوقف گردید.عمده اوقاتشان صرف نشستن همپای دانش آموز در این سامانه و کار کردن با فرزند و انجام تکالیف شد  و گاها همانگونه که در فضای مجازی هم منتشر شده است،  نارضایتی  شدید والدین را به همراه داشته است..   ۲_دانش آموز جدی ترین آسیب برنامه شاد، ایجاد تعارض در ذهن دانش آموزان است. دوگانگی بین درس خواندن و نخواندن، کتاب باز کردن یا باز نکردن وکمک گرفتن یا نگرفتن. ترس از کاهش نمرات ترم و ترس از تقلب و عقوبت الهی، نیز بر این  دوگانگی می افزاید.  فضای مجازی مانند شیطان خفته ای شد که از درون دانش آموز را تخریب و ناخودآگاه نیمی از هوش و حواس و مغز را درگیر کرد.دانش آموزان بدون آمادگی ذهنی و فرهنگ سازی،وارد فضای وسیع و رها و نا امن اینترنت  شدند و اگر نظارت والدین نباشد به تدریج  به سمت انزوا و دوری از حضور فیزیکی در خانواده و مسائل جبران ناپذیر می روند.   ۳-معلمان  هنگامی معلمان در فضای واقعی تدریس میکردند بعد از اتمام درس تا جلسه ی بعد، زندگی شخصی شان درگیر درس و کلاس و دانش آموز نمی شد، مگر در موارد بسیار محدود و اندک ! اما در برنامه  شاد، معلمان در هر ساعت از شبانه روز و حتی در زمانهای استراحت و اوقات فراغتشان هم درگیر آموزش از راه دور می باشند و این مساله تقریبا تمام لحظات زندگی خصوصی آنان را هم درگیر کرده  و باعث فرسایش روحی و جسمی معلمان  گردیده است.  ✍️نجمه صالحی  
سازش با شاد ناشاد شاد را بخاطر شادی کاذب حذف نکنیم! همیشه درابتدای راه اندازی برنامه های جدید مشکلاتی وجود دارد که با آسیب شناسی و ارائه راهکار می توان در صدد مرتفع کردن آن کوشید و شدت آسیب های آن  را کاهش داد. مقاومت نکردن در مقابل تغییر و پذیرفتن تحول و دگرگونی موجب پیشرفت جامعه خواهد شد . برنامه شاد نیز در ابتدای راه است و کاستی هایی دارد ولی امکان ارتقاء آن وجود دارد و نیاز به همفکری و همکاری دلسوزان عرصه آموزش و رشد فرهنگی جامعه دارد.   باید توجه داشت صرف ایجاد مشکل در یک برنامه داخلی، نباید  آن را کنار گذاشت  یاحذف کرد و  به دنبال جایگزین خارجی بود. شاید حذف آن شادی زود گذر داشته باشد ولی وابستگی به برنامه های خارجی در همه زمینه ها مردود است لذا باید با صبوری با مشکلات کنار آمد و اگر راهکاری به ذهن فراگیران و والدین و معلم ها می رسد با متولیان امر آموزش در میان بگذارند.  بستر سازی و ایجاد شرایط مناسب تر از سوی مسئولین و همکاری اولیا مدرسه و معلم ها برای  تدریس آنلاین و پرهیز از استفاده از کلیپ های آماده و ارتباط گیری بیشتر با دانش آموزان و تهیه برنامه هایی جهت آگاهی والدین و افراد مرتبط با دانش آموزان در صدا و سیما گام مثبتی در ارتقاء این برنامه خواهد بود.  طبیعی است  در برخی مواردبخاطر  نامناسب  بودن آموزش مجازی در مقایسه با آموزش حضوری وکاهش نمرات دانش آموز، اضطراب هایی بر خانواده ها وارد شود  که  همکاری با اولیاء مدرسه و در جریان گذاشتن آن هاو  درک کردن شرایط دانش آموز و در نهایت استمداد از درگاه الهی بسیار راهگشاست.  دعا وذکر خدا و بالاترین آن نماز می‌تواند آرامش را ایجاد کند و شادی آفرین باشد و  موجب تحمل مشکلات و  تقویت سیستم ایمنی شود .  به این ترتیب هم کرونا شکست داده می شود و هم  برنامه شاد  نوید بخش شادی خواهد بود. ✍️نجمه صالحی   https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سنگ تمام صندلی ها را کنار دیوار کشیدیم و دور تا دور کلاس گذاشتیم...میز خانم معلم وسط کلاس روی میز را با شیرینی و گل تزیین کردیم...گوی های قرمز رنگ و کاج های کاغذی دست در دست هم را هم به دیوار آویزان کردیم...خانم معلم روی تخته سیاه با گچ ها ی رنگی داشت چیز میکشید،متنی هم برای خوش آمد گویی نوشت ..عاشق گچ قرمز بودم ولی خیلی کمیاب بود و خانم ناظم مثل گنج نایاب ازش حفاظت میکرد...نقاشی خانم تموم شد پرچم سه رنگ ایران راکشید...