.
📿 ارزش یک بار تسبیح
جنیان برای حضرت سلیمان بساطی از طلا و ابریشم بافته و تخت او را در وسط آن گذارده بودند که روی آن مینشست و در اطرافش شش هزار تخت دیگر از طلا و نقره بود، که پیغمبران بر تختهای طلا و علماء بر تختهای نقره تکیه میدادند،
مردم نیز در اطراف آنها بودند و در اطراف مردم جنیان و پریان قرار میگرفتند، پرندگان نیز به وسیله بالهایشان بر آن بساط سایه میافکندند و باد طبق دستور سلیمان، بساط را سیر میداد.
روزی حضرت سلیمان با آن بساط از کنار مردی کشاورز میگذشت، آن مرد گفت:
لقد أوتی آل داوود ملکا عظیما: به خاندان داود سلطنتی بزرگ داده شده.
باد سخن او را به گوش سلیمان رسانید. حضرت دستور داد بساط ایستاد، از آن پایین آمده به نزد کشاورز رفت و به او فرمود:
من برای آن آمدم که به تو بگویم چیزی را که به آن قدرت و دسترس نداری آرزو مکن.
سپس فرمود: تسبیح واحدة یقبلها الله تعالی خیر مما أوتی آل داوود: یک بار تسبیح گفتن که البته خدا آن را قبول کند بهتر از همه آن چیزی است که به خاندان داود داده شده است.
زیرا ثواب تسبیح همیشه ماندنی است، ولی ملک سلیمان از بین میرود.
📔 بحار الأنوار: ج١۴، ص٨١
#حضرت_سلیمان #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
♦️ اعطای جانشینی پیامبر
حضرت داوود عليه السلام تصمیم میگیرد که سلیمان عليه السلام را به جانشینی خود برگزیند؛ زیرا خداوند به وسیله وحی، او را به این کار امر کرده بود.
وقتی که بنی اسرائیل را از این تصمیم آگاه کرد، آنها به مخالفت پرداختند و گفتند: چگونه جوانی را جانشین خود میکند در حالی که در میان ما، کسانی بزرگتر از او هستند.
داوود، اسباط بنی اسرائیل را فراخواند و به آنها گفت: سخن شما به من رسیده است. بنابراین، عصاهای خود را به من نشان دهید. پس هر عصایی که میوه بدهد، صاحب آن عصا جانشین من خواهد بود.
گفتند: ما راضی هستیم. داوود گفت: باید هر کس از شما اسم خودش را روی عصایش بنویسد. آنها پذیرفتند. سلیمان نیز اسمش را روی عصای خود نوشت.
همه عصاها را به خانهای بردند و درش را بستند. بزرگان اسباط بنی اسرائیل از آن خانه نگهبانی میکردند، تا صبح فرارسید.
داوود پس از نماز صبح، در خانه را گشود، و عصاهایشان را بیرون آورد. عصای سلیمان سبز شده و میوه داده بود. ناگزیر مردم در تعیین جانشین، رأی داوود را پذیرفتند.
داوود در حضور بنی اسرائیل، برای سنجش شایستگی حضرت سلیمان به او گفت: ای پسرم! چه چیز باعث آرامش انسان است؟ سلیمان گفت: این که خدا مردم را ببخشد و مردم نیز همدیگر را ببخشند.
باز پرسید: ای فرزندم! چه چیزی برای انسان شیرین است؟ گفت: محبت؛ زیرا آن نسیم رحمت خداوند در بندگانش است.
داود، با لبخندی از رضایت، او را به میان بنی اسرائیل برد و گفت: این پسرم جانشین من در میان شماست.
📔 بحار الأنوار: ج١٣، ص۴۴۶
#حضرت_داوود #حضرت_سلیمان #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🍃 حضرت سلیمان
برگزیده حضرت سبحان، جناب سلیمان علیه السلام با بساط شاهی و سلطنت و عظمت و مکنت بر دهقانی گذر کرد.
دهقان چون شأن سلیمان علیه السلام را دید گفت: خدای مهربان به پسر داود پادشاهی عظیم و سلطنتی کبیر کرامت فرموده.
باد این سخن را به گوش حضرت سلیمان رسانید. حضرت از بساط عظمت به زیر آمد و نزد او رفت و فرمود: چیزی را که توانایی آن را نداری و تحمل مسئولیتش را برایت قرار نداده اند آرزو مکن؛
اگر یک تسبیح تو را خدا بپذیرد، برای تو از آنچه حشمت دنیا به سلیمان عنایت شده بهتر است، زیرا ثواب تسبیح باقی و ملک سلیمان فانی است!
.
لباس حضرت سلیمان علیه السلام لباسی بس عادی بود، در حالی که سلطنت و حکومت و مالی که در اختیارش بود برای احدی از گذشتگان و آیندگان مقرّر نشد.
او شبهای خود را به نماز تمام میکرد، در حالی که همچون چشمه جوشان بهاری از دیده اشک میریخت. آن حضرت اداره امور معاشش از طریق زحمت بازوی خودش بود.
📔 بحار الأنوار: ج۸۳، ص۱۴
#حضرت_سلیمان #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia