eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
903 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
رد خون.mp3
6.61M
🎧بشنوید/داستان صوتی "رد خون"✨ 📖بریده داستان: "-واااای... ببین دارن می‌دون دنبالش... واااای... این را متین با صدای دورگه‌اش می‌گوید و بیشتر از قبل روی لبه پنجره خم می‌شود. پتو را روی خودم می‌کشم و غر می‌زنم: ببند اون لامصبو. سوز میاد. متین بدون این که چشم از کوچه بردارد، با یک دست به من اشاره می‌کند که: داداش یه دقه بیا... بیا ببین چه خبره... واااای..." ✍️به قلم: فاطمه شکیبا 🎙گویندگان: آقای میرمهدی(راوی) آقای سپهر(متین) 🌱کاری از درختان سخنگوی باغ انار.🌱 تقدیم به روح بلند آرمان عزیز...✨ @ANARSTORY
رُوِىَ اَنَّها عليهاالسلام ما زالَتْ بَعْدَ اَبيها صلي الله عليه و آله مُعَصَّبَةَ الرَّأْسِ ناحِلَةَ الْجِسْمِ مُنْهَدَّةَ الرُّكْنِ باكِيَةَ الْعَيْنِ مُحْتَرَقَهَ الْقَلْبِ يُغْشى عَلَيْها ساعَةً بَعْدَ ساعَةٍ [مناقب ج3:362.] مورخين گفته اند: حضرت فاطمه عليهاالسلام پس از پيامبر صلي الله عليه و آله پيوسته سرى بسته از شدت درد و جسمى نحيف و در خود فرو شكسته و چشمى گريان و قلبى سوخته داشت كه ساعت به ساعت از خود مى رفت و بى هوش مى شد. @ANARSTORY
⚫️نمایش بزرگ⚫️ 🌷بهشت درآتش🔥 اکران نمایش بزرگ بهشت درآتش درایام فاطمیه دوم... مکان : حسینیه صاحب الزمان محمودآباد یزد زمان اکران : از26 تا 30آذرماه ساعات اکران : 18 و 20 شب رزرو وتهیه بلیط رایگان:👇👇👇 www.ARTYAZD.IR نشرحداکثری اداره تبلیغات اسلامی شهرستان یزد https://eitaa.com/nehzat_yazd
با هشتگ‌های👇 و... مونولوگ، دیالوگ، دلنوشته، داستانک و داستان بنویسید.
کسی هم نیست حلوا درست کند، کام همه‌ی اهل خانه تلخ است.
ملائکه اشک ریختند، آتش گلستان بشود ولی حکمت این بود در بسوزد،دل‌‌ها بسوزد..‌. تا دیگران در آتش جهل نسوزند.
دشمن خیال کرد کار تمام است، نداست تازه شروع شده: این ولایت با شهادت ولایت شد.
شهادتین را گفتم همان لحظه که نفس‌های آخر پدر به شماره افتاد.
خانه جارو زده، تنور هنوز داغ است، نان تازه، کوزه پر آب... به راستی مادرزخمی بود و دیگر نیست.
این کوچه ها همه منتهی به حرم زهراست.
با قامت خمیده، چادر خونی با صدای پر از حزن، می‌گوید: أین یا بنی؟ به‌گمانم امشب همراه حسن وحسین، پسرش مهدی نیز سر بر دامن مادرش اشک بریزد.
امشب عشق میان ذکر _یا علی _یا زهرا بال و پر می‌زند. علی زهرا را ندا می‌زند، زهرا علی را به کمک می‌طلبد. یا علی، یا زهرا .... امشب ما را هم کمی دعا کنید. دعا کنیم فاطمیه امسال تا فاطمیه سال دیگر فاطمی بمانیم.
فاطمه دار و ندار علی بود. دار و ندار علی فدای ولی شد.
_هزار وچند سال پیش یکی شهید شد و رفت، چرا هنوز برایش عزاداری می‌کنید؟ _اگر بدانی برای چه چیز و‌چه کس شهید شد، هر سال داغش برایت تازه‌تر خواهد شد.
✍جانِ‌علی جانِ‌علی برای دل‌خوشی‌‌ام پا‌شد‌ه‌ای و مشغول کار خانه ‌شد‌ی؟ یا که به دعای بچه‌ها شفا گرفته‌ای؟! عزیزِمصطفا این چند روز نصفِ‌جان شدم. فکر کرد‌ه‌ای روی‌نیلی‌ زِمَن پنهان کرده‌ای نمی‌بینم؟! یادتان رفته‌است از همان روز اول در تو ذوب شده‌ام؟ فاطمه‌جان می‌دانم پهلو‌ی‌‌تان هنوز درد می‌کند. می‌فهمم بازویتان هنوز تیر می‌کشد. خانه‌تکانی دیگر بس‌ است،جارو نکش، نان نپز بانوی من جگرم می‌سوزد! آه قلبم چقدر تیر می‌کشد. موی زینبت را چگونه شانه زده‌ای؟ سر حسن‌و‌حسین را با کدام دست شُسته‌ای؟ زهراجان تو بگو علی بعد از تو چه کند؟ نامهربانی مردم کوچه را با نگاه تبسم چه کسی فراموش کند؟ وقتی جواب سلام مرا نمی‌دهند دل‌خوشی‌ام به سلام تو است. سر علی بعد از تو به درون چاه می‌رود، مونس و همدمم بعد از تو ای دختر رسول‌خدا چاه می‌شود. این لحظات آخر کمی با علی حرف بزن!
