.
💰 کیسه گمشده
ابو جعفر زرجی گفت: در مسجد معروف به زبید واقع در بازار سامرا، مرد جوانی را دیدم که میگفت هاشمی است و از فرزندان موسی بن عیسی است،
پس از سلام نماز به من گفت: تو قمی هستی و برای زیارت آمده ای؟ گفتم: من از اهالی قم هستم ولی در مسجد امیر المؤمنین علیه السّلام مجاور کوفه ام.
گفت: خانه موسی بن عیسی را در کوفه میشناسی؟ گفتم: آری. گفت: من پسر او هستم. پدر من دو برادر داشت: برادر بزرگتر ثروتمند بود ولی برادر کوچک چیزی نداشت.
روزی از برادر بزرگش ششصد دینار به سرقت برد. برادر بزرگ تصمیم گرفت خدمت حسن بن محمّد بن علی بن محمّد بن رضا علیهم السّلام برود و از او خواهش کند با برادرش صحبت کند شاید پول را ردّ کند، چون امام شیرین زبان بود.
گفت: سحرگاه من از رفتن خدمت امام حسن عسکری علیه السلام منصرف شدم و با خود گفتم: میروم پیش اسباس ترک که همه کاره سلطان است و به او شکایت میکنم.
گفت: پیش اسباس رفتم، دیدم مشغول بازی با نرد است. مدتی ایستادم تا بازیش تمام شود، در همین موقع پیکی از طرف حسن بن علی علیهما السّلام آمده و گفت: بیا! مولا حسن بن علی تو را میخواهد! من پیش آن جناب رفتم.
فرمود: تو اول شب تقاضایی از من داشتی ولی صبح گاه از تصمیم خود منصرف شدی! برو، کیسه ای که به سرقت برده شد، برگشت! از برادرت شکایت مکن و به او نیکی کن و او را کمک نما. اگر کمک نمی کنی، او را پیش من بفرست تا به او کمک کنم.
همین که از خدمت امام خارج شدم، غلامم را دیدم که اطلاع داد کیسه پیدا شد.
📔 بحار الأنوار، ج۵٠، ص۲۴٧
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
١.
🗞️ نامه پيامبر (ص) به نصاراى نجران
در سال دهم هجرى پيامبر صلىاللهعليهوآله نامه اى به نصاراى نجران فرستادند، به اين مضمون كه خداوند يكتا را عبادت كنند و مسلمان شوند، يا به مسلمين جزيه بدهند و به مذهب خود باشند وگرنه آماده جنگ باشند.
بنى نجران در كليساى بزرگ خود به مشورت پرداختند، عدهاى مانند سيّد كه از بزرگان قوم بود و عاقب كه اسقف نجران بود، مخالفت خود را با تسليم در برابر خواسته پيامبر (ص) اعلام كردند.
در مقابل عدهاى مانند ابوحارثه، اسقف اعظم نجران كه ۱۲۰ سال عمر داشت و در باطن مسلمان بود با امر پيامبر (ص) موافق بودند.
بعد از دو روز مشورت قرار شد، كتاب «جامعه» را كه صفات پيامبرِ بعد از حضرت عيسى عليهالسّلام را ذكر كرده بود، بخوانند.
در حضور جمع مسيحيان و فرستادگان پيامبر (ص) فصلهاى جامعه قرائت شد و با اذعان به آنچه در جامعه آمده بود تصميم گرفتند هفتاد نفر از جمله سيّد و عاقب و ابوحارثه را براى تحقيق به مدينه بفرستند.
.
🔸 نجرانيان در مدينه
آنان به مدينه آمدند و خدمت پيامبر صلىاللهعليهوآله شرفياب شدند. هرچه آن حضرت دليل و برهان آورد، آنان قبول نكردند و امر به مباهله واگذار شد.
