eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
917 دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
1.1هزار ویدیو
147 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
اینجا اسلامشهر است مرکز نارضایتی عمومی از عملکرد روحانی بیشترین جایی که در شورش بنزین آسیب دید تا کور شود هر آنکه نتواند دید.... ✌️✌️✌️✌️✌️✌️✌️
‏هم رفتم رای دادم به آقای هم به عشق آقای همتی یدونه زدم زیر میز
لینک دادن در پی وی اعضا موجب حذف از گروههای باغ انار خواهد شد...
عِمران واقفی: جمله زیر را کامل کنید. 🔸روحانی......بود. چون...... برای ماندن در تاریخ بنویسید. جوری بنویسید که چند سال دیگر قابل رجوع و استفاده باشد برای خودتان یا دیگرانی که میخوان بر اساس حال و روز مردم در دولت روحانی رمان و داستان بنویسند. 🌙ᴢαняα⃟𖣁⃤: روحانی حاضرجواب و دروغگو و حراف بود‌، چون هیچی بلد نبود😊👍 بامداد.ش: روحانی مهره سوخته بود‌.چون تاریخ انقضاش سر رسیده بود...😉 ۷۷ شبنم.: روحانی ریشش رو رنگ‌ می‌کرد تا به ریش مردم بخنده، ولی نفهمید سال هاست دشمن‌داره رنگش می‌کنه و به ریشش می‌خنده. غوغای بی هیاهو...: روحانی خیلی خوب تونست تو زمین دشمن بازی کنه چون ولایت مداری رو بلد نبود... عِمران واقفی: حسن روحانی اهل کار بود. ولی کاری نکرد. چون حسن فریدون نگذاشت. روحانی اقتصاد را به منجلاب کشید. چون بقیه چیزها رو قبلا به منجلاب کشیده بود. روحانی امشب خواب نمیره. چون هشت ساله خوابه. تازه داره بیدار میشه. 乙ŋც みムო乙ɦ££ρσʊr: روحانی تنبل بود. چون چرخ تولید را خواباند تا راحت بخوابد. روحانی بی تدبیر بود. چون حس و حال تدبیر را نداشت. sarab.ო: روحانی رئیس خودش بود... چون درد جمهور رو نمی‌فهمید! روحانی درد بود؛ چون مردم ازش ناراضی بودن. shahed313: روحانی عاشق کدخدا بود، چون یه غربگرای مطلق بود. روحانی یه بی تدبیر کامل بود، چون نگاهش به خارج از کشور بود. روحانی یه خود حقیر بین بود، چون به دانش و توان جوان ایرانی ایمان نداشت. روحانی یه بیسواد اشرافی بود، چون در کشور ملکه ی منفور آموزش دیده بود. روحانی یه دروغگو بود چون مدرکش قلابی بود. روحانی یه بشر متقلب و فریبکار بود، چون جواز انسانیتش تقلبی بود. روحانی یه خائن بود چون روی خون شهدا پا گذاشت. روحانی یه متکبر ناقص الدین بود، چون می گفت انتقاد به من وارد نیست ولی به امام زمان وارده. sarab.ო: روحانی هرکی بود، رفت؛ چون امروز انتخابات بود. {*Z@h®@*}: روحانی فردی نا پیدا شدنی بود. چون مثل خودش هیچ جا نبود... ...نورای جان❤: روحانی تنها رییس جمهوری بود که با همان رنگ و مدل ریش امد وبا همان رفت. حاج عمار :): روحانی بیخیال بود؛ چون اقتصاد را به فنا داد. 乙ŋც みムო乙ɦ££ρσʊr: روحانی یک اشتباه بود. چون خوی اشرافگری داشت در سر نه سودای خدمت! بنت الزهࢪا🌸🍃: روحانی بی اختیار بود چون نوکر ملکه بود ..Hosna..: با خانواده، رفتیم مصلی برای نماز جمعه. بعد نماز هم، همونجا رای رو دادیم. البته اگه من و برادرم رو فاکتور بگیریم. منم خیلی دوست داشتم رای بدم ولی حیف دست و بالم بسته بود. عوضش وقتی مادرم رأیش رو نوشت، در یک حرکت کاملا زیرکانه برگه رو ازش کش رفته و بدون اینکه فرصت انجام کاری رو بهش بدم، یا حتی متوجه بشه انداختمش تو صندوق. جای بحث هم نداریم. خیلی منصفانه بود. نوشت. منم انداختم. به هرحال بگذریم.. باشد که عقده ی رای دادن در دل هایمان نماند:)
