eitaa logo
اشعار آیینی محمد عابدی
450 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
189 ویدیو
32 فایل
به اصرار هنردوستان و عاشقان ادبیات، برخی از اشعار آیینی اینجانب محمد عابدی در کانال زیر قرار گرفت تا مورد استفاده عزیزان قرار گیرد. 🔰ارتباط با ادمین @Kara_holding
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷🙏🏻 به ساحت (ع) ................... بوده و شده ، حالا شده صورتش خیس از است و را کشته است در خودش دارد لبش شده رد شده از آسمانِ ربنایش، «یا علی» ات وقتی که از جا پا شده ، از سر کلاهِ خلق را انداخته پیرمردی دیده تو را و... تا شده تو از بر سینه ما خورده است تو از در سینه ما جا شده کنار دست بر مادرت شده جیغی کشید و روی پایش راه رفت بین زائرها سر دعوا شده خوش به حال که چشم او هر سحر رو به تو و وا شده خوش به حال هر کسی که در شلوغی های صحن با ی پُر معنی ات، تنها شده ذکر «» ت، را دیوانه کرد آنکه داشت، با نام تو شده تَقْ تَتَق تَقْ می زنم در، تا صدایی بشنوم در اگر وا شد به رویم، از سرِ شده می بارد...! چراغانی ست قلب زائران هرکه شده در این ، بینا شده! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭🌹 و آه... ......... دیگر ندارد آسمانِ خیمه‌گاهش ماه دیگر ندارد در بساط خویش حتی آه فصل وداعِ حضرتِ خورشید بود و کوه! شد تاریک و سر زد روضه‌ای جانکاه مهتابِ قرآن بود در دستان اقیانوس تا اهل ساحل را کند از موج‌ها آگاه دیدند آهوها که شیری روی خاک افتاد تیری، کمانی کرد را در اردوگاه این است پاداش امامی که به آمد تا مردمان خویش را قدری کند شمشیرها بی‌پرده تا بالا و پایین رفت گریبان چاک داد و گفت: «یا الله»! دستی رها شد تا باشد باز شاید بود آنکه آنگونه رسید از راه خون می‌کِشد خون را و... در مقتل، همه دیدند مخلوط شد با خون ، خون با چنگ و دندان، گرگ‌ها گودال را کندند چیزی نماند از و در چاه ، زمین افتاد تا گرد و غبار افتاد حالا فقط او بود و اسبی بی‌خبر از شاه دارد خودش را می‌زند ، نگو! کافیست از حالْ رفته ، دیگر نخوان مداح! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🌷🙏🏻 به ساحت (ع) ................... بوده و شده ، حالا شده صورتش خیس از است و را کشته است در خودش دارد لبش شده رد شده از آسمانِ ربنایش، «یا علی» ات وقتی که از جا پا شده ، از سر کلاهِ خلق را انداخته پیرمردی دیده تو را و... تا شده تو از بر سینه ما خورده است تو از در سینه ما جا شده کنار دست بر مادرت شده جیغی کشید و روی پایش راه رفت بین زائرها سر دعوا شده خوش به حال که چشم او هر سحر رو به تو و وا شده خوش به حال هر کسی که در شلوغی های صحن با ی پُر معنی ات، تنها شده ذکر «» ت، را دیوانه کرد آنکه داشت، با نام تو شده تَقْ تَتَق تَقْ می زنم در، تا صدایی بشنوم در اگر وا شد به رویم، از سرِ شده می بارد...! چراغانی ست قلب زائران هرکه شده در این ، بینا شده! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
برخی اشعار آیینی با 👇🏻 تیرها در چله آمد تا به خاک افتاد ماه ابر، درید و بعد از آن، باران گرفت آغوشِ مولا مقتل چندین نفر بوده خون علی، تازه ست بر یوسف قصه یوسف و گرگ است و برادرها خواب آمدم «شعر» کنم را و نشد به لطف دوک نخ ریسی، عبا و می دوخت برای زینبش چادر نمازی قد دنیا داشت چقدر .............. چقدر لِه شده ای تو!؟ چقدر سنگینی!؟ چه کرده اند با تو!؟ حسین می بینی!؟ چقدر روزنه دارد تن و سرت ای ماه!؟ کجاست !؟ ای که چون عرق چینی حسین آنکه به خون غلتید و غارت شد اگرچه تا ابد... آن سبز است! بگو کجاست ، حسین من حسین من!؟ چرا به قتلگاه رفته ساربان، دو مرتبه!؟ تو رفت در آن معرکه... تا من در گوشه ای از «جامه دران» شعر بخوانم دختری جیغی کشید و روی پایش راه رفت بین زائرها سر دعوا شده عاشقان در مدح او از تن می درند با گریز روضه ای، گاهی نجف، کرب و بلاست 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭🌹 و آه... ......... دیگر ندارد آسمانِ خیمه‌گاهش ماه دیگر ندارد در بساط خویش حتی آه فصل وداعِ حضرتِ خورشید بود و کوه! شد تاریک و سر زد روضه‌ای جانکاه مهتابِ قرآن بود در دستان اقیانوس تا اهل ساحل را کند از موج‌ها آگاه دیدند آهوها که شیری روی خاک افتاد تیری، کمانی کرد را در اردوگاه این است پاداش امامی که به آمد تا مردمان خویش را قدری کند شمشیرها بی‌پرده تا بالا و پایین رفت گریبان چاک داد و گفت: «یا الله»! دستی رها شد تا باشد باز شاید بود آنکه آنگونه رسید از راه خون می‌کِشد خون را و... در مقتل، همه دیدند مخلوط شد با خون ، خون با چنگ و دندان، گرگ‌ها گودال را کندند چیزی نماند از و در چاه ، زمین افتاد تا گرد و غبار افتاد حالا فقط او بود و اسبی بی‌خبر از شاه دارد خودش را می‌زند ، نگو! کافیست از حالْ رفته ، دیگر نخوان مداح! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15
🖤😭🌹 و آه... ......... دیگر ندارد آسمانِ خیمه‌گاهش ماه دیگر ندارد در بساط خویش حتی آه فصل وداعِ حضرتِ خورشید بود و کوه! شد تاریک و سر زد روضه‌ای جانکاه مهتابِ قرآن بود در دستان اقیانوس تا اهل ساحل را کند از موج‌ها آگاه دیدند آهوها که شیری روی خاک افتاد تیری، کمانی کرد را در اردوگاه این است پاداش امامی که به آمد تا مردمان خویش را قدری کند شمشیرها بی‌پرده تا بالا و پایین رفت گریبان چاک داد و گفت: «یا الله»! دستی رها شد تا باشد باز شاید بود آنکه آنگونه رسید از راه خون می‌کِشد خون را و... در مقتل، همه دیدند مخلوط شد با خون ، خون با چنگ و دندان، گرگ‌ها گودال را کندند چیزی نماند از و در چاه ، زمین افتاد تا گرد و غبار افتاد حالا فقط او بود و اسبی بی‌خبر از شاه دارد خودش را می‌زند ، نگو! کافیست از حالْ رفته ، دیگر نخوان مداح! قم المقدسه 🆔 @Abedi_Aaeini 🆔 @Pelak15