eitaa logo
مجله میدان آزادی
79 دنبال‌کننده
287 عکس
22 ویدیو
0 فایل
هنر، میدان آزادی است. www.AzadiSq.com
مشاهده در ایتا
دانلود
محتشم و محرم با هم عجین‌اند، آن‌قدر که اولین روز ماه محرم روز بزرگداشت محتشم است و عجیب اینکه بین این شخص و آن واقعه به‌اندازه‌ی نهصد سال فاصله‌ی زمانی هست. هرچه بیشتر راجع‌به محتشم کاشانی و کربلانامه‌اش خواندم و شنیدم بیشتر به این فکر کردم که چه عاملی باعث حذف این فاصله‌ی نهصدساله شده. پاسخ‌های متعددی برای این سؤال وجود دارد اما پاسخی که من را قانع می‌کند ناظر به ارزش هنری ترکیب‌بند محتشم است.  این ترکیب‌بند یک سیر روایی دایره‌ای دارد که ابتدا و انتهایش خود محتشم به‌عنوان یک راوی فعال ایستاده و حضورش در روایت را پنهان نمی‌کند. در پیشانی روایت یک تجاهل‌العارف زیبا خودنمایی می‌کند که ماندگار شده: باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟ باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟ جالب اینجاست که این شعر لحظه‌های سوزناک بسیاری دارد که اشک مخاطب را سرازیر می‌کند اما آن ابیاتی که پررنگ شده‌اند همین ابیات آغازین‌اند. به گمان من علتش همان ترفند ادیبانه‌ی تجاهل‌العارف است. گویی محتشم خودش را در ابتدا خالی‌الذهن نشان می‌دهد؛ مثل مسافری که به شهری ناشناس سفر می‌کند و با هنگامه‌ی انسانی و کیهانی سهمگینی مواجه می‌شود و به‌دنبال علت این جوش و خروش می‌گردد. در روز اول محرم و به پاس بزرگداشت صفحات درخشان هنر آیینی متن کامل یادداشت نگاهی به ارزش‌های هنری ترکیب‌بند محتشم کاشانی را بخوانید. 2⃣4⃣7⃣ @azadisqart
🔹 پیشنهاد مطالعه: همه مطالب مجله میدان آزادی درباره ادبیات کودک و نوجوان ۱۸ تیرماه هرسال در تقویم به نام روز ملی ادبیات کودک و نوجوان نام‌گذاری شده است. ادبیات کودک و نوجوان، جهانی است که بسیاری از ما پرورش یافته آن هستیم، کودکی و نوجوانی خود را در آن سپری کرده‌ایم و برای اولین بار، جهان را از پنجره‌‌اش نگاه کرده‌ایم. به مناسبت این روز از شما دعوت می‌کنیم تا این مطالب را مطالعه کنید: ۱. چطور برای بچه‌ها کتاب انتخاب کنیم؟ ۲. ۱۰ کتاب داستان برای تشویق کودکان به کتابخوانی ۳. ۱۰ رمانِ دنباله‌دارِ نوجوانانه‌ی جذاب، برای خواندن در تابستان ۴. ۱۰ رمانِ نوجوانانه برای روزهای بحران و شرایط خاص ۵. معرفی بهترین بازنویسی‌های ادبیات کهن فارسی برای کودکان و نوجوانان ۶. پنج کتاب رمان از بهترین کتاب‌ها با موضوع قهر برای مخاطب نوجوان ۷. ۱۰ کتاب داستان از بهترین کتاب‌ها با موضوع قهر برای مخاطب کودک ۸. پنج کتاب داستانی از بهترین کتاب‌ها با موضوع پدر برای مخاطب نوجوان ۹. پنج کتاب داستانی از بهترین کتاب‌ها با موضوع پدر برای مخاطب کودک ۱۰. میراث نادر ابراهیمی در ادبیات کودک و نوجوان ۱۱. مروری بر چند کتاب احمدرضا احمدی در ادبیات کودک و نوجوان ۱۲. ریویو: نگاهی به رمان «زیبا صدایم کن» اثر فرهاد حسن‌زاده ۱۳. بیست کتاب پیشنهادی ادبیات کودک و نوجوان برای خرید از نمایشگاه کتاب ۱۴. پادکست «رادیو خرمالو» با موضوع رمان نوجوان 2⃣4⃣8⃣ @azadisqart
در یزد، همسایه‌هایش او را «آذر» صدا می‌زدند. شاید چون آذر نه آن‌قدر مثل نام کوچکش، «مهدی» خودمانی بود و نه مانند دنباله‌ی نام خانوادگی‌اش عام که بشود به هر آدم یزدی دیگری نسبت داد. گویا او برای دوستان و دوستدارانش بیشتر آذر بود. مردی که در کنج خلوتش از کتاب‌ها روشنایی می‌گرفت. اصلاً انگار آذر شمعی بود که جمعی را روشنایی می‌داد، اما خودش تنها می‌سوخت. حتماً کوچه‌ پس‌کوچه‌های باریک یزد مرد لاغراندام و گندم‌گونی را به خاطر می‌آورند که در سال‌های پایانی عمرش از شلوغی تهران به خانه‌ای گِلی در دل روزهای آفتابی و سوزان یزد پناه آورد. روزهای معدودی هم سایه‌ی خمیده‌ی او از کوچه‌ها می‌گذشت. می‌توانم شانه‌های افتاده‌اش را که یادگار سال‌ها مطالعه و سر خم کردن روی سطر به سطر کتاب‌ها بودند، تجسم کنم. اما بیشتر روزهای آذر به خانه‌نشینی یا بهتر بگویم گوشه‌نشینی می‌گذشت. امروز سال‌مرگ مردی‌ است که به پاس خدماتش در بازنویسی و نگارش داستان‌ و شعر کودک، از او با عنوان «پدر ادبیات کودک و نوجوان» یاد می‌شود، اما شاید کمتر کسی از کودکیِ رنجور و فراموش‌شده‌ی مهدی آذریزدی و محرومیت‌های او که در پسِ این عنوان پنهان شده، حرف بزند. متن کامل تک‌نگاری مهدی آذر یزدی را به مناسبت سالروز درگذشت این هنرمند بخوانید. 2⃣4⃣9⃣ @azadisqart
