❓سوال: آيا انگيزه پيامبر(ص) در ازدواج با خديجه، ثروت وي بود؟ چرا خديجه با وجود خواستگاران ثروتمند با پيامبر(ص) كه از ثروت و مال چنداني بهره مند نبود، ازدواج كرد؟
✍️ پاسخ: در ازدواج هاي پيامبر عوامل متعددي تأثير گذار بودند كه هيچ يك از آنها معيارهای مادي نداشت كه در بحث فلسفه چند همسری بيان شد. در خصوص ازدواج پيامبر با خديجه علت اصلي، #پاكدامني و #عفت و #فضايل_معنوي_و_انساني #حضرت_خديجه بود. در اين پيوند زناشويي انگيزه دو طرف در تن دادن به آن، برتري هاي معنوي و انساني بود كه هر يك در شريك زندگي خود مي ديد. صفحات تاريخ گواهي مي دهد كه خديجه از زنان #پاكدامن و با #عفت بود تا آنجا كه در #دوران_جاهليت به او لقب "#طاهره" داده بودند.(۱)
او به مقتضاي پارسايي و پاكدامني اش همواره خواهان شوهري با تقوا و پرهيزكار بود. از گفتار و كردار خديجه به دست مي آيد كه علاقه وي به پيامبر بر محور ارزش هاي پاك انساني و صداقت و امانتداري پيامبر مي چرخيد، كه فهميده مي شود انگيزه ازدواج وي با پيامبر فراتر از مسائل مادي بود. اگر عنصر ماديت در ازدواج خديجه تأثيرگذار بود، مي بايست با يكي از خواستگاران ثروتمندش ازدواج مي كرد. بسياري از ثروتمندان، علاقه مند به ازدواج با او بودند و از وي خواستگاري كرده بودند.(۲)
حضرت خديجه در يكي از اولين گفت وگوهاي خود با پيامبر، علت علاقه و انگيزه ازدواج خود را چنين ابراز نمود:
به تو علاقه مند شدم، زيرا با من خويشاوندي(۳) و ميان قومت از #شرافت بسياري بهره مند هستي، نيز نزد قبيله ات به #امانتداري شهرت داري و داراي #اخلاق_نيكو و با #صداقت مي باشي (۴)
در مورد ردّ انگيزه مادي ازدواج پيامبر(ص) با خديجه مي گوييم:
۱- اگر ازدواج مبتني بر اموال خديجه بود، دشمنان پيامبر كه از هيچ بهانه اي براي ضربه زدن بر شخصيت ايشان فروگذاري نمي كردند، از آن بهره مي گرفتند، و حضرت را به دنياگرايي متهم مي كردند، در حالي كه در تاريخ خبري از اين گونه حرف ها نيست.
۲- در برخي نقل ها آمده است كه حضرت خديجه، خود ابتدا پيشنهاد كرد كه با حضرت جهت ثروتش ازدواج نمايد.(۵) اگر اين نقل درست باشد، پيامبر به خديجه گرايش پيدا نكرد، بلكه حضرت خديجه بود كه به سوي پيامبر گام برداشت، آن هم با انگيزه پاكدامني و فضائل معنوي و انساني كه در حضرت مشاهده كرد.
۳- بارها پيامبر(ص) از فضايل اخلاقي و كرامت انساني خديجه سخن گفت تا آنجا كه فرمود: "خديجه از زنان با فضيلت بهشت است(۶) و خداوند توسط جبرئيل به او سلام مي رساند".(۷) اين گونه ستايش، بيانگر معنويت و جايگاه والاي خديجه(س) است.
