◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
تو دنیـای همه یه نفر هست
ڪه فقط بـودن اون
میتونـه زندگی رو قشنگ ڪنه
واسه منـم تویـی..❤️🌼
#همهیداروندارمتویی
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
•⋞ نسیمی از نفست🍃
سوی من فرست که باز😌
گرفته آینه ام را🌫
غبار دور از تو☺️ ⋟•
#حسین_منزوی /✍
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1676»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب سیودوم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
زندگے
فاصله آمدن
و رفتن ماست؛
شاید آن خنده که😄
امروز دریغش کردیم،😞
آخرین فرصت خندیدن
ماست؛ هَر ڪجا خندیدیم،
زندگے هم آنجـآسـٺ؛ زندگـے❣
شـــوق رسیدن به خــُدآسټــ☝️
خندهڪن بےپروا خَندههایت زیباست...🍃😍
#صبحـتونبعشق💙❄️
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
◈☹️✋🏻◈ من بۍ خبـࢪمـ از تـو
◈😒🍃◈ تـو بۍ خبـࢪے از من
◈💭🚶🏻♀◈ سخت است ڪہ من
◈👀👊🏻◈ دلهـࢪه داࢪم تو ندارۍ !
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
(🏠) بعد از عروسی سعیـد برادر حمیـد، دنبال خانہا؎ بودیم برا؎ شرو؏ زندگی مشترڪ.
(😍) با پس انداز؎ ڪہ حمید داشت می شد یڪ خانہ بزرگ در جا؎ خوب قزوین اجاره ڪرد. اولین خانہ را دیدیم ۱۲۰ متر؎ بود، پسندیدیم.
(🛵) از خانہ ڪہ بیرون آمدیم هنوز سوار موتـور نشده بودیم ڪہ یڪی از دوستان حمید زنگ زد. برا؎ اجاره خانہ پـول لازم داشت.
(🙂) حمید گفت: «اگر راضی باشی نصف پولمان را بدهیم بہ این رفیقم و با نصف دیگر خانہا؎ ڪوچڪتر رهن ڪنیم. بعدا پول ڪہ دستمان آمد خانہا؎ بزرگتر اجــاره میڪنیم».
(🙄) از پیشنهـادش جا خوردم. اما پس از من و منی قبول ڪردم. دیدم میشود با خانہا؎ ڪوچڪ در محلہها؎ پایین شهــر هم خوش بود.
(🏡) بالاخره منزلی پیدا ڪردیم حدود ۵۰ متـر با حیاط مشترڪ و دستشویی در حیــاط.
(💔) همان روز خانہ را با هفت میلیون پیش و ۹۵ هزار تومان اجــاره ماهیانہ قولنامہ ڪردیم. این، آخــرین خانہ؎ زندگی مشترڪمان بود.
🌷شـهـیـد مدافع حرم #حمید_سیاهکالی_مرادی
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
∫° #ویتامینه .∫
.
.
👈هنگام شوخے ڪردن با همسر،
مطمئن باشید ڪه همسرتان نسبت
به آن موضوع حساسیت ندارد و به
شخصیت وے لطمهاے وارد نمیشود.
اگر همسرتان احساس ڪند ڪه حتی
در شوخےهایتان هواے دلش را دارید،
عاشقتان مےشود.💞
.
.
∫°🧡.∫ #ما بہ غیر از #تو نداریم، تمناے دگر👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°🍊.∫
°✾͜͡👀 #سوتے_ندید 🙊
.
.
💬 سلام. من تازه عروسی کردم...
اخیرا رفتیم هیئت؛ با دوستم وایساده
بودیم بیرون شوهر هامون بیان😁
بعد برگشتم دیدم یکی از همکلاسی هام
داره میاد طرفم؛ منم مثلا خودمو زدم
اون راه🙄
بعد دیدم یکی از پشت بغلم کرد😀😃
منم فک کردم دوستمه محکم برگشتم
خوابوندم به شوخی تو دهنش😂
آقا چشمتون روز بد نبینه حدس بزنید
کی بود!؟😂🧐
مادرشوهرم بنده خدا بود🤣 منم یه لحظه هنگ
کردم دوتا پا داشتم دوتام قرض و الفرارررر
بعد چند دقیقه شوهرم اومد بیرون
گفتم چیکار کردم؛ گفت منو میزنی بس نبود
مامانمم زدی😆 خلاصه آبرو برام نموند!😐
.
.
