#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#پارت_ششم
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
نمیدونم تواون سیگار لعنتی چی بودکه بعد از چند ساعت ازخودم بیخودشده بودم همش دوستداشتم شیطنت کنم بالاپایین بپرم بعدشم کاری که نباید بشه،شد..صبح وقتی چشمام روبازکردم زدم زیرگریه باصدای من نیمابیدارشد.باصدای گریه ی من نیمابیدارشدشروع کرددلداری دانم گفت من پای کاری که کردم هستم چون دوستدارم..نمیدونم چرا اون لحظه ازحرفهاش این روحس میکردم که عمدا اینکارروکرده که من رومجبورکنه باهاش بمونم..خلاصه نیما انقدر قاطعانه حرف میزدبهم دلگرمی میدادکه یه کم اروم شدم اماحقیقتش رو بخواید ته دلم ازش دلخور بودم .هرچندکسی که وارد اینجور جمع ومهمونیا میشه باید احتمال این چیزهاروهم بده..اون روز نیماگفت نمیخوادبیای شرکت اگردوستداری ببرمت خونه مجردی خودم که استراحت کنی بعدظهرمیرسونمت خونتون که کسی هم شک نکنه..با اینکه حالم خوب نبودو واقعا احتیاج به استراحت داشتم گفتم نه میام شرکت.. اون روزنیماهمه جوره هوام روداشت نمیذاشت زیادکارکنم بعدظهرم من رورسوندخونه..
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال _زندگی_زیباست❤️
💫@zendgizibaabo💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
از بزرگی پرسیدند:
درمانـده ترین مردم چه کسی است؟
گفت:
کسـی است که از یـافتن دوست،
نـاتوان است
و درمانـده تر از او
کسـی است که به دوست دست یابد
و نتواند او را نگه دارد.
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
به غم
کسی اسیرم
که ز من
خبر ندارد
عجب از
محبت من
که در او
اثر ندارد
غلط است
اینکه گوید
بدلی ره
است دلرا
دل من ز غصه
خون شد،
دل او خبر ندارد.
وحشی بافقی
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#پارت_هفتم
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
انقدرحال روحیم خراب بودترس ازاتفاقی که برام افتاده بودروداشتم که ازخواستگاریه شب قبل افسانه چیزی نپرسیدم یه راست رفتم تواتاقم خوابیدم.نمیدونم دقیقاچندساعت خوابیده بودم که باصدای جیغم مامانم امدتواتاقم خیس عرق شده بودم مامانم خیلی ترسیده بودیه لیوان اب برام اوردگفت چته افسون تمام بدنم میلرزیدازاون خواب لعنتی تنهاچیزی که یادم میومداین بودکه ازیه چاه اویزون شده بودم دستم روبه زورلبه ی چاه نگهداشته بودم داشتم میفتادم..افسانه بالاسرم وایستاده بودهرچی التماسش میکردم کمکم کنه فقط نگاهم میکردمیخندید..الان که به گذشته فکرمیکنم میبینم اون خواب یه نشونه بودبرام که من نفهمیدمش..خلاصه اون شب گذشت من فرداش رفتم شرکت نیماهمون روزبهم یه رینگ طلابهم دادگفت بندازش تودستت که بدونی من سرحرفم هستم همیشه باهاتم..به ناچارازش قبول کردم اماقلباهیچ حسی بهش نداشتم یه جورای ازش متنفربودم فکرمیکردم مجبورم کرده قبولش کنم..
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال _زندگی_زیباست❤️
💫@zendgizibaabo💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#پارت_هشتم
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
اون روزکه برگشتم خونه مامانم گفت اخرهفته بله برون افسانه است برای پنجشنبه مرخصی بگیرکه به کارهات برسی شایدباورتون نشه امابازم از جریان خواستگاری واینکه کی هستن هیچی نپرسیدم اصلابرام مهم نبودانقدرذهنم درگیررابطه ی خودم ونیمابودکه دیگه خواستگاری وازدواج افسانه برام بی اهمیت بود..نیما وقتی بله برون خواهرمه خیلی خوشحال شدمیگفت دیگه خانوادتم نمیتونن بهانه بیارن وبه اصرارمن رو برد خرید برام لباس خرید اخر هفته ام خودش برام مرخصی ردکرد..تمام کارهام روبرای اخرهفته انجام دادم.. نمیدونم چراهیچ ذوق شوقی برای عروسی افسانه نداشتم وخیلی خودم روقاطی کارهاشون نمیکردم وتنهاچیزی که ازدامادمیدونستم این بودکه اسمش حامدوهم رشته ی افسانه است منتهی حامد سال اخردانشگاه بودفارغ التحصیل میشد..خلاصه پنج شنبه رسیدمنم بیخیال همه چی تا سر ظهر خوابیدم نزدیک ساعت ۲ بود که مامانم امدتواتاقم گفت علی بی غم نمیخوای بلندبشی مثلاامشب جشن خواهرته کمک که نمیکنی حداقل پاشوکارهای خودت روانجام بده...