۴- آناني كه با انگيزه مادي به ازدواج تن مي دهند، نوع زندگي و توجه آنان به ماديت است، در حالي كه رفتار و كردار خديجه با پيامبر(ص) بر خلاف دنيا پرستي است و هميشه صفا و صميميت و وفا و يگانگي در اين خانواده حاكم بود. خديجه در دوران عبادت پيامبر در غار حرا هميشه مراقب حضرت بود و براي حفظ جان و جايگاه پيامبر تمامي سختيها را تحمل كرد. او هميشه آماده بود حتي كوچكترين تمايلات حضرت را كه به زبان هم نمي آورد، انجام دهد، چنان كه وقتي ديد حضرت به "زيد بن حارثه" كه آن هنگام به عنوان برده نزد خديجه به سر مي برد، علاقه دارد، او را به حضرت رسول بخشيد. (۸)
اگر پيامبر با هدف دستيابي به ثروت حضرت خديجه با آن بانوي گرامي ازدواج كرده بود، مي بايست پس از ازدواج اين هدف و انگيزه جلوه مي كرد و با مال و ثروت خديجه به زندگي زاهدانه پايان ميداد و در ناز و نعمت زندگي مي كرد، در حالي كه زندگي پيامبر از رفاه گرايي و فرو رفتن در ناز و نعمت به دور بود و حضرت همواره در پي امور معنوي و زندگي زاهدانه بود.
اين دلايل نشان مي دهد كه ازدواج آن دو بر اساس ارزش هاي الهي - انساني شكل گرفت، نه امور مادي و هواهاي نفساني!
پي نوشت ها:
۱- الطبقات الكبري، ج۸، ص۱۵؛ زوجات النبي و اولاده، ص۴۸.
۲- ابن هشام، السيره النبويه، ج ۱، ص ۱۳۲؛ الطبقات الكبري، ج۱، ص۱۳۱؛ عيون الاثر، ج ۱، ص ۷۱ و ۷۲؛ تاريخ طبري، ج ۲، ص ۳۵؛ سيره ابن كثير، ج۲، ص۲۶۳؛ البداية و النهاية، ج ۲، ص۳۵۸؛ كشف الغمه، ج ۲ ، ص۱۳۲.
۳- همان گونه كه در آغاز بيان شد، "قصي" جد چهارم پيامبر و جد سوم خديجه است.
۴- اسدالغابه، ج ۵، ص۴۳۲.
۵- سيره ابن هشام، ج۱، ص۲۰۴.
۶- صحيح بخاري، ج ۴، ص ۱۳۱؛
مجمع الزوايد هيثمي، ج ۹، ص ۲۰۱ و ۲۲۳؛ سير اعلام النبلاء، ج۲، ص ۱۱۵ و ۱۱۶.
۷- سير اعلام النبلاء، ج۲، ص۱۱۶.
۸- همان، ص۱۰۲؛ طبقات الكبري، ج۱، ص ۴۹۸.
eitaa.com/zendgizanashoyi
animation.gif
334.5K
سالروز وفات
بزرگ بانوی اسلام،
سرچشمه کوثر
حضرت خدیجه کبری علیهاالسلام
تسلیت باد.
eitaa.com/zendgizanashoyi
🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹
#عاشقانه_ها
عشق تو ❤️❤️
مثل هواے دم صبح میماند
تازه ام مے کند! 🌸
ڪافیست ڪمے تُ را نفس بکشم 😌
ڪافیست ریه ام را
از دوست داشتنت پُر کنم 😍
❤️eitaa.com/zendgizanashoyi
💞🌹💞🌹💞🌹💞🌹💞
#عاشقانه_ها
در اشتیاقِ دیدنِ چشمانِ ساده ات
گاهی چه قدر ساده دلم تنگ میشود
بینِ دل و نگاه و لب و چشم و گوش من
حتّی سرِ خیالِ تو هم جنگ می شود
💖💖💖💖💖💖💖
هیچ بوسه ای😘
مثل بوسه ی دلتنگی قشنگ نیست😘😘
❤️eitaa.com/zendgizanashoyi
🎀 سیاست های زنانه 🎀👠
#سیاست_های_زنانه
هنگام ناراحتی وقتی همسرتان از شما می پرسد "چی شده؟" نگویید: هیچی... بلکه با او حرف بزنید، تا وی از مشکل شما باخبر شود و با شما همدلی کند!