به یکی از بچه ها که مثلا خوشگل کلاس بود گفته بود با لباس تور توری صورتیش که از کمر چین سوزنی خورده بود و پف زیادی داشت بیاورد و به عنوان لباس مجری بپوشد...قرار بود خانم مدیر و چند نفر از دفتر دارها از کلاس ها بازدید کنند و به بهترین کلاس در مراسم ظهر که برای ۲۲ بهمن برگزار میشودجایزه بدهند...خانم معلم تدارک همه چیز را دیده بود و به هر کدام از بچه ها گفته بود چیزی بیاورند... ازتخم مرغ های رنگی که داخلش خالی شده بود و کاغذ های رنگارنگ ریز شده داخلش بود تا گل، شیرینی و....ولی بچه ها همش حسرت دختر صورتی پوش را می خوردند ...خانم معلم برای سنگ تموم گذاشتن آرایش غلیظی هم روی صورت دخترک نقاشی کرد و ماهم تماشاچی هنر دست خانوم معلم...خوبیش این بود درس آن روزمان کاملا تعطیل بود و ما خوشحال داشتیم در کلاس راه می رفتیم و آزادی مطلق بود.. بالاخره موعد بازدید مسئولین مدرسه فرا رسید...خانم مدیر به کلاس وارد شدند و با دیدن صورت ولباس دخترک رنگ به رنگ شدند تاپایان مراسم آرام نشستند و تماشا کردند بعد از خوردن شیرینی از کلاس بیرون رفتند و خانم معلم راصدا زدند... ما همه منتطر بودیم که خانم معلم خوشحال خبر پیروزی ما را بدهند ولی خانم معلم با چشمهای قرمز وارد کلاس شد ....فکر کنم گوشمالی سختی شده بود... پررنگ ترین خاطره صندوقچه ذهن من از دوران دهه فجر مدرسه ابتدایی در تهران☝️ ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
خاطره یکی از نسل سومی های انقلاب..دخترم👇 تا زنگ تفریح به صدا درآمد همه بچه ها مثل فنر از جا بلند شدند یک نفر از کیف کاغذ رنگی و ماژیک های براق اکلیلی‌اش را بیرون آورد و سارا پلاستیکی که برند شکلات رویش چاپ شده بود را در دست گرفته بود و به زمین نمی‌گذاشت. بلاخره رضایت داد و ریسه های رنگی براق را از پلاستیک شکلات نشانش در آورد . دیگری هم بادکنکی که داخلش را پر از کاغذ رنگی کرده بود با تلمبه دستی اش باد می‌کرد. یکی هم مثل من ذوقی نشان نمیداد و در فکرش بود که تزئین کلاس که چی؟ ای کاش به جای اینکه به مدرسه بیاییم، مدرسه را تعطیل کنند و خودمان با خانواده شادی کنیم با اینکه خیلی راضی نبودم ولی کمک می‌کردم. مثلاً نگهداری سرچسب،چسب شیشه ایی که یکی از بچه ها آورده بود و نگاهش را از رویش بر نمیداشت که ناگهان به زمین نیافتد یا سرش گم نشود را به دست بلند قد ترین دختر کلاس می رساندم تا ریسه ها را به دیوار ها بچسباند. شاید در گفتن کار ساده ای باشد ولی سخت بود در آن همهمه که در کلاس هست چسب را در کلاس از دست بچه ها بگیرم. دختری که نگاه به ساعتش می‌کرد و مثل ساعت سخنگو می‌گفت چقدر از زنگ تفریح مانده و چقدر برای تزئین کلاس وقت داریم و هول در جان همه می انداخت. سارا که لقمه در دهانش بود جیغ می‌کشید ریسه هایش پاره نشود برای تولد برادرش لازم دارد. همه در حالا دویدن  و تلاش بودند که کلاس را از بچه های کلاس های دیگر قشنگ تر کنند که ناگهان ساعت سخنگو بلند گفت:یک دقیقه دیگه وقت داریم؛ همه بچه ها به اطراف خود نگاه کردند و دویدند تا خرده کاغذ ها را جمع کنند. دختر قد بلند کلاس داشت به پایین می آمد که دختری دیگر بدون آن که نگاه کند کسی روی آن صندلی است صندلی را کشید تا سر جایش بگذارد دکمه کنار آستین دختر به ریسه ها گیر کرد و خودش هم افتاد با صدای جیغ و  دادو گریه او همه به خود آمدند و رو برگرداندند دیدند هم ریسه ها پاره شده اند و هم سر زانوهای دختر. در همان لحظه معلم و مدیر و معاون مدرسه وارد شدند تا کلاس ما را ببینند که با صحنه دختری در حال گریه برای ریسه های پاره شده اش و دختری درحال گریه برای پای زخمی اش و چهره متعجب و شکست خورده باقی بچه ها رو به رو شدند. و بدون آن که چیزی بگویند از کلاس رفتند،همه کلاس ساکت شده بود دیگر کسی چیزی نمی‌گفت و فقط وسایل هایشان را جمع می‌کردند... آن طور که پیدا بود آن سال هم مثل سال های قبل در این مسابقه تزئین کلاس در دهه فجر شکست خورده بودند ... ولی در چشمان همه می‌شد امید پیروزی در سال آینده را دید... ✍️فاطمه خانی حسینی ۱۵ساله https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بخوان! بخوان به نام پروردگارت که تو را آفرید! غار حرا سراسر نور شد.