٦. نمونه هفتم: مجعولات مفسر استرآبادی
پیشتر با دلائل متعدد نشان دادهایم که تفسیر منسوب به امام حسن عسکری (ع) ساخته و پرداخته محمد بن القاسم الجرجانی مشهور به مفسر استرآبادی است.
همچنین گفتهایم مجعولات مفسر استرآبادی به این تفسیر خلاصه نمیشود؛ بلکه روایات متعدد دیگری را نیز دقیقاً به همان سبک و ادبیات ساخته است؛ به گونهای که اگر سندهای ابتدای آن را برداریم و متونش را در کنار متن تفسیر بگذاریم، هیچ تفاوتی احساس نمیشود. این ادبیات کاملاً یکسان، به روشنی نشان میدهد که همگی به یک قلم نوشته شده است و نقش محمد بن القاسم الأسترآبادی، نه در حد یک راوی بلکه در حد نویسنده متن و پردازنده داستان است.
مفسر استرآبادی نیز مانند اکثر قصّاصین به نسبت دادنِ احادیث به بزرگان اهل سنت، حرص و ولع داشته است که در خود تفسیر نیز نشانههایی از آن دیده میشود (برای نمونه: تفسیر استرآبادی منسوب به امام حسن عسکری (ع)، ص٢٥، ٣٥٥، ٦٠٧).
در غیر تفسیر نیز این رویکرد را به جد پیگری کرده است؛ مثلاً روایاتی به سند عامی «محمد بن عبد الله بن یزید المقرئ از سفیان بن عیینة از زهری» نقل کرده است (علل الشرائع، ج١، ص٢٣٠، ح٣، ٤، ٥؛ أمالی الصدوق، ص٤٥٣).
یکی از این روایات، داستان غریب، طولانی (حدود ٦٠٠ کلمه) و منفردی درباره امام سجاد (ع) با همان سبک و ادبیات همیشگی استرآبادی است. قالب كلی این داستان همان ماجرای «مروارید در شکم ماهی» است که از روزگاران کهن به صورتهای مختلف درآمده است (برای نمونه نک: الفرج بعد الشدة، ٣/ ٢٣٨).
مفسر استرآبادی داستان غریب دیگری نیز با بیش از ٣٠٠ کلمه درباره فضیلت نگاه کردن به چهره امیرالمؤمنین (ع) نقل کرده (أمالي الصدوق، ص٣٦١) که سند آن نیز زنجیرهای از مشایخ سنی است:
«ابوهريرة ← ابو سلمة عبد الله بن عبد الرحمن بن عوف (د. حدود ٩٤ق) ← محمد بن عمرو بن علقمة اللیثی (د. ١٤٤ق) ← یزید بن هارون الواسطی (١١٨-٢٠٦ق) ← عمار بن رجاء التغلبی الأسترآبادی (د. ٢٦٧ق)»
طبعاً نمیتوان پذیرفت که استرآبادی در انتساب این داستانها به مشایخ سنی صادق بوده باشد. چنین داستانهایی با مذهب آنان سازگار نبوده و نه انگیزهای برای نقل آن داشتند و نه در جای دیگری نمود پیدا کرده است. معقول نیست که در طول بیش از سه قرن محدثان سنی بدون توجه به این ناسازگاری این داستانها را به صورت شفاهی نقل کنند تا تنها به یک نویسنده جعّال (مفسر استرآبادی) در قرن ٤ ق برسد و او برای نخستین بار آنها را با ادبیات و سبکِ نوشتاری خود مکتوب کند و بعد از آن هم از میراث بشری محو شود!
#ترکیب_اسناد_متون
#تفسیر_استرآبادی
@Gholow
نقد حدیث غالیانه منسوب به طارق بن شهاب
۱. مقدمه
رجب برسی متنی طولانی درباره صفات امام از طارق بن شهاب از امیرالمؤمنین (ع) روایت کرده است (مشارق أنوار الیقین، ص۱۷۷؛ مشارق الأمان، ص۱۵۶). رجب برسی هیچ منبع یا سندی تا طارق ارائه نکرده است و با وجود ضعف عمومی منقولاتِ برسی، این متن به برخی جوامع متأخر مانند بحار الأنوار (ج۲۵، ص۱۶۹) راه یافته است.
