eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
926 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از M
حتما بخونید 👌 واي كه چقدر اين شعر 😭 لطفا كامل بخونید اگردلتان شكست، مارو هم کنید. خواب دیدم خواب دیدم مرده ام/ بی نهایت خسته و افسرده ام/ تا میان گور رفتم، دل گرفت/ قبر کن سنگ لحد را گل گرفت/ روی من خروارها از خاک بود/ وای قبر من چه وحشتناک بود!😭 بالش زیر سرم از سنگ بود/ غرق وحشت، سوت و کور و تنگ بود/ هر که آمد پیش، حرفی راند و رفت/ سوره ی حمدی برایم خواند و رفت/ خسته بودم هیچ کس یارم نشد/ زان میان، یک تن خریدارم نشد/ نه رفیقی، نه شفیقی، نه کسی/ ترس بود و وحشت و دلواپسی😭 ناله می کردم ولیکن بی جواب/ تشنه بودم، در پی یک جرعه آب💧 آمدند از راه نزدم دو ملک/ تیره شد در پیش چشمانم فلک🌑 یک ملک گفتا: بگو نام تو چیست❓ دیگری فریاد زد: رب تو کیست❓ گر چه پرسش ها به ظاهر ساده بود/ لرزه بر اندام من افتاده بود/ هر چه کردم سعی تا گویم جواب/ سدّ نطقم شد، هراس و اضطراب/ از سکوتم آن دو گشتند خشمگین/ ناگهان بالا رفت گرزهای آتشین/ زین سبب شد قبر من مملو دود/ بار دیگر با غضب پرسش نمود: ای گنه کارِ سیه دل، بسته پَر/ نام اربابان خود یک یک ببر/ گوئیا لب ها به هم چسبیده بود/ گوش گویا نامشان نشنیده بود/ نامهای خوبشان از یاد رفت/ وای، که زحمتم بر باد رفت/ چهره ام از شرم میشد سرخ و زرد/ بار دیگر بر سرم فریاد زد: در میان عمر خود کن جستجو/ کارهای نیک و زشتت را بگو/ هر چه می کردم به اعمالم نگاه/ کوله بارم بود مملو از گناه/ کارهای زشت من بسیار بود/ بر زبان آوردنش دشوار بود/ چاره ای جز لب فرو بستن نبود/ گرز آتش بر سرم آمد فرود/ عمق جانم از حرارت آب شد/ روحم از فرط الم بی تاب شد/ چون ملائک نا امید از من شدند/ حرف آخر را چنین با من زدند: عمر خود را ای جوان کردی تباه/ نامه اعمال تو، باشد سیاه/ ما که ماموران حق داوریم/ پس تو را سوی جهنم می بریم/ دیگر آنجا عذر خواهی دیر بود😭 دست و پایم بسته در زنجیر بود😭 نا امید از هرکجا و دل فکار/ می کشیدندم به خِفّت سوی نار🔥 ناگهان الطاف حق آغاز شد/ از جنان درهای رحمت باز شد/ مردی آمد از تبار آسمان... دیگران چون نجم و او چون کهکشان/ صورتش خورشید بود و غرق نور/ جام چشمانش پر از خمر طهور/ چشمهایش زندگانی می سرود/ درد را از قلب انسان می زدود/ بر سر خود شال سبزی بسته بود/ بر دلم مهرش عجب بنشسته بود😭😭 کِیْ به زیبائی او گل می رسید/ پیش او یوسف خجالت می کشید/ دو ملک سر را به زیر انداختند/ بال خود را فرش راهش ساختند/ غرق حیرت داشتند این زمزمه/ آمده اینجا حسین فاطمه؟!😭😭 صاحب روز قیامت آمده/ گوئیا بهر شفاعت آمده/ سوی من آمد مرا شرمنده کرد/ مهربانانه به رویم خنده کرد/ گشتم از خود بی خود از بوی حسین (ع)/ من کجا و دیدن روی حسین (ع)/😭 گفت: آزادش کنید این بنده را/ خانه آبادش کنید این بنده را/ اینکه این جا این چنین تنها شده/ کام او با تربت من وا شده/ مادرش او را به عشقم زاده است/ گریه کرده بعد شیرش داده است/ خویش را در سوز عشقم آب کرد/ عکس من را بر دل خود قاب کرد/ بارها بر من محبت کرده است/ سینه اش را وقف هیئت کرده است/ سینه چاک آل زهرا بوده است/ چای ریز مجلس ما بوده است/ اسم من راز و نیازش بوده است/ خاک من مهر