محمد (ص) نبی اعظم، مفتخر به رسالت الهی شد، مفتخر به ابلاغ دین.تاجی فراتر از نبوت برسر محمد (ص) گذارده شد ، تاج رسالت.اینجا محمد امین (ص) رسول الله شد... زیبا پیامبر ، رسول مهربانی ها، نبی خاتم چه زحماتی در راه پیشرفت اسلام به جان خریدی تا ریشه های دین در جای جای جهان جان بگیرد. حس خوبی داشت نفس کشیدن در آن فضا.چه زیبا بود قدم زدن در سرزمین وحی.غار حرا تماشا داشت. چه تصوری از این مکان داشتم. کوه کوهی بود مثل همه کوه ها؛ اما سکوت، آرامش و اوج و فرود فرشتگان و خدای رسول (ص) با تمام وجود در آن جا حس می شد.همه چیز بوی خدا می داد... به مسجدالحرام بازگشتیم، هیچ فرقی با روزهای قبل نداشت ، آنروز روز مبعث محمد ص بود ولی کارهای عادی انجام می‌شد، طواف همان طواف و نماز همان نماز! با خود گفتم اگر ایران بود حتما این عید بزرگ، صحن و سرا، سراسر نورباران بود و سراسر جشن و شادی و سرور. چه غریبانه بود بزرگترین عید مسلمین در مسجدالحرام، سرپرستی این سرزمین به دست چه کسانی افتاده !چقدر شیعه مظلوم واقع شده! دلم گرفت و از پشت پرده اشک به خانه خدا چشم دوختم و با دلی شکسته گفتم 🍃اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🍃 ✍️نجمه صالحی http://salehi60.blogfa.com/ @zemzemh60
جادوی کلمات می توان از كلمات، نه برای توصيف موقعيت، بلكه برای تغيير آن استفاده کرد. می توان از كتاب برای اعلام موجودیت و پویا بودن بهره برد. می توان سلامتی،خوبی، فراوانی و مهربانی را در قالب کلمات نوشت. پس می توانم با آنچه می نویسم به سرنوشت خود جانی دوباره دهم و این چنين اندیشه ام شکل می گیرد.تاثیر کلمات شگفت انگیز است‌. پس می نويسم و شکر می کنم که هستم؛ در شهر بانوی کرامت نفس می کشم، دوستان خوبی دارم، خانواده ای مهربان دارم و دختری مهربان تر. در امواج دریای متلاطم زندگی تکیه گاهی دارم و می توانم با او به دل دریا بزنم و از امواج نترسم. می نویسم تا یادم نرود که این تلاطم ها همیشگی نیست و آرامش پس از آن بس دیدنی... می نويسم وکلمات خوب را با خود تکرار می کنم تا بدانم که سرنوشت را می شود از سر نوشت. ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/myganj/1996
اندلس اندلس سال ۹۲ هجری به دست‌ مسلمانان فتح شد و حدود هشت قرن به دست مسلمانان بود. برای غنی تر شدن این موضوع اندلس نیاز هست منابع متقدم تاریخ اندلس خوانده شود که معمولا به زبان عربی و فرانسوی است چون قبلا مستعمره فرانسه بوده اند و پس از چند قرن از ورود اسلام به اندلس هنوز هم در بخش‌هایی از اندلس به آن زبان صحبت میشد و به تدریج با ضعیف شدن اعتقادات نومسلمانان و اقدامات نادرست مسلمانان فاتح و...ریشه های اسلام در این منطقه سست شد. مورخین آن زمان به دو زبان مذکور تاریخ نوشتند.لذا تاحدودی آشنایی و بررسی این منابع لازم است. مهمترین دلیل سقوط، تفرقه و فساد اخلاقى بود در برابر آموزه‏هاى دینى، بایسته است از آن پند بگیریم. دشمنان با نفوذ در اعتقادات و فرهنگ یک ملت جنگ نرم را آغاز کردند و به تدریج مسلمانان منطقه اندلس از اسلام گریزان شدند.این ماجرا در همه جوامع اسلامی قابل تسری است و غفلت از آن خانمان سوز. ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
