eitaa logo
📝داستان شیعه🌸
2.4هزار دنبال‌کننده
40 عکس
3 ویدیو
1 فایل
✨ ﷽ ✨ 📖 اگه به داستان‌هایی که با زندگی معصومین مرتبطه یا داستانهای تاریخی پندآموز علاقه‌داری، مارو دنبال کن... ⚠️ نشر مطالب با ذکر لینک مجاز است❗ 💢 کانال اصلی‌مون: @Hadis_Shia برای بیان نظرات 👇 B2n.ir/w15631
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع) امام حسين علیه السلام پس از شهادت برادر گرامی خویش، آن منافقان را به میدان جنگ طلبید و هر کس از آن اشرار در مقابل فرزند حیدر کرار می‌آمد، امام ابرار به ضربت شمشیر او را به جهنم می‌فرستاد تا آنکه از اجساد پلید آن كفار مقتول عظیمی در میدان جنگ فراهم آمد. خلاصه، بعضی از راویان اخبار در بیان شجاعت آن فرزند حیدر کرار، تعجب خود را چنین اظهار نموده اند که: به خدا سوگند هرگز ندیدم کسی را که دچار لشکر بسیار گردیده و دشمنان بی شمار او را در میان احاطه نموده باشند با آنکه فرزندان و اهل بیت و اصحاب او به دست دشمنان به شهادت رسیده باشند که قویدل تر از حسین بن علی علیه السلام باشد. در این حال بود که آن مردان نامرد بر آن جناب حمله آوردند. آن حضرت نیز با شمشیر تیز بر آنها حمله ور گردید، آن چنان حمله ای که از ضربت شمشیرش دشمنان بر روی هم می‌ریختند، و صف‌ها را می‌شکافت، مانند آنکه گرگی بی باک به میان گله بزها به خشمناکی درافتاده و حمله بر آن منافقان سنگدل که تعدادشان به سی هزار نفر می‌رسید، کرد و آنان هم از ترس فرار را بر قرار ترجیح داده و فرار می‌کردند. امام علیه السلام همچنان با آنها می‌جنگید تا آنکه لشکر دشمن میان آن حضرت و حرم مطهر حضرت حایل شدند و به خیمه‌ها نزدیک گردیدند. در این هنگام آن حضرت فریاد برآورد: «ای پیروان آل ابوسفیان! اگر شما دین ندارید و از عذاب روز قیامت نمی ترسید، پس در دنیا آزادمرد باشید و رجوع به حَسَب‌های خود نمایید چنانکه گمان دارید. اگر شما از عرب هستید». راوی گوید: شمر پلید فریاد زد که ای پسر فاطمه چه می‌گویی؟ امام علیه السلام فرمود: می‌گویم من با شما جنگ دارم و شما با من جنگ دارید وذزنان گناهی ندارند، پس این سرکشان و جاهلان و یاغیان خود را نگذارید متعرّض حرم من شوند مادامی که من زنده و در حال حیاتم. شمر گفت: ترا به حاجتت می‌رسانیم ای پسر فاطمه. پس آن جماعت بی دین همگی بر امام حمله نمودند و آن فرزند اسدالله هم بر آنها حمله نمود و در این حال بود که امام عليه السلام تقاضای شربتی از آب از آن بی دینان بی باک نمود ولی فایده ای نبخشید تا آنکه هفتاد و دو زخم بر جسم شریفش وارد گردید. در آن هنگام امام علیه السلام ایستاد تا ساعتی به خاطر ضعفی که بر جنابش مستولی شده بود کمی استراحت نماید. در همان حال که حضرت ایستاده و مشغول استراحت بودند، سنگی از جانب یکی از دشمنان بر پیشانی مبارکش اصابت نمود و خون جاری گشت. امام جامه (پیراهن) خود را گرفت که خون را از پیشانی شریف پاک نماید، تیری سه شعبه به جانب حضرت آمد و بر قلبش که مخزن علم و اسرار الهی بود، نشست. حضرت فرمود: «بسم الله... » سپس سر مبارک به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: «خداوندا! تو میدانی که این گروه می‌کُشند آن کسی را که نیست بر روی زمین فرزند دختر پیغمبری به غیر از او». پس حضرت آن تیر را گرفت و از پشت سر بیرون کشید و خون مانند ناودان از جای آن جاری شد و آن جناب دیگر توانایی بر جنگ و جدال با آن کافران بی دین را نداشت پس از کثرت زخمها و جراحات وارده، ضعیف