eitaa logo
قصه های کودکانه
33هزار دنبال‌کننده
2.5هزار عکس
903 ویدیو
317 فایل
قصه های زیبا،تربیتی و آموزنده کودکانه 🌻مطالب کانال را با ذکر آدرس کانال ارسال نمایید 🌻ارتباط باما: @admin1000 🌸 کانال تربیتی کودکانه 👇 @ghesehaye_koodakaneh کتاب اختصاصی کودکانه👇 https://eitaa.com/ketabeh_man تبلیغات👇 https://eitaa.com/tabligh_1000
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حرف الف اوله اما یه کم تنبله باید که کشداربگیم اول توی جدوله آ دومم بعدشه نداره کلاه سردشه مراقبش آ بزرگ توغصه همدردشه (باران) 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
خرس کوچولوی زرنگ_صدای اصلی_449232-mc.mp3
9.61M
🐻 خرس کوچولوی زرنگ 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
💕🌻حكایت طوطی و بازرگان🌻💕 بازرگانی یك طوطی زیبا و شیرین سخن در قفس داشت. روزی كه آماده سفرِ به هندوستان بود. از هر یك از خدمتكاران و كنیزان خود پرسید كه چه ارمغانی برایتان بیاورم، هر كدام از آنها چیزی سفارش دادند. بازرگان از طوطی پرسید: چه سوغاتی از هند برایت بیاورم؟ طوطی گفت: اگر در هند به طوطیان رسیدی حال و روز مرا برای آنها بگو. بگو كه من مشتاق دیدار شما هستم. ولی از بخت بد در قفس گرفتارم. بگو به شما سلام می رساند و از شما كمك و راهنمایی می خواهد. بگو آیا شایسته است من در این قفس تنگ از درد جدایی و تنهایی بمیرم؟ وفای دوستان كجاست؟ آیا رواست كه من در قفس باشم و شما در باغ و سبزه زار. ای یاران از این مرغ دردمند و زار یاد كنید. یاد یاران برای یاران خوب و زیباست. مرد بازرگان، پیام طوطی را شنید و قول داد كه آن را به طوطیان هند برساند. وقتی به هند رسید. چند طوطی را بر درختان جنگل دید. اسب را نگه داشت و به طوطی ها سلام كرد و پیام طوطی خود را گفت. ناگهان یكی از طوطیان لرزید و از درخت افتاد و در دم جان داد. بازرگان از گفتن پیام، پشیمان شد و گفت من باعث مرگ این طوطی شدم، حتماً این طوطی با طوطی من قوم و خویش بود. یا اینكه این دو یك روحاند در دو بدن. چرا گفتم و این بیچاره را كشتم. زبان در دهان مثل سنگ و آهن است. سنگ و آهن را بیهوده بر هم مزن كه از دهان آتش بیرون می پرد. جهان تاریك است مثل پنبه زار، چرا در پنبه زار آتش می اندازی. كسانی كه چشم می بندند و جهانی را با سخنان خود آتش می كشند ظالمند. عاَلمی را یك سخن ویران كند روبهان مرده را شیران كند بازرگان تجارت خود را با دردمندی تمام كرد و به شهر خود بازگشت، و برای هر یك از دوستان و خدمتكاران خود یك سوغات آورد. طوطی گفت: ارمغان من كو؟ آیا پیام مرا رساندی؟ طوطیان چه گفتند؟ بازرگان گفت: من از آن پیام رساندن پشیمانم. دیگر چیزی نخواهم گفت. چرا من نادان چنان كاری كردم دیگر ندانسته سخن نخواهم گفت. طوطی گفت: چرا پیشمان شدی؟ چه اتفاقی افتاد؟ چرا ناراحتی؟ بازرگان چیزی نمی گفت. طوطی اصرار كرد. بازرگان گفت: وقتی پیام تو را به طوطیان گفتم، یكی از آنها از درد تو آگاه بود لرزید و از درخت افتاد و مرد. من پشیمان شدم كه چرا گفتم؟ اما پشیمانی سودی نداشت سخنی كه از زبان بیرون جست مثل تیری است كه از كمان رها شده و بر نمی گردد. طوطی چون سخن بازرگان را شنید، لرزید و افتاد و مرد. بازرگان فریاد زد و كلاهش را بر زمین كوبید، از ناراحتی لباس خود را پاره كرد، گفت: ای مرغ شیرین زبان، من چرا چنین شدی؟ ای دریغا مرغ خوش سخن من مرد. ای زبان هم آتشی هم خرمنی چند این آتش در این خرمن زنی؟ ای زبان هم گنج بی پایان تویی ای زبان هم رنج بی درمان تویی بازرگان در غم طوطی ناله كرد، طوطی را از قفس در آورد و بیرون انداخت، ناگهان طوطی به پرواز در آمد و بر شاخ درخت بلندی نشست. بازرگان حیران ماند و گفت: ای مرغ زیبا، مرا از رمز این كار آگاه كن. آن طوطیِ هند به تو چه آموخت، كه چنین مرا بیچاره كرد. طوطی گفت: او به من با عمل خود پند داد و گفت ترا به خاطر شیرین زبانیت در قفس كرده اند، برای رهایی باید ترك صفات كنی. باید فنا شوی. باید هیچ شوی تا رها شوی. اگر دانه باشی مرغ ها ترا می خورند. اگر غنچه باشی كودكان ترا می چینند. هر كس زیبایی و هنر خود را نمایش دهد، صد حادثه بد در انتظار اوست. دوست و دشمن او را نظر می زنند. دشمنان حسد و حیله می ورزند. طوطی از بالای درخت به بازرگان پند و اندرز داد و خداحافظی كرد. بازرگان گفت: برو! خدا نگه دار تو باشد. تو راه حقیقت را به من نشان دادی من هم به راه تو می روم. جان من از طوطی كمتر نیست. برای رهایی جان باید همه چیز را ترك كرد. 🍃 🌻🍃 🍃🌻🍃 🌻🍃🌻🍃 🍃🌻🍃🌻🍃 ⭕️كپی و ارسال مطالب فقط به صورت فوروارد مجاز است _ _ _ _ _ _ _ _ _ _ ✅ اولین كانال تخصصی قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لطفا مارا به دوستان خود معرفی نمایید👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍃دسترسی سریع 😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه‌ی صوتی. 🌼ما در کانال قصه های کودکانه آموزشهای «روخوانی قرآن در قالب قصه» که تا کنون در کانال گذاشتیم رو برای دسترسی راحت در پایین برای شما بچه های عزیز آوردیم👇 درس اول_علامت فتحه درس دوم _علامت کسره درس سوم_نشانه‌ی ضمه درس چهارم_جمع بندی نشانه‌ی فتحه،کسره و ضمه درس پنجم_علامت ساکن درس ششم_علامت واو ساکن درس هفتم_نشانه‌‌ی تشدید درس هشتم_قاعده‌ی تبدیل نون ساکن یا تنوین به حرف میم درس نهم_نشانه الف مدی درس دهم_صداهای کشیده (الف مقصوره) درس یازدهم-علامت صداهای کشیده واو مدّی درس دوازدهم -علامت واو مدّی و حروف ناخوانا (الف) در آخر کلمه درس سیزدهم-نشانه «یاء مدّی» درس چهاردهم-نشانه «تنوین نصب» درس پانزدهم-نشانه «تنوین کسره یا جر» درس شانزدهم-نشانه « تنوین ضمه یا رفع درس هفدهم-آشنایی با حروف یرملون درس هجدهم _مرورحروف یرملون درس نوزدهم_حروف مقطعه درس بیستم-حروف ناخوانا- پایه‌‌ی الف مقصوره درس بیست و یکم-آشنایی با حروف ناخوانا با پایه همزه درس ۲۲-آشنایی با حرف واو ناخوانا در انتهای برخی کلمات» 🌸🍃🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
آشنایی با «حروف ناخوانا با پایه همزه» درس 21_صدای اصلی_432873-mc-mc.mp3
13.29M
🌼آشنایی با حروف ناخوانا با پایه همزه 🌸با آقاجون و نورا کوچولو همراه بشید و قصه به قصه روخوانی قرآن رو با برنامه ی زنگ قرآن یاد بگیرید. 😍آموزش روخوانی قرآن برای اولین بار در قالب قصه ی صوتی. 🌼شما که دوست داری قرآن خوندن رو یاد بگیری، باید این برنامه رو گوش کنی و با آقاجون و نورا کوچولو درسها رو بشنوی و تکرار کنی. 🍃در این برنامه نورا با حروف ناخوانا با پایه ی همزه آشنا میشود. 🌸این برنامه دو بخش دارد: ✅بخش (اول نمایش موضوعی و مرتبط؛ ✅بخش دوم آموزش 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
مورچه های فعال.pdf
3.02M
👆 🌼پی دی اف 🐜عنوان: مورچه های فعال 🍃با تشکر از مترجم خوبمون سرکار خانم زهرا سلیمانی کاریزمه 🍃🌸🍃🌸🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
گردش خرگوش ها_صدای اصلی_448620-mc.mp3
9.61M
🐰گردش خرگوش ها 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
