eitaa logo
زندگی شیرین با شهدا
257 دنبال‌کننده
15.5هزار عکس
8.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
یک حس ناب ... فرهنگ و کار فرهنگی در کلام امام خامنه‌ای عشق ،امید ، زندگی ،شهادت، رشادت .... و رسیدن به آرامشی شیرین مهمان ما در کانال ... زندگی شیرین با شهدا باشید🍁 @zendekisherinbashohada1396
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 #هفته_بسیج را به بسیجیانی که، به #عشق و به #فرمان رهبر بسیجی شان بسیج شدند و در #لباس بسیج ، #بسیجی ماندند مبارک باد .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نماهنگ "جبهه های حق" 🔹کاری از خواننده ، اسماعیل شبرنگ
زحمت کشیدم با تصادف نمیرم همیشه کمربندش بسته بود و با سرعت کم رانندگی می کرد.😊🌸 یکی از همسنگر هایش بعد از می گفت: ((من بستن کمربند ایمنی را در سوریه از محمودرضا یاد گرفتم.☺️ تا می نشست پشت فرمان،کمربندش را می بست🌹 یک بار به او گفتم: اینجا دیگر چرا میبندی؟ اینجا که پلیس نیست گفت: می دانی چقدر زحمت کشیده ام با تصادف نمیرم یاد شهدا با صلوات🌹 برگرفته از کتاب تو شهید نمیشوی پ.ن: مرگ تاجرانه میطلبد و همواره مواظبت میکند😊🌸
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... *
✅فرزند ، در خط مقدم 💯حجت الاسلام ذوالنور: 💠 سردار فضلی نقل می‌کرد که ما می‌خواستیم به یک بهانه‌ای در نباشد. چون آقا آن زمان بودند و چون عملیات برون مرزی بود ، احتمال اسارت زیاد بود و تبلیغات علیه نظام می شد ، که پسر رئیس جمهور را کردیم. یکی از برادران گفت : من می‌دانم اگر ایشان نداشته باشد ، نمی‌تواند در عملیات شرکت کند. این موضوع را به یکی از بسیجیان هم سنگرش در میان گذاشتیم و به او چنین کاری را دادیم که هر طور شده عینک ایشان را بشکن . این هم دو دسته عینک ایشان را کاملاً . ولی هنگام به خط شدن ، دیدیم پسر آقا هم در صف حضور دارد ، دیدیم با ، دو سر عینک را به پشت سرش بسته و آماده حضور در عملیات شده است. 📚 شمیم خاطره ها ، ص ۱۹۹ 📚 خاطرات سبز ، ص ۱۳۸ 📷 در تصویر ، شخص عینکی ( چهارمین نفر از سمت چپ ) ، حجت الاسلام سید مجتبی خامنه‌ای می باشد .
『🌿』 ‌ ‌بسیجے‌پایان‌ندارد! بسیجے‌شهید‌است‌حتے‌قبل‌ازشهادتش؛ بسیجےها هرکدامشان‌قبل‌اسمشان ‌یك‌شهیدکم‌دارند!♥️✨ 💙📿
🔰رهبر انقلاب: افتخار خودِ من این است که یک بسیجی باشم. 💠آیت‌الله خامنه‌ای: افتخار خودِ من این است که یک باشم؛ سعی کرده‌ام این‌جوری عمل کنم. ♦️سال آخر ریاست جمهوری -دو، سه ماه مانده بود به آخر ریاست جمهوری من- در یکی از دانشگاه‌ها برای یک جمع دانشجو صحبت میکردم و به سؤالات پاسخ میدادم؛ یکی از سؤالات این بود که شما بعد از ریاست جمهوری قصد دارید چه کار کنید و شغلتان چه باشد؟ گفتم: اگر امام به من بگوید برو بشو رئیس عقیدتی سیاسی فلان پاسگاهِ مرزىِ منتهاالیه جنوب شرقی کشور، من با افتخار میروم آن‌جا و مشغول خدمت میشوم! 🔹اگر این کار از من بر می‌آید و این کار را از من می‌خواهند، من حاضرم و به آن‌جا میروم؛ توطین نفس کردم. این را از باب اینکه شما فرزندان من هستید، به شما دارم میگویم. صحبت پدر فرزندی است؛ نمی‌خواهم راجع به خودم صحبت بکنم. هر جا و در هر زمانی به شما نیاز هست، آن‌جا حاضر باشید. این می‌شود بسیجی؛ بسیج یعنی این. 📆۸۶/۲/۳۱ 🗓 انتشار به مناسبت آغاز 🔹🔸🔹🔸🔹🔸🔹
بسیجی_mixdown.mp3
5.77M
🌠☫﷽☫🌠 🔸بسیجی یعنی علی (ع)... 🔹منطق بسیج و بسیجی... 🔸مصداق واقعی یعنی حاج قاسم... 🔊جناب آقای سجاد مروتی گرامیباد امام خامنه ای: 🔻 است
43.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تقدیم به همه بسیجیان گمنام و بی ادعا نام اثر : ۸۵ میلیون بسیجی خواننده : علیرضا میدانی همخوانی:گروه ساقی کوثر قم شاعر : داود رحیمی آهنگساز و تنظیم کننده : سید مصطفی القیس تدوین : سید محمد مهدی خدا پرستان تهیه کننده : محمد باقری تهیه شده در قرارگاه فرهنگی اجتماعی ۱۹ دی استان قم بمناسبت هفته بسیج ۱۴۰۱ برسد به دست تک تک بسیجیان استان قم و کل کشور
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... * سی و دومین