کفشم از دیشب گم و گور شده بود و هرچه میکردم پیدا نمیشد. مادر هم گیر داده بود که صبح زود بروند و رای بدهند و هی غر میزد - آخه تو که سن رایت نیست چی میگی؟ یه ساعته علافمون کردی! با قیافه حق به جانبی گفتم - آخه شما که نمیدونید من باید باشم چک کنم یهو یه اشکالی پیش نیاد. پوفی کرد و همانطور که راه می افتاد بلند داد زد - ما که رفتیم. حول شدم و تند از جاکفشی کتونی های آبی هادی را کش رفتم و به پا کردم، بزرگ بود و در پاهایم لق میزد با آن رنگ مسخره اش... اما دگر چاره چه بود... زود خودم را داخل ماشین پرت کردم و با نیش باز گفتم - بریم که دیر شد. همه سری از روی تاسف تکان دادند و بهزاد ماشین را روشن کرد، هادی که کتونی هایش را درون پاهایم دید با بهت گفتم - چرا اینارو پوشیدی؟ تازه خریدم. چشم غره ای میروم و میگویم - حالا مگه چیشده!! با شادی دوباره رو به هادی میگویم - شناسنامتو آووردی؟! پوزخندی میزند و میگوید - میخوام آکبند بمونه. - نچ نچ واقعا که چرا انقدر منفعلی تو حق انتخاب داریا میخوای چهارسال دیگه با بدبختی زندگی کنی؟! چیزی نگفت و مشغول بازی با موبایلش شد، میخواستم با حرف هایم تحریکش کنم که هیچ تاثیری نداشت. روبه روی مدرسه احسان پیاده میشویم و وارد میشویم، از همه پیشی میگیرم و به سمتشان برمیگردم - توجه کنید توجه کنید... با بی حوصلگی نگاهم میکنند که با اعتماد به نفس ادامه میدهم - ببینید برگه هاتون باید دو تا مهر داشته باشه... مهدی جفت پا وسط صحبت هایم می آید - اینو خودمون میدونیم. ایشی میکنم و ادامه میدهم - بعد اصلا کد ننویسید چون ممکنه کدها اشتباهی باشن اسم هارو هم کامل کامل بنویسید. دیگر چه باید میگفتم؟! کمی به مغزم فشار می آورم که یادم می آید - آهان اصلا اصلا با خودکار اونا ننویسید چون شاید خودکار نامرئی باشه من براتون خودکار آووردم. دستم را به داخل جیبم میکشم که خودکار هایی که از دیشب حاضر کرده بودم را نمی یابم - عه پس کوشن؟! مهدی بیحوصله میگوید - من آووردم بیاین بریم. بیتوجه به من راه می افتند لب و لوچه ام آویزان میشود به دیوار تکیه میدهم و منتظر می ایستم، کاش من هم میتوانستم رای دهم. زیرلب زمزمه میکنم - حالا برم داخل چی میشه مگه.. به سمت سالن راه می افتم و بی هدف می ایستم وسط سالن که پیرمردی با عصا به سمتم می آید - قیزیم منیم راییمی یازاران؟!(دخترم رای منو مینویسی؟!) نیشم تا بناگوش باز میشود - بله حاج آقا کیمی یازم؟!(بله حاج آقا کیو بنویسم؟!) - سیدی یاز... خرذوق شده خودکار به دست میگیرم، اما با یادآوری مسئله ای برمیگردم - حاج آقا هانس سیدی یازم؟!(حاج آقا کدوم سید رو بنویسم؟!) بیخیال میگوید - بیدنه سید واریدی دا...رییسی(یه سید بود دیگه رییسی) لبخندی میزنم و بسم اللهی زیرلب میگویم و با خط عجق وجقم نام سیدمان را مینویسم و کاغذ زا به سمت پیرمرد میگیرم. پیرمرد نمیدانست با این کارش چه شوقی در دلم برپا کرد، دلم مبخواست همانجا بمانم و رای همه پیرمردها و پیرزن ها را بنویسم. اما چه کنم جلوی غرهای مادر کم آوردم. پ.ن: البته انقدر با آقا هادی صحبت کردم که دقیقه نود داره میره رای بده.
🔵 نتایج شمارش آرا چند صندوق در شهرستان انار مجموع آرا 5811 رئیسی 4366 رضایی 267 همتی 453 قاضی‌زاده 125 باطله 600 👇 http://eitaa.com/joinchat/443940864Cf192df24f0
ولی جالبیه امروز این بود که گزارشهای کشورهای دیگه رو که می‌دیدم چند نفر گفتن تا حالا رأی نمی دادیم و ... ولی اینبار برای اقتدار ایران و ... برای اولین بار رأی دادیم یا تو صف بودن و می‌خواستند رأی بدهند...
این انار اون انار نیستها...صرفا جهت ارادت اناری به اناری های کرمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چک چک باران بهار شیرین است... نمی دونم چرا این پست رو میذارم...ولی شاید روزای غم و غصه دیگه تمومه شاید این کودک افغانستانی هیچگاه در کشورش امنیتی که ما در ایران داریم را نخواهدداشت ... به خاطر همین اینقدر سوزان می خواند...