روایت طارق بن شهاب از آن جا که دربردارنده عباراتی غلوآمیز و عرفانی است، همواره مورد علاقه و توجه افراد مایل به غلو یا عرفان بوده است. مثلاً شیخ محمد سند (منهج المعرفة الدینیة، الإمامة و نظریة الحکم، المقام الغیبي في الإمامة، ج۱، ص۴۶۲)، سید کاظم رشتی (شرح الخطبة التطنجیة، ج۲، ص۴۱۶)، میرزا محمدکریمخان کرمانی در آثار متعددش (فصل الخطاب، ص۷۸؛ الفطرة السلیمة، ج۲، ص۲۲۵؛ السلسلة الطولیة، ص۸۹؛ شرح دعاء السحر، ص۱۱۰؛ طریق النجاة، ج۲، ص۳۷۱)، محمدتقی مامقانی در صحیفة الأبرار و دیگر رؤسای شیخیه به تبع آنها، شیخ جواد کربلایی (الأنوار الساطعة، ج۳، ص۳۰؛ ج۴، ص۱۱۶؛ ج۵، ص۳۵۷) و دیگران بارها به این حدیث استناد کردهاند.
اهمیت بررسی این گونه روایات از آن رو است که آبشخور فکری بخش زیادی از جامعه را تشکیل میدهند و اساساً جریان غلو سرمایه دیگری ندارد؛ إن کید الشیطان کان ضعیفاً.
۲. قرابتِ متنی حدیث طارق بن شهاب با حدیث عبد العزیز بن مسلم
در منابع متقدّم از عبد العزیز بن مسلم از امام رضا (ع) حدیث جامعی درباره صفات امام نقل شده است (الکافی، ج۱، ص۱۹۸؛ تحف العقول، ص۴۳۶؛ الغیبة نعمانی، ص۲۱۶؛ امالی الصدوق، ص۶۷۴؛ عیون اخبار الرضا، ج۱، ص۲۱۶؛ کمال الدین، ج۲، ص۶۷۵؛ معانی الأخبار، ص۹۶؛ الإحتجاج، ج۲، ص۴۳۳).
نکته جالب توجه این است که حدیث طارق به شهاب، اشتراک متنی گستردهای با حدیث عبد العزیز بن مسلم دارد که در تصویر زیر نشان داده شده است. اما در حدیث عبدالعزیز بن مسلم هیچ یک از عبارات غلوآمیز یا مشکوک یا تکلفآمیز حدیث طارق دیده نمیشود! طبعاً این شباهت متنی نمیتواند اتفاقی باشد و سه فرض درباره آن متصور است:
الف) حدیث عبد العزیز بن مسلم از روی حدیث طارق ساخته شده باشد.
این فرض قابل قبول نیست زیرا منابع حدیث عبد العزیز بن مسلم دستِ کم ۵ سده بر منبع حدیث طارق مقدماند.
ب) هر دو حدیث صحیح باشند و امام رضا (ع) از سخنِ امیرالمؤمنین (ع) بهره برده باشند.
این فرض نیز واقعبینانه نیست و در ادامه شواهد بسیاری در ردّ آن ارائه میشود.
ج) حدیث طارق بن شهاب بر اساس حدیث عبدالعزیز بن مسلم ساخته شده باشد.
تنها فرض قابل قبول همین است که شواهد آن در ادامه میآید.
@Gholow
جدول مقایسه متن حدیث غالیانه طارق بن شهاب با حدیث امامی عبدالعزیز بن مسلم
@Gholow
۳. یکپارچگی حدیث عبدالعزیز و درهمریختگی حدیث طارق
حدیث عبدالعزیز بن مسلم ساختاری کاملاً روشن دارد و همه جملات در یک نظم معقول پشت سر هم آمدهاند. با یک مقدمه درباره اختلاف مردم در امر امامت، علت صدور حدیث را بیان میکند؛ سپس با طرح «کمال دین» اختلافی و انتخابی بودن امامت را رد میکند. پس از آن برای رد انتخابی بودن امامت به عظمت مقام امام توجه میدهد و در نهایت علت اختلاف امت را بیان میکند.
