eitaa logo
انارهای عاشق رمان
369 دنبال‌کننده
370 عکس
139 ویدیو
30 فایل
🌿🌿 اینجا محلی است برای نشر آثار داستانی اساتید و فارغ التحصیلان «انجمن هنری باغ انار» 🌹نشانی گروه: https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه انجمن: @ANARSTORY 👤ادمین: @ANARSTORY_ADMIN http://www.6w9.ir/msg/8113423 :ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
نور شما مسئول یک سازمان گُنده در جمهوری اسلامی ایران هستید. کلی پول و مول و اسکناس دارید‌. کلی بیلبورد و دستگاه چاپ دارید. کلی شبکه مجازی با فالوئر زیاد دارید. حالا باید برای دعوت مردم به عبادت و حجاب و نماز و پرداخت خمس کار کنید. یک سال هم وقت دارید. در اولین روز کاری تان یک جلسه می‌گیرید ودویست و بیست تا مدیر که در شهرهای مختلف حضور دارند دعوت می‌کنید تا طرح هایتان را ارائه دهید... یک صحنه یا وان‌شات یا موقعیت داستانی خلق کنید و ایده‌هایتان را توضیح دهید. شما بهترین گرافیست ها را دارید. ولی باید خودتان یک طرح نویی در بیندازید تا آنها اجرا کنند. بهترین نویسندگان را هم...ولی شما باید یک نگاه جامع داشته باشید که تمام اقشار جامعه را پوشش دهد... مثلا👇 ایده شما این است که کلا بساط بنر زدن را باید جمع کنیم. خب راه جایگزین‌تان چیست؟ حتما خواهید گفت کار ریشه‌ای. خب یعنی چه؟ یعنی تربیت نسل؟ خب چه کسی باید تربیت کند. حتما خواهید گفت خانواده و مادر. خب مادر امروز باید چه چیزهایی بلد باشد. شاید یک نفر از مدیران شما یک خانم باشخصیت ولی بدون شناخت عمیق از دین باشد. نظر شما درباره ای خانم باشخصیت چیست. این خانم باشخصیت ازدواج هم نکرده است و شما هم ازدواج نکرده اید.🙄 واقعا که...شما الان وسط یک جلسه مهم کاری هستید شخصیت داشته باشید. داشتم می‌گفتم. مدیران شما یکدست نیستند و اعتقادات متفاوتی دارند...چه کسی تعیین می‌کند نظر صلاح و صواب چیست؟ مثلا مرجع همه شهید مطهری باشد خوب است؟ خب ..یا امام خمینی...یا آقای خامنه ای؟ خب...نظر امامین انقلاب را می‌دانید؟ اصلا ملاک خوب و بد را از کجا آورده اید؟ و نکته مهم تر اینکه دین‌تان را از کجا گرفته اید؟ چون در نهایت می‌خواهید دینی را تبلیغ کنید که یاد گرفته اید... پ.ن دیالوگ ها مختصر و مفید باشد. روده درازی نکنید. خیلی شاعرانه اش نکنید. ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. 🔸نشانی‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 🔸نمایشگاه‌باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 🔸گلدسته🔻 @ANARSTORY 🔸ادمین @ANARSTORY_ADMIN
سال هزار و سیصد و چهل و یک است. شما یک دختر پانزده ساله است. تازه دارند چند خیابان را در قم آسفالت می‌کنند. یک روز قیر است قیف نیست. یک روز قیف هست قیر نیست. یک روز هر دو است مامور پهلوی نیست. شما و دوستانتان موهایتان را دم اسبی بسته اید و در خیابان مربوطه یورتمه می‌روید. مردی نورانی شما را می‌بیند و لبخند می‌زنید. مرد مذکور از نظر سنی جای پدر شماست. خدا خدا می‌کنید ای کاش پسر جوانی داشته باشد تا نسلش ادامه پیدا کند. واقعاها...