📚کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران شهید مطهری (ره)در بین مجمع اسلامی مهندسین در پاسخ به کتاب دو قرن سکوت عبدالحسین زرین کوب در چند جلسه مباحثی مطرح کردند که به صورت کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران در آمده است. در مقدمه این کتاب درباره وحدت و وجدان جمعی و زبان، نژاد،سنن، قومیت و جغرافیا و...صحبت شده است. ایشان عوامل وحدت را بیان می‌کنند و اینکه مهترین عامل وحدت اسلام است‌. به نظرم به جای صحبت مستقیم از فرهنگ، این مبحث را جداگانه در قالب نژاد و سنن و...بررسی کرده اند. فرهنگ آداب و رسوم، باورها، ارزش ها و اعتقادات است. هر جامعه دارای فرهنگ است و هر فرهنگ به جامعه نیاز دارد. اما این حدود سی صفحه ی مقدمه به پرداخت بیشتری نیاز دارد. لازم است به کتابهای دیگر مراجعه شود چون مطالعه مقدمه کتاب برای افراد عادی ثقیل است و نیاز به پرداخت بیشتری دارد. با دوستانم تصمیم داریم شرحی بر آن بزنیم. ✍️نجمه صالحی ان شاءالله https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
رهبری به جوانان اعتماد دارند بخشی از سخنان امروز (عید مبعث)مقام معظم رهبری(حفظه الله تعالی): "جوانان ما افسران جنگ نرم ما هستند. جوانان ما نباید اجازه بدهند که یک چنین اتفاقی بیفتد. باید امیدآفرینی کنند، توصیه به ایستادگی کنند، توصیه به تنبلی نکردن و خسته نشدن." پ.ن:این روزها زیاد یاد اتفاقات اندلس می افتم .اندلس، در سال ۹۲ ه.ق به دست مسلمانان فتح شد وبا حضور مسلمانان آنچنان رشد کرد که چشم اروپاییان را خیره کرد و آنها خود را مغلوب تمدن عظیم اسلامی دانستند. تجربه جنگ های صلیبی گاه عدم پیروزی در جنگ نظامی، دشمنان را واداشت تا با جنگ نرم اسلام و فرهنگ اسلام را در اندلس زمین گیر کنند. تضعیف ایمان و اسلام بین مسلمین و ترویج اباحی گری و تنبلی و بی تفاوتی بین جوانان.تهاجم فرهنگی نخستین حربه کلیسا بود که منجر به غروب آفتاب اسلام در اندلس شد. و اما امید، امید به فردایی روشن و ظهور منجی و فریادرس جهان، انگیزه را بیشتر می کند . فرهنگ اسلامی در جامعه ایران قوی است و قدرت ولایت قوی تر. ما می توانیم با عمل به نکات راهگشای این پیر عارف که دقیق و موشکافانه به مسائل می نگرد به راه درست دست یابیم .او به جوانان اعتماد دارد ... ✍️نجمه صالحی https://eitaa.com/joinchat/2319319119C2ce51d5673
. سلام امام زمانم! روزها از پس هم می گذرد و من به تماشای گذر عمرم و غافل از حضورت، این فراموشی، گستاخی ام را بیشتر کرده‌ است. و اما حضور، کاش درک حضورت مانع از بی تفاوتی ام میشد. حضور، چه نعمت بزرگی بود اگر با چشمانم می دیدمت.حیف! بشر کنونی از دیدار یار محروم ماند. خوشا به حال کسانی که عطر وجودت را حس کردند .گاهی آرزو می کنم کاش حداقل در عصر غیبت صغری متولد میشدم و دلخوش به دیدار نواب خاصت که چشمشان منور به نور وجودت شده است. کاش همسایه منزل حسین بن روح نوبختی بودم .نمی دانم چرا به این نائب امام زمانم ارادت خاص دارم.شاید چون نامش حسین است. حسین (ع) حرارتی در قلبم روشن می کند و خاطره سفر کربلا برایم تداعی می شود.یاحسین (ع) اکنون که از درک حضورامام محرومم، دستم را بگیر! می‌ترسم دستان غفلت چشمانمان را بگیرد! چراکه در این دوران بیش از پیش و بسیار به هوشیاری نیازمندیم... اللهم عجل لولیک الفرج پ.ن:شاعر عکس نوشته دختر دایی عزیزم_عکاس خودم ✍️نجمه صالحی @javal60
چه جالب بود این جمله فلورانس: گذشته و آینده سارقان زمان هستند. *لطفا از "لحظه" لذت ببرید، برای ناراحت بودن خیلی وقت دارید؛ پس چرا به فردا موکولش نمی‌کنید؟* (کتاب گلف بازو میلیونر:مارک فیشر) در لحظه رهاا بودن! از لحظه حال بهره بردن! از لحظه حال لذت بردن! این جمله‌ها را باید تکرار کرد، تا در عمق جان نفوذ کند. شخم زدن گذشته نه تنها امروز را نمی سازد بلکه گاهی نابود هم می کند. کاش افرادی که در گذشته مانده‌اند تکانی بخورند.افسوس گذشته چه سود؟ نمی‌دانم چرا دلم خواست بنویسم: الحمدلله علی کل حال 💚 🍃اسفند ۹۹ ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