و ناتوان گشته بود. لذا هر کس از دشمنان نزدیک ایشان می‌آمد برای اینکه مبادا در قیامت با خدا ملاقات نماید در حالی که خون آن مظلوم بر گردنش باشد، منصرف می گشت و از آنجا فرار می‌کرد. تا آنکه مردی از قبیله «کِندَه» پیش آمد که نام نحسش مالک بن يسر (یا نسر) بود. پس آن زنازاده پست چند ناسزا و حرف زشت به زبان بر امام عليه اسلام جاری کرد وضربت شمشیری بر سر و فرق مبارک حضرت فرود آورد که عمامه امام شکافته شد و عمامه اش از خون لبریز گشت. امام علیه السلام از اهل حرم خویش دستمالی را طلب فرمود و سر مبارک را با آن محکم بست سپس کلاهی طلبید که عرب آن را «قَلَنسُوَه» می‌نامند و آن را هم بر سر مبارک نهاد و عمامه را بر روی آن پیچید و مُلَبَّس به آن گردید و بار دیگر عزم میدان نمود. پس لشکر دشمن اندکی درنگ کردند و دوباره آن بی دینان بی شرم و حیا حضرت را احاطه نمودند. پس از آن، شمر پلید به خیمه‌های حرم مطهر حضرت اباعبدالله علیه السلام حمله نمود و نیزه خود را به خیمه‌ها فرو برد و به یاران فرومایه خود گفت: آتش بیاورید تا خیمه‌ها را با هر کس که در آن است به شعله آتش بسوزانم. آن معدن غیرت الله فرمود: «ای پسر ذِي الجُوشَن! آیا تو می‌گویی آتش بیاورند که خیمه‌ها را بر سر اهل بیت من بسوزانی؟ خدا تو را به آتش دوزخ بسوزاند. در این هنگام «شَبَث» شقی آمد و آن شمر عنید را از این کار زشت سرزنش نمود که آن بی حیا (به ظاهر) اظهار شرم نموده و برگشت. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٨٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🖤 حضرت اباعبدالله الحسین (ع) چون ضعف و سستی در اثر زخمها و جراحات بسیار که در بدن مبارک حضرت وارد گردیده بود، بر ایشان مستولی شد و از اثر اصابت تیرهای بسیار بر بدنش، مانند خارپشت به نظر می‌آمد. در این هنگام، صالح بن وهب مَرّی (یا مُزنی) بی دین با نیزه بر پهلوی امام عليه السلام زد که آن مظلوم از بالای اسب بر زمین افتاد و بر گونه راست صورت بر روی خاک کربلا قرار گرفت. آن حضرت دوباره از روی خاک برخاست و چون کوه استوار ایستاد. علیای مکرمه حضرت زینب علیها السلام در آن حال از خیمه‌های حرم بیرون دوید در حالی که ندا میداد: ای وای برادرم، وای سید و سرورم، وای اهل بیتم! ای کاش آسمان بر زمین می‌افتاد و کوهها بر روی سطح زمین ریزریز می‌گردید. شمر پلید بر نوکران عنيد خود فریاد برآورد که در حق این مرد چه انتظار دارید؟ چرا کارش را تمام نمی کنید؟ در این هنگام یک مرتبه گروه بی دین از هر طرف بر امام تشنه دل حمله ور گردیدند و او را محاصره نمودند. «زُرعة بن شریک »مشرک، ضربه‌ای بر شانه مبارک امام علیه السلام زد و حضرت سیدالشهدا علیه السلام نیز ضربه ای بر او زد و او را بر روی زمین انداخت و به جهنم واصل گرداند. ولد الزّنای دیگری ضربه شمشیری بر دوش مقدس آن حضرت زد که از آن ضربه حضرت با صورت به زمین افتاد و در چنین حالی از حال رفته و خستگی و ضعف بر ایشان مستولی شد و گاهی برمی خاست و گاهی می‌نشست. در این هنگام، سنان بن أنس بی دین، نیزه ای بر گردن آن حضرت زد و به همین مقدار اکتفا ننمود و بار دیگر نیزه را بیرون کشید و بر استخوانهای سینه اش فرو برد. سپس أشقى الأَوَّلِينَ والآخِرین، سنان ابن انس سیه دل، تیری به گلوی آن حضرت زد و ایشان بر زمین افتاد ولی باز برخاست و بر روی زمین نشست و آن تیر را از گلو بیرون کشید و هر دو دستش را در زیر گلوی مبارک می‌گرفت و چون پر از خون