یعنی اصلا به موضوعات دیگر توجهی ندارید...همینجور که در خیابان ها با دوستانتان با کله لخت و پتی بازی می‌کنید مادرتان با دمپایی بیدارتان می‌کند. آخر دهه چهل کدام دختر پدر مادر داری توی کوچه یورتمه می‌رود؟ اصلا یورتمه مال اسب است نه انسان. اصلا شما لباس خوب ندارید که به درد یورتمه رفتن بخورد. اصلا اینها را ولش...موضوع مهمی اتفاق افتاده. آقای خمینی درباره انجمن های ایالتی و ولایتی موضع گرفته اند. این اولین بار است که آقای خمینی که در محله یخچال قاضی زندگی می‌کنند توجه مردم شهر را به این اندازه به خودشان جلب کرده‌اند. اصلا تا قبل از این اتفاق ایشان را نمی‌شناختید. برادرتان مدام از این موضوع حرف می‌زند. خدا را شکر می‌کند که آقای خمینی اینطور قدرتمند موضع گیری کرده‌اند. شما همان‌جور در دنیای صورتی خودتان غرق هستید و به این فکر می‌کنید که آخرش کسی شما را می‌گیرد یا نه... ولی ته دلتان یک جرقه می‌خورد و دلتان می‌خواهد که آقای خمینی پیروز شود. یک دوستی دارید که او خیلی فکرش خوب کار می‌کند. او می‌آید برای شما تعریف می‌کند که در حرم حضرت معصومه سلام‌الله‌علیها چه خبرها بوده‌. همانجور که چارقدش را بر می‌دارد از اتفاقات می‌گوید و مادرتان یک شربت چهارتخم خنک می‌دهد دستش. دوتایی توی زیرزمین خنک روی زیلو نشسته اید و دوست تان روبنده می‌زند ولی برای خودش یک چریک است. تازه یکبار هم توی کوچه با دو تا از خواهرهایش یک مامور شهربانی را لت‌وپار کرده. لت و پار یعنی خیلی بدجوری کتکش زدند. نام دوست تان آزیتا است و از خانواده ثروتمندی هستند که تابستانها از تهران می‌آید در یکی از روستاهای قم...ولی پدرش خبر ندارد که او اینچنین چشم سفید شده. حالا او یک انتخاب مهم دارد. می‌خواهد ازدواج کند‌. بله. پس چی؟ تازه خواستگار هم دارد. پسر خوبی هم هست. ولی پسره می‌خواهد با پهلوی بجنگد. شما چگونه راهنمایی اش می‌کنید؟ آیا موافقید؟ چون آن موقع ها هم شوهر خوب کم بوده. باور کنید. مامور شهربانی در خانه‌تان را می‌زند. آزیتا از روی پشت بام فرار می‌کند. پسر به مامور شهربانی حمله می‌کند و زخمی می‌شود. شما و برادرتان هم وارد این ماجرا می‌شوید و مامور را در خانه زندانی می‌کنید. اگر مادرتان بفهمد دیگر ته‌دیگ سیب‌زمینی به شما نخواهد داد. حالا باید از این مشکل بیرون بروید. روی پشت بام نشسته اید و دارید به دور دست ها نگاه می‌کنید. حس و حال خودتان را بنویسید...یک لباس گیپور خوشگل پوشیده اید و روی یک تخت چوبی که دو تا گلدان رویش است نشسته‌اید...الان یک باد خنک از جانب خوارزم وزان است و رادیو دارد غلط خوری های اسدالله عَلَم و شاه را پخش می‌کند و این یعنی آقای خمینی پیروز شده. حالا شما یک مامور پهلوی در خانه دارید و پسر با شخصیتی که قرار است شوهر آزیتا شود و زخمی شده و برادرتان که در خانه یک دکتر هندی کار می‌کند داروی بیهوشی آورده و... ﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
