eitaa logo
زندگی شیرین با شهدا
243 دنبال‌کننده
16.7هزار عکس
8.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
یک حس ناب ... فرهنگ و کار فرهنگی در کلام امام خامنه‌ای عشق ،امید ، زندگی ،شهادت، رشادت .... و رسیدن به آرامشی شیرین مهمان ما در کانال ... زندگی شیرین با شهدا باشید🍁 @zendekisherinbashohada1396
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 سنگری ساختیم برای جامونده‌ها .... ☘ سنگری برای آمادگی سربازی مولا .... 🍁 سنگری برای شناختن لباس خاکی‌ها .... 🌹سنگری با عطر لاله‌ها .... 🌷 سنگری از جنس خون شهدا ..... 🔴 در فـضـای مـجـازی " رزمـنـدگـان " یـعـنـی ! " با وضو وارد شو ، اینجا پادگان ِ دوکوهه است ... پادگان ِابوذر ... اینجا اُردوگاه کرخه است ... اُردوگاه کوزران ... کارون ... اروند ... 🔶 در فضای مجازی " رزمندگان " یعنی ! رملستان ِ فکه ... کانال ِ کمیل ... شرهانی ... طلائیه ... مجنون ... ❤ " رزمندگان " یعنی ! پناه گرفتن در پس ِ خاکریزهای شلمچه در شب ِ عملیات ِکربلای پنج ... یعنی پناه گرفتن در سنگرهای طلائیه برای در امان ماندن از ترکش‌های " دنیای مجازی" ... 🔷 " رزمندگان" یعنی ! عبور از سه راه ِ شهادت ... عبور از شط ِ اروند و بهمنشیر ... یعنی صعود به ارتفاعات ِ بازی دراز ... ♦ " رزمندگان " یعنی ! اینجا هورالعظیم است ... باید بروی اطلاعات عملیات برای شناسایی دشمن ... باید بروی گردان ِ تخریب ... آموزش ببینی ، برای خنثی کردنِ مین‌های اطرافت در فضای مجازی ! 🎪 ای همسنگر ِ من در " رزمندگان " ! 📲 ای افسر ِ جنگ ِ نرم ِ آقا ! بـا تـوأم ..! 🗣 حواست هست " آقـا " از تو چه میخواهد ؟ 📝 مطالب ِ سنگرت را مرور کن و ببین چه مطالبی را انتشار داده‌ای ! 🌷 فضای مجازی هم گـلـسـتـان ِ شـهـدا میخواهد ... 🌹 آیـا سـنـگـرت بـوی " شـهـادت " مـیـدهـد و تـو از " شـهـدایـی " ؟؟
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... *
کاش می‌شد بچه‌ها را جمع کرد آن روزها را گرم کرد کاش می‌شد بار دیگر رفت عشقی کرد و تیری خورد و رفت… شادی روح و امام صلوات‌🌹
27.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ، من بود. گاهی وقت ها می شد ساعت ها با هم بودیم و درددل می کردیم. او کسی نبود که دیگر دلش بخواهد  در این بماند ولی ماند و تا زمانی که ماند ، مثمربه ثمر بود. در بودیم، بیرون از نشسته بودیم ،من پشت عراقی ها بودم و مسلم رو به خاکریز عراقی ها روبروی من نشسته بود ،یکدفعه پشت سرهم ، پشت خاکریز ما به نشست. من دیدم مسلم، از زمین بال بال می زند و فریاد می زند ، .... تا گفت ،یا حسین... شانه سمت چپ من از پشت کتف ، ضربه ای بهش خورد که چرخیدم و از پشت سر به زمین افتادم. با این یاحسینی که گفت، من گفتم که حتما دیگر شدم!! صدا زد بلند شدم نگاهش کردم و گفتم چی شده آقامسلم؟! از پشت کتفم ،به اندازه یک کف دست چسبیده بود، را سوزانده و لباس را هم سوراخ کرده و چسبیده بود به کتفم. مسلم این ترکش را دیده بود که به من میخورد‌. خیلی و بود برای نیرو هایش... چقدر این بودند و هنوز هم این محبت هست ، جاری و ساریست... * سی و دومین