نمازش بوده است/ پرچم من را به دوشش می کشید/ پا برهنه در عزایم می دوید/ بهر عباسم به تن کرده کفن/ روز تاسوعا شده سقای من/ اقتدا بر خواهرم زینب نمود/ گاه میشد صورتش بهرم کبود/ تا به دنیا بود از من دم زده/ او غذای روضه ام را هم زده/ قلب او از حب ما لبریز بود/ پیش چشمش غیر ما ناچیز بود/ با ادب در مجلس ما می نشست/ قلب او با روضه ی من می شکست/ حرمت ما را به دنیا پاس داشت/ ارتباطی تنگ با عباس داشت/ اشک او با نام من می شد روان/ گریه در روضه نمی دادش امان/ بارها لعن امیه کرده است/ خویش را نذر رقیه کرده است/ گریه کرده چون برای اکبرم/ با خود او را نزد زهرا (س) می برم😭😭 هرچه باشد او برایم بنده است/ او بسوزد، صاحبش شرمنده است😭😭 در مرامم نیست او تنها شود/ باعث خوشحالی اعدا شود/ گرچه در ظاهر گنه کار است و بد/ قلب او بوی محبت میدهد/ سختی جان کندن و هول جواب/ بس بود بهرش به عنوان عقاب/ در قیامت عطر و بویش می دهم😭 پیش مردم آبرویش می دهم😭 آری آری، هرکه پا بست من است/ نامه ی اعمال او دست من است😭 علیه السلام 😭😭😭😭 فقط به عشق سالاردشت کربلا آقا امام حسین علیه السلام هرچقدر درتوان دارید پخش کنید🙏
هدایت شده از M
اللهم الرزقنا حرم آرزومه کربلا برم 😔😔😔😔😭😭🤲🤲🤲🤲 نکنه میخوای بگی که برات نوکر نمیشم نکنه میخوای بگی که از این بهتر نمیشم 😔😔😔😔😭😭🤲🤲🤲🤲 خدا اون روزونیاره که برات گریم نگیره خدا اون روزو نیاره بی تو قلبم میشه تیره نگو نمیشه کربلات بیام رومو زمین نزن حسین اقا تو صحن و سرات بیام رومو زمین نزن حسین اللهم الرزقنا حرم🤲🤲🤲🤲 آرزومه کربلا برم🤲🤲🤲🤲 نکنه.......
هدایت شده از 💎 مهرآفرین 💎
بهانه‌ی گنگ خوشبختی ستاره‌ها به چشم‌های من چشمک می‌زندد و من چون ماه پرغرور و خمیده هیچ پلنگی را یارای رسیدنم نیست. 1   ماه و پلنگ برای ادبیات کهن فارسی هیچ تداعی معنا داری ندارد اما در ادبیات معاصر مجموعه ای غنی و زیبا از داستانها ، شعرها ، ترانه ها و حتی یک نمایشنامه ، همه با عنوان " ماه و پلنگ"  خودنمایی می کند . ندرتا در باره ی ارتباط این دو موجود مرموز سخن به میان آمده و سبب این تلمیحات برای مخاطب نا آشنا، مبهم است. در جهان باستان "پلنگ" نمادی بسیار قوی و پر تکرار است. پلنگ ها نخست  نماد قدرت و خشونت و جرآت،استقلال عمل و رای هستند . و افرادی که این نماد را برای خود انتخاب می کردند معتقد بودند همانند پلنگ که در تنهایی زندگی می کند و با این حال بر اطرافش مسلط است بدون نیاز به دیگران هر کاری را در نهایت قدرت می توانند انجام دهند. در بعد اسطوره شناسی نماد "پلنگ" معنایی ثانوی و پیچیده می یابد . در اساطیر پلنگ نماد قدرت زنانه بر روی زمین است . قدرتی که با تاریکی همراه شده ( مقدس ترین و نمادین ترین پلنگ ها سیاه هستند) و با مرگ عجین است اما این مرگ به معنای نیستی نیست بلکه نوع مرموزی از مردن و دوباره در اوج قدرت زنده شدن است . پلنگ همواره مانند تصویر دست نیافتنی الهه ها و در معنای عام زنان نشانه ی قدرتی است که همانگونه که از بین می برد می تواند بسازد و همانگونه که به شدت ترسناک است به شدت دوست داشتنی هم هست. این احساس دوگانه به یک مفهوم واحد در ادبیات کهن ما بسیار دیده می شود مثلا آنجا که چشم معشوق خونریز است و یا عتابش جا فرساست و در عین حال دوری ازو هم امکان ندارد.
