eitaa logo
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
918 دنبال‌کننده
4هزار عکس
1.2هزار ویدیو
151 فایل
﷽؛اینجا با هم یاد می‌گیریم. با هم ریشه می‌کنیم. با هم ساقه می‌زنیم و برگ می‌دهیم. به زودی به اذن خدا انارهای ترش و شیرین و ملس. نشانی باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 نمایشگاه باغ🔻 https://eitaa.com/joinchat/949289024Cec6ee02344
مشاهده در ایتا
دانلود
یاحق به پایان آمد این دفتر. و چه می‌توان گفت که لودهنده نباشد؟ همینقدر بگویم که اشتباه می‌کردم. اصلش، قضاوت درباره قله آن هم در فصل چهار، کاری بود خلاف رویه افلاطونی. و واو اصلا کوه نیست. جاده‌ای است پر از فراز و نشیب و بالا و پایین. تازه اگر هم کوه باشد، رشته کوه است، صفا و مروه است... و باید بدوی...شش بار...یا نه، یازده بار... و همه چیز از دوازده آغاز می‌شود. و دوازده، یعنی دو تا شش. و قله عین دارد. اما نه عین عذرا. عین عشق. عین علی. واو را از هر طرف بخوانی، واو است. و این واو، چهارده ندارد.
هدایت شده از r.alimahdi
و بلاخره تموم شد. 469عدد
محسن سليماني دركتاب « تأملي ديگر در باب داستان» مي گويد: « درمعرفي مستقيم شخصيت، نويسنده رك و صريح با شرح يا با تجزيه و تحليل، مي گويد كه شخصيت او چه جور آدمي است و يا به طور مستقيم از زبان كس ديگري در داستان، شخصيت داستان را معرفي مي كند.» دراين شيوه ي شخصيت پردازي، نويسنده شخصيت را مستقيماً تعريف مي كند و درهرجايي كه هست چون فقط مي خواهد شخصيت را تعريف كند- بدون لحاظ كردن جايگاه او- ويژگي هاي دروني و بروني شخص مورد نظر خودرا تعريف مي كند. دراين شيوه نويسنده معمولاً با ، و ، معرفي مي كند. اين شيوه كه معمولاً در داستان نويسي امروز ديگر جايي ندارد در قرن هيجدهم و نوزدهم بسيار معمول بود.» آبرامز همين دو روش را به شيوه اي ديگر «توصيفي و نمايش نامه اي» مي نامد. درروش نمايش نامه اي نويسنده فقط شخصيتش را وادار به صحبت و عمل مي كند و خواننده اش را رها مي كند تا استنباط كند كه چه وضعيت و خلق و خويي پشت آن چه شخصيت انجام مي دهد، پنهان است. درروش توصيفي نويسنده خودش آمرانه مداخله مي كند تا وضعيت و ويژگي اخلاقي شخصيت هايش را توصيف كند. براي مثال، در بخش آغازين و زيباي « غرور و تعصب» از جين آستين ابتدا آقا و خانم « بنت» را به ما نشان مي دهد در حالي كه با يكديگر درباره ي مرد جواني سخن مي گويند. سپس به ما درباره ي آن ها توضيح مي دهد و رمان ادامه مي يابد. ويژگي ديگر شخصيت پردازي مستقيم اين است كه نويسنده به طور واضح و مختصر به معرفي شخصيت مي پردازد؛ اما هيچ وقت نمي توان به تنهايي از اين روش استفاده کرد. ♦️نمایشگاه باغ    @anarstory
ميرصادقي براي شخصيت پردازي در داستان به سه شيوه اشاره مي كند. 1⃣ارايه ي صريح شخصيت ها با ياري گرفتن از شرح و توضيح . به عبارت ديگر، نويسنده با شرح و تحليل رفتار و اعمال و افكار شخصيت ها، آدم هاي داستانش را به خواننده معرفي مي كند. 2⃣ارايه ي شخصيت از طريق او با كمي شرح و تفسير يا بدون آن. اين روش عرضه كردن شخصيت ها جزء جدايي ناپذير نمايشي است، زيرا از طريق اعمال و رفتار شخصيت هاست كه آن ها را مي شناسيم. در صحنه ي تئاتر هنرپيشه با رفتار و گفتار شخصيت هاست كه خواننده به ماهيت آن ها پي مي برد. 3⃣ارايه ي شخصيت بي‌تعبير و تفسير به اين ترتيب كه با نمايش اعمال و كنش هاي ذهني و عواطف دروني شخصيت خواننده، شخصيت را مي شناسد. اين روش، رمان هاي « جريان