''📩'' #ارسالے_ڪاربران [ 518 ]
سوتےِ قابل نشر و #مذهبے بفرستین
•⊰خاڪے باش تو خندیدنــ😅✋⊱•
°✾͜͡ ❄️ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•°🖤🥀°•
#خادمانه
آن کنیزم که در سرای علی
همچو زهرا شدم فنای علی
ریختم عشق را به پای علی
شد همه هستیام فدای علی
چونکه طفلان من بزرگ شدند
با غم بیکفن بزرگ شدند
با هزاران محن بزرگ شدند
زیر دست حسن بزرگ شدند
دورههای دفاع را دیدند
راه و رسم جهاد فهمیدند
کودکانی که پرورانیدم
همه را بر حسین بخشیدم
#وفاتبانویادبحضرتامالبنینتسلیت💔
#السلامعلیڪیاامالعباس😢
.
.
•°🖤°• Eitaa.com/asheghaneh_halal
2_1152921504610693839.mp3
3.55M
↓🎧↓
•| #ثمینه |•
.
.
#سید_مجید_بنی_فاطمه🎙
ای بانی اشک و روضه های سقا
ای فاطمۀ دوّم بیت مولا
از دامن تو روح ادب را آموخت
آن تشنۀ بی دست کنار دریا
.
.
•|💚| •صد مُــرده زنده مےشود،
از ذڪرِ #یاحسیــــــــــــن ( ؏)👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
↑🎧↑
•[🎨]•
•[ #پشتڪ 🎈]•
به دیروز ها فکر نکن...😌
•[📱]• بفرمایید خوشگلاسیون موبایل👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
•[🎨]•
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_شصتوچهارم ] با سعید قرار بود برای خرید به
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_شصتوپنجم ]
مادرش برای استقبال جلوی در آمده بود ،
احوال پرسی خشکی کرد و جلوتر از ما راه افتاد و من مات رفتارش شدم .
مادر و پدرم زودتر از ما رسیده بودند و گوشه ای آرام نشسته بودند ، تفاوت میان مادرم و مادرش کاملا عیان بود ، مادر من با چادر مشکی ساده همیشه اتو شده اش نشسته بود و مادر او بلوز آستین کوتاهی پوشیده بود و موهای رنگ شده اش را آزادانه دورش انداخته بود،چند دقیقه سکوت بود و سکوت ،
از همان جو هایی که طاقتش را نداشتم!
آرام به طرف مادرم خم شدم :
مامان چرا هیچ کس هیچی نمیگه ؟!
چشم غره ای حواله ام کرد
و بعد به پدرم اشاره ای کرد ،پدرم و پدرش کمی صحبت کردند و بعد مادرش رو به من گفت :
یه مسئله ای هست که باید می گفتم
مادرم با خوش رویی گفت :
بفرمایید !
_ فکر کنم خودتون هم متوجه شدید که یه اختلاف سلیقه و عقاید بین خانواده ها هست
مادرم با لحن جدی ای گفت :
بله و این اختلافی که هست زیاده ولی بچه ها تقریبا بهم نزدیکن
مژده جانی که از همان اول تردید داشتم میان اینکه دوست دارد عروسش شوم یا نه ، جواب داد:
بله ولی خانواده عروسم برای من خیلی مهمه ،
فکر مراسم ها رو کردین ؟! ما کجا و شما کجا ؟!
بی احترامی لحنش پدر همیشه آرامم
را به سخن آورد :
خانم رحمانی حواستون هست که لحنتون داره تبدیل به بی احترامی میشه ؟!
مادرش حرف آخر را زد :
خلاصه مطلب رو بگم ؟!
من از قبل عروسم رو انتخاب کردم با همون معیار هایی که دوستش دارم حالا سعید اومد زیاد اصرار کرد اومدم خواستگاری نمیدونستم دخترتون همون اول کاری بله میده !
نه تنها دستانم ، تمام تنم می لرزید!
بیشتر از این میشد کوچک شد ؟!
پدرم یک ضرب بلند شد و مادرم هم همراهش و من ترسان خیره اشان شدم ،پدرم نگاهی به من انداخت :
همیشه گذاشتم خودت تصمیم بگیری ،
الانم تصمیم با خودته دوست داری با این فرد و خانواده وصلت کنی ؟!
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
عاشقانه های حلال C᭄
❢💞❢ ❢ #عشقینه 💌❢ . . [📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》 [ #قسمت_شصتوپنجم ] مادرش برای استقبال جلوی در آمده
❢💞❢
❢ #عشقینه 💌❢
.
.
[📖] رمان:《 #رایحه_حضور 》
[ #قسمت_شصتوششم ]
یک لحظه احساس کردم قلبم نزد!
سرعت اتفاقات را باور نمی کردم ،
یکی بیایید حالی کند اینجا چه خبر هست ؟!