جبرئيل عليه السّلام نازل شد و اين آيه را آورد:
«فَمَنْ حَاجَّكَ فيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أبْناءَنا وَ أبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أنْفُسَنا وَ أنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْكاذِبينَ»
«اگر كسى با تو مجادله كند بعد از علمى كه نزد تو آمده، بگو بيايد تا فرا خوانيم پسران خود و زنهاى خود و كسى كه به منزله جان ماست. آنگاه نفرين كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم». (آل عمران،۶۱)
لذا قرار بر مباهله شد و سيّد و عاقب به محل خود در خارج مدينه رفتند. آنان با يكديگر مشورت كردند و بعضى از علماى آنها گفتند: «اگر فردا محمّد با اصحاب و جمعى كثير براى مباهله حاضر شود اين روش پادشاهان است و ترسى به خود راه ندهيد. ولى اگر خواص اهل بيت خود را آورد اين كار انبياء است».
⭕ این داستان ادامه دارد...
🔰 @DastanShia
٢.
🔹 مراسم مباهله
روز ديگر هنگام بالا آمدن آفتاب، پيامبر صلّىاللَّهعليهوآله دست على بن أبیطالب عليهالسّلام را گرفت و از حجره بيرون آمد.
امام حسن و امام حسين عليها السّلام را پيش رو روانه فرمود و حضرت صديقه كبرى فاطمه زهرا سلام اللَّه عليها از پشت سر آمدند، تا بين دو درختى كه قبلاً تعيين شده بود رسيدند.
قبلاً به دستور حضرت زير آن دو درخت را جارو زدند، و به عنوان سايه بان عباى سياهى بالاى درخت قرار دادند.
مسلمانان مدينه هم آمدند، بنى نجران هم با فرزندان خود آمدند. پيامبر صلّى اللَّه عليه و آله كسى را نزد سيّد و عاقب فرستاد كه ما آمادهايم.
اسقف با همراهان آمد و گفت: به چه كسانى با ما مباهله مى كنيد؟ پيامبر صلىاللهعليهوآله فرمود: «با بهترين اهل زمين و نيكوترين جهانيان نزد خداوند متعال زيرا كه از طرف خداوند متعال امر شدهام كه آنها را بياورم»، و اشاره به آل عبا عليهم السّلام فرمودند.
سيّد و عاقب و اسقف همين كه چشمشان به پيامبر صلىاللهعليهوآله و آل عبا عليهم السّلام افتاد، وحشت كردند به حدّى كه چهره هايشان زرد شد.
ابوحارث كه ميل به اسلام داشت فرصت را مغتنم شمرده، پا پيش گذاشت و دست سيّد و عاقب را گرفته پس كشيد و آنها را نصيحت كرد و از عواقب اين مباهله مطلع كرد و گفت: صفات او و اهل بيت او را در كتابها خواندهاید. اين محمّد همان پيامبر است، مگر نمىبينيد ابرهاى سياه را، و دگرگونى آفتاب را، و شاخههاى درختان را كه خم شده، و صداى مرغان، و دود سياه اطراف و آثار زلزله را كه در كوهها نمودار شده است. آن بزرگواران منتظرند كه دست به دعا بردارند. به خدا قسم اگر سخنى گويند از ما نشانى نمىماند. برويم و با او صلح كنيم.
.
💠 پرهيز نجرانيان از مباهله
ابوحارث نزد پیامبر آمد و مسلمان شد و عرض كرد: مردم نجران پشيمان شدهاند.
حضرت فرمود: اسلام بياورند. گفت: قبول نمىكنند. فرمود: آماده جنگ باشند. گفت: قدرت اين كار را ندارند، ولى حاضرند جزيه را قبول كنند.
پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله به أميرالمؤمنين عليهالسّلام فرمودند: «شرائط ذمّه و مقدار آن را به آنها بگوئيد».
بعد از معيّن نمودن جزيه و شرائط آن، أميرالمؤمنين (ع) آنها را نزد پيامبر (ص) آوردند، و پيامبر (ص) فرمودند: «اگر با من و اين جماعت اهل بيت من مباهله مىنموديد، به صورت ميمون و خوك مىشديد و اين وادى بر شما آتش مىشد و يك سال نمىگذشت كه تمامى نصارى نابود مىشدند».