هدایت شده از 💎 مهرآفرین 💎
ماه پلنگ آسمان است و پلنگ ماه زمین . در حقیقت بین این دو نماد تفاوتی از نظر مفهوم اسطوره ای نیست اما وقتی قرار به نمایش مفاهیم این دو موجود در قالب افسانه باشد تازه کمبود ها معلوم می شود چراکه هر دو از یک جنسند و مانند دو قطب هم سوی آهن ربا اگر بخواهند هم به هم نمی رسند و این قدرت فریبنده، این زنانگی مرموز در حیات جایی تنها در خودش حبس می شود .
هدایت شده از 💎 مهرآفرین 💎
این گوشه ای از توضیحات در مورد مصرع چهارم و ارتباط ماه و پلنگ در ادبیات هست
در این تمرین، شما در هر سنی که هستید، باید نامه‌ای بنویسید به خودتان وقتی که سن کمتری داشتید. می‌توانید در این نامه خود گذشته‌تان را پند بدهید، به او از روزگار کنونی‌تان بگویید، از تجربیاتتان حرف بزنید و یا خودتان را ستایش کنید. @anarstory
و تو باید آگاهانه و مشتاقانه گودال قتلگاه را انتخاب کنی. و تو باید رنج را انتخاب کنی. باید انتخاب کنی. و هیچ راهی نیست. تمام راه ها را رفته ایم ما. و تو باید بسوزی. جهان را یکسره ظلمت فراگرفته باید نور تولید کرد و چه نوری سریعتر و پرنورتر از سوزاندن خودت...باید انتخاب کنی که بسوزی. باید قبول کنی که راهی نیست. راهی جز خاکستر شدنت نیست. برای سوختن آماده ای؟ برای گودال آماده ای. و ما را تا به بلای کربلا نیازموده اند از این دنیا نخواهند برد. پس خودت پا در میدان بگذار و مستانه و مشتاقانه انتخابش کن. بگذار وقتی شعله های آتش تمام روحت را گداخته تماشایت کند. و چه لذتی دارد دانستن این معنا که او می بیند. خدایا تو خواهی دید. خواهی دید خیل خاکستر نشینانت را. و این بار چقدر سترگ است؟ تا کجا؟ تا کی؟ مگر می شود کهکشان را در کف دستانم جای دهم؟ تا به حال درخت انار را از نزدیک دیده ای؟ دیده ای با آن برگهای سبز مدها متانش چقدر زیباست...انگار که اخگر در جانش افتاده...باغ انار شبیه جنگلی آتش گرفته است. اگر ندیده ای یک روز حتما خواهی دید. باغ انار شبیه آن آتشی است که بر ابراهیم سرد شد. یا نار کونی بردا ً و سلاما علی ابراهیم. درخت انار وقتی ثمره می دهد انگار آتش گرفته است. و چه زیباست تماشای باغ اناری که ثمره داده است. منتظر آن روز خواهم ماند. @ANARSTORY
مرحوم علّامه مجلسی در کتاب بحارالانوار نقل می‌کند که، شخصی بنام «سهل بن حسن خراسانی» خدمت امام صادق ـ علیه السّلام ـ رسید، سلام کرده و نشست. عرض کرد یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ شما رئوف و مهربان هستید، چرا از حق خود دفاع نمی‌کنید؟ چه چیزی مانع این امر است؟ در صورتی‌که بیش از صدهزار شیعه شمشیرزن دارید! حضرت فرمودند: ای مرد خراسانی بنشین، سپس حضرت امرکردند، تا تنور را روشن کنند، وقتی تنور برافروخته شد، حضرت رو به مرد خراسانی نموده و فرمود: بلند شو و داخل تنور شو، در این هنگام مرد خراسانی ترسید و عرض کرد: یابن رسول الله ـ صلّی الله علیه و آله ـ مرا با آتش سوزان، از من درگذر، ... حضرت فرمودند: تو را بخشیدم، در این هنگام یکی از اصحاب امام صادق ـ علیه السّلام ـ بنام «هارون مکی» وارد شد در حالی‌که یک کفش خود را با انگشت گرفته بود. خدمت