دعای کودکانه (برای بچه های غزه) سلام خدای خوبِ من سلام عزیز و مهربون دوسِت دارم یه عالمه به قدِ صد تا کهکشون ممنون که آفریده ای زمین و کوه و آسمون ممنون که داده ای به ما خوراکی ها وُ آب و نون ممنونم از تو واسه ی آرامشِ تو خونَمون برای شیعه بودن و قَشنگی های دینِمون همیشه توی سختی ها کِنارم و پیشَم بِمون تویی تو بهترین رفیق برای هر پیر و جوون تو گفته ای که با دعا من و صدا بزن بخون دعا رو راهِ چاره ای برای مُشکِلات بدون می‌خوام الان دعا کنم دعا برای مَردُمون دعا واسه سلامتی اول برا رَهبرمون بعدش برای عِزّت و پیروزیِ کِشورمون خدایا غَزّه هم شده شبیهِ دشتِ لاله گون به بچه‌ ها کُمک بِده شهید نَشَن تو خونَشون میشه بِگی که زود بیاد آقای ما صاحب زمون تَموم بِشَن این سختی ها آروم بگیره قلبمون ممنونم از تو من خدا که گوش میدی به حرفامون دعا ها مون رو میشْنَوی تو میرِسی به دادِمون شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸ماجرای جیکو ‌درحیاط خانه روستایی تعداد زیادی مرغ و یک خروس زندگی می کردند . درمیان آنها جوجه کوچولوی با پر و کاکلی زرد بود به نام جیکو. جیکو هر روز جیک جیک کنان بدنبال مادرش خانم مرغه برای پیدا کردن دانە و کرم به باغچه کنار حیاط میرفت. جیکو کم کم بزرگ شد. جیکو با جوجە کلاغی سیاە، و تنبلی دوست شد. هر روز جوجە کلاغ سیاە وتنبل روی یکی از شاخەهای درخت می نشست و قار..قار کنان جیکو را صدا میزد. جیکو تا صدای جوجە کلاغ سیاە و تنبل را می شنید جیک جیک کنان خوشحال می رفت و پای درخت می ایستاد و میگفت: جیک جیک سلام من اومدم. جوجە کلاغ سیاە وتنبل می گفت: قار..،قار...زود با نوکت زمین پای درخت رو زیرو روکن من گشنمە غذا می خوام . جیک جیکو هم دلش برای جوجە کلاغ سیاە و تنبل می سوخت و تند..تند برای او دانە و حشرە و کرم پیدا مێ کرد. خانم مرغه که می دید جیکو در انتخاب دوست اشتباە کرداست و جوجە کلاغ سیاە تنبڵ از او سوءاستفادە می کند. بە جیکو گفت : جوجەکلاغ سیاە تنبل بە درد دوستی باتو نمی خورە،جیکو گوش نمی داد و میگفت: من دوستش دارم دلم می خواد با جوجە کلاغ دوست باشم. خلاصە، یک روز جوجە کلاغ سیاە تنبل بەجیکو گفت من خستەام میخوام استراحت کنم ،برو برای من کرم پیدا کن جیکو گفت: خودت برو منم خستەام جوجە کلاغ سیاه تنبل گفت: مگە تو دوست من نیستی؟ مگە منو دوست نداری؟ اخە من خیلی گرسنەام دلم درد گرفتە. جیکوبازم دلش بە حال جوجە کلاغ سوخت و گفت: باشە میرم. اما در پشت درخت گربه بزرگ و تپلی با چنگالهای تیز و چشمانی براق خود را پنهان کردە بود یواااش ..یواااش وآرام ..آرام ..به سمت جیکو رفت. جیکو تا متوجە نزدیک شدن گربە شد ترسید و شروع به جیک جیک کرد. جوجە کلاغ سیاە تنبل تا متوجە ماجرا شد ترسید وبالهایش را باز کرد پرواز کنان دورشد و رفت وجیکو را با گربە تنها گذاشت .جیکو تا دید جوجە کلاغ سیاە تنبل اورا تنها گذاشت بیشتر ترسید نمی‌توانست فرار کنه با صدای بلند شروع به جیک جیک کرد موش کوچولو که صدای میووو میوە گربه و جیک جیک جیکو را شنیده دوید و رفت کنار گربه .گربه از دیدن موش کوچولو خوشحال شد و گفت: میوو میووو اخ جون چه غذایی ،موش..موش.. وبعد موش پا بە فرار گذشت و گربە بە دنبال موش کوچولو رفت. جیکو با عجلە فرار کردو خود را بە زیر پرو بال مادر رساند. موش کوچولو نیز بە سوراخش رفت ۆ نجات پیدا کرد. دو روز بعدجیکو رفت از موش کوچولو تشکر کرد اما او یک درس بزرگ یاد گرفت. جیکو بە خودش قول داد همیشە حرف مادر و بزرگترهایش را گوش کند. وازآن روز بەبعد دیگر با جوجە کلاغ سیاە تنبل دوستی نکرد فقط گاهی با موش کوچولو بازی می کرد. 🌼با تشکر از نویسنده خوب و فعال ادبیات کودک سرکار خانم بهاره سلطانی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
karkhunegheseha-jukheye asal-192kb-mc.mp3
11.07M
💠 جوخه عسل (قسمت پنجم) : از قصه های مهدوی قسمت‌های ۱ تا ۴ 👉 🌼🌸🌼🌸🌼🌸🌼 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃🍂🌼🌸🍃 👇 🌼آدرس کانال قصه های کودکانه جهت عضویت و ارسال برای دوستان http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اشتباه درخت_صدای اصلی_449241-mc.mp3
8.63M
🌲 اشتباه درخت 🌲 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
حضرت فاطمه معصومه (س) حضرتِ معصومه شما کریمه ی شهرِ قُمی خواهری مهربون واسه آقا امامِ هَشتُمی بعد از امام رضا شما اُمیدِ قلبِ مَردُمی اُمیدی واسه دل های حَزین و پُر تَلاطُمی تو ذهنِ من شما مِثه یه بانو با تَبَسُّمی یه بانوی مُحَجَّبه میونِ دشتِ گندُمی شبیهِ گُل خوش عطر و بو زیبا مِثه تَرَنُّمی حقیقتاً خانم شما فَراتر از تَجسُّمی ای کاش مِثه شما بشم شما که خیلی خانُمی 🌸شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐒ماجرای گوریل اخمو یکی بود یکی نبود در جنگلی بزرگ و زیبا گوریل بزرگی بود که روی درخت تومنددرختی قدیمی کنارچشمه زندگی می‌کرد. گوریل تنهای تنها بود.هیچ دوستی نداشت. همەی حیوانات جرات نزدیک شدن بە اورا نداشتند، چون همیشە اخمو ، ساکت و گوشه گیر بود. او گاهی ازروی درخت پایین می امد ودر رودخانه خودش را می شست، اما هروقت فیل و گوزن گوریل را میدین با هم پچ پچ میکردند. گوریل هم سریع خودش و می‌شست و می‌رفت بالای درخت و ازشاخەای آویزون میشد. در جنگل میمون‌ها درحال بازی کردندبودند صدای جیغ و خندەی آنهادر جنگل می پیچید قهوه ای سگ نگهبان که در زیر درخت لونه در حال مراقبت از آنها بود. یک روز قهوه ای به فیل و گوزن وحیوانات جنگل گفت : شما همگی با هم دوست هستید ،چرا شما با گوریل بازی نمی کنید واز اون دوری می‌کنید فیل گوشهای پهنش را تکان داد و گفت : چون گوریل قیافەی وحشتناکی دارە ،ترسناکه قهوه ای سرش رو تکون داد و گفت: از روی قیافە قضاوت نکنید اما حیوانات جنگل: راضی نشدند با گوریل دوست شوند. گوریل تنها به میموناها نگاه میکرد و غصه می‌خورد گوریل مدتی بود حالش خوب نبود احساس ضعف می کرد. یک روز صبح که از خواب بیدارشد احساس گرسنگی کرد. تصمیم گرفت برود و نارگیلی پیدا کند وبخورداما سرش گیج رفت افتاد نتونست بلند شود. همانجا دراز کشید. دوروزی بود کە هیچ حیوانی او را ندیدە بود. قهوه ای نگران گوریل بود چون که متوجه غیبتش شدە بود کلاغ رو صدا زد شاید او خبری از گوریل داشتە باشدو کلاغ قار قار کنان گفت: که گوریل دوروزه به غار رفته و بیرون نیومده. قهوه ای با چند تا از حیوانات به غار رفتن و گوریل را صدا زدن جوابی نشنیدن. حالا دیگر همەی حیوانات نگران حال گوریل بودند به درون غار رفتن دیدن گوریل افتاده و مریض شده خبر به گوش حیوانات رسید. فیل نارگیل برد و گوزن هم موز و هر کدوم از حیوانات میوه چیدن و با هم به دیدن گوریل رفتن گوریل خجالت کشیده بود اون تا بحال دوستی نداشت ولی از دیدن حیوانات خوشحال شد و ازشون تشکر کرد قهوه ای هم چند روزی کنار گوریل موند تا اون خوب بشه گوریل دیگه دوستان زیادی پیدا کرده بود وفتی که خوب شد با قهوه ای به جنگل رفت از اون به بعد با هم بازی میکردن و اگر مشگلی داشتن با کمک هم حل میکردن. 🌸نویسنده فعال ادبیات کودک : بهاره سلطانی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🔸شعربمناسبت‌ رحلت شهادت گونه‌ی ﴿حضرتِ معصومه﴾ سلام‌الله‌علیها 🍃🕌🏴🍃🕌🏴 آمده‌ام به شهرِ‌قم برایِ عرضِ احترام 🌸🔸🌸 سلام‌بگم‌‌به‌حضرتِ معصومه‌ دخترِامام 🌸🔸🌸 خواهرِ‌ حضرتِ رضا حضرتِ‌معصومه‌سلام 🌸🔸🌸 عمه‌ی حضرتِ جواد حاجتی دارم یک کلام 🌸🔸🌸 آمده‌ام یا فاطمه حاجتمو‌ ازت بخوام 🌸🔸🌸 دلم‌میخوادبهم‌بگین زائرِ حضرت رضام 🌸🔸🌸 به زودی تویِ مشهد و توو صحنِ‌اسماعیل‌طَلام 🌸🔸🌸 توو حرمش نشستم و چندروزی مهمونِ آقام 🌸🔸🌸 رحلتتون رو تسلیت بگم به خدمتِ امام 🌸🔸🌸 اونجا تویِ حرم بازم یه حاجت ازامام بخوام 🌸🔸🌸 زیارتِ ائمه‌یِ عراق‌و‌ هم‌ بقیع‌ بخوام 🌸🔸🌸 یا فاطمه یا فاطمه حاجتمون بده تمام 🌸🔸🌸 شفاعت ازشما‌ میخوام تویِ‌ بهشت‌ و والسلام 🌸🌼🍃🌼🌸 🍃شاعر:سلمان آتشی السَّلامُ عَلَيْكَ يَا فَاطِمَةُ المعصومه اشْفَعِي لَنَا فِي الْجَنَّةِ سلام برتوای فاطمه‌ی معصومه دربهشت ما را شفاعت فرما. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