بیراه نیست اگر پادکست تازه از راه‌رسیده‌ی «رادیو خرمالو» را پربازدیدترین پادکست فارسی نوجوان بنامیم. پادکست «رادیو خرمالو»، سلسله پادکست‌هایی است که با نگاهی ویژه به کتاب، برای نوجوانان و با موضوع رمان نوجوان همزمان با نمایشگاه کتاب از اردیبهشت‌ماه منتشر شد و  تنها با انتشار دو اپیزود به بیش از ۱۶ هزار دنبال‌کننده رسید. امروز، هجدهم تیرماه، همزمان با «روز ملی ادبیات کودک و نوجوان»، سومین شماره از پادکست «رادیو خرمالو» با موضوع «کتابی بخوانم که سال‌ها از نوشته شدنش می‌گذرد اما همچنان خواننده دارد» منتشر شد. پیش از این دو شماره از این پادکست با عنوان «می‌خواهم کتابی بخوانم که قهرمانش یک دختر جوان باشد» «می‌خواهم کتابی بخوانم درباره آدم هایی که همرنگ جماعت نبودند» منتشر شده بود. سازندگان پادکست «رادیو خرمالو» معتقدند معروف و مشهور بودن الزاما دلیل خوب بودن یک کتاب نیست؛ ممکن است هیچ کتاب‌فروشی، کتاب‌هایی که در «رادیو خرمالو» معرفی می‌شود را پشت ویترین کتابفروشی‌اش نگذارد اما مهم این است که کتاب‌های خوبی در جهان وجود دارند که هیچ وقت به این درجه نمی‌رسند که مشهور شوند و اسمشان در فهرست‌های معروف بیاید و کار «رادیو خرمالو» این است که مخاطبانش را به کشف آن‌ها می‌برد. رادیو خرمالو در کست باکس متن کامل خبر انتشار و توضیحات درباره رادیو خرمالو را بخوانید. 2⃣5⃣0⃣ @azadisqart
امروز، دهم جولای، روز تولد آلیس مونرو است. بزرگترین نویسنده‌ی زنده‌‌ی داستان کوتاه جهان در روزگار ما که دو ماه پیش مرد. حالا با نزدیک شدن به سالروز تولدش، نامش دوباره سرتیتر رسانه‌های ادبی جهان شده است اما نه برای نویسنده‌ی ویژه بودنش و نه برای اولین سالگرد تولدش بعد از مرگش؛ تنها برای داستانی که توسط دختر مونرو، آندره‌آ اسکینر در مقاله‌ای در «تورنتو استار» گفته شد و توسط همان روزنامه گزارش شد، و بسیاری از تحسین‌کنندگان مونرو را متحیر کرد و در تعجب فرو برد که چگونه نویسنده‌ای در قد و قامت او توانست چنین رازی را برای چندین دهه مخفی نگه دارد و چگونه این افشاگری‌ها ممکن است بر میراث عظیم او تأثیر بگذارد. زندگی مونرو همچون داستان‌هایش روندی آرام داشت اما همانگونه که در داستان‌هایش حادثه‌یی در زیر این سطح آرام جریان دارد که مونرو در طول داستان با ظرافت از آن رازگشایی می‌کند و در پایان خواننده را شگفت‌زده برجا می‌گذارد، ظاهرا زندگی او نیز چنین بود. متن کامل یادداشت آلیس مونرو سه بار مرد را به مناسبت زادروز این هنرمند بخوانید. 2⃣5⃣2⃣ @azadisqart
از این اتاق بلند می‌گویم: «بابا قبلا درو هم کرده‌ای؟» می‌گوید: «خیلی کم». می‌پرسم: «بایتی چیست؟» کمی مکث می‌کند و می‌گوید: «یک داس شبیه حرف «ی» که دنباله‌اش کشیده شده باشد.» تصویر دقیقی که به این سادگی ارائه می‌دهد هیجان‌زده‌ام می‌کند و با شوق بیشتری به خواندن «کلیدر» ادامه می‌دهم. چند صفحه می‌روم جلوتر و می‌پرسم: «نهالیچه چیست؟» می‌گوید: «تشکچه». خلاصه کلیدر خواندن ما سبزواری‌ها لذت دیگری دارد. چند سال پیش هم که رمان را می‌خواندم عمویم آمده بود تهران. بعضی از کلمه‌های محلی را از او پرسیدم. من کلیدر را ذره ذره نوشیدم و برای تمام کردنش اصلا عجله‌ای نداشتم. خود رمان به تو اجازه نمی‌دهد با سرعت بخوانی‌اش. «کلیدر» بی‌شک مهم‌ترین اثر محمود دولت‌آبادی است. رمانی که اگرچه فقط یک نام میان بسیاری کتاب‌های نوشته شده توسط اوست اما از همه کامل‌تر و شناخته شده‌تر است. بزرگی این اثر فقط به حجم آن که هنوز هم (اگر رمان بی‌مخاطب منصور انوری را نادیده بگیریم) از هر رمان ایرانی دیگری بیشتر است نیست. کمال داستان‌پردازی، شخصیت‌پردازی، جامعه‌شناسی و زبان‌آوری نویسنده، این اثر را به مهم‌ترین رمان فارسی تبدیل کرده است. متن کامل تک‌نگاری محمود دولت‌آبادی را در سالروز تولد این هنرمند بخوانید. 2⃣6️⃣9⃣ @azadisqart