سيال ذهن» را به وجود آورده است كه دراين نوع، اعمال و حوادث در درون شخصيت ها رخ مي دهد و خواننده غيرمستقيم درجريان شعور آگاه و ناآگاه شخصيت هاي داستان قرار مي گيرد. ويرجينياوولف، جيمزجويس و ويليام فاكنر در آثارشان از اين روش بهره برده اند و استادانه نيز آن را به كار بسته اند. شخصيت پردازي غيرمستقيم به چند طريق انجام مي شود كه عبارتند از: ➕ رفتار( اعمال) ➕گفت و گو ➕ نام ➕ قيافه ي ظاهري ➕ توصيف ➕جريان سيال ذهن ♦️نشانی باغ https://eitaa.com/joinchat/821624896Cb1d729b741 ♦️نمایشگاه باغ    @anarstory
دبيرستان كه بوديم يه دبير فيزيك و مكانيك داشتيم كه قدش خيلي كوتاه بود اما خيلي نجيب و مودب با حافظه خيلي خوب ! قبل اينكه بياد گچ و تابلو پاك كن رو ميذاشتيم بالاي تابلو كه قدش نرسه برشون داره، هر دفعه ميگفت ؛ آقا من از شما خواهش كردم اينا رو اونجا نذارين اما باز ميذارين! يه روز سر كلاسش يه مگس گرفتيم و نخ بستيم به پاش، تا برميگشت رو تابلو بنويسه مگس رو رها ميكرديم وز وز تو كلاس و تا برميگشت رو به ما، نخش رو ميكشيديم، بنده خدا ميموند اين صدا از كجاست آخر سر هم نفهميد و مگسه هم با نخ پاش از پنجره فرار كرد! با وجود اين همه شيطونياي ما، خيلي دوسمون داشت و باهامون كار ميكرد كه بتونيم همه مسائل فيزيك مكانيك رو حل كنيم. چند سال گذشت، اينترن بودم و تو اورژانس نشسته بودم كه ديدم اومد، خيلي دلم براش تنگ شده بود، سلام كردم و كلي تحويلش گرفتم، كه ما مديون شماييم و از اين حرفا. بعدم براش چايي آوردم و نشستيم به مرور خاطرات اونوقتا كه يهو يه لبخند زد و گفت تو دانشگاه هم نخ ميبندي پاي مگس؟! خشكم زد... -عه مگه شما فهمیديد كار من بود؟! چرا هيچي بهم نگفتيد؟! باز يه نگاه معلمي و از سر محبت بهم كرد و با لبخند گفت: -حالا اون گچ و تابلو پاك كن كه مي گفتم نذاريد اون بالا رو خيلي گوش ميداديد؟! دعواتون ميكردم از درس زده ميشديد، حيف استعدادتون بود درس نخونيد! وقتي يه معلم ببينه دانش اموز بازيگوشش دكتر شده جبران همه خستگيها و اذيتاش ميشه! كاش تنبيه ميشدم اما اينطور شرمنده نمي شدم! اذيت هاي ما رو به روي ما نمي آورد نكنه از درس زده شيم اونوقت ما اون قد كوتاه رو ميديديم ، اين روح بزرگ رو نه !! واقعا معلمي شغل انبياست نه برا‌ی تعليم فيزيك و مكانيك، واسه تعليم صبر و حلم و هزار خصلت ديگه كه فقط تو آموزش انبيا ميشه پيدا كرد !! ✍از خاطرات دکتر سید محمد میر هاشمی جراح و متخصص چشم
هدایت شده از م.م
توی دل یخ ها هیچ چیز نیست .شفاف شفاف است.شفای جگر سوخته یخ است. قسمت دیگری از کتاب"پاورقی" جلال از بس آت آشغال می خورد شده بود، مثل مرغ وخروس که نجاست خوار شده است. کنایه از شنیدن هر حرف یا دیدن هر چیزی که نباید دیدوباعث آلودگی نفس و روح انسان سالم می شود(برای پاک شدن حیوانیکه نجاست خوار شده و برای اینکه گوشتش از نظر فقهی ،پاک بشود وقایل خوردن،اورا قرنطینه می کنند یعنی قبل از ذبح باید در مدت مشخصی به لحاظ غذا خوردن مدیریتش کنند) چه جالب. نمی دونستم .توصیفات خیلی جالب وقشنگن "واو" واقفی
هدایت شده از مهربانی کن...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک جرعه کتاب🤗 ...سقاها پیش تر رفتند و جرعه های آب را روی خاک افشاندند.... ۹۹/۸/۲۷ رمان واو بدستم رسید.💝 با تشکر از استاد واقفی🌸
و بدینگونه شعر آقای برقعی هم اناری میشود...(: فریاد بی صداست ترک های پیکرش...⚡️ از بس که خورده خون دل از دست روزگار...💔 +سید حمیدرضا برقعی .