📔 بحار الانوار: ج۹۷، ص۱۶۸، ۳۸۴؛
تفسير برهان: ج۱، ص ۲۸۷-٢٨٨
#پيامبر #مباهله #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
✨ شأن نزول سوره هل أتی
حسن و حسین علیهما السلام در کودکی بیمار شدند. رسول خدا صلی الله علیه و آله همراه دو نفر از اصحاب از آنها عیادت کرد.
یکی از اصحاب به علی علیه السلام عرض کرد: چه خوب بود برای شفای دو فرزندت نذری برای خدا می کردی.
حضرت علی علیه السلام فرمود: نذر میکنم اگر خوب شدند سه روز را روزه بگیرم. فاطمه علیها السلام نیز چنین گفت.
حسن و حسین علیهما السلام هم گفتند: ما نیز سه روز روزه می گیریم. فضه، کنیز آنان، نیز همین نذر را کرد.
چندی نگذشت که حسن و حسین علیهما السلام شفا یافتند. همه به نذر خود وفا کردند و روزه گرفتند، اما برای افطار چیزی در خانه نبود.
علی علیه السلام نزد یکی از همسایگان یهودی اش که پشمباف بود و شمعون نام داشت رفت و گفت:
آیا حاضری دختر محمد مقداری پشم برای تو بریسد و تو در برابرش کمی جو بدهی؟ شمعون گفت: بله. و به او کمی پشم داد.
فاطمه علیها السلام یک سوم آن پشم را ریسید و یک صاع جو از شمعون گرفت. آن را آرد کرد و با آن پنج قرص نان پخت؛ برای هر نفر یک قرص نان.
علی علیه السلام نماز مغرب را با پیامبر خدا گزارد و به منزل آمد. سفره را گستردند و هر پنج نفر سر سفره نشستند. هنگامی که امیرالمؤمنین اولین تکه را کند، ناگاه مسکینی در خانه را زد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد. من مسلمان مسکینی هستم. از آنچه میخورید به من بخورانید. خداوند از نعمتهای بهشت به شما بدهد!»
همه اهل خانه هر پنج قرص نان را به مسکین دادند، شب را گرسنه خوابیدند و چیزی جز آب نخوردند.
فردای آن روز را نیز روزه گرفتند. فاطمه سلام الله علیها یک سوم دیگر از پشم را ریسید و یک صاع دیگر از جو را آرد کرد و پنج قرص نان پخت.
بعد از نماز مغرب، همین که سر سفره نشستند، یتیمی به در خانه آمد و گفت: السلام علیکم اهل بیت محمد. من یتیمی مسلمان هستم. از آنچه میخورید به من نیز بدهید. خداوند شما را از نعمت های بهشتی اطعام کند.
همه اهل خانه، آن شب را نیز گرسنه سپری کردند و چیزی جز آب نخوردند. فردا نیز همین اتفاق تکرار شد و این بار اسیری از مشرکین به در خانه آمد و گفت:
السلام علیکم یا اهل بیت محمد ما را اسیر می کنید و به بند می کشید، اما به ما غذا نمیدهید؟ آن شب نیز همه نانهای خود را به اسیر دادند و با آب افطار کردند و گرسنه خوابیدند.
فردای آن روز علی، حسن و حسین را نزد رسول خدا برد. آنها از فرط گرسنگی به خود می لرزیدند. پیامبر با دیدن آنان فرمود:« ای اباالحسن، حالت شما مرا سخت ناراحت می کند. نزد دخترم فاطمه برویم.»
نزد فاطمه رفتند و دیدند او در محراب خود، از گرسنگی دچار ضعف شدیدی شده و چشمانش گود افتاده است. پیامبر او را به سینه چسباند و گفت: «به خدا پناه میبرم. شما سه روز است که گرسنهاید!»
جبرئیل نازل شد و گفت: «ای محمد، آنچه را خداوند برای تو در باره اهل بیت مهیا ساخته است، بگیر.» پیامبر فرمود: چیست؟
جبرئیل آیات آغازین سورهی «هل أتی» را قرائت کرد تا رسید به آیه «إِنَّ هَذَا كَانَ لَكُمْ جَزَاء وَكَانَ سَعْیكُم مَّشْكُورًا.»؛ این پاداش شماست و از کوششتان سپاسگزاری شده است.