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال _زندگی_زیباست❤️
💫@zendgizibaabo💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#پارت_نهم
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
سراغ افسانه روگرفتم گفت زمانی که توخواب بودی خانواده ی شوهرش امدن دنبالش بردنش ارایشگاه.باغرغرای مامانم بلندشدم یه چیزی خوردم سریع دوش گرفتم رفتم دنبال دخترخاله ام شبنم باهم رفتیم ارایشگاه..موهای بلندم رویه سشوارکشیدم که فقط مرتب بشه یه ارایش لایت کردم بااینکه کارخاصی انجام ندادم اماحسابی تغییرکردم..خلاصه غروب که رفتم خونه هنوزافسانه نیومده بودمامانم گفت رفتن اتلیه چندتاعکس بگیرن میان نزدیک ساعت۸شب بودتقریبامهموناامده بودن که گوشیم زنگ خوردشماره ی نیما بود وقتی جواب دادم گفت زیادشیطونی نکنی هاواصرارکردبراش عکس بفرستم منم چندتاسلفی گرفتم براش فرستادم که دوباره زنگزدشروع کردقربون صدقه رفتنم وتوحرفهاش همش میگفت تومال خودمی نمیذارم دست کسی بهت برسه منم فقط میخندیدم خیلی جدیش نمیگرفتم..مشغول حرف زدن بانیمابودم که باصدای کل کشیدن امدمتوجه ی شدم عروس دومادامدن سریع قطع کردم ازاتاق امدم بیرون...
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال _زندگی_زیباست❤️
💫@zendgizibaabo💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
#سرگذشت_افسون
#قضاوت_ممنوع
#پارت_دهم
سلام افسون هستم ازیه خانواده ی۶نفره که دوتابرادردارم یه خواهر
همه دورافسانه ونامزدش جمع شده بودن من ازپشت میدیدمشون خیلی عجله ای برای دیدنشون نداشتم،گفتم بذاربشینن بعدمیرم میبینمشون ورفتم تواشپزخونه یه لیوان شربت خوردم آمدم بیرون اماهمین که چشمم به مرد کنار افسانه خوردخشکم زد..شاید بگید دارم بزرگ نمایی میکنم. اماخداشاهده دقیقاخشکم زد..حامدنامزدافسانه یه پسرچهارشونه بودکه باهمون کت شلوار هم میشد فهمیدهیکل میزونی داره ورزشکاره..چشم ابروی مشکی موهای لخت خوش فرمی که یه طرف صورتش ریخته بودواون پوست تقریباسفیدش من رومجذوب خودش کرده بودخودمم نمیدونم چه مرگ شده بودوباهمون نگاه اول دل لعنتی من عاشقش شد..(نمیدونستم این عشق ممنوعه چه به روزم میاره)انقدرمحوتماشای حامدشده بودم که افسانه به چشمم نمیومدوباخودم میگفتم این عاشق چیه افسانه شده ازدیدمن دقیقاشب روزبودن هرچندافسانه ام ازنظرقیافه بدنبوداماخدایش حامدخیلی ازش سربود..
ادامه در پارت بعدی 👇
🖌#کانال _زندگی_زیباست❤️
💫@zendgizibaabo💫
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸تمام آرزوها فقط با خدا ممکنه
🌹✨استاد #عرشیانفر
#انگیزشی
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دوست من !
تک تکِ لحظه هایت را زندگی کن !
خودت خالقِ زیباترین اتفاقاتِ زندگی ات باش😊
💫 @zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
راز آرامش
در رها کردن ذهن
از نگرانی هاست
قدرت بالاتری ازتو
وجود دارد که
حواسش به همه چیز هست
همه چیزرابه اوبسپاروآرام باش...🍂🍃
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست ♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
♥️🍃
یه جملهی بینظیر خوندم
که حیفم میاد با شما قسمتش نکنم
بعضی وقتا که در شرایط سخت هستی،
فکر میکنی که دفن شدی
اما در واقع تو کاشته شدی🌱
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست ♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---
کپی مطالب فقط با لینک کانال مجاز است ❌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در روزگاری
که مردمانش هر لحظه رنگ عوض میکنند
نمیتوان هم رنگ جماعت شد
💫@zendgizibaabo💫
#زندگی_زیباست♥️
---✿❀🍃🌸🌼🌸🍃❀✿---