اما سوء تفاهم هایی که پیش میاد رو سعی نکنید با اس ام اس رفع کنید تماس بگیرید و حرف بزنید لحن و نوع بیان خیلی تأثیر گذاره!
eitaa.com/zendgizanashoyi
#روانشناسی
✅ تحقیقات روانشناسان بر روی ۲ هزار زوج، نشان داد که زن و شوهری که قبل از خواب همدیگر رو در آغوش گرفته و میبوسند خوابشان ۴ برابر عمیق تر از دیگران است!
eitaa.com/zendgizanashoyi
🖇 ثواب افطار دادن به مؤمنین در ماه مبارک رمضان
✿ حضرت رضا علیه السلام از پدران گرامی خود از امیرالمؤمنین علیهم السلام نقل می کند که رسول خدا در خطبه ای چنین فرمود:
❗️ اى مردم!
هر كس از شما در اين ماه روزه دار مؤمنى را افطار دهد در پيشگاه خداوند پاداش آزاد كردن بنده ای براى او خواهد بود و موجب آمرزش گناهان گذشته اش مى شود عرض شد:
اى رسول خدا!
همه ما بر اين كار توانا نيستيم!
فرمود: از آتش جهنّم خود را نگاه داريد، هر چند با افطار دادن نيم خرمايى. از آتش جهنّم خود را نگاه داريد، هر چند با افطار دادن يك جرعه آب باشد.
📚 بحارالأنوار، ج ۹۶، ص ۳۵۷
eitaa.com/zendgizanashoyi
#داستان_زندگی
سلام منم میخوام قصه ی زندگیمو براتون تعریف کنم
منم مثل خیلی ها توی زندگیم سختیهایی داشتم ناراحتی هایی بوده اشکهای شبانه ای بوده
پدر مادرمو وقتی خیلی کوچیک بودم از دست دادم من موندمو یه برادر که کل زندگیم شد چه شبهایی تو بغلش گریه میکردم و بهونه ی مامانمو میگرفتم اون موقع که من ۵ سالم بود داداشم ۱۶ سالش بود
چیزی کم نداشتیم جز پدر مادر که خداروشکر داداشم هیچ وقت نزاشت کمبود پدرمادرمو حس کنم در همه ی شرایط کنارم بود هیچ وقت اشکمو درنیاورد ناراحتم نکرد روزها که میگذشت و من بزرگتر میشدم حسم به داداشم بیشتر میشد انگار دنیامه یا اینطوری بگم انگار بابام بود
یه شانس دیگه ای هم که آورده بودیم از لحاظ مادی چیزی کم نداشتیم که محتاج کسی باشیم
برای همینم صبر داداشم خیلی بیشتر شده بود
تمام وقت داداشم برای من بود هیچ وقت برا خودش زندگی نکرد همه جوره هوامو داشت کلاس اول بودم که روز اول مدرسه رو با داداشم رفتم گریه میکردم نه اینکه از مدرسه بترسم از اینکه نکنه داداشم بره و منو اونجا تنها بزاره 😔 داداشم منو بوسید و بهم قول داد که وقتی مدرسه تموم شد اون اولین نفری باشه که من میبینم 😍 همینطوری هم شد هر روز منو مدرسه میبرد و موقع تعطیلی اولین نفر بود یادمه آخر هفته ها منو شهربازی می برد کلی بهمون خوش میگذشت
شبها پیش داداشم میخوابیدم اما صبح که چشمهامو باز میکردم اون تو اتاق خودش خوابیده بود همه چی قشنگ بود
داداشم بعد از تموم شدن درسهاش شروع به کار کرد علاقه ی زیادی به ورزش های رزمی داشت برای همین کارشو در زمینه ی ورزشهای رزمی شروع کرده بود کم کم یه باشگاه بزرگ راه انداخت که همه کاره ی اونجا خودش بود