🔹پیشنهاد مطالعه: همه مطالب مجله میدان آزادی درباره محمود دولت‌آبادی آفریننده‌ی «کلیدر»، «جای خالی سلوچ»، «سلوک» و بسیاری دیگر از شاهکارهای ادبیات فارسی امروز هشتاد و چهار ساله می‌شود. دهم مردادماه سالروز تولد محمود دولت‌آبادی است و به همین مناسبت، همه مطالبی که تاکنون درباره این هنرمند بزرگ و راوی قصه‌های مردم شرق در مجله‌ی میدان آزادی منتشر شده است را در این مطلب گردآورده‌ایم. در ادامه شما را به مطالعه این مطالب دعوت می‌کنیم: ۱. تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار محمود دولت‌آبادی ۲. روایت یک هنرمند از پدرش، قسمت پنجم: «محمود دولت آبادی» ۳. یک صفحه داستان: از یک معلم: «با شبیرو» نوشته محمود دولت‌آبادی 2⃣7️⃣0️⃣ @azadisqart
وقتی از آنتوان دوسنت اگزوپری حرف می‌زنیم باید آن تصویر مرسوم از نویسنده‌ای که در اتاق کارش نشسته و مدام مشغول نوشتن است را کنار بگذاریم. داریم از نویسنده‌ای حرف می‌زنیم که یک خلبان حرفه‌ای بوده است. نویسنده‌ای که اگرچه در طول عمر کوتاه ۴۴ ساله‌اش ۷ کتاب (فارغ از آثاری که پس از مرگش منتشر شد) نوشت، اما شغل اصلی‌اش خلبانی بود نه نویسندگی. شهدی در مقدمه‌ی جالبی که بر کتاب زمین انسان‌ها نوشته درباره‌ی تاثیر خلبانی بر نوشته‌های سنت اگزوپری می‌نویسد: «برای او هیچ چیز حقیر و بی‌ارزش نیست؛ از آسمان روشن در روز و ظلمانی در دل شب، از ستاره‌ها، ابرها، مه، بیابان برهوت طلایی و یکدست. او عظمتی را که روی زمین محدود بوده است در فضای لایتناهی می‌جوید. عظمتی که حد و مرزی ندارد. با دور شدن از زمین و عظمت‌های آن برخلاف دیگران آن‌ها را کوچک و خود را بزرگ نمی‌پندارد بلکه به حقارت خودش پی می‌برد. آن وقت به این فکر می‌افتد که او کیست؟ از کجا آمده؟ چرا آمده؟ و به کجا می‌رود؟» متن کامل تک‌نگاری آنتوان دوسنت اگزوپری را در سالروز درگذشت این هنرمند بخوانید. 2⃣7⃣1⃣ @azadisqart
پدر محمدعلی بهمنی سوزن‌بان راه‌آهن بود، به‌خاطر شغلش دیر به دیر به خانه برمی‌گشت و میانه‌ی خوبی با کتاب و شعر هم نداشت؛ مردی که معتقد بود بچه‌ها باید از او بترسند و به‌جای درس خواندن سر کار بروند. به‌محض ورود پدر به خانه کتاب‌ها را از دید او پنهان می‌کردند و سکوت حاکم می‌شد. با این حال این پدر همیشه درسی هم در کلامش داشت: پدرم خواست كه فرزند مطیعی بشوم شعر پیدا شد و من آنچه نباید شده‌ام مادرش از اولین فارغ‌التحصیلان زبان فرانسه در ایران بود که تا قبل از ازدواج مکتب‌خانه‌ای داشت. زنی با صدایی دوست‌داشتنی که در ایام غیبت پدر در خانه برای کودکانش قصه می‌گفت، شاهنامه و سعدی و حافظ می‌خواند و ماه‌های رمضان طنین قرآن‌خوانی‌اش در خانه می‌پیچید. مادرم شاعری و عاشقی‌ام را كه گریست باورم گشت كه گم‌گشته‌ی مقصد شده‌ام  متن کامل تک‌نگاری محمدعلی بهمنی را بخوانید. 2⃣7⃣2⃣ @Azadisqart
گوش کن با لب خاموش سخن می‌گویم پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید حالیا چشم جهانی نگران من و توست گرچه در خلوت راز دل ما کس نرسید همه جا زمزمه عشق نهان من و توست به  قول استاد شفیعی کدکنی: «شک نیست که همه‌ی حرف‌ها را در قالب غزل نمی‌توان گفت؛ ولی بعضی حرف‌ها را گویا هنوز می‌توان گفت» و سایه نیز این قالب را برای فرم بخشیدن به بعضی از لحظه‌ها و حال و هوای روحی خود مناسب یافته و در واقع  شعر او بخشی از تجربه‌های روحی انسان عصر ما در قالب غزل است. او در میانه‌ی سنت و تجدد ایستاده بود و هم به شیوه‌ی نیمایی شعر می‌نوشت و هم غزل می‌گفت و بدون تردید نیما یوشیج و شهریار بر او تأثیر فراوانی گذاشته‌اند که «تاسیان» و «سیاه‌مشق» گواهی بر این مدعاست.  در دومین سالروز درگذشت هوشنگ ابتهاج (سایه) فهرست ده غزل برتر هوشنگ ابتهاج را بخوانید. 2⃣8⃣0⃣ @Azadisqart