آن‌حضرت رسید و سلام کرد. امام ـ علیه السّلام ـ جواب سلام او را داد و فرمود: نعلین را از دست خود بینداز و برو داخل تنور ... هارون مکی، نعلین را انداخت و داخل تنور شد. امام ـ علیه السّلام ـ شروع کرد با مرد خراسانی صحبت کردن و از اوضاع خرسان از او می‌پرسیدن و ... سپس گفت ای خراسانی برو و داخل تنور را نگاه کن. مرد خراسانی بطرف تنور رفت و دید که «هارون مکی» چهار زانو در تنور نشسته است. امام ـ علیه السّلام ـ از مرد خراسانی سئوال کرد: «از این‌ها در خراسان چند نفر پیدا می‌شود؟ مرد خراسانی عرض کرد: بخدا قسم یک‌ نفر هم نیست. امام ـ علیه السّلام ـ فرمودند: ما در زمانی که پنج نفر یاور اینچنین نداشته باشیم قیام نخواهیم کرد. ما خودمان موقعیت مناسب را بهتر می‌دانیم. (بحارالانوار، علّامه مجلسی، جلد ۴۷، صفحه ۱۲۳ و ۱۲۴) @ANARSTORY
✨🔥💫🔥💫🔥✨ می خواهم. ✨🔥💫🔥💫🔥✨
💥 بالاخره دومین رمان تنهامسیری به چاپ رسید!😍 ✅ رمان تنهامسیری "فرشته کویر" نوشته خانم فرجام پور، از اساتید مجموعه تنهامسیرآرامش💕 🎉 قیمت کتاب با تخفیف: ۲۰ هزار تومان ادمین سفارش کتاب ها: @Admin_ToysTma 🎈 کانال فروشگاه محصولات فرهنگی تنهامسیرآرامش: @ToysTma @ANARSTORY
📣 فراخوان خرید کتاب با امضای نویسنده به نام خود درختان🌴 قیمت کتاب: 40000💸 هزینه پست، هدیه عید ربیع✨ سفارش👇 @Yamahdy_Adrekny @anarstory
سلام ونور. برگ در هجوم تگرگ می شکند. برگ هم هست، هم نیست. برگ نور می خورد و قند در دلش آب میشود. برگ آمده است تا به درختان باغ بفهماند که حیات یک برگ و نورخواری یک برگ برای خودش نیست. برگ نور میخورد تا قند در دلش آب کند و تا ابد به درختان قنداب بخوراند. دل درختان را شیرین کند. وکدامین درخت است که قنداب دوست نداشته باشد. برگ اگر حیات داشته باشد همه می گویند درخت زنده است. و اگر برگ حیات نداشته باشد می گویند درخت مرده است. برگ عصاره معماری است. برگ عصاره زیبایی و دلنوازی باغ است. می گویند باغ سرسبز. نمی گویند باغ تنه قهوه ای. یا باغ شاخه دراز...حیات یک باغ به برگ است. برگ وقتی خودش را می شناسد و وظیفه نورخواری را می پذیرد می داند که برای حیات خودش نباید کار کند. برای حیات میلیارد ها سلول گیاهی باید کار کند. و تنها عضو درخت است که نور می خورد. و اگر برگ را از درختی بگیری و روی خورشید بکاری اش این نور به حالش هیچ فایده ای ندارد. چرا که ابزار نور خواری اش را گرفته ای. نور و برگ به هم ممزوج اند. سلام و نور. @ANARSTORY
عاشق نورم و این ذات برگ است.
و در جهان هیچ موجودی را نخواهی یافت که مثل برگ نور را عاشقانه دوست داشته باشد.
هدایت شده از حسین ابراهیمی
در انتها لازم است بگویم که برای شروع نوشتن یک قانون وجود دارد و آن‌هم سخت نگرفتن است. به‌هیچ‌وجه موقع شروع نباید سخت بگیریم و فقط باید بنویسیم. در ابتدا شاید برای عده‌ی کمی وسوسه‌های کمال‌گرایی آن‌ها را نابود کند و آن‌ها را از حرکت متوقف کند. اما به یاد داشته باشید که ما می‌نویسیم که یاد بگیریم نه اینکه یاد بگیریم و بنویسیم. این فرایند با انجام دادن آن اتفاق می‌افتد. پس به‌هیچ‌وجه سخت نگیرید و لطفاً شروع کنید.