می‌خواهم از تو بنویسم... 🌿دوستت دارم بابا🌿 پدر تویی که در قالب واژه ها تصویر نمیشوی "پ" یعنی پشت و پناه و کوه ...کوهی که خیالت راحت است جلوی باد و طوفان و سیل را می گیرد.ریزش نمی کند به موقع از آن بالا می روی کنارش می نشینی... "د" یعنی دوستی و مهر دوستی که همیشه در کنارت است و خستگی ناپذیر است حتی در شرایط سخت ..حامی تو و مادر است پدر که باشد خیالت راحت است دست طمع رقیبان و بخیلان و... به زندگی ات وارد نمی شود حواسش به تو و خانواده هست. "ر" یعنی رئیس اما مهربان و منعطف او که رییس خانواده است ولی با مهربانی مدیریت را به مادر می سپارد و خود نظارت می کند و مانند یک همراه پشتیبان مادر است.. دوستت دارم پدر...تویی که پشتیبان، دوست و بهترین رئیس زندگی منی.. حتی الان که لحظه به لحظه با تو نیستم ولی می دانم تو لحظه به لحظه دعاگویم هستی. هرچه دارم از دعای توست باباجانم💓 ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
نامه ای به خودم!! دوستی می‌گفت گاهی برای خودت نامه بنویس! رسمی ، اداری یا عاشقانه و معمولی و...فرقی نمی کند.‌ امروز می خواهم اولین نامه معمولی را به خودم بنویسم.... سلام و نور آن هم از نوع نور الهی و روشنایی و رحمت. صباح الخیر! امیدوارم حال دلت خوب خوب خوب باشد و این روزهای آخر سال را به خوبی و خوشی بگذرانی. خدا را شکر منم خوبم گاهی دلتنگ زیارت می شوم. پیمانه ی عمر سفر خیلی کوتاه است و حسرت ماندن در حرم و توقف در آن طولانی و دل، سیری ناپذیر. راستی این آخر سالی چه کارهایی میخواهی بکنی؟ برنامه ای داری؟ نگو خانه تکانی که کار نظافت فقط آخر سال نیست ... می دانم قبلا این کار را کردی وسواس به خرج نده و وقتت را برای کارهایی که دوست داری تنظیم کن. پیشنهاد میدهم لیستی از کارهایی که تا حالا کردی را بنویسی یعنی کارهایی که در سال ۹۹ انجام دادی.هر کاری مفید یا غیر مفید. روی مفیدها بیشتر تمرکز کن! خب بعدش برای کارهای سال آینده ات هم یک لیست جدید درست کن .یک سررسید هم بخر برای کارهای روزانه ات و در آن جدولی بکش و از اول صبح کارهایی که انجام دادی را بنویس یا تیک بزن اگر مفید بود که چه بهتر.. سی دقیقه های طلایی نوشتن را ثبت کن..مثلا سه تا ده دقیقه طلایی این هم با تیک زدن.سعی کن ده دقیقه های طلایی ات بیشتر شود.سی دقیقه برای سال قبل بود. وای چه خوب می‌شود قول بدهی و وقتی در جواب نامه ام می نویسی "حتما، حتما انجام می دهم" چقدر خوشحااال می شوم . از همه بهتر می دانی چیست؟ اینکه در نیمه سال به من نامه بدهی و بگویی همه کارهایی که اول سال نوشتم به نیمه سال نرسیده تمام شد . آن ها زودتر از برنامه ریزی دفتری و ثبت شده، انجام شد. وای،خیلی عالی می شود.خیلی... دوستم! خودم! وجودم! کاش بیشتر کتاب بخوانی! خلاصه ی کتاب یا حتی چکیده اش را حتما بنویس یک روزی به کارت می آید. آخ چقدر توصیه داشتم. ادامه بدهم حوصله خواندن نداری .دوباره برایت مینویسم.آنقدر قافله عمر زود میگذرد که می ترسم وقت کم بیاوریم. بماند که توصیه کردن راحت تر از عمل کردن است. اما بخواهیم می شود. ما می توانیم. قربانت نجمه ی درون!! ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کمک! رضا در صف نانوایی ایستاده بود که پیامک "کمک به دادم برس" از طرف برادرش،روی صفحه‌ی گوشی آمد. رنگ صورتش مثل لبو سرخ شد و به سرعت به سمت خانه رفت. دلشوره داشت. یاد پیامک "کمک" دوستش افتاد که دیر دیده بود و او به کما رفته بود. هرچه تماس می گرفت، حمید پاسخ نمی‌داد، نگران تر شد. قدم هایش را تندتر کرد.راه ۵ دقیقه ای برایش طولانی تر شده بود. دست و پایش جان نداشت، به سختی کلید را به در انداخت. وقتی داخل خانه شد،همه جا ساکت بود. به زحمت خود را به اتاق حمید رساند، در را باز کرد. حمید را ایستاده روی صندلی دید. با اشاره گوشه دیوار را نشان داد و گفت: "موش !موش!" ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