🔹همه مطالب مجله میدان آزادی درباره زنده‌یاد هوشنگ ابتهاج (ه. ا. سایه) امیر هوشنگ ابتهاج مشهور و متلخص به «سایه»، شاعر، پژوهشگر، مدیرهنری، مصحح و ترانه‌سرای سرشناس ۶ اسفند ۱۳۰۶ در استان گیلان و شهر رشت متولد شد. او یکی از جریان‌سازترین و محبوب‌ترین شاعران و ترانه‌سرایان معاصر است. برترین خوانندگان و آهنگسازان ایرانی شعرهای او را با موسیقی او همراه می‌کردند. او سرانجام در  ۱۹ مرداد ۱۴۰۱ درگذشت. تاکنون در پنج مطلب به زندگی و آثار زنده‌یاد استاد هوشنگ ابتهاج پرداخته‌ایم که سه مطلب اول همگی اختصاصا فقط مربوط به این شاعر محبوب بوده‌اند. این مطالب را درادامه ببینید: ۱. تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار هوشنگ ابتهاج (ه. الف. سایه) ۲. ده غزل از بهترین غزل‌های «هوشنگ ابتهاج» ۳. «شهریور ۱۳۲۰» و سقوط رضاشاه به روایت هوشنگ ابتهاج ۴. ده کتاب مجموعه‌ شعر عاشقانه برتر ۵. بهترین آهنگ‌ها با موضوع بهار و نوروز از موسیقی ایرانی   2⃣8⃣3⃣ @Azadisqart
زندگی سیمین در دایره‌ای از نشانه‌های فرهنگی می‌گذشت اما در کنار آن مسئولیت مراقبت از خواهر و برادر کوچک‌ترش را هم داشت و پا به پای مادر در خانه و مدرسه‌ی شبانه‌ای که مادر و عادل خلعتبری برای آموزش به بانوان بزرگسال تأسیس کرده بودند، فعالیت می‌کرد. گرفتاری‌های مادر زیاد بود،‌ دو کودکش را به‌دلیل بیماری از دست داده بود و تأمین مخارج مدرسه سخت بود. آن‌ها مجبور بودند از مخارج خودشان بزنند تا خرج مدرسه را تأمین کنند. درباره‌ی این دوره سیمین می‌نویسد: «گیاهی خودرو شده بودم که هیچ کس نمی‌پرسید که در مدرسه چه می‌کنم و در خانه چه می‌خورم و چه می‌پوشم.» با این همه او به‌خاطر حافظه‌ی قوی‌اش زود درس‌ها را می‌آموخت و به دیگران هم در یادگیری کمک می‌کرد. او موفق شد دروس سه سال را در یک سال بخواند. سیمین از سال ۱۳۳۰ دبیر آموزش و پرورش شد و تدریس فیزیک،‌ شیمی، زیست و ادبیات را به عهده گرفت و سی سال در کسوت معلمی به دانش‌آموزان این سرزمین خدمت کرد. او می‌گوید: «شادترین اوقات زندگی‌ام در کلاس درس گذشت.» همچنین به پیشنهاد همسر اولش انجمن ادبیات نو را در منزل‌شان تشکیل دادند که شاعران مطرحی به آن رفت‌وآمد داشتند. از دیگر فعالیت‌های او همکاری با مجله‌ی «امید ایران» به‌عنوان سرپرست بخش ادبی و نیز سرودن ترانه و تصنیف برای رادیو ایران بود. در سال ۱۳۴۸ به عضویت شورای شعر و موسیقی رادیو ایران درآمد و در سال ۱۳۵۷ عضو کانون نویسندگان ایران شد. متن کامل تک‌نگاری سیمین بهبهانی را در سالروز درگذشت این هنرمند بخوانید. 2⃣9️⃣1️⃣ @azadisqart
در مجموعه‌ی آداب عزاداری برای امام حسین، مقتل‌خوانی از جمله آداب عُلمایی است، از این جهت که عموماً عالمان شیعی برای مبارزه با ورود جعلیات به روایت‌های عاشورایی به مقتل‌خوانی توصیه می‌کردند و خودشان هم به این امر ملتزم بودند. از مقتل‌های معتبر و شاخصی که مورد توجه ایشان بوده و هست مقتل ابومِخنَف و لهوف سید ابن طاووس شهرت بیشتری دارند. با این حال در دوره‌ای از تاریخ ایرانِ شیعی، مقتل‌نویسی جنبه‌ای ادبی پیدا کرد و اقبال مخاطب‌ها هم به این روایت‌ها بیشتر شد. بنابراین آن‌هایی که ذوق ادبی داشتند توان ادبی‌شان را برای مقتل‌نویسی صرف کردند و همین باعث نقض غرض‌هایی در باب مقتل‌نویسی شد؛ یعنی برای جذاب شدن و ادبی شدن متن از مستند بودن و معتبر بودن فاصله گرفتند. با این حال آثاری که این اُدبا تولید کردند کماکان محل بحث و رجوع است.  از حیث تاریخی این اتفاق در دوران قاجار به‌صورت گسترده‌تری رخ داد. در آستانه اربعین متن کامل یادداشت ارباب مقاتل و مقاتل ارباب را بخوانید. 3⃣0⃣3⃣ @Azadisqart