اما حدیث طارق بن شهاب ساختاری به کلی درهمریخته و غیرمنطقی دارد و نظمی بر آن حاکم نیست. یعنی اگر هر فقره را با نظیرش در حدیث عبدالعزیز بن مسلم مقایسه کنیم، میبینیم که ارتباطش با قبل و بعد روشن نیست.
همین درهمریختگی سبب شده است که برخی عبارات دو یا چند بار تکرار شود: مانند «المطهر من الذنوب ... المطلع على الغيوب» و ...
در حدیث عبدالعزیز بن مسلم نشانهای از ترکیب و الصاق دیده نمیشود و متن هموار است؛ اما در حدیث طارق بن شهاب، عباراتی دیده میشود که از احادیث دیگر وام گرفته شده است؛ مانند: حدیث عمود، حدیث هفتاد وجه، حدیث ملازمت طاعت با علم آسمان و زمین و حدیث غالیانه «باطنی غیب لا یدرک».
۴. الفاظ و اصطلاحات متأخر
در متن حدیث طارق بن شهاب، به طرز آشکاری مفاهیم و اصطلاحاتِ فلسفی، عرفانی و کلامی متأخر به کار گرفته شده است؛ مانند: «نقطة الكائنات، و قطب الدائرات، و سرّ الممكنات»، «عالم الملك و الملكوت»، «يعطي التصرّف على الإطلاق» و ... که نه با لسانِ روایات، شباهتی دارد و نه با ادبیاتِ قرنِ اول هجری! مثلاً «الممکنات» یک اصطلاح فلسفی کلامی است که در آن زمان وجود نداشته است. جالب آن که برخی عبارات و ترکیباتِ موجود در این روایت، در بخشهای دیگر مشارق در سیاقِ کلامِ خود رجب برسی آمده که این احتمال را که خود رجب برسی، حدیث طارق بن شهاب را جعل کرده باشد به ذهن میرساند. هیچ یک از این عبارات نامأنوس در حدیث عبدالعزیز بن مسلم دیده نمیشود.
در متن حدیث آمده است: «الإمام يا طارق بشر ملكي و جسد سماوي، و أمر إلهي و روح قدسي، و مقام علي و نور جلي، و سرّ خفي، فهو ملكي الذات إلهي الصفات.» در این جا نیز با اصطلاحات متأخر و غیراصیلی مانند «روح قدسی» و «جسد سماوی» مواجهیم. به ویژه «بشر ملکی» و «ملکی الذات» که از ادبیات قرآن بیگانه است: «قُل لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَك ...» (الأنعام: ۵۰؛ شبیه: هود، ۳۱) و ریشه در مباحث صوفیه درباره انسان کامل دارد. ابن عربی مینویسد: «... فإنه من أهل الأرض بجسده و من أهل السموات بعقله فهو الملك البشري و البشر الملكي ...» (الفتوحات المكية، دار صادر، ج۱، ص۵۱۰)
۵. مضامین غلوآمیز
در این حدیث، اوصاف غلوآمیزی مانند «الوحدانية الكبرى»، «إلهي الصفات» و «صفات اللّه» برای امام به کار رفته است که بر خلاف مسلمات است و برخی اساساً معنایی ندارد؛ مثلاً «الوحدانیة الکبری» که هیچ معنای محصلی ندارد، زیرا یگانگی خدا نه چیزی جدا از ذات او است؛ نه دارای مراتب است و نه قابل انتساب و تطبیق بر غیر او است.
جمله «ظاهره أمر لا يملك، و باطنه غيب لا يدرك» یک عبارت کلیدی در بین غلات به ویژه نصیریان برای بیانِ الوهیتِ امیرالمؤمنین (ع) است که در آثار متعددشان با چند لفظ روایت شده است (برای نمونه: الرسالة المفضلیة، ص۵؛ خصیبی، الرسالة، ص۱۳۷؛ جلی، النعمانية، ص۳۰۳؛ و نیز نک: خصیبی، الهداية، ۱۴۱۹ق، ص۲۳۰).