. . هنر برای هنر ، مثل پیچ گوشتی برای پیچ گوشتی است. @ANARSTORY
هدایت شده از مهرابی
تابناک فرهنگی: در رویکرد شناخت و تفکیک شخصیت از تیپ ، با گزاره هایی روبرو هستیم که با وجود بحث‌های آکادمیک بسیار ، اثر عینی و ملموسی بر جای نگذاشته است . ما امروز از آثار دراماتیک مان ، انواع خُرده ها را می گیریم و بر آثار دیگر ملت ها ، رشک ها می بریم . لاجرم ؛ یا بی تفاوتی پیشه می کنیم و یا مبتلا به خود کم بینی می شویم . فیلمنامه ها و رمان های ما پُر است از شخصیت هایی با ویژگی های مشترک جمعی که از میان یک جمعیت بزرگ ، قابل تمیز نیست چرا که هیچ پرداخت خاص روانی فعالی در شخصیت ها انجام نگرفته است . بحث آشنا زدایی در ذهن مخاطب ، یک طرف قضیه است اما ؛ اینکه چه طور از این تیپ ، یک شخصیت اوسّ و قوس دار بسازیم هم طرف مهم دیگر است . برای ابتدای کار به یک پَر شجاعت ، یک سر قاشق خلاقیت و به میزان لازم دانایی و مطالعه نیازمندیم . پس برای تغییر ، این سه عنصر راهگشا هستند . چه شده که ما در دام قهرمانان تیپیکال مثل قیصر و سید گرفتار آمده ایم ناشی از تنبل بودن ما در فکر کردن است . به عبارتی علاقمندیم آنچه که به ذهنمان نزدیکتر می آید را انتخاب کنیم . پسند فیلم های گیشه و رمان های عاشقانه ی سطحی این مطلب را تایید می کند که ما به فکر کردن بی علاقه ایم و چیزی را می پذیریم که به راحتی بتوانیم با آن همذات پنداری کنیم . اصلاً دیدن یک فیلم یا خواندن یک کتاب ایرانی به مراتب سریعتر و آسوده تر اتفاق می‌افتد تا دیدن فیلم و خواندن رمان خارجی چون آنها در پس هنر خود ، ذهن مخاطب را به چالشی جدی می کشد . چه بسا ساعت ها وروزها در مضمون و ساختار آن اثر غرقیم ، در حالی که اینجا می توانیم در یک شبانه روز سه تا چهار فیلم را پشت سر هم ببینیم چون مضامین ، کم عمق است و بار زیادی را بر مغز وارد نمی‌کند . بحث تیپ هم از دل همین ساده پذیری ها می آید . به عنوان نمونه اولین چیزی که از شنیدن اسم یک " روشنفکر " در ذهن‌مان نقش می‌بندد عینک پنسی بند دار ِ یک آدم است با گاز زدن شهوتناک وی به پیپ یا سیگار ! یا برای خلق یک" مادر "موجودی مهربان و پر گذشت در نظر ما می آید که با وجود میل به رشد بچه ها ؛ نگاه عمیق و مازوخیزم واری به گذشته و هم خانگی با جاری ها و خواهر شوهر دارد . همچنین است تصویر کهنه ای که از حاجی بازاری تسبیح به دست و چسنگ بر پیشانی داریم . می بینیم که این تیپ ها کاملا با ذهنمان آشنا و دم دستی هستند . اما مقصود از این بیان ، تغییر تیپ و ظاهر آن روشنفکر ، آن مادر و آن حاجی نیست .