صمد که روحیه‌اش با کودکان سازگارتر بود در نامه‌ای از مسئول مربوطه خواست که اجازه بدهند در کلاس اول دبستان بماند چراکه احساس می‌کند در این سمت تأثیرگذارتر است و می‌تواند یک معلم کلاس اول به تمام معنا باشد. او می‌گفت وقتی به خودش مراجعه می‌کند می‌بیند که اگر دبیرش بکنند به‌یقین دبیر بدی خواهد بود و از آن‌ها خواست که نگذارند او آموزگار خوبی نباشد. اما اداره‌ی فرهنگ تصمیم گرفت او را از بچه‌دبستانی‌ها جدا کند و با درخواستش موافقت نشد. شاید چون صمد قبل از این با اعتراضاتی که در ادامه می‌خوانیم خسته‌شان کرده بود. او در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: «یک عده‌ی دیگر که در تهران نشسته‌اند برای بچه‌ی آذربایجانی کتاب اول می‌نویسند و در آن آذر و دارایی تصویر می‌کنند که مبل‌نشین هستند. (برای غالب شاگردان من لفظ مبل مفهوم نیست.) و در روی میز با کارد و چنگال غذا می‌خورند. اگرچه کلامم نارساست ولی گمان دارم تا اندازه‌ای منظورم را روشن کرده‌ام.» در نهایت صمد در دبیرستان ماندگار می‌شود. اما همچنان دست از نامه نوشتن و اعتراض کردن برنمی‌دارد. مثلاً در نامه‌ی دیگری از کم بودن سهمیه‌ی‌ نفت کلاسش شکایت می‌کند و می‌گوید کلاس به‌قدر کافی گرم نمی‌شود و ناچارند در کلاس پالتو بپوشند که عده‌ی زیادی از بچه‌ها توانایی تهیه‌ی آن را ندارند. متن کامل تک‌نگاری صمد بهرنگی را در سالروز مرگ این نویسنده بخوانید. 3⃣1⃣0⃣ @Azadisqart
🔹سرمقاله: «من زنده‌ام هنوز و غزل ...» پرونده‌پرتره‌ای برای محمدعلی بهمنی ۹ شهریور با درگذشت اندوه‌بار محمدعلی بهمنی، آخرین حلقه‌ی سلسلۀ طلایی غزل معاصر هم گسست. نسلی طلایی که با محمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار آغاز شد و با شاعرانی چون هوشنگ ابتهاج (سایه)، حسین منزوی، منوچهر نیستانی، نوذر پرنگ، سیمین بهبهانی و نیز محمدعلی بهمنی ادامه پیدا کرد. بهمنی هشتاد و دو سال عمر کرد و از این روی شاید رفتنش نباید چندان حس دریغ و حسرت برای ما داشته باشد، حال آنکه هر شاعر و شعردوست و غزل‌آشنایی از این واقعه اندوهناک و متاثر است، پس علت اصلی دریغ و حسرت در به پایان رسیدن آن نسل و سلسله‌ی طلایی و آن شاعرانگی اصیل و کم‌نظیر است. با درگذشت زنده‌یاد استاد محمدعلی بهمنی در تحریریه مجله میدان آزادی تصمیم گرفتیم مطالب قبلی‌ای که در گذشته درباره ایشان و شعرشان منتشر کرده بودیم را با افزودن مطالبی تازه تبدیل به یک پرونده مفید و مختصر کنیم تا ادای دینی کرده باشیم به غزل‌سرای بزرگ سرزمینمان و پنجره‌ای باشیم برای مخاطبانی که می‌خواهند درباره او بیشتر و کامل‌تر بدانند. متن کامل سرمقاله‌ی پرونده پرتره‌ محمدعلی بهمنی را بخوانید. 3⃣1⃣5⃣ @azadisqart
بهمنی در کتاب «گاهی دلم برای خودم تنگ می‌شود»، آینه‌ی تمام‌نمای یک انسان با تمام وجوه گوناگون زندگی‌ست که حرف‌های برآمده از عمق وجودش را با زبانی به سادگی سخن‌گفتن با آدم‌های ساده و غیرشاعر، بیان می‌کند. او تمام زندگی را با تمام ابعاد و مناظرش می‌بیند. تفکر و تدبر در خویشتن، رویکردی به گذشته و خاطرات کودکی، نگاه اجتماعی و انسانی، عشق، رنج، تنهایی، غم، شادی، امید و ناامیدی... و در قلب این کتاب عاشقانه‌ای به یادماندنی از او درج شده که بیت مطلع آن زبان‌حال بسیاری از عاشقان است: لبت نه گوید و پیداست می‌گوید دلت آری که این‌سان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری این کتاب وزین و اثرگذار که در سالِ پایانی دهه‌ی شصت به دنیای کم‌رنگ غزل، جلوه و جلایی دوباره بخشید، با هفتادویک غزل و چهار مثنوی کوتاه، به غزلی در داغ‌یاد مهدی اخوان ثالث ختم می‌شود: ابرهای خبر، این بار چه بارانی بود سخت سردم شده، این سوز، زمستانی بود اما شگفتا از «من زنده‌ام هنوز و غزل فکر می‌کنم» که با غزلی کوتاه در تأکید روی «زندگی» آغاز می‌شود و پس از بیست وهشت غزل، خطاب به «مرگ» خاتمه می‌یابد: خلاصه‌تر بکن ای مرگ داستانم را که خسته‌تر نکنم گوش دوستانم را متن کامل یادداشت میراث محمدعلی بهمنی برای غزل و غزل نو را بخوانید. 3⃣1⃣6⃣ @azasisqart