نذر پدر_صدای اصلی_66733-mc.mp3
9.65M
🌼نذر پدر 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🌸کوچکترین منتظر ... میشه بِگیری از خدا اِجازه ی ظُهورِتو ؟ اِلهی من فدای اون دلِ پُر و صبورِ تو جهانِ ما تاریک شده نیاز داره به نورِ تو بیا تا غم بِره کنار با بودن و حضورِ تو آقا چه دردِ سختیه که بِشکنن غُرورِتو بخنده دشمنِ شما به جمعه ی ظهورِ تو بیا با هم نِشون بِدیم به دُشمنای کورِ تو که انتظار دروغ نبود نِشون بِدیم حضورِتو بیا تا غَرقِ گُل کُنم مَسیرای عبورِتو بیا تا شادی هم بیاد با جشن و با سرورِ تو .:.:.: اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج :.:.:. 🌸شاعر : علیرضا قاسمی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
با درخت پیر قهر نکنید کلاغ شروع کرد به غار غار کردن، درخت پیر گوشهایش را گرفت و با صدایی لرزان گفت: هیس.... آرام باش. آواز نخوان. سرم درد می گیرد... حوصله ندارم... کلاغ ساکت شد و آرام روی شاخه نشست. دارکوب نشست روی شاخه ی دیگر و شروع کرد به نوک زدن و تق تق کردن. درخت پیر شروع کرد به ناله کردن و گفت نه نه نزن. خواهش می کنم نوک نزن. من طاقت ندارم... اعصاب ندارم... زود خسته می شوم... دارکوب ناراحت شد و رفت. پرستو دوستانش را دعوت کرده بود به لانه اش، که روی یکی از شاخه های درخت پیر بود. درخت پیر تا دوستان پرستو را دید، گفت: خواهش می کنم سر و صدا نکنید من می خواهم بخوابم... مریضم ... حوصله ندارم... پرستو هم از درخت پیر دلگیر شد. غرزدن و زود خسته شدن درخت پیر، کم کم همه ی پرندگان را ناراحت کرد. پرنده ها یکی یکی با درخت پیر قهر کردند و رفتند و فقط کلاغ پیش او ماند. کلاغ، از بقیه ی پرنده ها باوفاتر بود و درخت پیر را خیلی دوست داشت. او یادش می آمد که از زمانی که یک جوجه کلاغ بود روی شاخه های همین درخت زندگی کرده بود. یادش می آمد که چقدر همین درخت، که الان پیر و کم حوصله شده است، با او مهربان بود و به او محبت می کرد. به خاطر همین هیچ وقت حاضر نبود از پیش او برود. کلاغ پیش او ماند اما بدون سر و صدا و وروجک بازی . کلاغ آرام و با حوصله با درخت پیر زندگی می کرد. یک روز درخت پیر که خیلی دلتنگ شده بود، به کلاغ گفت: دلم برای پرستو و دارکوب تنگ شده است. ای کاش آنها هم مثل تو کمی مهربان بودند و با من قهر نمی کردند. من دیگر پیر شده ام و نمی توانم سروصداهای زیاد را تحمل کنم. نمی توانم مثل قبل، زحمت بکشم و کار کنم. بیشتر وقتها می خواهم بخوابم اما همه ی پرنده ها را مثل تو دوست دارم و دلم می خواهد هر روز آنها را ببینم اما آنها خیلی زود از دست من عصبانی می شوند و با من قهر می کنند. کلاغ حرفهای درخت پیر را شنید و خیلی غصه خورد او تصمیم گرفت هر طوری شده به بقیه ی پرنده ها یاد بدهد که چگونه با درختان پیر با مهربانی رفتار کنند. کلاغ هر روز با پرنده ها صحبت کرد و از مهربانی های قدیم درخت پیر برایشان خاطرات زیادی نقل کرد. پرنده ها دوباره دلشان برای درخت پیر تنگ شد و پیش او برگشتند اما از این به بعد وقتی پیش درخت پیر می آمدند آرام حرف می زدند و مراقب رفتارشان بودند تا درخت پیر اذیت نشود. اینطوری دوباره شادی و صفا در بین شاخ و برگ درخت پیر پیدا شد و همه از هم راضی و خوشحال بودند. 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سرود طوفان الاقصی 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐯🎲آموزش اعداد🎲🐯 يك خداي مهربان خالق كل جهان اين زمين و آسمان یک بچه مهربان دو چشم ، دو گوش، دوتا پا بادندون هاي زیبا دو دست بالای بالا دعا برای بابا سه بچه نازنازي با هم میرن به بازی سه تايي دنبال هم قطار مي شند كنار هم چهار تا جوجه تو لونه مادر آواز مي خونه دونه و آب مياره تو نوكشون ميذاره پنج انگشت دسته كنار هم نشسته چقدر با هم رفيق اند بدي از هم نديدند 🎲 🐯🎲 🎲🐯🎲 🐯🎲🐯🎲 🎲🐯🎲🐯🎲 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