می‌شد بر سر و صورت و محاسن شریف می‌مالید و می‌فرمود که: «به همین حال خدا را ملاقات می‌نمایم که به خون خود آغشته و حق مرا غصب نموده باشند». پس عمر سعد لعین به خبیثی که در طرف راست او بود، گفت: وای بر تو، از مَرکَب فرود آی و حسین را راحت کن. خَولی بن یزید اصبحی به سرعت آمد که سر مطهّر امام علیه السلام را از بدن جدا نماید ولی لرزه بر بدن نحسش افتاد و از آن کار زشت اجتناب نمود. آنگاه سِنان بن اَنَس نَخَعی از اسب پیاده شد و قصد قتل فرزند پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم و نور دیده حضرت زهرا علیها السلام را نمود. شمشیر بر حلق آن حضرت فرو کرد و گفت: به خدا سوگند که سر از بدنت جدا می‌کنم و حال آنکه می‌دانم تویی فرزند رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و بهترین مردم از جهت پدر و مادر. سپس سر مقدس آن حضرت را از بدن شریفش جدا نمود. خدا لعنت کند «سِنان» را و آناً فاناً عذابش را زیاد گرداند. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص١٩٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔘 چه کسی برای حسینم گریه می‌کند؟ هنگامی که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله، شهادت حسین علیه‌السلام و سایر مصیبت‌های او را به دختر خود، خبر داد؛ فاطمه سلام‌الله‌علیها سخت گریه نمود و عرض کرد: این گرفتاری چه زمانی رخ می‌دهد؟ پيامبر فرمود: زمانی که من و تو و علی در دنیا نباشیم. آن گاه گریه فاطمه شدیدتر شد. عرض کرد: چه کسی بر حسینم گریه می‌کند، و به عزاداری او قیام می‌نماید؟ پیامبر فرمود: فاطمه! زنان امتم بر زنان اهل بیتم، و مردان بر مردان گریه می‌کنند و در هر سال، عزاداری او را تجدید می‌کنند. روز قیامت که فرا رسد، تو برای زنان شفاعت می‌کنی و من برای مردان، و هر که بر گرفتاری حسین گریه کند، دست او را می‌گیریم و داخل بهشت می‌کنیم. فاطمه! تمام دیده‌ها روز قیامت گریان است، مگر چشمی که بر مصیبت حسین گریه کند! آن چشم به خاطر رسیدن به نعمت‌های بهشت خندان است! 📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص٢٩٢ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 دشمن خدا مرد کوری را بود که در روز شهادت حضرت سیّدالشّهدا علیه السلام در لشکر ابن زیاد حضور داشت. از او سؤال می‌کردند از سبب نابینا شدنش. او در جواب گفت: من با نه نفر دیگر از لشکریان در روز عاشورا در کربلا حاضر بودم جز آنکه من نه شمشیر زدم و نه تیر انداختم، و چون آن حضرت به شهادت رسید، من به سوی خانه خود برگشتم و نماز عشا را بجا آوردم و به خواب رفتم. در عالم رؤیا شخصی به نزد من آمد و به من گفت: رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم تو را طلب نموده، به نزد پیامبرصلی الله علیه وآله وسلم بيا. گفتم: مرا با رسول خدا چه کار است؟ آن شخص گریبان مرا گرفت و کشان کشان برد تا به خدمت پیامبر صلی الله علیه وآله وسلم آورد. آن جناب را دیدم در صحرایی نشسته و آستین‌های خود را تا آرنج بالا زده و حربه ای در دست دارد و فرشته ای در پیش روی آن حضرت صلی الله علیه وآله وسلم ایستاده و شمشیری از آتش در دست دارد و آن نُه نفر دیگر هم حاضر بودند. آن فرشته آن نه نفر را به این کیفیت به قتل رسانید که هر یک را با ضربه‌ای که میزد شعله آتش او را فرا می‌گرفت و به درک می‌رفت. من نزدیک حضرت شدم و در حضور آن جناب دو زانو نشستم و گفتم: السَّلامُ عَلَيكَ يَا رَسُولَ اللهِ. آن