eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
450 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
185 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
✊🏻🇱🇧🇵🇸✊🏻 تقدیم به .............. یک لحظه هم حتی نشد ، دنیا به پایت می کند تعظیم، دیشب خبرها حاکی از بود ما بی قرارت مثل ، باور نمی کردم بیاید گوشه عکست روزی ، می کند آرام، قلبم را شد سوره ی «»م به تو تقدیم، دست از تو و راه تو هرگز برنخواهم داشت دنیا اگر من را کند ، مثل تو عمری در پی بودیم ما را هرگز نمی خواهیم ! پس از پس از پس از فریاد زد با خستگی بی سیم: ...! در «» چشمت به چشم آسمان خورد و شد در این زمین تکریم، با روی شد - ترسیم، هستند با مشتی گره‌کرده در انتظار ، نام تو ماست! ماییم و نابودیِ این ، دیگر نخواهد دید خوابِ راحت از تو دارد دمادم بیم، تاریخ، سرشار از توست در نامت است در تقویم، قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
👌😭 برای (ع) .............. از تو گفتیم ولی... در شبِ تحریم آنگونه که باید نشد تو تکریم تو گوهر جان بودی و ما در پی دنیا گفتیم و نگفتیم چه ها کرد و ! سهم تو نبوده ست به جز و حتی نظر لطف ندارد به تو تقویم در باب تو ای صبح دل انگیز، همین بس شد روزیِ هر با دست تو تقسیم بگذار بیایم به شب سرد تا بگذرم از کوچه و آن مردم و اقلیم ای از حال بدِ مردمِ این شهر باید کند احوال تو را آه... که ترسیم!؟ خواندی رجز از منبر و گفتی که کیست دادی همه را از خطر بیم لعنت به بزرگان و شیوخ آنها که گرفتند به جای همه امروز همان ها به تو ایراد گرفتند آنها که نگفتند به جز و ما را به کشاندند تا شویم و نفسی ببخشیم از شور تو «» شده شیرینِ شهادت با «» تو شعر و شعائر شده تعظیم دیشب تنم از یاد تنت شد پُرِ ترکش گفتم که جان، همه ی من به تو تقدیم آمد و خوابید صدای نفس شهر نام تو می آمد ولی از حنجرِ بی سیم قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
✋🏻😭 تقدیم به و و هنوز ........................ در هنوز با درحال جنگ است هنوز تو و علمدارت لباس رزم به تن دارید نفس‌نفس می‌زنید و نفْس امّاره می‌کُشید از دست‌های عباست، نقش‌های و بالا می‌رود از دست‌های ساقی تا خدا راهی نیست آنجا که و ، بیکران می‌شود این دست‌ها بالایند به نشانه در برابر خدایی که است ، توست که ، آن را کرده درست مثل دختربچه‌ای بور که چشمانش را ریز کرده و به پدر نابینایش می‌گوید: موهای امام حسین چقدر شبیه من است! نمی‌دانم چرا یکباره، صدای را شنیدم او که مزرعه گندمی زیر روسری داشت او که موهایش، خوشه‌خوشه سوخت اما روسری‌اش کماکان سبز بود ، دستان توست که از به آسمان چشم دوخته و حالا آغوشی باز است تا زائران را بین خود جای دهد دستانی که سه روز زیر آفتاب بماند باید هم خشت‌خشت طلایی شود! وای به حال مادرت که هر دست به سر و گوشت می‌کشد تا زخم‌های هزارساله‌ات را التیام بخشد او که خود است و است چقدر دل من از شما سوخت چقدر دل من شد! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15