‍ 🐰📚کتابدار کوچولو📚🐰 یکی بود یکی نبود غیر از خدا هیچ کس نبود خرگوش کوچولویی بود به نام نقلی که خیلی به کتاب خواندن علاقه داشت. او هر روز چند تا کتاب می خواند و از کتابها چیزهای زیادی یاد می گرفت. دوستانش روز تولدش به او کتاب هدیه می دادند. پدر و مادرش هروقت به بازار می رفتند و می دیدند کتاب خوب و مناسب ِ تازه ای چاپ شده و به بازار آمده، آن را برایش می خریدند... نقلی همه ی کتاب ها را با دقت می خواند و آن ها را در یک قفسه در اتاقش می گذاشت. یک روز دید تعداد کتاب هایش آن قدر زیاد شده که دیگر توی قفسه جا نمی شوند. او به فکر افتاد تا قفسه ی دیگری در اتاقش بگذارد اما برای قفسه ی جدید، جای کافی نداشت. دراین فکر بود که با کتابهایش چه کار کند که آهوخانم به دیدنش آمد. آهو خانم معلم مدرسه ی جنگل بود. او به نقلی گفت: « دختر قشنگم، من خیلی خوشحالم که می بینم تو به کتاب خواندن علاقه داری؛ دلم می خواهد بقیه ی بچه ها هم مثل تو باشند. ولی ما توی جنگل کتابخانه ی عمومی نداریم. من می خواهم یک کتابخانه ی عمومی درست کنم و در آن کتاب های خوبی بگذارم تا همه ی بچه ها بیایند و کتاب امانت بگیرند و بخوانند.» آهو خانم به قفسه ی کتابهای نقلی اشاره کرد و ادامه داد: « می بینم که تو کتابهای زیادی داری. راستی وقتی کتابی را می خوانی، با آن چه می کنی؟» نقلی جواب داد: « هیچی، می گذارم توی قفسه ی کتابها تا خراب و کثیف نشود» آهو خانم گفت: « از این کتابها به دوستانت نمی دهی تا بخوانند؟» نقلی گفت: «نه تا حالا کسی از من کتاب نخواسته است». آهو خانم گفت: « نقلی جان، من در مدرسه یک کتابخانه درست می کنم و از تمام حیوانات جنگل می خواهم تا کتاب هایی را که دیگر لازم ندارند به این کتابخانه هدیه کنند. بعد این کتاب ها را به کسانی می دهیم که آنها را نخوانده اند. به این ترتیب همه می توانند با خواندن کتاب های جدید، چیزهای تازه یاد بگیرند.» نقلی فکری کرد و با خوشحالی گفت: «چه فکرخوبی! من با کمال میل به شما کمک می کنم.» آهوخانم و نقلی به مدرسه رفتند. به همه ی حیوانات اطلاع دادند که برای کتابخانه به کتاب نیاز دارند. طولی نکشید که حیوانات جنگل کتابهای اضافی را آوردند و به کتابخانه هدیه کردند. قفسه پر ازکتاب شد. نقلی هم تعدادی از کتابهای قدیمیش را در کتابخانه ی مدرسه گذاشت. از آن روز به بعد بیشتر حیوانات به مدرسه می آمدند و کتابهای کتابخانه را می گرفتند و می خواندند تا چیزهای تازه یاد بگیرند. نقلی هم شده بود کتابدار کتابخانه. او به حیوانات جنگل کتاب امانت می داد و آنها را راهنمایی می کرد تا کتابهایی را که لازم دارند بگیرند و بخوانند. نقلی کتابدار کوچولوی مهربان جنگل بود و همه دوستش داشتند. 🐰 📚🐰 🐰📚🐰 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
اتوبوس نارنجی_صدای اصلی_86917-mc.mp3
12.93M