تصویر فاطمه و نواب که جلوی چشمانم حاضر میشد دلم می خواست یک نه محکم بگویم و بدون نگاه به سعیدِ ساکت کنار مبل همراهشان بروم
اما عکس های لعنتی که یادم می افتاد پای رفتنم سست میشد و زبانم به نه گفتن نا راضی !
کمی که مکث کردم ، آمدن سعید پیش پدرم باعث شد چشمانم را ببندم،اصلا مرگ یکبار شیون هم یکبار ،سعید نگاهی به من پریشان کرد ،
او هم تردید داشت انگار اما من که جلو آمده بودم تا اینجا ، مادر او یک هو خراب کرد و خودش برید و دوخت و تنمان کرد !
جمله که از دهان سعید خارج شد ،
روی مبل سقوط کردم .
_ یه مسائلی بین من و ریحانه بود قبلا که تا حدودی حل شده، الانم خودش باید تصمیم بگیره!
قضیه را نگفت اما همان یک جمله اش برای ویران کردن من و خانواده ام کافی بود.
کافی بود فقط تا بدانند میان من و او چیزی بوده ..
فعلا مهم نیست چه چیزی!
فقط مسئله این بود بعد این همه دست و پا زدن همه اش دود شد و به هوا رفت !
سعید به طرف من آمد ،
تمام جمع سکوت کرده بودند و نظاره گر بودند
حس مجرمی را داشتم که میان همه قاضی برایش حکم صادر می کرد و پرونده اش را می خواند ، ترسناک بود تمام نگاه هایشان!
فقط این قاضی که من داشتم
بویی از عدالت نبرده بود !
گوشیش را بالا آوردم و جلوی چشم های خودم تمام عکس ها را پاک کرد :
خیالت تخت هیچ نسخه دیگه ای ازشون ندارم ،
به سلامت !
پوزخند روی لبش آتشم میزد ، منِ ساده را باش که باورش کرده بودم که می خواستم همراهش از تمام تعلقات دل بکنم و بروم ! :
پس همه چی از اول نقشه بود نه ؟!
لبخند کجی به رویم پاشید :
پس نه فکر کردی عاشق چشم و ابروت شده بودم؟!
چی تو به من میخوره آخه هاان؟!
آخی فکر کردی داری ادای آدم زرنگ ها رو در میاری نه؟!
نگاهم ماتش شد ، نگاه متعجب و عصبی مادر و پدرم را دیدم و بعد به طرف او برگشتم!
چشمانم سیاهی رفت ،حقیقت تمام قد روبرویم بود،حقیقت سادگی خودم ،چه قدر کم ارزش شده بودی ریحانه؟!
حالا خیال عاشق شدن دوباره را داشتی نه ؟!
عشق و عاشقی ای که از آن دم میزد بازی بود؟!
کاش تمام اتفاقات این مدت قسمت هایی از یک سریال بود ، یک سریال کوتاه از همان مزخرف ها که سر و ته شان مشخص نیست!
که حالا یک نفر تابلویی بالا می آورد و بلند می گفت :
کااات
بعد همه مان یک نفس آسوده می کشیدیم و آنها با لبخند لیوانی آب به دستم می دادند و من نجوا می کردم :
چه سخت بود هااا!
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
#نویسنده_سنا_لطفی
[⛔️] ڪپے تنهاباذڪرمنبعموردرضایتاست.
.
.
❢💞❢ Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
◦「 #قرار_عاشقی 🕗」
.
💌امـام رضـا(ع)
دلیـل زیـارت امـامـان را
اینچنـین بیـان میکردند:
🔗هـر امامے بر گـردن دوستان و
شیعـیانش حقی دارد و اگر کسے
بخواهد به عهد خـود وفادار باشد!😌
باید به زیارت قبر آنها برود.
اگر کسی به زیارتشان رغبت نشان
دهد و به گفتههایشان عمل نماید،
آنها شفاعتش خواهند کرد😍
.
◦「🕊」
حتما قرارِشـــاهوگدا، هستیادتان👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
「💚」◦
«🍼»
« #نےنے_شو 👼🏻»
.
.
مامان ژونی تفته بیام ببینم باباژونی تی میتاد تونه 😌
اومدم دم در چسم انتظار باباژونی ام🙈
اخه دختلا بابایی ان😍
🏷● #نےنے_لغت↓
🦋تی: کِی
🦋میتاد:میاد
🦋تونه:خونه
ــــــــــــــــــــــــــــــ♡ــــــــــــــــــــــــــــــ
یکی از اشتباهات تربیتی این است که، وقتی کودک غمگین و عصبانی است و شما در همین موقعیت از او میخواهید گریه کردن را متوقف کند.