خرید مهمانی! رگ‌های گردن علی به اندازه یک بند انگشت باد کرده بود و گونه‌های چاقش میلرزید. لبان نخ مانند زیر انبوهی از تصاویر تکان می‌خورد. می‌خواست فریاد بزند ولی با آمدن مهمان‌ها لبش را گزید و نقاب آرامش به صورت زد و به استقبال آن ها رفت. سارا بدون آنکه به علی نگاه کند از مهمان‌ها پذیرایی و سفره را پهن کرد. ماهی‌ها با چشمان باز خود را میان سفره جای دادند همه دور سفره حلقه زدند. بوی زحم و طعم بد ماهی‌ها آزار دهنده بود ولی به رسم ادب چند لقمه‌ای را با سالاد فرو دادند. سارا تند تند گوشت ماهی ها را از استخوان جدا می‌کرد و باولع در دهانش می گذشت و وانمود می‌کرد که خیلی راضی است و اصلاً به علی که پوزخندی عصبی روی لب داشت و عصبانیتش را با لا اله الا الله قورت می داد، نگاه نمی‌کرد. دیس ماهی جلوی مهمان ها و علی تقریبا دست نخورده به آشپزخانه رفت. با رفتن مهمان ها سارا خود را به مرتب کردن ظرف ها مشغول کرد. علی با صدای بلند و لرزان گفت: همه پس اندازمان را ماهی خریدی؟ آن هم از وانتی جلوی خانه؟ مرغ که داشتیم چرا دوباره از خلاقیت‌ها به خرج دادی؟ سارا گرهی به ابروان نازکش انداخت و رشته ای از موهای مشکی اش را دور انگشت بلندش پیچید و گفت:" چه می‌دونم، فکر می‌کردم هم راحت‌تر و هم ارزان‌تر ."صدایش را آهسته تر کرد و ادامه داد:"میدونی حلوا سیاه تو بازار چنده؟" منتظر جواب نماند و چشمان درشتش را به او دوخت با صدای نازک گفت:" عزیزم چیزی نشده خودتو ناراحت می کنی" بعد هم خمیازه ای کشید و شانه های نازکش را بالا انداخت و با قدمهای آهسته به سمت اتاق رفت. دوباره علی مثل کوه آتشفشانی که گدازه هایش آماده پرتاب است، سرخ شد و با نفس های عمیق و لیوانی آب خنک خشمش را بلعید و چند استغفرالله هم چاشنی اش کرد. علی خود را روی مبل انداخت و غر غر کنان گفت :"آخه بار اولت نیست.. بارها ماجرا های رنگ و وارنگ خلق کردی .." اتفاقات گذشته جلوی چشمشانش رژه می‌رفتند ولی از صبح آنقدر آجر بالا و پایین کرده بود که توانش از دست رفت و پلکش سنگین شد و به خواب رفت. نیمه‌های شب با صدای ناله ای از خواب پرید. روی مبل نشست. سارا را دید که با رنگ پریده در میان هال قدم میزند. با دیدن علی سرش را پایین انداخت و با گریه گفت:"فکر کنم مسموم شدم منو ببر بیمارستان!!" ✍️نجمه صالحی ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
کاش مسافر زمان بودم... ✍️نجمه صالحی بغداد مرکز علم آموزی شده است. طلاب از سراسر مناطق اسلامی به بغداد آمده اند  تا نزد ابن المعلم تلمذ کنند. شیخ نجاشی، همدوره شیخ طوسی ،در قرن پنجم هجری اهل کوفه است و در بغداد زندگی می کند. این دوعالم در دوره‌ای  با هم در بغداد شاگرد شیخ مفید هستند. شیخ مفید پایه گذار مکتب جدیدکلامی است . سید مرتضی و سید رضی دو برادرند که آن دو نیزاز شاگردان شیخ مفید بودند. مادرشان آن ها را به دست شیخ مفید سپرد تا دانش بیاموزند. داستان خواب شیخ مفیدجهت تعلیم آنها هم جالب است.مادر این دو بزرگوار از سادات بودند و معتقد و معترف به علم حضرت استاد، شیخ مفید(ره) و علاقمند به تحصیل علم فرزندانش. چه سعادتی که دو فرزندش را به دست استاد سپردو چه عالمانی شدند. جمع آوری کتاب نهج البلاغه مولاجانم علی(ع) توسط سید رضی و رهبر تشیع شدن سید مرتضی، نتیجه زحمات استاد بود. بغداد آن زمان مهد علوم دینی بود و بخاطر حضور دولت آل بویه فرصت خوبی شد که شیعیان کرسی تعلیم داشته‌باشند. بعداز رحلت شیخ مفید(ره)،سید مرتضی، رهبری شیعیان را به عهده گرفت و بعد از او شیخ طوسی. شیعه وامدار تلاش بسیاری از علماست، آنهایی که در شرایط سخت برای نجات شیعه و بسط جریان تشیع مرارت ها کشیدند. کاش قدردان باشیم... علم رجال مرهون فعالیتهای علمایی همچو نجاشی و شیخ طوسی است و در دو کتاب رجال و الفهرست این دو بزرگوار به معرفی راویان و کتب شیعه پرداختند و ثابت کردند که شیعه در طول قرون متوالی بی تالیف و بی اثر مکتوب نبوده و از این اتهام مبرا هستند. مانایی و پویایی تشیع به چنین بزرگوارانی مدیون است. آل بویه هم در ایجاد این بستر بی اثر نبوده است ولی همیشه به این فکرمی کنم که آیا این باز گذاشتن فضای سیاسی در بغداد و سیاست همزیستی مسالمت آمیز با فرقه های دیگر اسلامی به نفع شیعیان بود یا ضرر آن ها؟ گاهی آرزو می کنم کاش حاکمان آل بویه بهتر تصمیم می گرفتند. فرصت مغتنمی برای شیعه به وجود آمده بود. دلم می‌خواهد به بغداد آن زمان سفر کنم و به مساجد شیعیان محله کرخ بروم و روضه سیدالشهدا (ع)را در کنار آنها بشنوم. در مسجد براثا بنشینم و سخنان شیخ مفید را ثبت کنم. بشوم میرزا بنویس شیخ مفید. مثلا چند کتاب شیخ را املا می کردم و الامالی شیخ مفید را من می نوشتم، آرزوست دیگر... کاش می شد من هم شهریه ام را از شیخ مفید می گرفتم چه برکتی داشت اگر از دست این عالم وجهی دریافت می کردم البته نمی دانم شاگرد خانم داشته اند یا نه... آرزو می کردم کاش ذهنیت شان نسبت به تعلیم خانم ها مثبت بوده باشد و اجازه تحصیل می دادند . شاید اگر آن دوره بودم با عده ای از خانم ها در خانه استاد جمع می شدیم و با التماس راضی اش می کردیم مثل مادر سید مرتضی... همزمانی این عالم با اوایل دوران غیبت کبری و حکم جالب توجه او درباره خمس جذبم کرد.به نظرم شیخ مفید فکر می کرده است که غیبت کبرای امام زمان (عج) خیلی طولانی نیست چون معتقداست که خمس یا باید به دست خود حضرت برسد و یا به دست کسی امانت بدهیم که او حتما به دست خود امام برساند یا سهم امام دفن شود و...حکم عجیبی بوده است . استاد ! ایها الشیخ! شاید اگر می دانستی که سالها و قرن ها می گذرد و خبری از رویت یار نیست، این فتوا را نمی دادی... روزها و سال ها منتظر هستیم و او نیامد البته اگر بگوییم منتظر ... شاید بهتر باشد بگوییم او منتظر تکمیل ۳۱۳ یار است ... کاش لحظه لحظه زندگی ام غرق انتظار بود... 🍃اللّٰھـُم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْـ🍃 ۶:۳۰صبح ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
قدردانی ✍️نجمه صالحی تقدیرنامه ای به پاس زحمات و همکاری در چاپ کتاب رهاورد پژوهش گرفتم و خوشحال شدم که جایی زحماتم دیده شده است.(دوباره نشانی از امام رضا جانم) چه خوب است فراموش نکنم اگر نمی توانم همیشه ولی گاهی تشکر کنم. چه خوب است مراتب سپاسگزاری خود را به همه کسانی که به گردنم حق دارند پدر و مادر و معلمین و اساتید و ... برسانم. چه خوب است که بچه شیعه هستم و لذت زیارت بهترین شیرینی جهان در کامم است. چه خوب است که در خانواده مومن و مذهبی به دنیا آمدم و در قم و در مجاورت بانوی کرامت، شهپر عفت، خواهر امام رضا جانم زندگی می کنم. چه خوب است که درمسیر طلبگی افتادم. چه خوب است از خدا تشکر کنم که آدمهای خوب در جاده زندگی ام، بیشتر از آدم های خاکستری و سیاه هستند . خدا جونم ممنونم ازت بابت همه چیزهایی که بهم دادی ... الحمدلله علی کل حال💚 پ.ن: تقدیرنامه از طرف اولین کنگره جبهه مقاومت دانشگاهیان در سالگرد شهادت سردار سلیمانی _ دانشگاه فردوسی مشهد الرضا (ع) ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
همجوار بانو ✍️نجمه صالحی روی ستون روبرو نشسته‌ام و زیباترین تصویرهای جهان مقابلم نقش می‌بندد. نسیم بهشتی چهرهٔ خسته هر بیننده‌ای را تر و تازه می‌کند. عده‌ای در امواج سنگین دریای متلاطم زندگی، راه را از طریق نور سبز فانوس حرم یافته‌اند و به این ساحل امن پناه آورده‌اند. از اطراف صدای آهسته زمزمه و گریه به گوش می‌رسد و از فاصله‌ای دورتر صدای بلند مردانه ای که ختم صلوات می‌کند .