باز می‌خواهیم بگوییم می‌شود روشنفکری را نشان داد که دوچرخه سواری با اولین درآمدش دوچرخه می خرد ، می‌شود مادری را نشان داد که همراه دخترش استخر می رود ، می شود حاجی بازاری یی را نشان داد که فیلم خارجی می بیند . دقت کنیم شخصیتی را بسازیم که در درجه اول باورپذیر باشد چون اگر با عقل و یقین ما در تعارض باشد بی گمان راه به بیراه برده‌ایم . به لحاظ نمونه ؛ می توان مادری را پرداخت که برای بزرگ کردن بچه هایش از اقوام پولی قبول نمی کند . او هر روز با اتوبوس کیلومترها از خانه و محله اش دور می شود تا بتواند در ان سوی شهر که کسی او را نمی شناسد ، اسباب بازی بفروشد . کشیدن ِ پایش روی پله های اتوبوس در حالی که پیاده می شود ؛ هم مسافت زیادِ راه و هم عیب بدنی اش را معلوم می کند . این مادر کنار بند و بساطش ؛ کتاب کر و کثیفی دارد درباره ی بهداشت روان کودک که آن را می خواند . این نشان می دهد که این مادر علاوه بر سیر کردن کودکانش ، به روان آن ها نیز اهمیت می‌دهد . اینجوری این مادر از هزاران مادری که برای شکم گرسنه بچه‌شان کار می کنند ممیزی می‌خورد .) این یک مثال ساده بود برای تمیز یک شخصیت از یک تیپ تکراری . بنا بر این شخصیت ما باید روابطش با اطرافیان مشخص ، منطقی و زنده باشد . شخصیت ما باید درست بلد باشد با حوادثی که بر او روی می دهد ، دست و پنجه نرم کند . شخصیت ما از ظاهرش شروع می شود ؛ به صحت و سواد روانش تنیده می شود و در این حین به گفتار و کردارش بند است . این جوری می شود گفت یک شخصیت را درست از کار در آورده ایم . سایت تابناک @ANARSTORY
هدایت شده از م.م
حالا ستاره ها نزدیکتر شده بود .شاید اسمعیل قد کشیده بود.رشد کرده بود.رشیدتر شده بود. اسمعیل یادش می آمد که نیم ساعت که می نشست خسته می شدوتکیه می داد به مادرش وستارگان آسمان را نگاه می کرد.آسمان شب را قشنگ یاد ش بود.پراز ستاره و زیبا.بعدار اذان، اولین ستاره که بیرون می آمدمادرش می گفت:(این ستاره منم ها) پس ماه هم باباست قربونت برم پسرم! شیرین زبون!حتما خورشید هم بابابزرگه عمران ماه نشون،سلطان التجار خورشید نشون. کتاب "واو" اثر اسماعیل واقفی
هدایت شده از M.alipour
میشه خیلی معانی دیگه براش در نظر گرفت کلا هنر برای هنر یه حرف مثلا روشن فکرانه ی بدون فکره هنر برای هنر ارزشمند نیست چون نتیجه ای نداره اما اگر هنر برای انسانیت باشه اون وقت ارزشمند میشه و میشه ازش یاد گرفت مثلا یه شعر میتونه چقد خوب تو ذهن جا بگیره و یک منظور خوب رو در بر داشته باشه مثل : بنی آدم اعضای یکدیگرند یا مثلا میازار موری که دانه کش است یا فیلم های خوب و فیلم های بدرد نخور خیلی غیر مستقیم میشه با هنر آموزش داد میشه با هنر تربیت کرد میشه با هنر سبک زندگی رو تغییر داد..