حتی اگر دلیل این گریه موضوعی بسیار سطحی باشد و یا حتی اگر هیچ دلیلی هم وجود نداشته باشد اما به هر حال باعث شرمندگی و خجالت او میشوید.
این رفتار یعنی دلیلی برای گریه تو وجود ندارد.
.
.
«🍭» گـــــردانِزرهپوشڪے👇🏻
«🍼» Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
◗┋ #همسفرانه 💑┋◖
.
.
بعضےازآدمهامانند
"گلنرگـس"هستند
[🌼✨]
ڪهبانگاھڪردنبہآنهاتمامِ
وجودٺ،سرشاࢪازآرامـشمےشود
[🦋🌸]
ٺـو ازهمانبعضےهاهستے..(:💕🖇
#گلِنرگسِمنی🌼
.
.
◗┋😋┋◖ #ٺـــــو چنان ،
در دلِمنرفتہ،ڪہجان، در بدنۍ👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◖┋💍┋◗
|. ❄️'|
|' #آقامونه .|
.
.
•⋞ خواه در دل باش ساکن💚
خواه در جان شو مقیم😌
گر در اینجایی ور آنجا♻️
دوست میدارم تورا🥰 ⋟•
#کمال_خجندی /✍
|🌷 #جان_فدا #حاج_قاسم
|✋🏻 #لبیک_یا_خامنه_ای
|💛 #سلامتےامامخامنهاۍصلوات
|🔄 بازنشر: #صدقهٔجاریه
|🖼 #نگارهٔ «1676»
.
.
|'😌.| عشق یعني، یڪ #علي رهبر شده👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
|.❄️'|
kesa-hadadiyan_0.mp3
2.09M
🖤'
#خادمانه | #ثمینه
• شب سیوسوم چلھے حدیث ڪساء •
+درد و دل و حاجترواییهاتون:
@Daricheh_khadem
#ختم_چهل_روزه
#التماس_دعا
#حاجتروابشید💚
- عالَمبھفَداےچادرخاڪےتو، یازهرا👇
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
🖤'
∫°⛄️.∫
∫° #صبحونه .∫
هرلحظهتو را جویم
در صبح دل انگیزم....🌞✨❣
بی یاد تو و عشقت
روشن نشود این جان...🥺🎀
#صبحـتونبهشت😍🌼💚
∫°🌤.∫ #صبح یعنے ،
تو بخندے و،دلم باز شود👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
∫°⛄️.∫
≈|🌸|≈
≈|#پابوس |≈
.
.
✨پيامبـر اکرم صلی الله علیه و آله:
بهتريــن زنـان آنست ڪه بـا شوهـر روی گشـاده و خودنـما😇
و نسبت بـه ديگران(از مردان) مسـتور و خوددار باشد🌸🌿
✍مکارم اخلاق صفحه 200📚
.
.
≈|💓|≈جانےدوبارهبردار،
با ما بیا بہ پابــوس👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
≈|🌸|≈
◦≼☔️≽◦
◦≼ #مجردانه 💜≽◦
.
.
ریشـہ تا ڪِے بدوانـم °🌱🚶🏻♀°
ڪہ شوم وصل بہ تو °🔗♥️°
ڪاش ، راهے بہ رگِ °✨👣°
گردن تو دریابـم ... °👀🔍°
.
.
◦≼🍬≽◦ زنده دلها میشوند از ؏شق، مست👇🏻
Eitaa.com/Asheghaneh_Halal
◦≼☔️≽◦
•<💌>
•< #همسفرانه >
.
.
📄° حمٻــد همان روزها؎ اول ازدواج، مدارڪ و پرونده تحصٻلی تحصٻـل آلمــانش را دور رٻخت.
📚° میگفت: اگر راضـی باشی با هم میروٻم قم. آنجا ٻڪ دوره مسائل شـرعی را صحٻحتر و سالـمتر ٻاد میگٻــرٻم. خودمان میروٻـم نه اٻنڪه در کتــابها بخوانٻــم.
💠° میگفت: همٻشـه ڪه نباٻـد نظر اٻن و آن باشـد.
🍃° سـه ماه بٻشتــر نگذشته بود ڪه درگٻــر؎ها؎ بانه بٻـن من، حمٻــد و افڪارش فاصلــه انداخت.
🌷شـهـیـد دفاع مقدس #حمید_باکری
•<🕊> دلــِ من پشٺِ سرش
ڪـاسهےآبـےشــد و ریخٺ👇🏻
•<💌> Eitaa.com/Asheghaneh_Halal