🗒 بیایید با هم در باشگاه نوشتن تمرین کنیم. وقتی در یک باشگاه ورزشی شروع به کار می‌کنیم قدم اول گرم کردن است. با تمرین‌های سبک و روزانه گرم می‌شویم تا بتوانیم حرکات سنگین‌تری را اجرا کنیم. همین تمرین‌های به‌ظاهر ساده رفته‌رفته و طی زمان قدرت بدنی‌مان را افزایش می‌دهد و بعد از آن تاب و توان ورزش‌های دیگر را هم خواهیم داشت. در باشگاه ورزشی مربی این ریزعادت‌ها را تجویز می‌کند. کسی که خودش این راه‌ها را رفته. ⬅️ نوشتن هم همین‌طور است. نمی‌شود که با به دست گرفتن قلم سریع یه کتاب چندین صفحه‌ای تولید کنیم. نه. تمرین‌های سبک می‌خواهد. حرکات نرم و آهسته می‌خواهد. تداوم می‌خواهد. برنامه روزانه و منظم می‌خواهد. ارائهٔ روزانهٔ این تمرین‌ها در کانال مدرسهٔ نویسندگی باعث می‌شود برای نوشتن یا چه نوشتن سردرگم نشوید و با برنامه‌ای روزانه از نوشتن لذت ببرید. ☀️ کار باشگاه نوشتن، از امروز در مدرسه نویسندگی شروع می‌شود. با هم قلم و کاغذ به دست می‌گیریم و خودمان را برای تمرین‌های سنگینِ آینده گرم و آماده می‌کنیم. ابتدای روز یک تمرین نوشتن کوچک در کانال مدرسه نویسندگی منتشر می‌شود. می‌توانیم تمام روز را به آن فکر کنیم و آخر شب بنویسیم، یا به محض دیدن تمرین آن را اجرا کنیم، یا تکه‌تکه طی روز انجام دهیم. 💠 از زبان قاب عکس روی دیوار، یک روزِ خانه را توصیف کنید. ﷽؛اینجابا هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می کنیم. باهم ساقه می‌زنیم وبرگ می‌دهیم. به زودی به اذن خداانارهای ترش و شیرین وملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344 @ANARLAND
فرض کنید توی استادیوم بن علی در قطر هستید. میکروفون را به شما می‌دهند و تمام بلند گوهای جهان را به این میکروفن وصل می‌کنند. همزمان همه عالم صحبت‌های شما را ترجمه می‌کنند برای مردم‌شان. نود دقیقه فرصت دارید درباره ایران و آمریکا رجز بخوانید و تبیین کنید. چه می‌گویید؟ رجز بلدید؟ آمریکا را رسوا می‌کنید؟ بلدید کاری کنید که مردم آمریکا از جنایات دولت خودشان در حق مردم ما باخبر شوند یا مثل سیب زمینی پشت میکروفن تته پته می‌کنید؟ الان بهترین وقت است که برای ظهور امام زمان علیه السلام روشنگری کنید که مردم جهان متوجه بشوند منجی شان کیست. برای سلامتی و برای ظهورش دعا کنید تا مردم جهان روشن شوند. بلدید؟ از او چه می‌دانید که به مردم جهان بگویید. نکند درباره امام زمان هیچ چیز قابل فهم برای مردم جهان بلد نیستید. حیف آن همه ماکارونی پر رب و چرب که خورده اید. ای کاش ته دیگ همه‌ش سوخته بود.😒 منتظرم. بنویسید. آهان دِ بابا... با هشتگ بنویسید.
چند نفر، یک نفر را با پتو به هوا انداخته‌اند، یک روایت هیجان انگیز بنویسید که مخاطب از اول درگیر شود. 🔸زاویه دید اول شخص، راوی همان فردی که توسط آن پتو به هوا پرتاب شده و از خوشی انگار تیتاپ می‌خورد. 🔸زاویه دید اول شخص، راوی یکی از کسانی که دور پتو را گرفته و آن شخص تیتاپ خورده را به هوا انداخته. 🔸راوی دانای کل. هر چه می‌خواد دل تنگت بگو. بگویید چه چیزی باعث خوشحالی این جمع شده و چرا او را به هوا انداخته‌اند؟ @ANARSTORY