نویسنده خدای داستان خود است. اگر با این قاعده بخواهیم قضاوت کنیم، تالکین باید ارو ایلوواتار باشد. خدای یگانه‌ای که جهان آردا را از نغمه‌ای عمیق آفرید. نغمه‌ای که مانند عقول ده‌گانه‌ی سهروردی از مجرای آینور (مقدسان) پایین چکید تا به آردا رسید. خلقت در جهان تالکین این‌گونه است؛ پر از استعاره و اشاره به چیزی فراتر از داستان. او کتاب‌های مهمی نوشت و میراث عظیمی بر جا گذاشت. هرچند دستاوردهای او تنها به کتاب‌هایش محدود نمی‌شود، اما پل میان ما و او همین کتاب‌ها هستند. پیش از همه، کتاب «هابیت» منتشر شد. داستان هابیت کوچکی که اولین بار از گودال گرم ‌و نرمش بیرون جهید و به کشف جهان پرداخت. چنان جسارتی که همه‌ی هم‌نوعانش او را دیوانه می‌پنداشتند، یا دست‌کم عجیب می‌دیدندش. هم اوست که حلقه‌ی قدرت را از گودال‌های عمیق بیرون می‌کشد و آغاز تمام ماجراها می‌شود. متن کامل تک‌نگاری جان رونالد رول تالکین را در سالروز درگذشت این نویسنده بخوانید. 3⃣1⃣7⃣ @Azadisqart
این تقابل‌ها ریشه‌ی فکری هم داشت؛ گرچه تورگنیف با انتشار «شکارچی در سایه‌روشن» از خودش تصویری از یک انسان‌دوست وطن‌پرست ساخت، اما آنچه از یک نگاه کلی به زندگی و خط فکری او مشخص می‌شود این است که او تقریباً از دوران جوانی دیگر روسیه را دوست نداشته است. گرچه مدت خیلی کوتاهی به‌خاطر مقاله‌ای که درباره‌ی گوگول نوشته بود زندانی شد، اما مثل تمام اپوزیسیون‌هایی که جلای وطن می‌کنند و از دور بر آتش خشم ناشی از ناکامی هموطنان‌شان می‌دمند، باقی سال‌های عمرش را در فرانسه گذراند، به زبان فرانسوی داستان نوشت، با نویسنده‌های فرانسوی دوستی صادقانه‌ای به هم زد و از مفاخر ادبی وطن خودش انتقاد کرد و البته از روسیه و مردمانش بد گفت. این در حالی است که داستایفسکی که صرفاً بابت حضور در محفل پتراشفسکی (یک جمع ادبی‌سیاسی)، از جانب حکومت تزاری به مجازاتی سخت (یعنی چند سال تبعید به اردوگاه کار اجباری در سیبری) محکوم شد و از سیبری بیماری صرع را با خودش به سوغات آورد، تا آخر عمر عاشق روسیه ماند و کلید قفل زندگی انسان روس را در دست همان انسان روس دید و حتی در سفرهایی که به اروپا داشت محو تماشای شرایط بهتر زندگی انسان اروپایی نشد. می‌گویند زمانی در بادن آلمان، تورگنیف و داستایفسکی با هم ملاقاتی داشتند و بحث به رمان «دود»، جدیدترین اثر تورگنیف کشیده شد. او جایی در این رمان نوشته بود: «اگر روسیه از روی کره‌ی زمین محو شود، هیچ‌گونه زیانی به جایی نخواهد رسید.» متن کامل تک‌نگاری ایوان تورگنیف را در سالروز درگذشت این نویسنده بخوانید. 3⃣1⃣8⃣ @Azadisqart
🔹فهرست: ماندگارترین ترانه‌های محمدعلی بهمنی شاید آسان‌ترین معیار شناخت یک ترانه‌ی ماندگار، زیست ادامه‌دار آن ترانه در حافظه‌ی جمعی مخاطبان موسیقی باشد. ترانه‌ای که بتواند نبض عواطف چند نسل را در دست بگیرد و همگام با موسیقی و البته فراتر و پیشگام‌تر از آن خود را به رخ بکشد. البته گاهی نیز یک غزل آن‌قدر در خود تازگی و ترانگی دارد که تلفیقش با موسیقی به زاده شدن یک غزل‌ترانه می‌انجامد. در این زمینه برخی آثار حسین منزوی، سیمین بهبهانی، قیصر امین‌پور و محمدعلی بهمنی گواه روشنی هستند. همین موضوع سبب می‌شود در آثار اجراشده‌ی محمدعلی بهمنی مرزگذاری‌های میان شعر و ترانه به هم بخورد تا به این بهانه ذهن مخاطب خاص را به بازتعریف و آشتی میان این تعاریف دعوت کند. در این یادداشت ماندگارترین ترانه‌ها و غزل‌ترانه‌های محمدعلی بهمنی در نزدیک به پنجاه سال گذشته را مرور خواهیم کرد. آثار محمدعلی بهمنی علاوه‌بر شکل غزل، در شکل‌هایی چون مثنوی و نیمایی نیز اجرا شده‌اند. لازم به یادآوری است که ‌بیشتر این همکاری‌های موفق با خواننده‌ی فقید معاصر، ناصر عبداللهی شکل گرفته و البته جلوه‌ی تمام و کمال این همکاری موفق را باید در آلبوم پرطرفدار و بی‌تکرارِ «عشق است» مشاهده کرد. متن کامل فهرست بهترین ترانه‌های محمدعلی بهمنی را در پرونده پرتره محمدعلی بهمنی بخوانید‌. 