eitaa logo
"گــــــــــــــــࢪدان‌بࢪخـط"
5.1هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
3.7هزار ویدیو
306 فایل
- بسم الله . - وَ تَوَكَّل عَلَى اللَّهِ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ وَكِيلا . حــاج‌حسین‌یکتا‌میگه : اگه‌میخوای‌یه‌روزۍ‌دور‌تابوتت‌‌ بگردن؛ امروز‌باید‌دور‌امام‌زمان‌بگردی🤍🌿!:) [ما مامور به وظیفه ایم؛ نه نتیجه!] کپی؟راحت‌باشید.
مشاهده در ایتا
دانلود
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 من برای انجام کارهای ترخیصش به حسابداری رفته بودم که باز هم فشارم بالا و سرم گیج رفت و دختری که کنارم وایستاده بود وقتی حال بدم رو دید دستم رو گرفت و کمکم کرد تا روی صندلی بشینم . به دختره گفتم که فشارم بالا رفته و ازش خواستم قرصم رو بهم بده که قرص رو بهم داد و کنارم نشست تا اینکه حالم بهتر شد و تونستم درست و حسابی ببینمش . به محض اینکه دیدمش یاد مادرش توی ذهنم زنده شد و خواستم بهش بگم شبیه دوست دوران دبیرستانمه که مادرش اومد و ازش پرسید چرا کارش انقدر طول کشیده. وقتی چشمم بهش افتاد با شک و تردید اسمش رو صدا زدم که متوجه ام شد و او هم منو شناخت . هیچی دیگه من و هُما همو بغل کردیم وکنار هم نشستیم و از هر دری حرف زدیم و آرام هم کارای ترخیص خانم بزرگ رو انجام داد. هما هم مثل آرام به من گفت جوون موندم ولی هما خیلی تغییر کرده بود... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 وقتی ازش پرسیدم چرا توی بیمارستانه گفت یک ساله خونه اش بیمارستان شده و همون پسری که موقع جداشدنمون باردار بوده توی تصادف فلج شده ولی اونروز خوشحال بود و می گفت بعد یک سال خوب شده. آرام می گفت مادرش توی این یک سال به خاطر داداشش خیلی اذیت شده وبه قول خودش یک سال به اندازه ی ده سال پیر شده . روی مبل و روبه روی مامان نشستم و گفتم :پس اینکه می گن دنیا کوچیکه راسته! خب حالا نظرتون در موردش چیه؟ _نمی دونم چی بگم! حتما خودت هم فهمیدی دنیای آرام با تو خیلی مت اوته و هر کسی هم می تونه این رو از ظاهر مت اوتتون بفهمه ولی آراد تو مطمئنی که این احساس تو عشقه و چیز دیگه نیست؟! _مامان جان من دو ماهه دارم روی خواسته ام فکر می کنم و اطمینان کامل به انتخابم دارم! شما فقط نظرت رو بگو ؟!... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
💫💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫💫💫 💫💫💫💫 💫💫 💫 💥 💥 مامان لحظه ای رو توی فکر فرو رفت و گفت : من که از خدامه که آرام عروسم بشه ولی.... لبخند گنده ای روی لبم نشست و با خوشحالی گفتم : دیگه ولی و اما نداره و آرام عروست می شه . مامان ابروهاش رو توی هم کشید و با لبخند گفت : یه وقت یه ذره خجالت نکشی ها ! به شوخی دستم رو به حالت پاک کردن عرق پیشونی به پیشونیم کشیدم و سرم رو پایین انداختم و مامان به حالت تذکرانه ای گفت: آراد خوب فکرات رو بکن، ازدواج چیزی نیست که اگه بعد یه مدت دلت رو زد بتونی زنت رو رها کنی و بری سراغ دیگری . چیزی نگفتم و مامان درحالی که کیفش رو به دست گرفته بود و برای رفتن آماده می شد گفت : راستی آرام چیزی در مورد عشق و علاقه ات می دونه؟ ! _یه چیزایی غیر مستقیم از دهنم پریده و بهش گفتم ولی هنوز باهاش حرف نزدم چون می خواستم اول نظر شما رو بدونم . _پس سعی کن بفهمی که اون هم حسی نسبت به تو داره یا نه . چیزی نگفتم و برای بدرقه ی مامان که جلوتر از من به سمت در می رفت روی پام وایستادم و به همراهش از اتاق خارج شدم ... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 💥 او تصوير محرابى كه در قالب شاهين با پيرهنى طوسى كه دكمه هايش باز بودند را ديد كه چگونه چهره ى ورم كرده و سينه هاى خراشيده اش به او نيشخند مى زدند. ناباور قدمى جلو گذاشت و دستش را روى بدنش كشيد. اخم هايش در هم رفت. انگار گرگى درنده بدنش را چنگ انداخته است. سرى ناباور تكان داد و بدون اينكه چشم از انعكاس آينه بگيريد هٌل زده فرياد زد. -ستاره...ستاره؟ ستاره از لبانش نمى افتاد اما گويى گوشى براى اين انعكاس صدا وجود نداشت. ترديد تمام وجودش را گرفته بود و حسى گنگ و ناشناخته باعث شد از ان اتاق مرموز فرار كند. مى دويد و خانه اى را كه نمى دانست چه شكلى است بدون هيچ حس كنجكاوى پشت سر گذاشت.او مى دويد و همه چيز را محو و گذرا در گوشه ى چشمش به تصوير مى كشيد. درختان باغ، صندلى هايى كه برعكس شده و مرتب بودند، سنگفرش و خانه ى خالى از سكنه را پشت سر گذاشت. او با پاي پياده تا ماشينى كه نمى دانست دقيقا كجا هست؛ مى دويد. فقط يك چيزى را مى خواست؛ كه آن دويدن ها برسد به خانه امنش كه بوى غذاى طاهره خانم و كل كل هاى مهديه و حضور حاج بابايش در آن جريان داشت. دست روى سرش كشيد و با صدايى گرفته آهسته لب زد: -حاج بابا راستش امروز يكم ناخوشم نمى تونم برم مسجد... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼ 💥 💥 حاج محمود ابرويى بالا انداخت و بدون آنكه مستقيم به چشمان محراب نگاهى بياندازد همانند او آرام گفت: -دو ماهه كه دارم بهت ميگم حاج فتح الله داره سراغت رو ميگيره، نيازت دارن تو بسيج مسجد تو هم كه اين دوماه يه جورى از زير كار در رفتى؛ بدِ پسر؛ حاج فتح الله روت حساب باز كرده. ناسالمتى پسرِ منى ها! از درون لبش را گزيد و خودش را لعنت كرد كه چرا آن موقع ها كه هم توان جسمى و روحى اش را داشت از زير كارهاى مسجد زيركانه در مى رفت كه حاال در اين وضعيت مجبور به تحميل باشد. گلويش را صاف كرد و گردنش را براى رهايى از كوفتگى كمى به سمت شانه هايش كج كرد و كلافه گفت: -باشه حاجى هر چى شما بگيد. -احسنت بر محراب خودم، چايت رو بخور تا حالت بياد جا، بخور. به طبع از امر دستورى حاج بابا، استكان را بالا برد و همانگونه كه بخار ها از جلوى چشمانش رقص كنان بالا مى رفتند، به ديشبى فكر كرد كه يك سكانس نا معلوم و گنگ را در پستوى ذهنش به كنجكاوى نشانده است. بدون قند يك نفس چاى وِلَرم شده را هورت كشيد و يا على كنان با دست بر زانويش از جايش بلند شد. بدون توجه به كاركنان و مشتريان، از فروشگاه خارج شد و خودش را در ماشين انداخت... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 💥 دستش را محكم روى فرمون ماشين فشار داد و با چشمانى ريز شده سعى كرد ديشب را به خاطر بياورد اما فقط تصاوير گنگ از موهايى بلند كه حتى نه رنگشان را به خاطر مى آورد و نه صاحبشان و خنده هاى زنانه جيغ مانند، بيش از بيش باعث سر دردش شدند. " در دسترس نبودن دوباره تماسش را با ستاره بر قرار كرد اما با شنيدن پيغام " كفرى موبايلش را به جلو پرتاب كرد. با يك تك بوق در مسجد پارك كرد و با نگاهى دقيق به خودش در آينه ماشين از بچه حزب اللهى بودنش اطمينان پيدا كرد و از ماشين پياده شد. سرش را پا انداخت و با قدم هاى آهسته وارد مسجد شد. بر عكس هميشه اصلا حوصله نداشت تسبيح را در دستش بچرخاند و ذكر كنان از بغل همه رد شود، اين بار را به سر محجوب و افتاده اش بسنده كرد. به سمت حاج فتح الله، طلبه مسجد محلشان رفت و با سلام جمعى كه ما بقى بچه بسيجى ها و حوزوى ها را شامل ميشد، نگاهش را بالا آورد. با همه با طمانينه دست داد و با لبخند رو به حاج فتح اهلل گفت: سلام عليكم حاجى احوال شريف؟ لبخندى به روى محراب پاشيد و دستى به محاسن مشكى اش كشيد. -عليكم السلام آقا محراب كم پيدا، خوبى شكر خدا؟ حاج محمود گل و گالب چطورن؟ لبخند خجولى زد و پاسخ داد... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼ 💥 💥 شكر خدا خوبم. حاجى هم سلام دارند خدمتتون...والله گرفتار بودم اين چند وقت قسمت نشد كه زيارتتون كنم. حاج فتح الله دستى به عمامه سفيد رنگش كشید و با تكان سر گفت: -ان شالله هيچ مومنى گرفتار نباشه. آقا محراب مى بينى كه روز به روز از تعداد نمازگزار ها و بسيجى هاى فعال محل داره كم ميشه، اين مشكالت همه رو از دين و ايمون انداخته؛ اما خب نميشه كه اينطورى؛ ما بايد اسلام رو محكم نگه داريم. خسته بود و هيچ كدام از حرف هاى حاج فتح الله و تاكيد و تكذيب هاى بچه بسيجى هايى كه دوره اش كرده بودند را نمى فهميد. در يك ترديد و فكر مشغولى عجيبى دست و پا مى زد. حاج فتح الله دستى بر شانه اش گذاشت و با همان لبخند هميشگى اش كه به سختى از پشت محاسن مشكى اش رويت مى شد گفت: -يه امروز رو بيا بيرون از گرفتارى هات و با مجتبى برين حسينه ى محل پايين، فردا مراسم هست اونجا و نياز به كمك دارند، برو آقا محراب..برو اجرت با آقا امام زمان باشه، ياعلى. اسم مجتبى همانند پتك بر سرش كوبيده شد. يكى از خشك ترين و جدى ترين بسيجى هاى محل كه انقدر سر پايين نگه مى داشت و نماز اول وقتش را در مسجد مى خواند كه مطمئن بود امروز با او عمال سكته خواهد كرد. با لبخندى مصنوعى از حاج فتح الله خداحافظي كرد و نگاهش را به مجتبى جدى، انداخت... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️◼️◼️ ◼️◼️ ◼️ 💥 💥 برادر بفرماييد با موتور من بريم. سرى تكان داد و بى حوصله و كلافه راهى موتور داغون و قرمز مجتبى شد كه با ديدن دوتا كلاه ايمنى پوفى كشيد و يكى را بر سر گذاشت. همان موقع مجتبى امد و روى موتورى نشست و بعد از آن محراب پشت سرش جا گرفت. همانطور كه جاده را با صداى گاز وحشتناك موتور مجتبى رد مى كردند، وز وز هاى مجتبى كه انگار با خودش متنى را زمزمه مى كرد در صداى تندى، باد گم شد. بى حوصله نگاهش را به سمت راست كج كرد و مردم را همانگونه زير نظر گرفت. با ديدن دو دختر بدون روسرى در پياده رو، خنده اى كرد و همانگونه گفت: -اينم از چهار شنبه هاى سفيدشون. با اتمام حرفش فورا از سرعت موتور كم شد و مجتبى موتور را كنار پياده رو پارك كرد و همانگونه كه در مقابل محراب متعجب و بت زده كاله ايمنى اش را خارج مى كرد با اخم و عصبانيت گفت: -غلط كردن بى حيا ها...ياالله برادر الان وقت عمل كردن به احكام خداست. محراب ناباور خنده اى كرد. حالا من يه چيزى گفتم برادر تو كوتاه بيا... ✨ ✨✨ ✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨ ✨✨✨✨✨✨✨✨ 👌 😎 👌 @gordan_bar_khat
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
همہ مون ټوے مجازے یا یا یا در ... اما در واقعیٺ....💔🚶🏻‍♀ • 📻 https://eitaa.com/joinchat/2216624252Cc85b03f7e4 👀
میگفٺ: یھ‌کارۍکن‌آقا‌امام‌زمان‌بهٺ‌بگہ👇🏻 ٺو‌یکی‌غصہ‌نخور ٺو‌رو‌قبول‌دارم :)✋🏻♥️ •• 💣 https://eitaa.com/joinchat/2216624252Cc85b03f7e4 ^_^ •• ☝️🏻💚
هر علمی به عنوان فلسفه آغاز و به عنوان هنر پایان می یابد 😃🌧️ خوراااک خانم های باسلیقه😜 باسلیقه هاااا فقط😉😍 🎀کار فانتزی های شیک 👇🏻 🎀کار دکوری شیک 👇🏻 🎀عروسک های خوشگل👇🏻 _کافیه_ لینک_ زیر_ رو_ لمس _کنی _وارد _ کانال_ بشی_ گلم لینک کانال ما در ایتا https://eitaa.com/joinchat/3893231744C72c6ad3b51
🗓دعوت نامه برای شما 🗓 کانال گناه 🚫 🚫 🚫 🚫 های آقای پناهی🚫 های آقای رائفی🚫 های آقای عالی🚫 سخنرانی های حضرت آقا گام دوم🚫 ...... 🚫 کپی هم آزاده✅✅ حتماعضو بشید پشمون نمیشی💯💯 در آمار 200هم سوپرایز داریم ❣ کانال {سَربازان آقا صاحِب الزمان} @Sarbazane_Agha
•|☕️|• 🔸تمام مطالب سیاسی به روز آگاهی از تمام اتفاق های دنیا 🤔 🔸و مسابقه های متفاوت و عال همراه با جوایز نفیس 🎊یہ‌ڔاه‌حݪ مـ😉ـشټے داࢪمـ بڕاٺ 👌 ۱۰۰ ڊرصــــ💯ـــــد تضمـــیݩے😍 🌹 حوصلتون سر رفت وارد کانال خودتون بشید 🔸 صبح ها خبر های سیاسی دنیا و عصر ها مسابقات همراه با جوایز نفیس🧐 🔸همیݩ اݪآݧ میاۍ اینجا👇 https://eitaa.com/joinchat/3338207336C01d25efb29 اۅمدے⁉️⁉️🧐
هدایت شده از ناشناس گردان برخط
متن پیام:سلام علیکم وقت تون بخیر شرایط تبادل ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ⏱ساعت:10:08:37 ب.ظ ⏰تاریخ:یکشنبه 1400 شهریور ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ طراحی و کدنویسی :Mr.Reval 🆔 @harf_n و علیکم السلام به پیوی ادمین تبادل مراجعه کنید ادمین تبادل👇 @sarbazvlayat2
