eitaa logo
قرارگاه منتظران
490 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.3هزار ویدیو
69 فایل
موکب قرارگاه منتظران (جمعی از خادمان صحن حضرت زهرا سلام الله علیها) که هرساله اربعین در نجف اشرف خدمت می‌کنند.😍 شمارا باحال وهوای آن بهشت برین وفعالیت هاو خدماتشان در ایران آشنا می‌کنند. ارتباط با ما جهت شنیدن نظرات شما 😇 @fadaye_hosein
مشاهده در ایتا
دانلود
"واذا البحار سجرت "(تکویر/۶) (شش ساعت پیش از ملاقات با سید ابوالحسن ) طبقاتی در این عالم وجود دارد ،عمده ی آدمها فقط از طبق زیرین و جهانی که آن را ناسوت گفته اند ،باخبرند ،عالمی که در آن شدت فراموشی و غفلت از عوالم بالاتر حاکم است ، در این میانه بعضی کمر به جهاد فی سبیل الله می بندند و مسافر عالم های فوقانی می شوند که آنان را سالک می خوانند ، سید علی آنشب درست پیش از آنکه مسیر جدید زندگی اش را صبحگاهان از زبان درویش بشنود ،در حال دیدن رویایی عجیب بود . او اقیانوس هایی بی بدیل می دید، سه دریای آبی سبز و سیاه ، ودر انتها خورشید را در آسمان می دید که نورش چشمان را نوازش می داد. غرق این منظره شده بود و به این می اندیشید که آب های دریای سبز و دریای آبی رنگ چقدر زلال و شفاف اند ،هرگاه نگاهش به دریای سیاه می افتاد دلش فرو می ریخت در این سکوت ،ناگهان متوجه شد کسی در کنارش ایستاده است. صورتش را به سمت راست برگرداند و پدرش،را دید که به دریاها چشم دوخته و در کنارش ایستاده بود . از روی دلتنگی و شوق بسیار ،به سمت پدرش رفت و اورا در آغوش،کشید ، پدر با صدای پدرانه گفت :سید علی آمده ام دستت را در دستان کسی،بگذارم و بروم ،سید علی گفت :پدر جان منتظر پاسخ نامه ام بودم ولی جوابی در یافت نکردم ،پدر با لبخندی شیرین ،دستش را به سوی اقیانوس گرفت و گفت :هرچقدر خودت را بالا بکشی ،شنیدنی هاو دیدنی هایی در پیش داری که اگر مردم دنیا قطره ای از آن را بچشند ،از شدت شوق جان می سپارند ، پدر ادامه داد:سید علی در عالم برزخ حقیقت ولایت خودش را به شکل آب نشان می دهد ، سید علی با شگفتی به دریاهای سه گانه نگاهی کرد و گفت:پس چرا سه دریا ،چرا دریای سوم سیاه رنگ است؟ پدر لبخندی زد و گفت :این راه رفتنی است نه گفتنی باید دریای اول را بگذرانی تا به دریای دوم برسی و اگر پایمردی کردی و دریای سوم را پشت سر گذاشتی آن وقت خواهی فهمید چرا دریای سوم سیاه رنگ است پدر به سمت چپ سید علی اشاره کرد و گفت :حدود ده سال یکی از اولیا را خدمت خواهی کرد و او به تو عبادات و ریاضت و نماز خواندن را خواهد آموخت سید علی صورتش را برگرداند و مردی پنجاه ساله با عمامه ای مشکی دید که در کنارش،ایستاده بود ،مرد به او سلامی کرد و دستان اورا گرفت پدر با لبخندی گفت:اومردی کم نظیر است خود را ملازم مجالس و نشست و برخاست با اوکن " ناگهان موجی بلند روی ساحل آمد و پدر را درآغوش گرفت و او را در خود ناپدید کرد مرد دست سید علی را محکم فشار داد و گفت "آماده ای سید علی؟" سید علی با بغض گفت :پدرم..... مرد سکوتی عمیق کرد و با مهربانی به سید علی نگریست و آرام آرام اورا به سمت دریا روانه کرد . پایش،را وارد آب کرد و به سید علی اشاره کرد وارد دریای سبز رنگ حقیقت ولی و استاد شود سید علی پایش را وارد دریا کرد وخنکای عجیبی وجودش را در برگرفت ، با غصه و اشک سرازیر از چشم ،به جایی که پدرش ایستاده بود نگاه کرد آن قدر گریه کرد که ناگهان از خواب پرید ..... ادامه دارد... 🔖قسمت هفتم 👈قسمت هشتم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 قسمت_اول بزنید. 🍀🍀🍀🍀 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم رب الحسین علیه السلام🦋 سحرِ فکر مرا مختل کرد.. غم بی مادری و گودیِ گودال حسین..، .: ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☘️وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى يَحْلُمُ عَنِّى ☘️و سپاس خداى را که بر من بردبارى مى کند تا آنجاکه گویى مرا گناهى نیست! 🌱اوست که با بی نیازیش به من محبت می کند و با تمام محبت هایش بر او عصیان می کنم و او چشم می پوشد و حلم می ورزد که شاید بازگردم و در راه بیایم. @gharagahemontazeran