با سلام و آرزوی خوشوقتی برای پادشاهان وارونه🖐🏻🤚🏻🖐🏻🤚🏻🖐🏻🤚🏻🖐🏻 ﷽؛انار، پادشاهی ست وارونه با تاجی رو به زمین چرا که انار پادشاه درختان آسمان است که قدش تا زمین کشیده شده. اینجا با هم یاد میگیریم. با هم ساقه می زنیم و برگ می دهیم. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/100270145C4e53c7d0f6 ان شاء الله فرداشب (یکشنبه شب) ساعت 20 🕗 در گروه بحث و تبادل نظر آنلاین داریم (جلسه هفتم) منتظر حضور سبزتان هستیم🍀☘️🌿 . . . اول چند نکته در مورد فاضل نظری و ..، و بعد استفاده می کنیم از شعرهای دوستانی که می خواهند...😇😇😇 به علاوه کمی نقد . . . . *پ ن1:دوستان اشعار فاضل نظری رو مطالعه کنید **پ ن2: به زمان نوشته شده توجه فرمایید @anarstory
﷽؛ سلام و نور💡 آموزش قوانین نویسندگی یا ؟ یا یا 🕯آیا برای نویسنده شدن باید تمام قوانین نویسندگی را یاد بگیریم؟ جواب : بله 🕯آیا باید با جزئیات یاد بگیریم؟ جواب: نه لزوما با ریزه کاری های سادیسمی...بلکه باید یک دور تمام اصطلاحات را با عمق جان بفهمید. اندازه ای که اگر نویسنده ای یا استادی به شما نقد کرد بفهمید دارد چه می گوید. 🕯آیا اگر قواعد نویسندگی را یاد بگیریم می توانیم خیلی راخت شاهکار بیافرینیم؟ جواب: نه لزوما. یاد گیری قواعد لازم هست ولی کافی نیست. 🕯آیا اگر قوانین را یاد نگیریم می توانیم پیشرفت کنیم؟ جواب: واقعیت این است که می توانید، ولی مثل اختراع چرخ از اول است. وقتی با قواعد می توانید سی سال جلو بیفتید چرا یادش نگیرید؟ 🕯آیا قواعد نویسندگی مورد اتفاق همه نویسندگان هستند؟ جواب: نه لزوماً. اختلافات زیادی وجود دارد. به خاطر همین باید نویسنده مورد نظر خودتان را با خواندن کتابهای زیاد پیدا کنید. و این یعنی قلم شما شبیه ایشان خواهد بود. پس قواعد ایشان را سر لوحه آموزش قرار دهید. 🕯بهترین چیز برای یاد گیری قواعد چیست؟ جواب: بهترین کار شرکت در یک یا دو دوره در نهایت و خواندن صد کتاب آموزشی مختلف که همه شان دارای نکته ای هستند که می توانند در مسیر نویسنده شدن به شما کمک کنند. همان بحثی که یک وقتی داشتیم. بهزاد دانشگر و نقد امیرخانی و شجاعی...با تمام احترامی که ایشان برای این دو نویسنده عزیز قائل است...دقیقا بر می گرده به اینجا... از نظر ساختار داستانی کارهای رضا امیرخانی مورد پذیرش خیلی از اساتید نیست ولی قلم رضا امیرخانی مورد توجه افراد زیادی است. من جمله راقم این سطور. فارغ از چیز حاشیه ای دیگر...پس یادگیری قوانین لازم به کار بستنش واجب و بعدها بعد از پیدا کردن سبک نوشتنمان شکستنش کمال است. 💡نکته بعدی اینکه...قوانین بعد از نوشته شدن شاهکارها نوشته شدند و از روی ساختار شاهکارها. پس در واقع قوانین بعد از خلق آثار شاهکار هستند و قبل از تولید داستان های معمولی. شخصا از سال 94 سعی کردم خیلی کلاسیک طور بنویسم ولی در نهایت فهمیدم از شکم مادر با سبک و قلم خودم متولد شدم. کمی سخت خوان ولی قابل قبول. 💡💡💡 جسارت که هست ولی از فلفل خبری نیست. نویسنده باید جسور باشد. نویسنده از یک زمانی به بعد دیگه به حرف کسی گوش نمیده اونجا دو حالت داره یا واقعا کارش خوب شده و نقد دیگران رو می فهمه ولی نکته ای وجود داره که رها می کنه اون نقد ها رو... حالت دوم بی سوادی هست که از سر استیصال و درماندگی و برای خودنشانی دیگه به حرف کسی گوش نمیده و و در وادی سرگردانی قلم میزنه و هر روز پرت تر و بی ربط تر می نویسه... واقعا حالت اعتدال بهترین حالت هست...