طنابی که بر دست علی پیچید. روز عاشورا به دستان سجاد بود :)...
این طناب باید دور گردن مسبب آن می‌پیچید تا تاریخ دوباره تکرار نمی‌شد.
در خانه‌ی علی را آتش زدند، سال‌هاست ما آواره و بیابان نشین شدیم. کجایی شه شهر آباد؟
نور زهرا تمام زنان زمینی اعم از زنان انسان، زنان اجنه ... و غیر زمینی... زنان بهشتی رزقنا الله و لکم🙄 و هر نوع زنی که مادران و خواهران ما هستند یعنی خواهرم، خواهرت، خواهرمون روی هم، به اندازه یک سلول مرده بدن مادی زهرای اطهر هم نیستند. اصلا این بحث ها نیاز به مقدماتی دارد که فضا باید آماده شود. مثلا اینکه حضرت زهرا سلام‌ الله علیها، قبل از خلقت این عوالم مأموریت داشتند برای هدایت مخلوقات. در قرنهای گذشته به شکل های مختلف...تا به حضرت آدم رسید و توسل آدم به ایشان و بخشیده شدن آدم علیه‌السلام. تا زمانی که نوبت به حضور مادی خودشان در این عالم رسید. که یک مأموریت سنگین و شکننده را انجام دادند. ایشان حتی نوع وصیت شان در مخفی ماندن مزارشان هم یک امتحان و مأموریت بزرگ است. پس نباید فکر کنیم چون ظاهر الماس و شیشه مثل هم است پس ارزش‌شان هم یکسان است. نه. ما نیاز به فهمیدن داریم. باید سالها بگذرد تا یک انسان فرق شیشه و الماس را بداند. باید بیاموزد. فاطمه سلام الله علیها از نظر مادی هم جسمشان از میوه بهشتی تشکیل شده. رجوع کنید به ماجرای قبل از تولد ایشان و تهجد رسول الله صل الله علیه و آله و سلم. خدایا درود بفرست بر رسولت و خاندان مطهرش. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.
4_6005860899817001435.mp3
23.78M
🔊 | 📝 سیاهی می‌گیره تموم دنیا رو 👤 حاج‌مهدی ▪️ایام ؛ ۱۴۰۲
مأموریت سرّی هیاهو کوچه را بلعیده بود. ترس و اضطراب قلب‌ها را مچاله کرده بود. مردها از فشار تحریم و تهدید پا پس کشیده بودند. فاسقین هیزم می‌کشیدند تا پشت در خانه علی و فاطمه. هیزم ها که جمع شد گمان می‌کردم این آتش هم به گلستان بدل خواهد شد. من داستان ابراهیم را خوانده بودم. ابراهیم در آتش انداخته شد ولی آتش سرد و سلامت‌بخش شد. اما اینجا هرچه انتظار کشیدم هیهات. آتش می‌بلعید و جلو می‌رفت. آتش از خجالت سرخ شده بود. خداوند دستور توقف نداد... ابراهیم، همسر و فرزندش را به بیابانهای مکه برد. تنها و بی کس و بی آب رهایشان کرد و رفت. خدا تصمیم گرفته بود خودش اسماعیل را سیراب کند. هاجر هرچه در پی آب بین صفا و مروه سعی کرد به آب نرسید. اسماعیل که پاهایش را به زمین کشید چشمه زمزم به اجازه خدا زیر پایش جاری شد. در کربلا که بودم انتظار داشتم علی اصغر که پنجه به قنداقه می‌کشد آب از زمین بجوشد. ولی نجوشید. خداوند به زمین اجازه جوشیدن نداده بود.... خداوند در قرآن تابلویی از رحمانیت کشیده...اما برای زهرا و فرزندانش ماموریت خاصی در نظر گرفته. حضرت زهرا، سلام الله علیها و فرزندانش فرستادگان ویژه خدا هستند. وگرنه که ابراهیم هم فرزندش را به قتلگاه برد و خدا هم مهر قبولی را زد پای نامه‌اش و خلیل الله شد و اولی العزم. اما فرزندان فاطمه در کربلا قتل عام شدند. شروع یک مأموریت سرّی است. کسی چه می‌داند این مأموریت سرّی چه بوده است. کسی می‌داند؟
فاطمه مادرمه_۲۰۲۲_۱۲_۱۸_۱۱_۴۱_۱۰_۳۵۵.mp3
8.4M
الھے بمیرم کہ چہ زود پیر شُدھ مـٰادَر !' الھے بمیرم انگار از دُنیا سیرشُدھ مـٰادَر :)
Poyanfar - Chador Namaz.mp3
2.99M
چادر نمازت... سایۂ روے سرمہ ، عمریۂ ڪہ یاورمہ ارثیۂ مادرمہ ، دلخوشـےِ خواهرمہ
. بى نشـانى رفتى و دلتنگ ماندم چــاره چيسـت؟! نامه‌ها را مى‌نويسم، بايـگانى مى‌كنم... . فاطمیه که میشود زیاد به امیرالمومنین علیه السلام سلام بدهید این روزها کسی جواب سلام علی را نمیدهد💔🥀 [In reply to جوانه🌱] میخ‌هم حکایت عجیبی دارد. گاه بدست ولی خدا، کشتی را می‌شکافد و مانع تصرفش بدست ستمکاران می‌شود. و گاه با ضرب شقی‌‌ترین امت، پهلوی مادر کشتی نجات را می‌شکافد و او و فرزندش را شهید می‌کند. ابلیس گفت:« من برترم چون مرا از آتش آفریدی.» خداوند متعال فرمود:« از درگاه ما دور شو. تو رانده شده‌ای.» و ابلیس آتش شد و به درب خانه افتاد تا انتقام این لحظه را از عزیزه‌ی خدا بگیرد. خداوند متعال فرمود:« همه‌ی درب‌ها را به مسجد ببندید؛ جز درب خانه‌ی فاطمه.» شقی‌‌ترین امت درب را با آتش گشود. تاریخ برای عظمت مردی سر خم خواهد کرد که یک تنه درب قلعه خیبر را کند؛ اما برای مصالح یک امت، ماند تا همسر باردارش جلوی درب شعله‌ور، از حقش دفاع کند. مانده‌ام حیران که آن لحظه که میخ سوزان در پهلوی فاطمه فرو رفت؛ چرا آفرینش، کان لم یَکن نشد؟ دکتر خاتمی, [۰۲.۱۲.۲۴ ۱۸:۰۶] درب خانه فاطمه را سوزاندند. دودی که از آن بلند شد، چرخید و چرخید... در پس قرن‌ها و زمانها... روزی از میان ماشین سوخته‌ای در فرودگاه بغداد... و روزی از میان آوارهای هشتاد تن بمب در ضاحیه‌ی بیروت، دوباره به آسمان رفت. سَڔآݕ.مٻم✍🏻, [۰۲.۱۲.۲۴ ۲۰:۴۳] این همه محکم به در نکوب! فرشتگان در این خانه در زدند... Z.M🌱, [۰۳.۱۲.۲۴ ۱۳:۳۱] بی‌تو حیرانم... مثل طفلی که در شلوغی‌های شهر مادرش را گم کرده... سلسه سادات می‌توانست بر سه اساس باشد اگر محسن شهید نشده بود. محسن شهیدی که شهادت را پیش از ورود به این دنیا هدیه گرفت. محسن شهید شد تا تنهایی علی و مظلومیت فاطمه در تاریخ گم نشود. کوچکترین شفیع شیعه، محسن شهید است. دکتر خاتمی, [۰۳.۱۲.۲۴ ۲۳:۵۰] سه برادر شهید شدند. یکی به مسمار، یکی به سم و یکی به سیف محسن، حسن، حسین چون شهادت شرف شفیعان امت است. محسن شش ماهه شهید شد. علی اصغر، شش ماهه رقیه، سه ساله و قاسم در نوجوانی.... شهادت میراث این خاندان است. سلام بر مادری که پسرانش یا شهید بدنیا می‌آیند یا شهید خواهند شد. تاریخ هیچگاه درک نخواهد کرد که مولا علی علیه السلام، چه دردی را تحمل کرد وقتی زهرایش، خبر شهادت محسن را به او داد. پروردگار متعال به مسیح در کودکی مقام نبوت را داد و به محسن پیش از تولد مقام شهادت. اگر آن ملعون درب سوخته را بر تن محبوبه‌ی الهی نکوبیده بود؛ تاریخ، روایتگر شجاعت سادات محسنی می‌شد، آنچنانکه شیعه مدیون جنگاوری سادات حسنی و حسینی است. روزگار تا ابد در این حسرت خواهد سوخت. خدایا گم شده‌ام در هیاهوی دنیا. ترسیده‌. لرزان. بی‌پناه. دلم مادر را می‌خواهد که بیاید و دست نوازش بر سرم بکشد و بگوید نترس فرزندم.... من همینجا هستم.... افسوس که وقتی چنگ به چادرش بزنم از ترس ظلمات پیش رو، درد می‌پیچد در پهلوی زخمی‌ و صورتش جمع می‌شود از رنج. . مادرجان ما یتیم و مسکین و اسیریم. به تو پناه آورده‌ایم. می‌شود دستمان را بگیری و به ما صدقه بدهید؟ خدایا! ای کاش! بین ما و مادر قرون و اعصار فاصله نبود. هر چند که اگر در کوچه بنی‌هاشم بودیم؛ وقتی آتش آوردند و درب خانه‌ای را که جبرئیل برای ورود اجازه می‌گرفتند را سوزاندند، حتما از غصه دق می‌کردیم.