هو العادل شنیدم اصلاحطلب ها بعد از فهمیدن خبر پیروزی آقای رییسی دنبال فهمیدن چرایی و درمان این موضوع هستند که چرا مردم به اصلاح‌طلبان رغبتی نداشتند. و در حال چاره‌اندیشی هستند برای این موضوع. به عنوان یک طلبه یک مسئله فقهی را یادآوری می‌کنم و یک سوس ماس ریز آن آخرش ... 👇👇👇 عین نجاست با شستشو پاک نمی شود. پ.ن اندیشه کثیف و آلوده این جماعت هیچ‌وقت مصالح و منافع مردم و کشور را نمی‌پسندد. بارها آزموده شده اند و هربار رو سیاه تر. البته تمام این حزب بازی ها و حزب پرستی ها و برتری دادن منافع حزب بر منافع ملت و مملکت چیزی جز ضرر و زیان برای ما نداشته و ندارد... وقتی میگیم اصلاحطلبان منظورمان همه کسانی است که برای زنده نگه داشتن حزب خودشان پای روی گلوی مردم میگذارند... وگرنه در تمام این احزاب انسانهای شریف وجود دارند...دزد هم وجود دارد...جاسوس هم وجود دارد. @ANARSTORY
جشن پیروزی 🇮🇷 چه مبارک سحری مژده‌ی عیدانه رسید صبحِ پیروز‌ی ما، ملت ایران بدمید نغمه‌ی عدل علی، گشته رئیس جمهور شنبه‌ی هشتمِ ذی‌القعده دوباره شده عید احسن الحال شده حالِ دل کاش! پرچم برسد زود به دست خورشید کشورم از شب دلگیر دگر آزاد است ناامیدی که پر از شور و طرب گشت و امید خادمی از حرم حضرت سلطان آمد عید در عید شده، مژده عیدانه دهید ایرانیان غیور🌹 دستمریزاد گل کاشتید🌹 🌸👏🌸🇮🇷🇮🇷
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌺صل علی محمد(ص) 🍀سید ما خوش آمد 😍😍😍😍😍 پیروزی آقای سید ابراهیم رئیسی را به محضر امام زمان(عج) و امام خامنه ای و ملت قهرمان ایران تبریک می گوییم .
سلام و نور‌. وسط این خوشحالی ها یک نکته در مورد معیار و محاوره در داستان نویسی بگم. این حجم از پرداختن به این موضوع و سوال و جواب در باغ انار نشان دهنده این نیست که این موضوع مهمترین موضوع در داستان نویسیه بلکه نشان دهنده اینه که در نوشتن داستان خیلی از قلم ها باید آماده شوند برای نوشتن...یعنی حداقل حفظ ظاهر کنند در تولید داستان. حفظ ظاهر یک بخشی اش همین فهمیدن معیار و محاوره و گونه و لحن و سبک است. با سوال و دریافت جواب یک بخشی از گره های ذهنی باز میشه. ولی تا شما رمان و داستان نخوانید متوجه نمی شوید گیر ذهنی تان دقیقا کجاست. مثلا همین متنی که دارید می‌خونید اصلا داستان نیست که و ما محاوره ننوشتن باشه...میشه هرجوری بخواید این نوع متن ها رو بنویسین. ولی معیار نوشتن باعث میشه کم کم معیار نویسی رو به دست بیارید. و توی داستان نویسی اذیت نشوید. یکی از مهمترین کارها هم حذف کردن محتواهایی هست که روی لحن و سبک تون تأثیر دارن... چون همانطور که خوانش کتاب خوب قلم را خوب می‌کند. خواندن متن های هرزه و هرجایی قلم را نابود می‌کند. پس از این مرحله و مراحل مقدماتی دیگر (مثلا وایراست فنی و دستور زبانی و غلط املایی...) هرچه سریعتر عبور کنید. اصلا قابل قبول نیست که یک نفر غلطهای املایی رو با اینکه قبلا بهش توضیح داده شده تکرار کنه... اگر از این مراحل عبور نکنید وجدی نگیرید هیچ وقت جدی گرفته نخواهید شد. سراسر زندگی پر از سوژه است. تند تند سوژه هایتان را یادداشت کنید. مرتباً در ذهنتان پالایش‌شان کنید. خوب‌هایش را همیشه در گوشه ذهنتان داشته باشید و تا فرصت و فراغتی می‌یابید بنویسیدش. تا به خود بیایید زیر تابوتتان دارند لااله الا‌الله می‌گویند و کودک ده ساله ای گوشه مراسمتان به جای فاتحه دارد پیس‌پیس می‌گوید و کیک یزدی می‌خورد و دست شما برای همیشه خالی است. فرصت ها گذشته و هیچ ردی از اندیشه شما و هنر شما برای نسل بعدی و بشریت باقی نمانده. این هشت سال گذشته هم پر غصه بود و هم پر قصه. قصه های تلخ و شیرین...حکومت عده‌ای از نخبگان بر مردم که بعضی هاشان ذره ای اعتقاد به انقلاب و شاید اسلام نداشتند... پس از این سوژه های فراوان چندتاییش را رمان کنید تا نسل بعد منبع و رفرنس اش سخنرانی های مقامات دولتی نباشد. اگر رمان تولید کنید می‌توانید درد و رنج مردم در این هشت سال را به نسل بعد منتقل کنید. صراحتا بگویم قالب دیگری این پتانسیل را ندارد. پس توسل کنید و بنوسید. توکل کنید و جهاد قلم را فراموش نکنید. و من الله توفیق. یا علی. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
داستان رای دادنم😊✌️
این مردم ایران بودند که پیروز شدند.