🚌اتوبوس نارنجی اتوبوس نارنجی هر روز صبح بچه ها را به مدرسه و پدر و مادرها را سر کار می برد. بچه ها اتوبوس نارنجی را دوست داشتند این اتوبوس همه ی مردم را می شناخت. اتوبوس خیلی کار میکرد اما یک روز صبح احساس کرد که اصلا حالش خوب نیست مرتب سرفه میکرد و دود سیاه بیرون می داد... 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🐝💖الفبا💖🐝 آی با کلا آسمون خداب به نام او مهربونه خدا پ پاشو بریم ایران و بگردیم ت تلاوت قرآن خدا ث جیم چ ح خ دال ذال ر رستم ز مثل زال ژ مثل ژاله رو گل سین سیمرغ رنگین بال شین صاذ ضاد طا ظا عین غین هفت تا برادر هستن که به غم نه با شادی کنار هم نشستن ف قاف کاف گاف لام میم نون نگاه کنین بچه‌ها چه سرزمین سبزی هم کوه و دشت و دریا واو نون ه ی یه ماهی یه ماهی طلایی که روی یک درخته ماهی چرا اونجایی از یک تا صد هم بازی توپ بازی خونه بازی صد تا هزارتا مهمون به چه گلای نازی 💖 🐝💖 💖🐝💖 🐝💖🐝💖 💖🐝💖🐝💖 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
ماجراهاي_محمد_و_فاطمه یه روز، وقتی بابا به خونه اومد، فاطمه و مامان بهش سلام کردن و خسته نباشید گفتن، ولی محمد حواسش به تلویزیون 🖥بود و سلام نکرد. مامان محمد رو صدا کرد و گفت: ندیدم پسر گلم به بابا سلام کنه، می‌دونی هرکی اول سلام کنه هم به خدا و پیامبر نزدیکتره ، هم از 70 تا ثواب 69 تا ثواب سلام مال اونه ؟. محمد از بابا معذرت خواهی کرد و پرسید: ما برای چی باید سلام کنیم؟! بابا محمد رو کنار خودش نشوند و گفت: پسرم، پیامبر مهربون ما، همیشه و به همه ، مخصوصاً به بچه‌ها، سلام می‌کردن و می‌گفتن این کار، کار خیلی خوبیه ، تازه هرکی می‌ره بهشت، وقتی بهشتیا، می‌خوان بهش خوش آمد بگن، سلام می‌کنن . می‌دونی چرا؟ چون سلام کردن مثله یه هدیه است که ما به دیگران می‌دیم . 💐 پس ما هم وقتی که دوستمون رو می‌بیبینم ، قبل از این که هیچ حرفی بزنیم، اول سلام می‌کنیم و این هدیه رو بهش می‌دیم. اونم یه سلام، با صدای بلند. چون خدا دوست داره ما با صدای بلند سلام کنیم و جواب سلام رو هم بلند بدیم .🌸 فاطمه اجازه گرفت و پرسید: پس مثله این بچه‌هایی که صدای سلامشون رو هیچ کسی نمی‌شنوه نباید باشیم؟! بابا لبخندی زد و گفت: بله، درست می‌گی. بهترین آدما، کسایی‌ان که به همه و به هر کی می‌رسن، بلند سلام کنن و براشون فرقی نداشته باشه که به فقیر سلام می‌کنن یا به پولدار . دخترم، سلام کردن هم باعث زیادی نعمت و رزق و روزی می‌شه ، هم دوستی میاره ، هم اگه وقتی وارد خونه می‌شیم سلام کنیم «چه کسی باشه چه کسی نباشه» فرشته‌ها توی خونمون می‌یان و پیش ما می‌مونن.☺️ پس وقتی سلام کردن این همه خوبه و اینقدر ثواب داره چرا ما سلام نکنیم؟!. در ضمن کسایی که خودخواه و خسیسن به دیگران سلام نمی‌کنن، ما که خودخواه و خسیس نیستیم؟!.🤔 حرفای بابا که تموم شد، محمد از بابا و مامان به خاطر حرفای قشنگشون تشکر کرد و تصمیم گرفت از اون به بعد، همیشه اول از دیگران و با صدای بلند، به همه سلام کنه.😊 ماجراهاي_محمد_و_فاطمه یه روز، وقتی بابا به خونه اومد، فاطمه و مامان بهش سلام کردن و خسته نباشید گفتن، ولی محمد حواسش به تلویزیون 🖥بود و سلام نکرد. مامان محمد رو صدا کرد و گفت: ندیدم پسر گلم به بابا سلام کنه، می‌دونی هرکی اول سلام کنه هم به خدا و پیامبر نزدیکتره ، هم از 70 تا ثواب 69 تا ثواب سلام مال اونه ؟. محمد از بابا معذرت خواهی کرد و پرسید: ما برای چی باید سلام کنیم؟! بابا محمد رو کنار خودش نشوند و گفت: پسرم، پیامبر مهربون ما، همیشه و به همه ، مخصوصاً به بچه‌ها، سلام می‌کردن و می‌گفتن این کار، کار خیلی خوبیه ، تازه هرکی می‌ره بهشت، وقتی بهشتیا، می‌خوان بهش خوش آمد بگن، سلام می‌کنن . می‌دونی چرا؟ چون سلام کردن مثله یه هدیه است که ما به دیگران می‌دیم . 💐 پس ما هم وقتی که دوستمون رو می‌بیبینم ، قبل از این که هیچ حرفی بزنیم، اول سلام می‌کنیم و این هدیه رو بهش می‌دیم. اونم یه سلام، با صدای بلند. چون خدا دوست داره ما با صدای بلند سلام کنیم و جواب سلام رو هم بلند بدیم .