. . چه کسانی می دانند 4 ستون اصلی داستان کوتاه نوشتن چیست؟ . . @ANARSTORY
💎•﴿ باغ انار ﴾‌•💎
سلام کهکشانی. سپاس برگی از همه درختان. ریشه هایتان را به مرکز زمین برسانید تا از آهن و نیکل بنوشی
💠 ؟ l فصل دوم 🔸 2️⃣1️⃣جلسه هفتم بخش سوم ✳️وارونه نشان دادن حقیقت توسط رسانه 🔸امام حسین (ع) را بیگانه نکشت، شیعیانِ کوفیِ نوکرِ یزید امام حسین(ع) را کشتند. وقتی کسی پول دارد، رسانه هم دارد و وقتی رسانه دارد فکر مردم را جهت می دهد. ▫️در شام می‌گفتند مگر علی نماز می‌خواند؟ معاویه با ابزار رسانه این تفکر را ساخته بود. 🔹تمدن غرب ثروت، قدرت ، نظم و ...‌‌ دارد. تمدن غرب را به ماشینی در خیابان تشبیه می‌کنم. راننده کمربند را بسته، راهنما می‌زند، پشت چراغ قرمز می‌ایستد، معاینه فنی شده است، دود نمی‌دهد. رانندگی راننده هم عالی است. فقط یک مشکلی هست که این آقا ماشین را دزدیده است. تمدن غرب همین است. همه چیز عالی است فقط؛ دزدی است. از فکر و علم و .. همه دزدی است.زحمت هم می کشند ولی دزدی است. واقعیت ندارد. ربطی به خدا ندارد. ▫️یکی از مستشرقین می‌گوید مسلمانان در آندلس گنبد می‌ساختند وقتی مردم در لندن در باتلاق بودند. ‌▫️سیستم آموزش ژاپن از روی منیة المرید شهید ثانی نوشته شده است. 🔸یک دیالوگی بین حضرت موسی و فرعون در قرآن است که خیلی فوق العاده است.(سوره شعرا ایات ۱۶ تا ۲۲) فرعون حضرت موسی را در کاخش بزرگ کرد و حضرت موسی ولیعهد فرعون شد. به ایشان موسی بن فرعون می‌گفتند. وقتی حضرت موسی بزرگ شد در دربار یک دعوایی شد و حضرت موسی یکی از نیروهای گارد فرعون را با مشت زد و کشت و فرار کرد. ده سال به مردم مَدیَن پناهنده شد. بعد از ده سال آمد و گفت به من ایمان بیاور یا اینکه کاخت را روی سرت خراب می‌کنم. فرعون گفت: من اینجا تو را بزرگ کردم. زندگی خود را در کاخ من گذرانده‌ای. از نیروهای گارد من را کشته‌ای بعد الان برای من شاخ و شانه میکشی؟ این ها را بشنوی شما حق را به فرعون می دهید. حضرت موسی فرمود: برای این که بنی اسرائیل را بنده کرده‌ای، منت سر من میگذاری؟ ⬅️واقعیت چیست و چه نشانه‌اش می دهند؟ 📍بشارت آخر خداوند در سوره دخان می فرماید. گفتم به فرعونیان اموال می‌دهم ولی غصه نخور. این‌ها را عمله گذاشته بودم برای تو کارگری کنند و آخرش مفت بدهند به تو می‌دهند. كَمْ تَرَكُوا مِنْ جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ (٢٥) باغ ها و چشمه های فراوان داشتند وَزُرُوعٍ وَمَقَامٍ كَرِيمٍ (٢٦) تخت و تاراج داشتند وَنَعْمَةٍ كَانُوا فِيهَا فَاكِهِينَ (٢٧) كَذَٰلِكَ وَأَوْرَثْنَاهَا قَوْمًا آخَرِينَ (٢٨) آن موقع که داشتم به او می‌دادم به او نمی‌دادم داشتم تو را امتحان می‌کردم. به او می‌دادم می‌گفتم خوب بساز و عملگی کن، بعداً مومنان می‌آیند و جای تو می‌نشینند. 🔹رهبر انقلاب می‌فرمایند سعودی‌ها موشک می‌سازند برای ما می‌سازند. غصه نخور که ما تحریم شدیم و اوضاع آن‌ها خوب است. تو فقط با من باش. نترس و جا نزن. من با تو هستم. مگر می‌شود با کفار باشم. من دشمن کفار هستم. وقتی اسرائیل ۲۵ سال آینده را نخواهید دید نوکرهایش هم نخواهند دید. این وعده‌ی خداست. فقط صبر و استقامت کن. رهبر انقلاب فرمودند اگر بی‌عرضه‌ها بروند همه چیز درست می‌شود. دولت جوان حزب‌اللهی بیاید همه چیز درست می شود. نترس؛ نگو اینجا آینده ندارد. آینده‌ی عالم برای بچه‌های توست. از چه میترسی؟ 🔻بابت این چیزهایی که در راه خدا از دست می‌دهید غصه نخورید. امام حسین (ع) به ظاهر همه چیز را از دست داد ولی؛ همه چیز را به دست آورد. امام باقر (ع) فرمودند: امام حسین(ع) همه چیزش را در راه خدا داد. و خدا در عوض چند چیز به او داد. امامت تا آخر در نسل او قرار گرفت. 🔸با خدا معامله کنید. بگویید اینجا سختی میکشم بخاطر تو، جایگزین به من بده. 🏴 محرم ۹۸ 📢 صوت جلسه (https://eitaa.com/Aminikhaah_Media/4014) @Aminikhaah@ANARSTORY