عجب آنکه چنین مضامینی را به طارق بن شهاب نسبت داده است، که شخصیت شناختهشدهای است و روایات او در منابع فریقین فاصله زیادی از متن این حدیث دارد. از آن جمله که در مجموع روایاتش صبغه فضائلی (خواه برای اهل بیت یا دستگاه خلافت) کمرنگ است، و در مشایخ و شاگردانش ارتباط کمتری با شیعیان برایش تصویر شده است، و به گستردگی روایات سیره خلفا را از او گزارش کردهاند و بیش از همه روایاتش از ابن مسعود، ابوموسی اشعری و عمر بن خطاب است.
@Gholow
Borsi_Layeqi.pdf
853.5K
ارزیابی ابهامات دربارۀ وجود تاریخی رجب بُرسی
محمدرضا لایقی، تابستان ۱۴۰۰
@Gholow2
☘ بررسی مستندات غلات (۲۱)
بررسی حدیثواره «نحن مشیة الله»
در بین افراد متمایل به غلو، فلسفه و عرفان حدیثی با تعبیر «نحن مشیة الله» رواج دارد.
۱. سابقه حدیث
در هیچ یک از منابعِ حدیثی چنین عبارتی به نظر نرسید و شهرت این جمله بیشتر به دوران معاصر بازمیگردد. مثلاً محمدحسن میرجهانی اصفهانی (۱۳۱۹-۱۴۱۳ق) در روائح النسمات تألیف ۱۳۷۳ق آن را بدون ذکر منبع نقل کرده است (روائح النسمات، ص۲۰۱). محمدعلی شاه آبادی (۱۲۹۲- ۱۳۶۹ق) در کتاب رشحات البحار آن را بدون ذکر هیچ منبعی بارها تکرار کرده است (رشحات البحار، ص۷۴، ۸۳، ۲۰۵، ۲۶۳، ۲۷۶، ۴۲۷).
علی نمازی (۱۲۹۴-۱۳۶۴ش) آن را از مجمع النورین روایت کرده است (مستدرك سفينه البحار، ج۶، ص۹۹). ابو الحسن مرندی در مجمع النورین نوشته است: «قال الصّادق عليه السلام: نحن مشيّة اللَّه» (مجمع النورين، ص۲۱۵). مرندی در سال ۱۳۲۶ق مجمع النورین را تألیف کرده (مجمع النورین، ص۲۸۲) و هیچ منبعی برای این حدیث ذکر نکرده است. آثار مرندی از سویی معدنِ احادیث جعلی درباره مشروطه است (نمونه) و از سوی دیگر از آراء غالیانه شیخیه متأثر بوده است (نمونه).
اما پیش از مرندی هم این جمله مطرح بوده است؛ زیرا محمدتقی آقانجفی اصفهانی (۱۲۶۲–۱۳۳۲ق) ظاهراً پیش از سال ۱۳۲۳ق نوشته است: «... كما في الزّيارة: السّلام على محالّ مشيّة اللّه... و في حديث آخر: نحن مشيّة اللّه ... و في حديث آخر: نحن ذكر مشية اللّه ...» (اشارات ايمانيه، ص۲۲۵) که البته هیچ یک از این سه حدیث به این لفظ وجود خارجی ندارد!
نظرعلی طالقانی (۱۲۶۰-۱۳۰۶ق) در مناط الأحکام تألیف ۱۳۰۳ق مینویسد: «کذا قالوا نحن مشیة الله» (مناط الأحکام، ص۴۶۵).
ميرزا حسن گوهر (د. ۱۲۶۶ق) بزرگ شیخیه و شاگرد شیخ احمد احسائی و سید کاظم رشتی، در شرح حیاة الأرواح مینویسد: «ولذا قالوا نحن مشیة الله» (شرح حیاة الأرواح، ص۴۷۸). عجالتاً این قدیمترین منبعی است که برای این عبارت یافت شد و البته راه جستجوی بیشتر باز است. میتوان حدس زد که منشأ این حدیثواره -مانند بسیاری از مشهورات بیاساس دیگر- مکتب شیخیه بوده باشد.
۲. تحریر کهنتر حدیث
در آثار شیخیه صورت قدیمیتری برای این حدیث وجود دارد: «نحن محال مشیة الله» که البته آن هم به این لفظ در هیچ منبع حدیثی یافت نمیشود. احتمالاً همین جمله با حذف یک کلمه (محالّ) به صورتِ حدیثواره مشهور «نحن مشیة الله» درآمده است.