شخصیت جالبی داشت هیچ وقت ناراحت و عصبی بودنشو خونه نمیاورد با همه کس رفت و آمد نداشت اهل هیچی نبود جز سیگار ♀ که اونم بعدها فهمیدم میکشه با من خیلی خوب بود تمام حرفهام درد و دلهام و به اون میگفتم یه وقت هایی از دوستهام میشنیدم که با برادرشون دعواشون شده تعجب میکردم 😐 مگه میشه آدم با برادرش دعوا کنه یا با هم قهر کنن 🤔یادمه یه روز از خواب بیدار شدم قرار بود صبح ساعت ۸ داداشمو بیدار کنم طفلی خسته بود چند بار صداش زدم تا بیدار شه اما خواب بود که یهو شیطنتم گل کرد یه لیوان آب ریختم روش ♀ از خواب پرید صداشو بلند کرد که اح چیکار کردی 😔 ترسیدم اون اولین ترسی بود که تجربه کردم همون موقع داداشم بغلم کرد ازم عذرخواهی کرد تا حالا ندیده بودم که عصبی بشه میدونم اشتباه از من بود ولی بغض عجیبی تو گلوم بود
دبیرستانم تموم شد واسه کنکور آماده میشدم استرس زیاد داشتم اما تنها کسی که آرومم میکرد حرفهای داداشم بود
درسهام عالی بود همیشه شاگرد اول بودم دختر آرومی بودم جز بعضی وقتها که شلوغ میشدم ولی رو هم رفته همه ازم راضی بودن خیلی از دوستهام دوست پسر داشتن اما من نه همه بهم میگفتن مثل این عقب افتاده ها چرا از دوست پسر فراری 😒 یادمه به داداشم گفتم 😂😂 اینطوری گفتم 😁 داداش من اگه دوست پسر داشته باشم تو ناراحت میشی 😉 داداشم خیلی خونسرد و آروم بهم گفت خوشگله هر چیزی راه رسمی داره بشین تا یه چیزی و بهت بگم منم نشستمو اینطوری بهم گفت که #دختر یعنی #زیبایی_خدا یعنی #احترام یعنی #پاکی یعنی #عشق ☺️اگه پسرها واقعا اونارو بخوان مطمئن باش همه کار میکنن که به عشقشون برسن واسه به دست آوردن هر چیزی مخصوصا عشق باید قید خیلی چیزهارو زد و تمام تلاشتو بکنی که به عشقت برسی ♀اگه هم برای سرگرمیه که امروز عاشق میشی و فردا فارغ
بهم گفت تو الان تمام فکرت باید به کنکورت باشه نه چیز دیگه ای مطمئن باش اگه کسی تو رو بخواد با زمین و زمان میجنگه که تو رو به دست بیاره آخرش هم بهم گفت 😤 برو یه چایی برام بریز از این حرفها هم دیگه نشنوم 😅
همون شد اما امان از دل داداشم چند وقت بود که با یکی رفیق شده بود آقا رضای خودمون 😜 وای نگم براتون هزارماشاءلله تمام خصوصیاتش با داداشم یکی بود انگار جفت هم بودن داداشم اسمش علی یه وقتهایی دوستهاشون به اسم علیرضا صداشون میکردن مثل یه روح در دو بدن 💪 هر دو ورزشکار هردو مودب هردو خوشتیپ هر دو جیگر 😉
از اولین باری که من دیده بودمش بگم براتون که من از کلاس برمیگشتم که داداشم و آقا رضا خونه بودن 🙈 داداشم یه اخلاقی داشت محال بود دوست و رفیق بیاره خونه
اما آقا رضا یه چیز دیگه ای بود 🙊اومدم تو خونه از جاش بلند شد سلام کردم و جواب سلاممو داد سرش پایین بود طفلی 😍 اونجا بود که دلم لرزید بدبخت شده بودم واسه هر لحظه دیدنش دعا میکردم
باور کنین همه چی تموم بود خب هر دختری هم جای من بود عاشقش میشد ♀یه آقا رضا بهش میگفتم صدتا آقا رضا از بغلش بیرون میزد 😍 کنکورمو دادم موقع نتایج هیچی برام مهم نبود اصلا انگار نه انگار آدم عاشق نمیدونه روز و شب چیه تا اینکه اسممو دیدم 😍پرستاری قبول شده بودم از این خوشحال شده بودم که اون روز مطمئنم رضا رو میبینم 😅
کلی خوشحال شد رضا هم پیشش بود گوشی رو از داداشم گرفت و بهم تبریک گفت حالا منو میگی ذوق داشت خفه ام میکرد نه برای قبولی برای حرف زدن با رضا 🙈 اون شب ۳ تایی رفتیم بیرون خیلی بهمون خوش گذشت عه عه عه یادم رفت بگم اینو داداشم تازگیا با یه خانمه آشنا شده بود که از همسرش جدا شده بود خیاط بود یه دختر ۳ ساله هم داشت که با پدرش زندگی میکرد و فقط هفته ای یه بار اونم جمعه ها میتونست دخترشو ببینه نرگس اسمش بود خانم خوبی بود اما من نمیدونم حسادت بود یا چیز دیگه ای احتمالا دلم نمیخواست داداشمو باهاش قسمت کنم 😁 روزهامون همینطوری پشت سر هم میگذشت مهمونی ها گشت و گزار مسافرت ها دور همی ها بعضی وقتها هم تو خودمون بودیم و کسی با کسی کاری نداشت و زندگی رو میگذروندیم
داداشم قرار عقد و گذاشته بود حالا من حسودیم گل کرده بود از اینکه باهاش بیرون میرفت یا براش چیزی میخرید یا حتی تلفنی باهاش حرف میزد من اشکم درمی اومد خیلی لوس بودم 😝 داداشم برا اینکه بیشتر از این عذابشون ندم یه کاری میکرد که بیشتر با من باشه تا با نرگس خانم 😤 یه روز رضا صدام کرد بهم گفت که میخوام ببرمت بیرون یه دور بزنیم 😍 منم از خدا خواسته قبول کردم آماده شدمو رفتیم توی یه پارک نشستیم دوتا بستنی بزرگ گرفت مثل این بچه های کوچیک خوردم 😕 رضا فقط نگام میکرد لبخند رو لبهاشو میدیدم تا اینکه بهم گفت غزل چند سالته؟؟؟♀ گفتم وا این چه سوالیه نکنه فکر کردی من بچه ام
خیلی صبورانه جوابمو داد و شروع کرد به حرف زدن
که تو یه خانم شدی دختر فهمیده ای هستی شرایطتو میدونم میدونم علی همه زندگیته ولی بهش حق بده که اونم بخواد به فکر زندگیش باشه
یهو دلم لرزید و چشمهام از اشک پر شد
طفلی رضا از اینکه گریه میکردم ترسیده بود همش میگفت غلط کردم ببخشید نمیخواستم ناراحتت کنم اما من واسه حرفهاش ناراحت نشده بودم از این ناراحت بودم که توی زندگی داداشم هیچی واسه خودش نخواسته بود اولین باری بود که میخواست به فکر زندگیش باشه بعد من احمق اون همه اذیتش میکردم 😔😔😔😔
eitaa.com/zendgizanashoyi
ادامه دارد
#خانوما_بدونن
خیلی وقتها مردهایی کاملاً وفادار را دیدهام که فقط بخاطر اینکه همسرشان بیاندازه آنها را متهم به خیانت کرده است، دست به خیانت زدهاند
آنها به نقطهای رسیدهاند که فکر کردهاند وقتی اینقدر باید برای کاری که نکردهاند متهم شوند، پس بهتر که آن کار را انجام دهند. در چنین مواردی خیلی ناراحتکننده است که ببینیم ترس از خیانت همسر باعث شده که بدترین ترس او به واقعیت تبدیل شود
وقتی اعتمادی شکسته میشود، دوباره اعتماد کردن خیلی سخت است. همه چیز به گرفتن یک تصمیم هوشیارانه از اعتماد به کسی برمیگردد. باید از خودتان بپرسید، شفافیت در یک رابطه به چه معناست؟
آیا چک کردن گوشیهای همدیگر نشانه شفافیت است یا عدم امنیت؟ این چک کردنهای مضطربانه هیچ جایی در یک رابطه شفاف ندارد
eitaa.com/zendgizanashoyi