eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
923 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
ای رفته سفر ز نسل خاتم برگرد: کودکِ درونت را درمرغزارهای خیال به آغوشِ گرمِ مادر و نوازشهای دلنشینِ پدر بسپار.... بگذار رنگین کمانِ خیالشان، آسمانِ خیالت را نقاشی کنند و شمیمِ دل انگیز حضورشان ، هوای خیالت را عطرآگین.... که این، تنها گوشه‌ی کوچکی ازرسالتِ «نویسندگی» است..... در روشنایی خورشیدِ فروزانِ خیال....بنویس خواهرم.....بنویس.... محبت، تحفه‌ی گرانقدری است که هرجیبی توانِ هدیه دادنِ آن را ندارد.... محمد مهدی چراغعلی خانی: شمشیر طلایی ام خونی شده بود. آن هیولا زخم عمیقی در ران پایم ایجاد کرد. اما اکسیر، هنوز از بند کمربندم آویزان بود و تکان می خورد. جلو رفتم. چوب پنبه را از سر بطری شیشه ای بیرون آوردم و تمام اکسیر را روی زخمم ریختم. زخمم خوب شد. ولی جای بدی روی پایم گذاشت. دیگر نمی توانم آن را بفروشم... 🌙ᴢαняα⃟𖣁⃤: چشم هارا باید شست. تا قرمزی و ورمشان بخوابد. تا سرخیِ سفیدیشان محو شود. تا کسی نفهمد که تو از این پس، مردم را جور دیگر خواهی دید. پلنگ بودیم وقتی که شلوار پنگوئنی مد بود .... عِمران واقفی: کفشم نیست. کفشم را اگر پیدا کنم جهان را فتح خواهم کرد. کفشی که اندازه روحم باشد‌. تو زیادی به عالم معنا، ماده می‌فروشی. چه کسی چای لاهیجان را از کرمان می‌خرد؟ منِ یک اومانیست شش میلیارد سلول حیوانی است. و منِ رسول‌الله صل الله علیه و آله شش میلیارد قطره نور. سلاله زهرا: منِ من هم‌ به دنبال این قطره های نور... 🌙ᴢαняα⃟𖣁⃤: بال های سفیدم، سیاه شدند و موهای سیاهم، سفید ... پس کی برمیگردی؟ +امروز هم خون دماغ شدم، همش تقصیر توعه _من که کاری نکردم! +چون کاری نمیکنی مقصری. محمد مهدی چراغعلی خانی: به درونم گفتم: حالت خوبه؟🤔 پاسخ داد: خودت بهتر می دونی.😔 دوباره پرسیدم: از کجا باید بدونم؟ بی زحمت یه توضیح بده.😕 آهی کشید و گفت: تو، این متن های غمگین را تنها می خوانی و می گذری. ولی با هر کلمه ای که به دست من می سپاری، طوفانی از احساس مرا در خود می بلعد.😔😣 آهی سوزناک کشید و ادامه داد: واقعا چی شده که این همه آدم افسرده توی دنیا وجود داره؟ 😞🙁 دلم برایش سوخت. مشخص بود خیلی منتظر صحبت کردن است. دستی به سرش کشیدم و گفتم: دقت کردی فقط بعضی از مردم افسرده هستن و این موضوع رو نشون میدن؟ به نظرت چرا این اقلیت همچین مشکلی دارن؟ وجه مشترکی بین شون می بینی؟🙂 گفت: نمی دانم. ولی معمولا در ظاهر می خواهند خود را بسیار سرخوش و بشاش نشان دهند. اما دقیقا همین افراد متن های غمگین می نویسند.🤔😢 سر تکان دادم و گفتم: دقیقا. ممکنه دلیل های زیادی وجود داشته باشه. ولی بزرگترین دلیلش کم شدن توجه اون آدم ها به خداست. تا به حال دیدی کسی که توی باطن و حتی ظاهر، حواسش به خدا هست، افسرده باشه؟ بله. ظاهر هم خیلی اهمیت داره.😊 لبخند زد. با شیطنت پرسید: چرا همیشه اینجور صحبت ها به خدا ختم میشه؟😜 از حرفش خنده ام گرفت. جواب دادم: دوست عزیز، همه چیز به خدا ختم میشه...😇 به قهقهه افتاد: اوهو!... حالا به جای من درس زندگی میدی؟... دوتا جمله یاد گرفتی شیر شدی؟😆 نیشخندی زدم و گفتم: من شیر بودم. الانم تو حس و حال بودی. همه جمله هات ادبی شد. می ذارم شون تو گروه آبروت رو می برم.😉😁 خنده اش بلافاصله متوقف شد. با حرص گفت: اگه این کار و انجام بدی از پنجره پرتت می کنم پایین!😡🤬 حالا نوبت خنده من بود. گفتم: دیر گفتی. فرستادم...😂🤣 اوه اوه! سردرد های میگرنم دوباره زد بالا! برم قرص هامو بخورم تا تشنج نکردم...😂😂😂 فائزه ڪمال الدینے: فیثاغورس هم نمیدانست روزی از یک محاسبه به یک پک کامل عاشقانه تبدیل میشود. من هم نمیدانم که کجا، تو، یا من محبوب میشویم. در خلاء ای صورتی دست و پا میزنم. ممکن الوجود بی افسارِ افسار بدستم. راستی! خلاء تون چه رنگیه؟