یه جوری زندگی کن که خدا عاشقت بشه❤️ اگه خدا عاشقت بشه💚😎 خوب تو رو خریداری می‌کنه😍😇 @eitaaamamhosen
🌹🇮🇷خدایا اگر شوقی هست ، اگر شجاعتی هست، اگر روحم به تکاپو افتاده است برای رفتن همه همه به لطف تو بوده و بس.....😍 🌹🇮🇷می توانستی مرا هم در این دنیا غرق کنی....می توانستی مرا هم آنقدر سرگرم دنیا کنی که فکر جهاد هم نباشم چه برسد به رفتن....😔 🌹🇮🇷می توانستی آنقدر وابسته ام کنی که نتوانم از داشته هایم دل بکنم....😭 🌹🇮🇷اما خدایا از همه چیز دل بریدم....😢 می خوای تو هم از همه چیزت دل بکنی تا به خدا برسی و شهید بشی!؟🤔 می خوای مثل امام حسین (ع) شهید بشی و فدایی و سرباز واقعی امام زمان ((عج)) باشی!؟😇 پس زود بیا تا پاک نشده😉👇 https://chat.whatsapp.com/EnvfDn6D7v0Ecdh7DXH2BE 🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴🌹🌴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
سـ🌸ـلام صبح زیباتون بخیر✨🌱 روزتون پراز خیر و برکت💐 امروز دوشنبه ☀️ ۸ شهریور ١۴٠٠ ه. ش 🌙 ۲۱ محرم ١۴۴٢ ه.ق 🌲 ۳۰ آگوست ٢٠٢١ میلادی
🍀 دُعـــــــــای عــــَــــهــــــــد 🍀 امام زمان به رسم هرصبح ه💜•.¸¸.•⛅☆💎☆⛅•.¸¸.•💜 ✨اللَّهُمَّ رَبَّ النُّورِ الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْكُرْسِيِّ الــرَّفِيعِ وَ رَبَّ الْبَـحْرِ الْمَـــسْجُورِ وَ مُــــنْزِلَ الـتَّوْرَاةِ وَ الْإِنْجِيلِ وَ الــزَّبُورِ وَ رَبَّ الظِّـــلِّ وَ الْحَــرُورِ وَ مُنْزِلَ الْقُرْآنِ [الْفُرْقَانِ‏] الْعَظِيمِ وَ رَبَّ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ وَ الْأَنْبِيَاءِ [وَ] الْمُرْسَلِينَ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِوَجْهِكَ [بِاسْمِكَ‏] الْكَرِيمِ وَ بِنُورِ وَجْــهِـــكَ الْمُنِيرِ وَ مُلْكِكَ الْقَدِيمِ يَا حَيُّ يَا قَــيُّــومُ أَسْأَلُكَ بِاسْمِــكَ الَّـــذِي أَشْرَقَتْ بِهِ السَّمَاوَاتُ وَ الْأَرَضُونَ وَ بِاسْمِكَ الَّذِي يَصْلَحُ بِهِ الْأَوَّلُونَ وَ الْآخِرُونَ يَا حَيّا قَبْلَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا بَعْدَ كُلِّ حَيٍّ وَ يَا حَيّا حِينَ لا حَيَّ يَا مُحْيِيَ الْمَوْتَى وَ مُمِيتَ الْأَحْيَاءِ يَا حَيُّ لا إِلَهَ إِلا أَنْتَ✨ ✨اللَّهُمَّ بَـلِّغْ مَوْلانَا الْإِمَامَ الْهَادِيَ الْمَهْدِيَّ الْقَائِمَ بِأَمْرِكَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ عَلَى آبَائِهِ الطَّاهِرِينَ عَـنْ جَـمِيعِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ فِي مَشَارِقِ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبِهَا سَـهْلِهَا وَ جَـبَلِهَا وَ بَــرِّهَا وَ بَـحْـــرِهَا وَ عَـنِّي وَ عَـنْ وَالِدَيَّ مِنَ الصَّلَوَاتِ زِنَـةَ عَـرْشِ اللَّهِ وَ مِدَادَ كَلِمَاتِهِ وَ مَا أَحْـصَاهُ عِلْمُهُ [كِتَابُهُ‏] وَ أَحَاطَ بِـهِ كِتَابُهُ [عِلْمُهُ‏]✨ ✨اللَّهُمَّ إِنِّـي أُجَدِّدُ لَهُ فِي صَـبِـيحَةِ يَوْمِي هَذَا وَ مَا عِـشْتُ مِنْ أَيَّامِي عَهْدا وَ عَقْدا وَ بَيْعَـةً لَـهُ فِي عُـنُقِي لا أَحُولُ عَنْهَا وَ لا أَزُولُ أَبَــدا الـلَّهُمَّ اجْعَلْنِي مِـــــنْ أَنْصَارِهِ وَ أَعْوَانِهِ وَ الذَّابِّينَ عَنْهُ وَ الْـمُـسَارِعِــيـنَ إِلَـيْـهِ فِـي قَـضَاءِ حَـوَائِجِهِ [وَ الْمُمْتَثِلِينَ لِأَوَامِرِهِ‏] وَ الْمُـحَامِينَ عَنْهُ وَ السَّابِـقِينَ إِلَى إِرَادَتِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَـــيْـــنَ يَدَيْهِ✨ ✨اللَّهُمَّ إِنْ حَالَ بَـيْنِي وَ بَـيْنَهُ الْمَوْتُ الَّذِي جَعَـلْتَهُ عَلَى عِـــــــــــبَــادِكَ حَـــتْــما مَـقْـضِـيّـا ،فَـأَخْـرِجْـنِي مِـنْ قَــبْـرِي مُـؤْتَـزِرا كَــفَـنِي شَـاهِرا سَـيْفِي مُجَرِّدا قَنَاتِي مُلَبِّيا دَعْـوَةَ الدَّاعِي فِي الْحَاضِرِ وَ الْبَادِي✨ ✨اللَّهُمَّ أَرِنِي الطَّلْعَةَ الرَّشِيدَةَ وَ الْغُرَّةَ الْحَمِيدَةَ وَ اكْحُلْ نَاظِرِي بِنَظْرَةٍ مِنِّي إِلَيْهِ وَ عَجِّلْ فَرَجَهُ وَ سَهِّلْ مَخْرَجَهُ وَ أَوْسِعْ مَنْهَجَهُ وَ اسْلُكْ بِي مَحَجَّتَهُ وَ أَنْفِذْ أَمْرَهُ وَ اشْدُدْ أَزْرَهُ وَ اعْمُرِ اللَّهُمَّ بِهِ بِلادَكَ وَ أَحْيِ بِهِ عِبَادَكَ فَإِنَّكَ قُلْتَ وَ قَوْلُكَ الْحَقُّ ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِمَا كَسَبَتْ أَيْدِي النَّاسِ فَأَظْهِرِ اللَّهُمَّ لَنَا وَلِيَّكَ وَ ابْنَ بِنْتِ نَبِيِّكَ الْمُسَمَّى بِاسْمِ رَسُولِكَ حَتَّى لا يَظْفَرَ بِشَيْ‏ءٍ مِنَ الْبَاطِلِ إِلا مَزَّقَهُ وَ يُحِقَّ الْحَقَّ وَ يُحَقِّقَهُ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مَفْزَعا لِمَظْلُومِ عِبَادِكَ وَ نَاصِرا لِمَنْ لا يَجِدُ لَهُ نَاصِرا غَيْرَكَ وَ مُجَدِّدا لِمَا عُطِّلَ مِنْ أَحْكَامِ كِتَابِكَ وَ مُشَيِّدا لِمَا وَرَدَ مِنْ أَعْلامِ دِينِكَ وَ سُنَنِ نَبِيِّكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ اجْعَلْهُ✨ ✨اللَّهُمَّ مِمَّنْ حَصَّنْتَهُ مِنْ بَأْسِ الْمُعْتَدِينَ اللَّهُمَّ وَ سُرَّ نَبِيَّكَ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ بِرُؤْيَتِهِ وَ مَنْ تَبِعَهُ عَلَى دَعْوَتِهِ وَ ارْحَمِ اسْتِكَانَتَنَا بَعْدَهُ اللَّهُمَّ اكْشِفْ هَذِهِ الْغُمَّةَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ بِحُضُورِهِ وَ عَجِّلْ لَنَا ظُهُورَهُ إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيدا وَ نَرَاهُ قَرِيبا بِرَحْمَتِكَ يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ✨ 🌾آنگاه سه بار بر ران راست خود میزنى، و در هر مرتبه میگويى: 💥الْعَجَلَ الْعَجَلَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ💥 ✨اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَليِّكَ اَلْفَرَج @gordan_bar_khat