یعنی من شخصا تمام نقدهای به واو شده را به جان خریدم ولی بعدش بلافاصله رفتم نقد ها رو فروختم. 😐 💡💡💡 کلید رمان نویسی داشتن روح پر حرف است. معمولا خانم ها در این زمینه بهتر می توانند کار کنند...به خاطر همین شدیدا به قواعد نیازمند ترند... مردها روحشون کم حرف تر هست و با قواعد راخت کنار می ان... ولی در نهایت همیشه استثناء ها زیادند. 💡💡💡 کلید شروع رمان نویسی داشتن هست. سعی کنید محرم رازی نداشته باشید که مدام خالی بشوید. معمولا کسانی که مدام درباره سوژه رمانشان با اساتید شان مشورت می کنند بعد از مدتی آن سوژه پشت به قبله ذبح می شود و عوداج اربعه اش بریده نبریده می رود در سبد ایده ها سوخته. و نه حذف می شود نه احیا. و همین ذهن نویسنده را خسته می کند. 💡💡💡 کسانی که در به در دنبال کلاس نویسندگی و این استاد و آن دوره و آن محل گعده و انجمن هستند مثل نوشابه خانوده دو لیتری هستند که وقتی می خواهند شروع کنند به نوشتن همه نوشته هاشان تقریبا شبیه کف های بیرون زده از بطری نوشابه است.... در ابتدا شاید از شدت فوران ایده ها و سفیدی خیره کننده محتوا و کف های حباب حباب کِیف کنند و شاید از حجم مطالبی که می نویسند ولی بعد از مدتی متوجه می شوند که نه تنها نوشته هاشان لم یکن شیئا مذکورا بوده بلکه دیگر چیزی برای نوشتن ندارند... چون مرتبا عادت به استفاده از اندیشه دیگران دارند. نویسنده باید ابتدا یاد بگیرد بیاندیشد. . عربی اش می شود . حالا یک درخت گرامی تفاوت و و را بیان کند. @ANARSTORY
🔸 ▫️دهانش شیرین است و تمامش محمّد است. ◻️آهای دختران اورشلیم با شما هستم.▫️💫 @ANARSTORY
معرفی رمان (اثر اسماعیل واقفی) در صفحه حوزه هنری..
به نام خدا نویسندگی همچون حلیم پختن نیست که کلمات را بلغور کنی و با ادویه ی احساست مزه دارش کنی و در نهایت آنقدر هم بزنی و بالا و پایینش کنی تا لعاب دار شود. نویسندگی همچون سلاحیست در دست هر انسان، فقط می ماند چه هدفی را نشانه بروی. نویسندگی پشتوانه ای می خواهد از بصیرت و معرفت و معنویت. حواسم به توشه ام نبود و قدم در این راه گذاشتم . با اجازه ی اساتید انصراف می دهم. حلال بفرمایید... 😡🌶💣🗡💉👉...😶 به نام خدا من حلیم پختن را خیلی دوست دارم. من تازگی ها فهمیدم نویسندگی خیلی شبیه حلیم پختن است. من یک مسئله ی دیگر را هم فهمیدم ، اینکه هنوز دوران تدریس با متد های ترکه محور تمام نشده است. اصلا چه کسی گفته کسی که نویسنده است باید علامه ی دهر باشد ؟ مگر میدان جنگ است که نویسندگی شبیه اسلحه باشد ، این دو هیچ ربطی به هم ندارند . کلاس اول که میرفتیم ، پدربزرگمان میگفت باباجان اینقدر قلم پرانی کنید تا نوشتن یاد بگیرید. خدا را چه دیدید شاید به ما هم روزی گفتند نویسنده ، حالا چه نویسنده ای بماند... گواهی می دهم این مطالب در کمال صحت و سلامت نوشته شده و اصلا استاد محترم سرکار خانم صادقی بزرگوار در این امر دخیل نبوده اند . 🤕🤕 @ANARSTORY
از دفتر خاطراتِ یک درخت اصلاح شده.