[In reply to Mehr] و یک روز صبح داشتم پیاده از عرش به سمت ناسوت می رفتم. زیر سایه سدره که رسیدم فرشته ای زد روی شانه ام گفت: داداش واو نمی خواهی. گفتم: رَبِّ إِنِّي لِمَا أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ. و خدا دختران بهشتی را فرستاد که یک برایم آورده بودند. با همین طرح جلد. سبز اش مدها متان بود. و دلم لرزید و گفتم: و این برای چیست. و ندایی گفت: تا به تو معجزات بزرگ خود را بنمايانيم (۲۳) اذْهَبْ، به سوى فرعون برو كه او به سركشى برخاسته است (۲۴) گفتم: پروردگارا سينه‏ ام را گشاده گردان (۲۵) و كارم را براى من آسان ساز (۲۶) و از زبانم گره بگشاى (۲۷) [تا] سخنم را بفهمند (۲۸)و براى من دستيارى از كسانم قرار ده (۲۹) هارون برادرم را (۳۰)پشتم را به او استوار كن (۳۱) و او را شريك كارم گردان (۳۲)تا تو را فراوان تسبيح گوييم (۳۳) و بسيار به ياد تو باشيم (۳۴) زيرا تو همواره به [حال] ما بينايى (۳۵) و او بیناست هنوز. می بیند و می شنود و عصای موسی اژدهاست نه کرم خاکی. و کرم ها خاکی کر و کور هستند، و از نور متنفر. هارون مکی می خواهم. هارون اخی. @ANARSTORY
نیاز به کمی اطلاعات درمورد قواعد ادبیات عرب دارد👇 ....این رابدان که عامل جَرّ وسرافکندگی تو منیّت توست....آری «من» همانی که مؤنث ومذکر نمی شناسد،صحیح ومعتل نمی شناسد،نه به مثال رحم می کند،نه به اجوف،نه به ناقص ونه حتی به لفیف ها......اگر گریبان تورا بگیرد به راحتی رهایت نخواهد کرد......زیرا همانند ضمایر فاعلی شدت اتصال دارد وهمانند آنها ماقبل خود _که روح توباشد_را ساکن می کند....واگر روح ساکن شود نه از ماضی عبرت می گیرد،نه از مضارع استفاده می کند ونه به آینده اهمیت می دهد....ودرآن وقت است که تورا نهی می کند از عدالت هنگامی که بین «من» و «او» معارضه ای پیش آید... «من» عمل خود راعین حق جلوه داده وبا گفتن«مذکر اصل است»دلیل خود را منطقی جلوه می دهد و اگرلازم باشد همان را با گفتن«الاماشاذّ» کنار می گذارد...... اگر «من» روی کار بیاید دیگر ضمه وکسره را شایسته خود نمی داند ولاف بزرگی می زند وخود را به آب وآتش می زند تا با استفاده از این وسوء استفاده از آن،قلبِ به الف شود..... اگر به اوبگویی: ماست سفید است. بنا به مصلحت خود می گوید: نه، ماست ظاهراً سفید است،ولی محلاً سیاه است..... «من» همیشه صدارت طلب است وهمیشه دوست دارد که مطرح باشد،معلوم باشد...از مجهول بودن ونائب فاعل داشتن متنفر است...او همیشه سعی می کند صفات کوچک خود را صیغه مبالغه معرفی کند....... علاقه زیادی به باب افعال دارد،زیرا خوب می داند که همزه باب افعال همزه قطع است ودر درج کلام حذف نمی شود..... تمام کلمات غیر از کلمه«من» برای او اصم وثقیل است ،خصوصاً آنهایی که باعث شوند به کلمات ماقبل خود عطف شود...... ....«من» هیچ گاه در دیگران ادغام نمی شود وهمیشه به صورت فکّ ادغام می آید...... اگر روزی دوتا «من» کنار هم قرارگیرند چون التقاء ساکنین پیش می آید،به ناچار یکی‌از آنها باید بیفتد....ولی کدامیک؟ ...این اول درد سر است..... و... @ANARSTORY
هدایت شده از 
و من تازگی ها فهمیده ام فرق نویسنده مذهبی و انقلابی زمین تا آسمان است.