از زعمای شیخیه، محمدکریم خان کرمانی (۱۲۲۵-۱۲۸۸ق) (جواب بعض الاخوان كتبه بامر السيد، ص۹) و پیش از او سید کاظم رشتی (۱۲۱۲- ۱۲۵۹ ق) در آثار مختلف خود این عبارت را به اهل بیت (ع) نسبت دادهاند (الرسالة العاملية، ص۸؛ جواب عبدالله بيك، ص۹؛ جواب الميرزا ابرهيم الشيرازي، ص۱۳۷؛ جواب الملا مهدي الرشتي، ص۶۵؛ رسالة جفرية، ص۲۵؛ شرح حديث عمران الصابي، ص۳۳۳؛ اللوامع الحسينية، ص۲۶۴؛ شرح الخطبة الطتنجية، ج۲، ص۸، ۷۲، ۱۵۱، ۴۰۶)
منشأ این عبارت آثار خود شیخ احمد احسائی (۱۱۶۶–۱۲۴۱ق) است که بارها در رسائلش عبارت «نحن محالّ مشیة الله» را بدون ذکر مأخذ نقل کرده است (رسالة في جواب الملا كاظم السمنانی، ص۴؛ الرسالة القطیفیة، ص۷؛ العصمة والرجعة، ص۶؛ الرسالة الرشتية، ص۲۹؛ الرسالة الغديرية، ص۵؛ شرح الزیارة الجامعة الکبیرة، ج۴، ص۱۸۱).
۳. ریشه اصلی حدیث
چنان که گفته شد به نظر میرسد حدیثواره «نحن مشیة الله» از مکتب شیخیه برخاسته است و بنابراین به احتمال زیاد قدمت آن از قرن ۱۳ق پیشتر نمیرود!
این عبارت به این شکل معنای محصلی ندارد چون مشیت، جوهر نیست که بر ائمه (ع) تطبیق شود؛ مگر آن که با تأویلات دور از ظاهر و تکلفآمیز توجیه شود.
چنان که گفته شد، صورت اولی این عبارت احتمالاً «نحن محال مشیة الله» بوده است که آن هم به این شکل سابقهای ندارد؛ البته میتوان آن را نقل به معنا و برداشتی آزاد از احادیث یا شبهاحادیث کهنتر دانست:
الف) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قَلْبَ وَلِيِّهِ وَكْرَ الْإِرَادَةِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شِئْنَا (تفسير فرات، ص۵۲۹)
ب) فَجَعَلْتَ قُلُوبَهُمْ مَكامِنَ لِإِرَادَتِكَ (مصباح المتهجد، ج۲، ص۷۶۶)
ج) إِنَّ اللَّهَ جَعَلَ قُلُوبَ الْأَئِمَّةِ مَوْرِداً لِإِرَادَتِهِ فَإِذَا شَاءَ اللَّهُ شَيْئاً شَاءُوهُ (تفسير القمي، ج۲، ص۴۰۹؛ بصائر الدرجات، ج۱، ص۵۱۷)
د) قلوبنا أوعية اللّه فاذا شاء اللّه شئنا (اثبات الوصية، ص۲۶۲)
ه) يجعل قلبه مكان مشيئته (مشارق انوار الیقین، ص۱۷۷، خرافه طارق)
و) جَعَلْتَ قُلُوبَ أَوْلِيَائِكَ مَسْكَناً لِمَشِيَّتِكَ وَ مَكْمَناً لِإِرَادَتِكَ (مهج الدعوات، ص۴۸)
ز) مَوْضِعَ مَشِيَّةِ اللَّهِ (المزار الكبير لابن المشهدي، ص۳۰۴)
ح) إِرَادَةُ الرَّبِ فِي مَقَادِيرِ أُمُورِهِ تَهْبِطُ إِلَيْكُمْ وَ تَصْدُرُ مِنْ بُيُوتِكُمْ (الکافی، ج۴، ص۵۷۷)
درباره این عبارات هشتگانه ان شاء الله در آینده مباحثی ارائه خواهد شد.