زائری نیز کام خود را با ذکر" یا فاطمه المعصومه اشفعی لی فی الجنه"شیرین کرده است. از کنارم خانمی عبور می‌کند و صدای خش خش پلاستیک و بوی ناخوشایند لباسش نظرم را جلب می‌کند. خود را با فشار زیاد به شبکه‌های فولادی می‌رساند و دستش را به آن‌ها قفل می کند. گل‌های اطراف شبکه‌ها که زنجیروار به هم متصل هستند و مانند پیچک مارپیچ بالارونده راه را تا رسیدن به گل‌های بهشتی طی کرده‌اند، انگار عطر و بوی بهشتی گرفته‌اند. با لمس این گل‌های نقره ای و گره خوردن دست در شبکه‌های فولادی این عطر بهشتی به انسان‌ها نیز هدیه می‌شود و نور بهشتی در چهره زائران هویدا. از میان زائرین پارچه‌ای به سرعت به سوی سقف ضریح پرتاب می‌شود و کنار یکی از گلدان‌های بزرگ طلایی قلمکاری می‌افتد. گلدان هایی که لطافت و پویایی زندگی را جلوه گر هستند.تاج طلایی بالای ضریح، چه زیبا قدرتش را به رخ زمینیان می کشد. در پایین ضریح دختری چادر مادرش را محکم گرفته و با تعجب اطرافش را تماشا می‌کند و خود را روی سنگ‌های مرمری سُر می‌دهد. خانمی با سرعت از کنار او عبور می کند. پایش به پای دخترک گیر می کند، نزدیک است به زمین بخورد که تعادلش را حفظ می کند. خادمی که با صدای آرام و دلنشین زائرین را راهنمایی می کرد، پرک به دست، کنار دخترک آمد،شکلاتی به او داد و او را آرام از زمین بلند کرد. با صلوات بلند خانمی، سرم به سوی او می‌چرخد. نگاه او بر روی کتیبه‌هاست جملات زیبا روی کتیبه‌ها و خط زیبای نستعلیق قلم کاری شده و آیات سوره انسان شکوه وصف ناپذیر خاندان پیامبر و ویژگی ابرار و بهشت پاداش نوید می‌دهد. با دعای "یا فاطمة اشفعی لنا فی الجنه" که زینت بخش اطراف ضریح است، صدای آمین فرشته‌ها را می‌شنوم و می‌بینم که بانوی کرامت به شوق دیدار آغوش گشوده و زائران همچون پرندگانی به سوی او پر می‌کشند. با صدای تلق و تولوق، نگاهم به سوی صدا چرخید. پسرکی با کاپشن سورمه ای کنار کتابخانه حرم ایستاده است. مهرها ی کوچک و بزرگ این دوستان عزیزم را زیر و رو می کرد و می‌خندید.با نگاه تند مادرش از این کار دست کشید و ناراحت به سقف خیره شد. نگاه من هم به سقف گره خورد. آیینه‌کاری های سقف، نور لوسترها را مضاعف کرده بود.پسرک با انگشتان کوچکش آینه ها را می‌شمرد. سر و صدایی از پشت سرم شنیدم. خادم ها برای نظافت آمده بودند یکی از آنها کنارم آمد و من را از کنار ستون برداشت و در جامهری گذاشت. نفسی تازه کردم، عطر و بوی اینجا را هیچ جا استشمام نکرده ام. سلامی به دوستانم کردم و نگاهم به بالای سرم بود. دوباره منتظر نشستم تا با دست زائری از خانه‌ام بیرون بیایم و به تماشا بنشینم. چه خوب است که اینجا هستم. اینجا باید با وضو وارد شد! اینجا حرم امن اهل بیت پیامبر (ص) است! اینجا بوی بهشت می‌دهد! اینجا خود خود بهشت است!! اینجا حرم دختر موسی بن جعفر (ع)، فاطمه معصومه (س) است! 🕊السلام علیک یا فاطمة المعصومه اشفعی لنا فی الجنة🕊 ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60
من یک مادرم اما نه یک مادر معمولی ✍️نجمه صالحی لذت نوشته ی خوب مثل تولد نوزاد است، برای به دست آوردن لذت نوشته ی خوب، زحمت و مداومت و پشتکار لازم است. نویسنده ای می گفت:" تولد نوشته خوب مثل تولد نوزاد است یعنی نه ماه و نه روز باید برایش زحمت بکشی و هر روز بنویسی و بنویسی و بنویسی تا بعد از این زمان نوشته ات متولد شود. تازه بعداز تولد این نو نوشته کار تو شروع می‌شود. باید به نوشته های نه ماه قبلت سر بزنی و ببینی چه نوشته ای و آن ها را پرورش بدهی . یادت باشد که در این نه ماه نوشتن درباره هر موضوعی که میخوانی یا کشف جدید یا علاقمندی هایت بنویسی و این نوشتن را ترک نکنی ولی سعی کن دلنوشته ننویسی." حرفش را پسندیدم، من اکنون در حال خلق نوشته ام هستم، روزی نیم ساعت نوشتن را ترک نمی کنم و اگر اینطور شد و نوشتن را ترک کردم، خودم را جریمه می کنم. وقتی نوشته ای دلچسب باشد حس تولد فرزند را دارم. این حس را به خوبی درک می کنم و منتظرم تا چند ماه دیگر فرزند قلمم به دنیا بیاید ... من یک مادرم،من منتظر تولد فرزندی هستم تا او را پرورش دهم ، من منتظرم. ــــــــــ❁●❁●❀❀●❁●❁ـــــــــــ @javal60