در روایتی دیگر از امام باقر علیه السلام آمده است که جبرئیل در روز چهارم با ظرفی پر از گوشت فرود آمد. اهل بیت از آن خوردند تا سیر شدند، ولی چیزی از غذا کاسته نشد.
با توجه به آراء علمای شیعه و اكثر علمای اهل سنت و ... این سوره – حداقل 18 آیه اول آن – در شأن اهل بیت (ع) نازل شده است.
اما این که عده ای تلاش دارند بدون سند و مدرک اقوال شاذ و نادر را را بر اقوال مشهور ترجیح دهند؛ نشان گر اوج مظلومیت اهل بیت علیهم السلام است.
📔 ترجمه الغدیر: ج۵، ص۱۶٩-١٩۴
#پيامبر #اهل_بیت #داستان_بلند
🔰 @DastanShia
.
🔸 آدم وسواس، عاقل نیست
یکی از مسلمانان در وضو گرفتن، وسواس داشت، به طوری که هرچه برای وضو اعضاء را میشست، به دلش نمیچسبید و آن را نادرست میخواند و تکرار میکرد.
عبدالله بن سنان میگوید: به حضور امام صادق عليهالسلام رفتم و از او یاد کردم، گفتم: با اینکه او یک مرد عاقل است، در وضو وسوسه میکند.
امام صادق (ع) فرمود: این چه عقلی است که در او وجود دارد، با اینکه از شيطان پیروی میکند؟
گفتم: چگونه از شیطان پیروی میکند؟
فرمود: از او بپرس، این وسوسه کاری از کجا به او روی میآورد؟ خود او جواب خواهد داد که: از کار شیطان است.
(چرا که او میداند وسوسه و تزلزل در اراده، از القائات شیطان است، زیرا خداوند در سوره ناس آیه ۴ و ۵ میفرماید:
"من شر الوسواس الخناس - الذی یوسوس فی صدور الناس"
پناه میبرم از شر وسوسههای شیطان مرموز، که در سینههای انسانها وسوسه میکند.
ولی هنگام عمل بر اثر ضعف اراده، قادر بر جلوگیری از اطاعت شیطان نیست.)
📔 کافی، ج١، ص ١٢
#امام_صادق #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia
.
🔸 این لباس برای شما!
گروهی از مفوضه و مقصره، کامل بن ابراهیم مدنی را خدمت امام حسن عسکری علیه السّلام فرستادند.
کامل گفت: من با خود گفتم: از ایشان خواهم پرسید، آیا کسی که عقیده اش با من یکسان نباشد داخل بهشت نمی شود؟
وقتی خدمت امام رسیدم، دیدم لباسهای سفید خیلی قشنگی بر تن دارد! با خود گفتم، امام و حجت خدا این لباسها را میپوشد آن وقت به ما دستور میدهد که با برادران خود مواسات کنید و از پوشیدن چنین جامه ای ما را باز میدارد.
در این موقع امام آستین بالا زد، دیدم لباسی خشن در زیر و بر روی پوست بدنش پوشیده. با تبسم فرمود: این برای خدا است و این لباس برای شما.
.
🔹 سخاوت مولا
محمّد (غلام امام عسکری) گفت: استاد و مولایم امام حسن عسکری علیه السلام بهترین و ارجمندترین شخص بنی هاشم و علویهایی بود که من مشاهده کرده ام.
هرگز شراب نمی خورد و در محراب عبادت مینشست و به سجده میرفت. من خوابم میبرد. باز بیدار میشدم و دوباره میخوابیدم، امام همان طور در سجده بود.
غذا کم میل میکرد. برایش انجیر و انگور و هلو و از این قبیل میوهها میآوردند، یکی یا دو تا میل میکرد
بعد میفرمود: محمّد این را بردار برای بچه هایت ببر! عرض میکردم: آقا همه را ببرم؟ میفرمود: ببر. من تا کنون از او سخاوتمندتر ندیدهام.
📔 غیبت شیخ طوسی: ص١٣٩ و۲۴۶
#امام_عسکری #داستان_کوتاه
🔰 @DastanShia