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 تلاوت تحدیر () 🍃 💐 هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج) ⏲ در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
السَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ الْمُؤْمِنِینَ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا زَوْجَةَ سَیّـِدِ الْمُرْسَلِینِ، اَلسَّلامُ عَلَیْک یا اُمَّ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَیِّدَةِ نِساءِ الْعالَمِینَ ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یه دقیقه گوش بده 😍 نکات قابل تاملی داره ✅ بیایم از حالا جدی تصمیم بگیریم 👌🙏 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 📕 ✍️ نویسنده:حامد عسکری 📝 ناشر:امیر کبیر 🍃📚🍃📚 معرفی کتاب: حامد عسکری شاعر و نویسنده ی ایرانی پس از سفر حج تمتع خود، آن را در قالب سفرنامه به رشته تحریر در آورده و با همت انتشارات امیرکبیر به چاپ رسانیده است. عسکری برخلاف تصور خواننده از همان ابتدا داستانش را به نحوی خاص و جدید شروع می کند، چنان که خواننده انتظار دارد داستان از ورود نویسنده به حجاز آغاز شود اما عسکری با خاطرات دوران کودکی اش و تصوراتش از خدا شروع به نوشتن می کند و ابتدا نویسنده را با ذهنیات و تصورات خودش آشنا می کند. عسکری در حادثه ی دلخراش زلزله ی بم بسیاری از نزدیکان خود را از دست داده و پس از آن برای ادامه تحصیل به تهران رفت و شاید به همین دلیل باشد که خانواده و به خصوص مادر در داستانش نقش پر رنگی دارند همچنین که می توان نشانه های زیادی را در این کتاب پیدا کرد که حاکی از تعلق خاطر نویسنده به شهر مادری اش یعنی بم است. 🍃📚🍃 ✂️ برشی از کتاب: یک ضرب المثل انگلیسی می گوید«کلمه ها می توانند شما را بکشند.» «حرِّک زائر»! یکی توی کربلا می شنوی و یکی توی بقیع. آن حرِّک ها برای این است که سریع بروی که زیارت به بقیه هم برسد و این حرِّک ها برای این است که غُربت افزایی کند. خیلی حرف است که یکی با چوب پَر لطیف و رنگی آرام بزند روی شانه ات با خنده بگوید «برو» و یکی با باطوم و پوتین و لباس پلنگی بگوید «حرِّک زائر» و بزند زیرِ دوربینت... 🍃🍃🍃🍃 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
«إِذْ قَالَ يُوسُفُ لِأَبِيهِ يَا أَبَتِ إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبَاً وَ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رأيتُهُمْ لي ساجدين» (يوسف: ٣) {سید علی قاضی} (بین الطلوعین روز مباحثه با سید ابوالحسن) بخوان. کدام صفحه را بخوانم؟ کتاب را باز کن و هر کجا آمد، بخوان آن قدر چیزهای عجیب از درویش دیده بودم که دیگر این کار برایم عادی به نظر می رسید. در فکر و خیال غوطه میخوردم این چه رویایی بود که دیده بودم؟ آن مرد که بود؟ سحر در حرم مولا را قسم دادم که دیگر برایم فتح بابی کند. خسته و دل نگران و پریشان فکر شده بودم نجف برایم همه چیز شده و نمی توانستم آن را ترک کنم نه تنها روحم از سکون به جریان افتاده بود که درس و بحث ها و هم نشینی های علمی ام هم از زمین تا آسمان با تبریز فرق داشت با دیدن آن رویا احساس میکردم پدرم راضی است که بمانم اما حجتی نداشتم،مثل بسیاری از صبح های دیگر به وادی السلام آمده بودم تا به کارها و توجهات و هم نشینی ام با درویش ادامه دهم اما دیدن آن رویا در آن روز مرا بیشتر مشتاق کرده بود تا آن را برای درویش بگویم و معنای آن را از او بپرسم این بار تا به او رسیدم،حالتی غیر از همیشه به خود گرفت و با جدیت تمام کتابی با جلدی چرمی و کهنه بهدستم داد که چیزی روی آن نوشته نشده بود گفت: «باز کن و هر جا که آمد بخوان... کتاب را گرفتم و در حالی که روی زمین وادی السلام، در بین دنیایی از قبرها نشسته بودیم، کتاب را باز کردم و صفحه مقابلم را با صدای بلند خواندم موسی به عصایش تکیه داد و به گوسفندان خیره شد. مردی رهگذر از بالای تپه های سرسبز پیدایش شده و به سمت او آمده بود. دوان دوان خود را به موسی رسانده و با او گرم گفت و گو شده بود. در آخر موسی را در آغوش کشید و پیشانی اش را بوسید و گفت: ای نبی خدا میتوانم آخرین سؤالم را بپرسم؟ موسی با شیرینی سری به معنای تأیید تکان داد مرد رهگذر پرسید: «ای فرستاده خدا وقتی نداهای غیبی را میشنوی چگونه متوجه میشوی که آن وحی الهی است یا پیغامی از جانب غیر پرورگار؟ موسی به آرامی چشمانش را از روی گوسفندان برداشت و با دقت به مرد نگاه کرد. چرا این مرد ساده روستایی چنین سؤالی میپرسید؟ به فکر فرو رفت. مرد روستایی دوباره سؤالش را تکرار کرد ای موسی از کجا میفهمی که گوینده کلامی که با تو سخن میگوید خداوند توست و فرشتگان با تو تکلم نمیکنند؟ موسی پاسخ مرد را با طمانینه داد و گفت: «هرگاه کسی از غیب با من سخن بگوید این کلام جهتی دارد یا از بالاست یا از پایین یا یکی از جهت های اطرافم این گونه می فهمم که کلام خداوند نیست و یکی از موجودات غیبی با من تکلم میکند. مرد که روحش از هم کلام شدن با کلیم الله پر از روشنی و آرامش شده بود گفت: و سپس کلام خدا را از کجا درک میکنی؟ موسی در حالی که میکوشید کلمات را شمرده و آرام بیان کند. گفت: «وقتی خداوند در قالب وحی با من تکلم میکند تک تک ذرات وجودم از درون و بیرون و شش جهت با من سخن میگویند و من با تمام وجودم و از تمام زوایای هستی صوت او را می شنوم مرد روستایی با احترامی دو چندان که برخاسته از درک شکوه مقام موسی بود. دست او را بوسید و اذن رفتن خواست موسی دستی به سر مرد کشید و او را راهی کرد. نگاهم را از روی کتاب برداشتم و با تعجب به درویش نگاهی کردم و گفتم: ادامه ندارد. بقیه اش سفید است. درویش گفت:کافی است. دستش را دراز کرد و اشاره کرد تا کتاب را به او بدهم کتاب را گرفت و گفت: «سید علی نزدیک به یک سال است که در این شهر در حال رفت و آمدی؛ صبح را شب می کنی و روزگار می گذرانی سرم را پایین انداختم و با گوشه چشم به خورشید که از انتهای وادی السلام در حال طلوع بود، نیم نگاهی کردم درویش ادامه داد آن هنگام که آیه آیه های وجود به خواهشی برسند و از اعماق وجود به شکل فریاد برخیزند، خداوند از درون، راه را برای انسان می گشاید؛ اما این گشایش بی تردید همراه با امتحانی دیگر و سنجه ای عظیم تر است. دوباره به او نگاه کردم و از آنجا که عادت کرده بودم کلام درویش را با گوش جان بشنوم، سرم را به نشانه تأیید تکان دادم،درویش ادامه داد: در ابتدا یگانه نبودی و جهت دار از مولا طلب باقی ماندن در این شهر داشتی بارها از من پرسیدی و من در مقابل پرسشت سکوت کردم. باید بی جهت میشدی زلال و بی خار و خاشاک اما هم اکنون گریه هایت مجاهداتت و توسلاتت تو را وارد مرحله بعدی زندگی ات کرده است و مولی الموحدین اذن ماندت در نجف را صادر کرده است. قلبم به تپش افتاد، روح از بدنم به پرواز درآمده بود... ادامه دارد... 🔖قسمت هشتم 👈قسمت نهم 📚 برای رفتن به قسمت اول کتاب روی لینک👈 پارت_اول بزنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سحر یازدهم، روضه ی ناموسِ خدا ... من بمیرم که تو را سوی اسارت بردند... دهمین روز گذشت و همه ی غصه من شده غارت شدن و داغ شب یازدهم ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍀 تلاوت تحدیر () 🍃 💐 هدیه به حضرت صاحب الزمان(عج) ⏲ در ۳۰ دقیقه یک جزء تلاوت کنید. 🍀🍀🍀🍀 🌷اللهم عجل لولیک الفرج🌷 (س) ━━━━⊱♦️⊰━━━━ @gharargahemontazeran
☘️وَالْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى أَسْأَلُهُ فَيُعْطِينِى وَ إِنْ كُنْتُ بَخِيلاً حِينَ يَسْتَقْرِضُنِى ☘️ و سپاس خداى را که از او درخواست مى کنم و او به من عطا مى نماید، گرچه بخل می ورزم هنگامى که از من طلب بخواهد. 🌱 وقتی او از من قرض میخواهد و از داده های خودش از من طلب می کند، تا من به جریان بیفتم و در جریان، بهره بدهم و بهره ببرم، بارور شوم و بارور کنم و همچون آب های راکد نگندم، من بخل می ورزم و خیال میکنم که با دادن کم می شوم. من با اینکه هستی ام از خود اوست به او قرض نمیدهم ولی او همین که سراغش آمدم و از او خواستم به من می بخشد و اینگونه با چوبکاری ادبم می کند و اینگونه شرمسارم می سازد. @gharagahemontazeran