3⃣1⃣9⃣ @azadisqart
هوشنگ یا آنطور که در بچگی صدایش می‌کردند، هوشو، سال ۱۳۲۳ در روستای سیرچ به دنیا آمده. جایی از توابع کرمان. کودکی‌اش به اندازه کافی قصه پرغصه است، مادرش را در همان ابتدا از دست می‌دهد، پدرش اختلال روانی داشته و «کاظم دیوونه» صدایش می‌کردند، پدربزرگ و مادربزرگی که سرپرستی او را به عهده گرفته بودند را هم در فاصله کمی از یکدیگر در سال‌های مدرسه ازدست می‌دهد. عموی معلمش چه بسا مهمترین شانس زندگی‌اش بوده، همان کسی که نام هوشنگ را برایش پیشنهاد داده و بعدها هم او را به کرمان می‌برد و در یک مدرسه شبانه‌روزی می‌گذارد. اینکه هوشنگ جوان اول شیفته بازیگری بوده، بعد شروع به نوشتن می‌کند، نوشته‌هایش اولش چندان دیده نمی‌شود، با رادیو همکاری می‌کند و بعد کم‌کم مشهور و معروف می‌شود، مال بخش دوم زندگی‌اش است. برای من نقطه درخشان مرادی کرمانی همان بخش اول است، بخشی آنقدر تلخ و سخت که آن را آن‌طور شیرین و جذاب در کتاب «شما که غریبه نیستید» تعریف می‌کند. عصاره‌ی نوع نگاه مرادی کرمانی به زندگی در همین خودزندگینامه‌ای است که نوشته. او قادر است از واقعیت فاصله بگیرد، آن را از بالا نگاه کند و همزمان که شرح رنج می‌دهد، به آن نیشخند بزند. این سبک یگانه‌ی اوست. متن کامل تک‌نگاری هوشنگ مرادی کرمانی را بخوانید. 3⃣2️⃣5️⃣ @azadisqart
هوشنگ مرادی کرمانی امروز در حالی وارد هشتاد سالگی می‌شود که ۵ سال پیش با انتشار آخرین کتابش، «قاشق چایخوری»، اعلام کرد: «این کتاب آخرین کارم است و بعد از آن می‌خواهم قلم را ببوسم و کنار بگذارم.»   به مناسبت تولد هوشنگ مرادی کرمانی، تمام مطالبی را که درباره‌ی این هنرمند صاحب‌قلم در مجله میدان آزادی منتشر کرده‌ایم در این صفحه برای شما گردآورده‌ایم. تا کنون در شش مطلب به زندگی و آثار هوشنگ مرادی کرمانی پرداخته‌ایم و در ادامه، شما را به مطالعه این مطالب دعوت می‌کنیم: ۱. تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار «هوشنگ مرادی کرمانی» ۲. ریویو: نقد و بررسی سریال «قصه‌های مجید»، ساخته «کیومرث پوراحمد» ۳. معلم‌های به‌یادماندنی سینمای ایران: آقا معلم در «خمره» ساخته ابراهیم فروزش   ۴. یک صفحه داستان: از ادبیات کارگری ایران: «بچه‌های قالی‌باف‌خانه»   ۵. کتاب‌های پیشنهادی ادبیات کودک و نوجوان برای خرید از نمایشگاه کتاب ۶. کتاب‌های پیشنهادی برای نوروز از ادبیات ایران و جهان 3⃣2⃣6⃣ @Azadisqart
نگاه شاعرانه‌ی بهمنی به زندگی و آنچه پیرامونش بود از ویژگی‌های خاص اوست. محمدعلی بهمنی نسلی را با زبان ساده و روان و مفاهیم عاشقانه و انسانی به شعر نزدیک کرد اما تا به حال اندیشیده‌ایم که مرگ در نظر او چگونه بود و نگاه شاعرانه‌ی او چگونه این واقعیت زندگی را توصیف می‌کرد؟ آنچه در ادامه می‌خوانید روایتی است از چگونگی نگاه او به مرگ که در کتاب «روزگار من و شعر» در میان ۶۳ روایت از او به زبان خودش، می‌درخشد: «اینکه انسان گاهی دوست دارد بمیرد نتوانستنی است که برای هنرمند، معنا ندارد. هنرمند با هنرش هستی‌ست و نیستی، راهی به جهان او ندارد. اینکه من در همین شعر اندیشیده‌ام «اینکه تا کی در صف این انتظارم خوب نیست»، جاذبه‌ای درونی‌ست که من را می‌کشاند؛ خواسته‌ی خودم است نه خواسته‌ی هنر. من بارها در فراموشی افتاده‌ام؛ گاه صبح‌ها که از خواب بیدار شده‌ام و خودم را نمی‌شناخته‌ام، نمی‌دانسته‌ام کجایم؛ اسمم را فراموش می‌کردم؛ مرگ برای من اینگونه است؛ روزی که کسی نامی از من یاد نیاورد، نداند کجا بوده‌ام و به کجا رفته‌ام!» متن کامل روایت محمدعلی بهمنی از مرگ را بخوانید. 3⃣2⃣9⃣ @azadisqart