حضرت جواب سلام مرا نفرمود. مدّتی دراز سر مبارک را زیر افکند سپس سرش را بالا نمود و فرمود: «ای دشمن خدا! حرمت مرا شکستی و عترت مرا به قتل رسانیدی و رعایت حق را ننمودی و کردی آنچه را کردی»!! من گفتم: یا رسول الله! به خدا سوگند که من نه شمشیر زدم و نه نیزه به کار بردم و نه تیر انداختم. رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم فرمود: راست می‌گویی و لکن بر تعداد آنها افزودی. آنگاه فرمود: به نزدیک من بیا و چون نزدیک شدم در خدمتش طشتی پر از خون دیدم. پس حضرت فرمود: این خون فرزندم حسین (علیه السلام) است و سپس از آن خون مانند سرمه در چشمانم کشید و وقتی از خواب بیدار گشتم، دیدم دیگر چشمانم جایی را نمی بیند. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص٢١٣ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⚫ بعد از عاشورا ... عمر سعد لعین پس از قتل فرزند خاتم النبیّین، سر مطهّر امام شهید را در همان روز عاشورا به همراه خَولی و ... لعنة الله علیهم به نزد عبيد الله بن زياد فرستاد، و دستور داد که سرهای انور دیگر شهدا چه از اصحاب و یاران و چه از اهل بیت آن حضرت را با شمر بن ذی الجوشن پلید و قيس بن اشعث وعمرو بن حجاج لعنة الله علیهم روانه کوفه نمود. آن ظالمين شقاوتمند با سرهای مطهر به سوی کوفه رفتند و عمر سعد لعین نیز روز عاشورا و روز یازدهم را تا زمان زوال در زمین کربلا ماند، و بعد از زوال، آن اهل بیت و آن کسانی را که باقی مانده بودند از زن و فرزندان امام حسین علیه السلام را بر روی شتران بی کجاوه، سوار نمودند، و زنان آل عصمت و طهارت را که امانتهای انبیاء بودند مانند اسیران ترک و روم با شدت محنت و مصیبت و کثرت غم و غصه، به اسیری بردند. روایت شده که سرهای نور یاران امام حسین علیه السلام، هفتاد و هشت سر نورانی بودند که قبیله‌ها برای تقرب پیدا کردن به ابن زیاد و یزید آنها را در بین خود تقسیم نمودند. چون عمر ابن سعد لعین از کربلا بیرون آمد از آن سرزمین، با دستهای خونین به سوی کوفه حرکت نمود، و اسیران را حرکت داد و به همراه خود آنها را به کوفه رسانید و چون اهل بیت به کوفه رسیدند، مردم برای تماشای اسیران به اطراف شهر آمدند. در این هنگام زنی از زنان کوفه بر پشت بام آمد و فریاد زد: «مِن أَىَّ الأُساری أَنتُنَّ؟»، شما اسیران از کدام قبیله و خاندان هستید؟ اسیران همه گفتند: «نَحنُ أُساری آلِ مُحَمَّد!» ما اسیران از اهل و آل محمد هستیم! امام سجاد علیه السلام هم همراه زنان اهل بیت، اسير اشقیاء گردید در حالی که مرض او را ضعیف و ناتوان ساخته بود. 📔 متن و ترجمه کتاب لهوف (سید بن طاووس)، ص٢٢٠ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🏴 امام زین العابدین علیه السلام حضرت صادق علیه السلام فرمود: علی بن الحسین علیه السلام بیست سال گریه کرد. وقتی غذا پیش آن جناب می‌نهادند اشک می‌ریخت تا جایی که یکی از غلامانش عرض کرد: فدایت شوم یا ابن رسول الله! من می‌ترسم از بین بروی! فرمود: اندوه و ناراحتی خود را به خدا شکایت می‌کنم. من از جانب خدا چیزهایی را می‌دانم که شما خبر ندارید! من هر وقت قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد می‌آورم، گریه مجالم نمی دهد. در روایت دیگری است که غلام گفت: آیا وقت آن نمی رسد که اندوه شما تمام شود؟ فرمود: وای بر تو! یعقوب پیامبر دوازده پسر داشت، یک پسرش از نظر او پنهان شد، آنقدر گریه کرد که چشمهایش سفید گردید و از اندوه پشتش خمیده شد با اینکه پسرش زنده بود. من به چشم خود دیدم که پدر و برادر و عمویم و هفده نفر از بستگانم بر روی زمین کشته شدند، چگونه حزنم پایان داشته باشد. در حلیه مثل این روایت آمده که حضرت آن قدر گریست تا همه نگران از بین رفتن چشمانش بودند. هر وقت ظرف آبی را می‌گرفت آنقدر گریه می‌کرد که ظرف را پر از اشک می‌کرد. عرض کردند: چرا این قدر ناراحتی می‌کنید؟ فرمود: گریه نکنم! با اینکه آبی را که درندگان و وحوش از آن استفاده می‌کردند به پدرم ندادند. 📔 مناقب آل ابی طالب: ج۳، ص۳۰۳ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💧 گریه‌ کنندگان حضرت صادق علیه السلام فرمود: پنج نفر زیاد گریه کردند: آدم، یعقوب، یوسف علیهم السلام، فاطمه دختر محمد صلی الله علیه و آله و علی بن الحسین علیهما السلام. اما آدم علیه السلام، بر خارج شدن از بهشت آنقدر گریه کرد که روی صورتش شیارهایی مانند جویبارهایی نمودار بود؛ اما یعقوب علیه السلام، به قدری بر یوسف علیه السلام گریه کرد که چشم خود را از دست داد! به او گفتند: «قالُوا تَاللَّهِ تَفْتَؤُا تَذْکُرُ یُوسُفَ حَتَّی تَکُونَ حَرَضاً أَوْ تَکُونَ مِنَ الْهالِکینَ» (یوسف، ۸۵) [پسران او] گفتند: «به خدا سوگند که پیوسته یوسف را یاد می‌کنی تا بیمار شوی یا هلاک گردی.» اما یوسف علیه السلام، در فراق یعقوب علیه السلام آنقدر گریه کرد که زندانیان ناراحت شدند و گفتند: یا شب گریه کن و روز آرام باش و یا روز گریه کن و شب ساکت باش. او با آنان مصالحه کرد که یکی از این دو را بپذیرد. اما فاطمه علیها السلام دختر محمد صلی الله علیه و آله، آنقدر گریه کرد که اهل مدینه آزرده شدند و گفتند: آنقدر گریه کردی که ما را آزردی! به گورستان شهداء می‌رفت و هر چه می‌خواست اشک می‌ریخت و سپس بر می‌گشت. اما علی بن الحسین علیهما السلام، بیست سال یا چهل سال گریه کرد. هر وقت غذا مقابلش می‌گذاشتند اشک می‌ریخت. یکی از غلامانش گفت: فدایت شوم یا ابن رسول الله! من می‌ترسم از بین بروی! فرمود: اندوه خود را به خدا شکایت می‌کنم. من از عنایت خدا چیزهایی می‌دانم که شما نمی دانید. من هر وقت یادم از قتلگاه فرزندان فاطمه بیاید، به خاطر آن اشک گلویم را می‌گیرد. 📔 خصال شیخ صدوق: ص١٣١ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 آخرین سفیر الهی احمد بن اسحاق قمی می‌گوید: خدمت حضرت امام حسن عسکری علیه السلام شرفیاب شدم تا درباره جانشین حضرتش سؤال کنم. حضرت ابتدا به سخن کرد و فرمود: «ای احمد بن اسحاق! خداوند متعال از روزی که آدم را آفرید تا روز قیامت، زمین را از وجود حجت خود که گرفتاری‌ها را از اهل زمین برطرف کند و به وسیله او باران ببارد و مواهب زمین بیرون بیاید، هیچ گاه خالی نگذارده و نخواهد گذارد.» عرض کردم: «یا ابن رسول اللَّه! امام و جانشین بعد از شما کیست؟» حضرت برخاست و به درون خانه تشریف برد. سپس در حالی که بچه سه ساله ای را که رخساری همچون ماه شب چهارده داشت روی دوش گرفته بود، برگشت. آنگاه فرمود: «ای احمد بن اسحاق! اگر پیش خدا و سفرای الهی قرب و منزلت نداشتی، فرزندم را به تو نشان نمی دادم. این هم نام و هم کنیه پیغمبر صلی الله علیه و آله است که زمین را پر از عدل و داد کند، چنان که پر از ظلم و جور شده باشد. ای احمد بن اسحاق! این طفل در این امت، مانند خضر و ذوالقرنین است. به خدا قسم غیبتی می‌کند که کسی از مهلکه (بی دینی و گمراهی) نجات نمی یابد، جز آنان که خداوند آنها