🌸 فاطمه اجازه گرفت و پرسید: پس مثله این بچه‌هایی که صدای سلامشون رو هیچ کسی نمی‌شنوه نباید باشیم؟! بابا لبخندی زد و گفت: بله، درست می‌گی. بهترین آدما، کسایی‌ان که به همه و به هر کی می‌رسن، بلند سلام کنن و براشون فرقی نداشته باشه که به فقیر سلام می‌کنن یا به پولدار . دخترم، سلام کردن هم باعث زیادی نعمت و رزق و روزی می‌شه ، هم دوستی میاره ، هم اگه وقتی وارد خونه می‌شیم سلام کنیم «چه کسی باشه چه کسی نباشه» فرشته‌ها توی خونمون می‌یان و پیش ما می‌مونن.☺️ پس وقتی سلام کردن این همه خوبه و اینقدر ثواب داره چرا ما سلام نکنیم؟!. در ضمن کسایی که خودخواه و خسیسن به دیگران سلام نمی‌کنن، ما که خودخواه و خسیس نیستیم؟!.🤔 حرفای بابا که تموم شد، محمد از بابا و مامان به خاطر حرفای قشنگشون تشکر کرد و تصمیم گرفت از اون به بعد، همیشه اول از دیگران و با صدای بلند، به همه سلام کنه.😊 🌸🍂🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh لینک کانال جهت ارسال،دعوت و عضویت👇 http://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe43
🎀با کودک 3 ساله این وسیله را درست کنید او ساعتها با این وسیله بازی خواهد کرد و سقوط اشیاء را در لوله کاغذی مشاهده میکند. 🌸🍂🌼🍃🌸 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4
🍒🌳دوستی و محبت🌳🍒 در يك باغچه كوچك ، دو درخت زندگي مي كردند . يكي درخت آلبالو و ديگري درخت گيلاس . اين دو تا همسايه با هم مهربان نبودند و قدر هم را نمي دانستند، بهار كه مي رسيد شاخه هاي اين دو تا همسايه پر از شكوفه هاي قشنگ مي شد ولي به جاي اين كه با رسيدن بهار اين دو هم مهربانتر و با صفاتر بشوند بر سر شكوفه هايشان و اين كه كداميك زيباتر است ، بحث مي كردند. در فصل تابستان هم بحث آنها بر سر اين بود كه ميوه هاي كداميك از آنها بهتر و خوشمزه تر است . درخت آلبالو مي گفت : آلبالو هاي من نقلي و كوچولو و قشنگ هستند ، اما گيلاس هاي تو سياه و بزرگ و زشتند. درخت گيلاس هم مي گفت : گيلاس هاي من شيرين و خوشمزه است ، اما آلبالوهاي تو ترش و بدمزه است. سالها گذشت ، تا اين كه دو تا درخت پير و كهنسال شدند اما عجيب بود كه آنها هنوز هم با هم مهربان نبودند. در يكي از روزهاي پاييزي كه طوفان شديدي هم مي وزيد ناگهان يكي از شاخه هاي درخت گيلاس، شكست ، بعد هم شروع كرد به ناله و فرياد .  درخت آلبالو كه تا آن روز هيچ وقت دلش براي درخت گيلاس نسوخته بود و اصلاً به او اهميتي نداده بود يكدفعه دلش نرم شد و به درد آمد و گفت همسايه عزيز نگران نباش اگر در برابر باد قدرت ايستادگي نداري مي تواني به من تكيه كني، من كنار تو هستم و تا جايي كه بتوانم كمكت مي كنم ،آخر من و تو كه به جز همديگر كسي را نداريم . درخت گيلاس از محبت و مهرباني درخت آلبالو كمي آرامش پيدا كرد و گفت : آلبالو جان از لطف تو متشكرم مي بيني دوست عزيز دوستي و مهرباني خيلي زيباست ! حيف شد كه ما اين چند سال گذشته را صرف كينه و بد اخلاقي خودمان كرديم . بعد هر دو تصميم گرفتند كه خود خواهي را كنار بگذارند و زيبايي هاي ديگران را هم ببينند . فصل بهار كه از راه رسيد درخت گيلاس رو كرد به آلبالو و گفت : «به به چه شكوفه هاي قشنگي چه قدر خوشبو و خوشرنگ، اينطوري خيلي زيبا شده اي !» و درخت آلبالو جواب داد « دوست نازنينم ، اين زيبايي وجود توست كه من را زيبا مي بيند .  به خودت نگاهي بينداز كه چه قدر زيبا و دلنشين شده اي !» ديگر هر چه حرف بين آنها رد و بدل مي شد از مهرباني بود و همدلي و دوستي ! و راستي كه دوستي و محبت چقدر زيباست !   🌳 🍒🌳 🌳🍒🌳 🍒🌳🍒🌳 🌳🍒🌳🍒🌳 کانال قصه های کودکانه @Ghesehaye_koodakaneh 🍃کانال قصه های کودکانه جهت دعوت و عضویت👇 https://eitaa.com/joinchat/3920166922C29a779ebe4