🔹تک‌نگاری: نگاهی به زندگی و آثار جلال آل احمد از آخرین خانه‌ای که سیمین و جلال در آن زندگی کرده‌اند یک تکه سیمان بزرگ نزدیک ساحل اسالم مانده بود، تابستان ۱۳۹۶، این آخرین بازمانده از آن خانه حساب می‌شد که شاید الان و در پاییز ۱۴۰۲ همان هم باقی نباشد، به جز خیابانی که به نام اوست در اسالم. محدوده خانه اما معلوم است و بعضی قدیمی‌ها که جلال را با چوبدستی‌اش در کوچه‌های اسالم دیده بودند و با او معاشرت کرده بودند و هم‌صحبت شده بودند، شاید هنوز زنده باشند و چیزی از او خاطره‌وار تعریف کنند و کودکان آن روزگار، مردان میانسال و رو به پیری امروز، که پررنگ‌ترین خاطره از جلال برایشان مرگ اوست. گرایشات چپ جلال در ابتدای جوانی و دیدگاه‌های او در مورد مسائل مذهبی، سیاسی، اجتماعی و بیش از همه مردم نشان از تفاوتش با یک فرزند خلف از خانواده‌ای مذهبی و سنتی داشت و همین تفاوت است که باقی ماندن نامش تا امروز را معنی‌دار می‌کند. متن کامل تک‌نگاری جلال آل احمد را در سالروز درگذشت این هنرمند بخوانید. 3⃣3⃣0⃣ @azadisqart
🔹گفتگوی مجله میدان آزادی با «محمد سلمانی» درباره شعر و شخصیت محمدعلی بهمنی یافتن چهره‌های متعددی برای مصاحبه درباره زیست اخلاقی و شعری زنده‌یاد بهمنی چندان دشوار نبود اما پیدا کردن شاعری که خود از موسپیدکرده‌های غزل و غزل نو باشد و هم از دوستان نزدیک استادمحمدعلی بهمنی، کار را برای ما سخت کرد. ما کسی را انتخاب کرده بودیم که سخت مصاحبه می‌کند، گزیده گوست و برای گفتگو با او که در مقام استادی است کمی باید دست و دلمان بلرزد؛ کمااینکه در این زمان و در سوگ محمدعلی بهمنی، حال و حوصله‌ی چندان مساعدی برای مصاحبه نداشت اما از آنجا که او خود سروده بود «پاسخ آیینه سنگ نیست» با تمام خستگی به سوالات ما پاسخ داد و توانستیم مختصر اما مغتنم با او به گفتگو بنشینیم. متن کامل این گفتگو را در پرونده‌ پرتره‌ محمدعلی بهمنی بخوانید. 3⃣3⃣3⃣ @azadisqart
پس از انتشار «آنا کارِنینا»، تولستوی دیگر رسماً نویسنده‌ای درجه‌ی اول و مشهور است. اما درست در همین زمان است که او دچار انقلابی درونی می‌شود و هرچه را که تا آن موقع به دست آورده پوچ و بی‌ارزش می‌داند. تولستوی تا پیش از این انقلاب درونی هم تقریباً آدمی مذهبی بود، هرچند که تمایلات نوگرایانه هم داشت. با این حال پس از این تحول است که به‌شکلی عمیق‌تر و البته دردمندانه به دین برمی‌گردد و آن‌قدر از همه چیز بیزار شده که مسکو را رها می‌کند و به روستای زادگاهش، یاسنایا پولیانا برمی‌گردد. اینجاست که شروع می‌کند به نگارش کتاب «اعتراف». او در این کتاب بیشتر تلاش کرده سؤال درست را مطرح کند و آن سؤال این است: اگر خدایی وجود نداشته باشد، با فرض اینکه مرگ اجتناب‌ناپذیر است، معنای زندگی چیست؟! این دغدغه‌ها، جست‌وجوی معنای زندگی، اثبات وجود خداوند، یافتن حدود اخلاقی و مسائلی از این دست آن‌چنان به گریبان نویسنده‌ی ما چنگ زده بود که حاصلش شد داستان بلند «مرگ ایوان ایلیچ». این داستان ماجرای مردی به همین نام را روایت می‌کند که در آغاز میانسالی و در اوج موفقیت شغلی به مرضی عجیب و لاعلاج مبتلا می‌شود. این بیماری باعث می‌شود ایوان ایلیچ شروع کند به مرور زندگی‌اش و اینجاست که می‌فهمد هرچه تا حالا پشت سر گذاشته نه زندگی، بلکه صرفاً روزمرگی‌هایی بی‌معنا بوده. آنجایی که ایوان می‌فهمد معنای زندگی چیست دیگر فرصتی برای زندگی ندارد اما راضی است؛ راضی است چون بالاخره فهمیده زندگی یعنی چه. متن کامل تک‌نگاری لئو تولستوی را بخوانید. 3⃣3⃣3⃣ @azadisqart