را در عقیده به امامتش، ثابت قدم داشته و موفق گردانده است که دعا کنند خداوند زودتر او را ظاهر گرداند.» احمد بن اسحاق می‌گوید: عرض کردم: «آقا! علامتی در این طفل هست که قلبا اطمینان پیدا کنم این همان قائم به حق است؟» ناگهان طفل به سخن آمد و با زبان فصیح عربی گفت: «من آخرین سفیر الهی در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان اویم. ای احمد بن اسحاق! بعد از آنکه با چشم، حقیقت را دیدی، دیگر دلیلی مخواه!» احمد بن اسحاق گفت: «آن روز دلشاد و مسرور از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام رخصت طلبیده و برگشتم. 📔 کمال الدین: ص۳۵۷ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ کهیعص از سعد بن عبد اللّه روایت می‌کند که گفت: به حضرت قائم آل محمّد صلّی اللّه علیهم اجمعین گفتم: تأویل کهیعص چیست؟ فرمود: این حروف از اخبار غیبی است که خداوند بنده خود حضرت زکریا را از آن‌ها آگاه نمود و سپس داستان آن را برای حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله شرح داد. جریان این قضیه بدین شرح است که حضرت زکریا علیه السّلام از خدا خواست که نام‌های مبارک پنج تن آل عبا را به او یاد دهد. جبرئیل به زمین هبوط کرد و آن‌ها را به حضرت زکریا علیه السّلام تعلیم داد. هر وقت حضرت زکریا نام‌های مبارک: محمّد، علی، زهرا، و حسن علیهم السّلام را می‌برد غم و اندوه وی برطرف می‌شد، ولی هر گاه نام مبارک حسین را می‌برد گریه راه گلوی او را می‌گرفت و نفس وی به شماره می‌افتاد. تا اینکه یک روز حضرت زکریا گفت: بار خدایا! برای چیست که هر وقت من نام آن چهار نفر را می‌برم غم و اندوه من برطرف می‌شود، ولی هنگامی که نام حسین را می‌برم چشمانم اشکبار شده و نفسم به شماره می‌افتد!؟ خداوند متعال داستان شهادت امام حسین را برای زکریا شرح داد و فرمود: کهیعص. کاف اشاره به کربلای امام حسین علیه السّلام است. هاء اشاره به هلاکت عترت پاک دارد. یاء اشاره به نام یزید است که در حق حسین علیه السّلام ظلم کرد، عین اشاره به عطش حسین و صاد اشاره به صبر آن بزرگوار است. هنگامی که حضرت زکریا این جریان را شنید مدت سه روز از سجده گاه خویش خارج نشد و در آن مدت به احدی اجازه ورود نداد. آنگاه مشغول گریه و زاری شد، وی برای امام حسین علیه السّلام مرثیه می‌خواند و می‌گفت: پروردگارا! آیا بهترین خلق خود (یعنی حضرت محمّد) را دچار مصیبت فرزندش می‌کنی؟ بار خدایا! آیا یک چنین بلایی را بر در خانه آن حضرت پیاده خواهی کرد؟ پروردگارا! آیا لباس یک چنین مصیبتی را به علی و زهرا می‌پوشانی؟ بار خدایا! آیا چنین مصیبتی را نصیب آنان خواهی کرد؟ سپس حضرت زکریا دعا کرد و گفت: پروردگارا! پسری به من عطا کن که در این زمان پیری چشم من به وی روشن شود، وقتی که این پسر را به من عطا کردی مرا شیفته محبت وی بگردان، سپس مرا دچار مصیبت او بکن همچنان که حضرت محمّد حبیب خود را دچار مصیبت فرزند خواهی کرد! آنگاه خدا حضرت یحیی علیه السّلام را به زکریا عطا کرد و او را دچار مصیبت وی نمود. 📔 احتجاج: ص٢٣٩ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ⛪ کلیسای رومی شیخ صدوق (رحمه الله) در أمالی از گروهی روایت می‌کند که گفتند: ما با شهرهای روم جنگیدیم، وقتی داخل یکی از کلیساهای آنان شدیم دیدیم این شعر در آن نوشته شده: گروهی که امام حسین (علیه السلام) را کشتند، آیا جا دارد روز قیامت به شفاعت جد حسین (علیه السلام) امیدوار باشند؟ ما از آن افراد پرسیدیم: این شعر از چه موقعی در کلیسای شما نوشته شده؟ گفتند: سیصد سال قبل از اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) شما مبعوث شود. 📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص٢٢۴ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ شفاعت جد حسین (ع) سلیمان اعمش روایت می‌کند که گفت: ما مشغول طواف بودیم، ناگاه شنیدیم مردی می‌گوید: خدایا مرا بیامرز گر چه می‌دانم نخواهی آمرزید. وقتی من از او راجع به این مأیوس بودنش جویا شدم گفت: من یکی از آن چهل نفری بودم که سر امام حسین را از راه شام برای یزید بردیم. وقتی از کربلا حرکت کردیم و در اولین دیر نصارا پیاده شدیم، سر امام حسین بر فراز نیزه قرار داشت. در آن حین که مشغول غذا خوردن شدیم، ناگاه دیدیم، دستی با قلم آهنی با خون این سطر را بر دیوار نوشت: آیا امتی که امام حسین (علیه السلام) را شهید نمودند، جا دارد که روز قیامت به شفاعت جد حسین چشم داشته باشند؟! ما شدیداً دچار جزع و فزع شدیم؛ یکی از ما تصمیم گرفت آن دست را بگیرد ولی غایب شد و آن شخص بازگشت. 📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص٢٢۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 شفاعت شیعیان امام جعفر صادق علیه السّلام فرمود: وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله در خانه‌ ام سلمه بود، به وی فرمود: مبادا بگذاری کسی نزد من بیاید. ناگاه امام حسین علیه السّلام که کودکی بود آمد و‌ ام سلمه نتوانست از او جلوگیری نماید، آن حضرت همچنان آمد تا به حضور پیامبر خدا صلی الله علیه و آله مشرف شد. وقتی‌ ام سلمه نیز به دنبال امام حسین علیه السلام آمد، دید آن بزرگوار روی سینه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله قرار گرفته و پیامبر در حالی که گریان است چیزی را در دستش زیر و رو می‌کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله به‌ ام سلمه فرمود: این جبرئیل است که به من خبر می‌دهد، این حسینم شهید خواهد شد و این همان تربتی است که حسین (علیه السلام) روی آن شهید می‌شود، ای‌ ام سلمه، این تربت را نزد خود نگاه دار؛ هر وقت دیدی این تربت به خون مبدل شد بدان که این حبیب من شهید شده است.‌ ام سلمه گفت: یا رسول اللّه! از خدا بخواه که این بلا را از حسین تو دور نماید؟ فرمود: من از خدا تقاضا کردم، ولی خدا فرمود: در عوض این شهادت درجه‌ای به حسین (علیه السلام) داده می‌شود که به احدی از مخلوقین داده نخواهد شد. حسین (علیه السلام) شیعیانی دارد که هر گاه شفاعت کنند شفاعت آنان قبول خواهد شد. حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) موعود از فرزندان حسین خواهد بود. به خدا قسم شیعیان حسین (علیه السلام) هستند که فردای قیامت رستگار خواهند بود. 📔 بحار الأنوار: ج۴۴، ص٢٢۵ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. ✨ ذبح عظیم امام رضا علیه السلام فرمود: هنگامی که خدای مهربان به حضرت ابراهیم دستور داد، آن قوچی را که برای آن حضرت نازل شده بود در عوض فرزندش اسماعیل ذبح نماید. حضرت ابراهیم آرزو داشت، کاش پسرم اسماعیل را قربانی می‌کردم و مأمور نمی شدم که این قوچ را به جای وی قربانی کنم. ابراهیم علیه السّلام بدین جهت این آرزو را کرد که مصیبت آن پدری در قلبش جایگزین شود که عزیزترین فرزند خود را به دست خویش در راه خدا قربانی کرده باشد، و به خاطر یک چنین مصیبتی مستوجب رفیع ترین درجات اهل ثواب شده باشد. خداوند عز و جل به حضرت ابراهیم علیه السلام وحی کرد: یا ابراهیم! محبوب ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: پروردگارا! خلقی را نیافریدی که از حبیب تو حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم نزد من عزیزتر باشد. خطاب شد: آیا محمّد نزد تو محبوب تر است یا خودت؟ گفت: بلکه حضرت محمّد صلّی اللّه علیه و خاندان او نزد من از خودم محبوب تر هستند. خطاب رسید: فرزند حضرت محمّد نزد تو محبوب تر است یا فرزند خودت؟ گفت: بلکه فرزند آن حضرت نزد من محبوب تر است. خطاب آمد: ذبح ظالمانه فرزند او برای قلب تو دردناک تر است یا ذبح فرزند خودت که وی را به دست خود در طاعت من قربانی کنی؟ گفت: پروردگارا، ذبح فرزند آن حضرت که به دست دشمنانش انجام گیرد برای قلب من دردناک تر است. خطاب شد: ای ابراهیم! گروهی که گمان می‌کنند از امت حضرت محمّد (صلی الله علیه و آله) می‌باشند، پسرش حسین (علیه السلام) را بعد از آن حضرت با ظلم و دشمنی همان گونه که گوسفندان را سر می‌برند خواهند کشت. آنان برای این جنایت مستوجب خشم من خواهند شد. حضرت ابراهیم علیه السّلام برای این مصیبت جزع و فزع کرد و قلبش سوخت و شروع به گریه کرد. پس از این جریان بود که خطاب آمد: ای ابراهیم! ما این جزع و فزع تو را برای امام حسین علیه السّلام در عوض اینکه پسرت اسماعیل را در راه ما قربانی کرده باشی قبول کردیم و بدین وسیله رفیع ترین درجات افراد مصیبت زده را به تو عطا نمودیم. معنای قول خدای سبحان در این آیه که می‌فرماید: «و فَدَیْناهُ بِذِبْحٍ عَظِیمٍ»، {و او را در ازای قربانی بزرگی باز رهانیدیم}، (صافات، ۱۰۷) 📔 عیون اخبار الرضا علیه السلام: باب ۱۷، ج۱، ص۲۰۹ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 🔸 خاک کربلا حضرت صادق علیه السّلام فرمود: روزی امام حسین علیه السّلام در حضور رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله بود که جبرئیل نازل شد و گفت: ای محمّد! آیا حسین را دوست داری؟ فرمود: آری. جبرئیل گفت: آگاه باش که امت تو او را به زودی خواهند کشت. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به شدت محزون و اندوهناک شد. جبرئیل گفت: آیا دوست داری تربتی را که حسین روی آن شهید می‌شود به تو نشان دهم؟ فرمود: آری. جبرئیل آن قسمت زمینی را که بین کربلا و پیغمبر اکرم بود فرو برد و دو قطعه خاک از کربلا به وسیله بال‌های خود آورد و به حضرت رسول داد. آن گاه آن قسمت زمین به یک چشم به هم زدن به حال اول خود بازگشت و گسترده شد. پیامبر خدا صلّی اللّه علیه و آله به آن خاک فرمود: خوشا به حال تو ای خاک! خوشا به حال کسی که روی تو کشته خواهد شد. 📔 امالی طوسی: ص۶۰ 🔰 @DastanShia
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💠 مقام امامت امام صادق علیه السلام فرمود: فاطمه زهرا (علیها السّلام) نزد پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله) رفت و دید آن حضرت گریان است. گفت: پدر جان! چرا گریانی؟ فرمود: جبرئیل به من خبر داده، امت من حسین (علیه السلام) را خواهند کشت. فاطمه زهرا (سلام الله علیها) نیز شنیدن این سخن برایش ناگوار بود و شروع به جزع و فزع کرد. سپس وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله آن بانوی بزرگوار را آگاه کرد که مقام امامت نصیب فرزندان حسین (علیه السلام) می‌شود، قلب مبارکش آرام گرفت. 📔 بحار الأنوار: ج۴۴ ص٢٣۴ 🔰 @DastanShia