به درونم گفتم: تو به کی رای می دی؟🤔 پاسخ داد: هنوز به سن قانونی نرسیدم.😊 گفتم: خب اگر رسیده بودی به کی رای می دادی؟😇 گفت: آن کس که در رفتار و ظاهر و باطن و شخصیت و کردارش به من این انگیزه را برای رای دادن بدهد.😌 پرسیدم: خب برای رای دادن به چه انگیزه ای احتیاج داری؟🧐 گفت: اول باید بشناسمش. اینکه همین دو سه روز پیش فهمیده باشم مثلا همتی نامی هم وجود دارد ملاک نیست.🧐 دوم باید کارش را دیده باشم. 😎 سوم باید خود از میان مردم برخیزیده باشد. کسی که مدیر کل بانک است، چطور می خواهد فقرا را درک کند؟🤓 چهارم باید اهل دین باشد.😇 پنجم باید کاربلد باشد.😉 ششم علاوه بر اینکه به فکر خود است، به فکر اقتصاد کشور هم باشد.😀 هفتم اینکه ما و کشور را وابسته به بیگانه نداند.☹️ هشتم اینکه سرمایه های این مرز و بوم را کوچک نشمارد و آن ها را حرام شکم خود و فرزندانش نکند.🤨 نهم اینکه... هی؟...کجایی؟... خوابت برد؟!.. واقعا که! من دارم برای تو وقت می ذارم اونوقت می گیری می خوابی؟ خب خوانندگان عزیز، این گرفته خوابیده. منم شما رو به خدای بزرگ می سپارم...😊✋
محمد مهدی چراغعلی خانی: به درونم گفتم: به پایان آمد این دفتر، حکایت همچنان باقی ست...🤔 گفت: ولمون کن بابا. امتحانا تموم شده. هنوز کارنامه نگرفتی که. فعلا وقت خوشحالی نیست.😒 دستم را پشت سرم گذاشتم و گفتم: اگه جوابا همونایی باشن که توی کتاب هست، مطمئنا نمره ام خوب میشه.😇 نیشخندی زد و گفت: از کجا معلوم؟ اصلا شاید بی دقتی کرده باشی یا دستت خورده باشه به یه گزینه اشتباه و ندیده باشیش.😏 اخم کردم: فکر نمی کنم... همه سوال هارو چند دور با دقت مرور کردم. حتی اونایی که بلد بودم و از تو کتاب دوباره دیدم که مطمئن بشم.🙂 آهی کشید و گفت: اصلا شاید سایت قاتی کرده باشه و جوابات ثبت نشده باشه. راستی... یادته سوال سه ریاضی که در مورد تانژانت اون زاویه هه بود کدوم گزینه می شد؟😐😐 با تردید گفتم: معلومه دیگه... گزینه دو🙁 گفت: ببین اگه وترش رو در نظر بگیریم و زاویه رو هم حساب کنیم میشه گزینه چهار.🧐 با من و من گفتم: نه دیگه... مگه سوال به سانتی متر نداده بود،... بعد به متر نخواسته بود؟😧 گفت: مطمئنی اون خط خطی قبل متر، یه m دیگه نبوده که بد نوشته شده بوده؟... مطمئنی سوال به میلی متر نخواسته؟...😳 تا صبح نذاشت بخوابم😴😨 پدرمو در آورد با این فکر و خیال های چرت و پرتش😂😂😂 🌙ᴢαняα⃟𖣁⃤: یک نفر به اقای چراغعلی بگوید: دست از درونت بردار کچلش کرده ای 😅 محمد مهدی چراغعلی خانی: حرف آخر را او می زند. من فقط وسیله ام. البته گاهی بهترین مشاور خودش است. ...نورای جان❤: زدست دیده و دل هر دو فریاد جوانی رو بیهوده به بطالت گذراند وحاصلش شد بی حوصلگی یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن.💔: نیمه شب به قلبم گفتم :چرا اندکی خواب به چشمانم نمی‌آید؟؟ گفت:چون مثل خر تا لنگ ظهر خوابیدی!😐 واقعا از درانتظار نداشتم..تازگیا خیلی بی تربیت شده😅😐😐 ...نورای جان❤: یاد پدرخواب ازچشمان دخترک ربوده است. سلاله زهرا: 😔تسلیمِ روزهای بی پدری دردی جانکاه است.... ...نورای جان❤: پدر دیشب احرام بسته بود و به دور یار طواف می کرد. بی درد وبی ناله. و پدر هم‌چون‌ پسرش بدون جرعه ای آب ، پرکشید وبه دیدار معشوق شتافت. . و هیچ ستاره ای از پی رفتن معشوق افول نمی کند؛ و هیچ مهری از باختر طلوع. سلاله زهرا: کاش ستاره بودم! زمین جای قشنگی نیست.
به درونم گفتم: من چه فرقی با یه حیوون دارم؟🤔 گفت: از چه نظر؟😐 گفتم: خب... اون راه میره، منم راه میرم. اون می خوره که زنده باشه، منم می خورم که زنده باشم. اون بچه دار میشه، منم بچه دار می شم.🙁 پاسخ داد: از این لحاظ هیچ تفاوتی نداری. ولی...😕 گفتم: ولی چی؟!🧐 گفت: ولی هیچ حیوونی، داخل ذهنش وجودی نداره که بتونه مثل تو باهاش حرف بزنه. تنها چیزی که تو رو از به حیوون متمایز می کنه، همینه.😎 نیشخند زدم و گفتم: البته خوش به حال حیوون.😜 با تعجب پرسید: چرا؟؟؟!!😳 خندیدم و گفتم: اونا اگر یواشکی سوتی بدن، کسی نیست بزنه تو...😆 ناگهان سردرد گرفتم! می دانم کار کیست...😝 ﷽؛اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ریشه می کنیم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344