@Gholow
🌺امین خدا بر زمین
حَدَّثَنَا إِبْرَاهِيمُ بْنُ هَاشِمٍ عَنْ عَبْدِ الْعَزِيزِ بْنِ الْمُهْتَدِي عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ جُنْدَبٍ أَنَّهُ كَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو الْحَسَنِ الرِّضَا ع أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ مُحَمَّداً كَانَ أَمِينَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ فَلَمَّا قُبِضَ كُنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ وَرَثَتَهُ فَنَحْنُ أُمَنَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ عِنْدَنَا عِلْمُ الْمَنَايَا وَ الْبَلَايَا وَ أَنْسَابُ الْعَرَبِ وَ مَوْلِدُ الْإِسْلَام...
از عبد الله بن جندب روایت است که گفت حضرت امام رضا ع به من نامه نوشت که اما بعد به راستی که محمد ص امین خدا بر روی زمین بود. پس چون از دنیا رفت ما اهل بیت وارثان او بودیم. و اينك ماييم امينان خدا در زمين. و آگاهى از مرگ و ميرها و بلاها و نَسَبهاى عرب و زادگاه اسلام، در ميان ماست...
📚 بصائر الدرجات، ج1، ص120، ح3، ص267، ح5؛ الكافي، ط - الإسلامية، ج1، ص223؛ تفسير القمي، ج2، ص104 با افتادگی نام عبد العزیز بن المهتدی از سند؛ تفسير فرات الكوفي، ص283، 285 با افتادگی سند ابن جندب.
این روایت با همین تعابیر با چند سند مجزای دیگر: بصائر الدرجات، ج1، ص118-119، ح1 از ابن ابی نجران از امام رضا ع، و ح2 عَنْ هَارُونَ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع؛ ص120، ح4 عن موسی بن القاسم عن علی بن الحسین؛ تأويل الآيات، ص530 به طریق قصبانی (عباس؟) از ابن ابی نجران با یادکرد از خطاب به ابن جندب
______
با توجه به اتحاد الفاظ این تفاوت اسناد نیازمند توضیح است. به تصریح خبر ابن جندب، مخاطب اول او بوده و همچنین نقل مکتوب امام رضا علیه السلام از امام سجاد ع در قالب نامه بوده که خود امام دستور ابلاغش به صفوان بن یحیی را نیز داده بودند (تفسير فرات الكوفي، ص283؛ نیز نگر: القرائات، ص131 از صفوان از ابن جندب بخشهای پایانی خبر). و لذا از ابتدا راویان مختلف مانند صفوان، عبد العزیز بن المهتدی، ابن ابی نجران و موسی بن القاسم مانند هم ضبط کردهاند، و البته با برخی افتادگیها گاهی نام امام سجاد یا امام رضا علیه السلام افتاده است، و موسی بن القاسم نیز احتمالاً به اتکای خط امام یا دلیل دیگر، مخاطب اولی (ابن جندب) را ذکر نکردهاند.
البته تحلیل سند بصائر از هارون نیازمند تحقیق بیشتر است، و نقلی دیگر از تفسیر فرات (ص285) به صورت «علي بن الحسين عن الأصبغ بن نباتة قال كتب عبد الله بن جندب...» نام اصبغ ظاهراً به اشتباه پیش از ابن جندب افزوده شده است.
(در همین معنا با الفاظ نزدیک ابوابی وجود دارد. نک: بصائر الدرجات، ج1، ص266.)
@gholow
🔸 تعامل امام رضا علیه السلام با اهالی دیگر زبانها
حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْبَرْقِيُّ قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو هَاشِمٍ دَاوُدُ بْنُ الْقَاسِمِ الْجَعْفَرِيُّ قَالَ: كُنْتُ أَتَغَدَّى مَعَ أَبِي الْحَسَنِ ع فَيَدْعُو بَعْضَ غِلْمَانِهِ بِالصَّقْلَبِيَّةِ وَ الْفَارِسِيَّةِ وَ رُبَّمَا بَعَثْتُ غُلَامِي هَذَا بِشَيْءٍ مِنَ الْفَارِسِيَّةِ فَيُعَلِّمُهُ وَ رُبَّمَا كَانَ يَنْغَلِقُ الْكَلَامُ عَلَى غُلَامِهِ بِالْفَارِسِيَّةِ فَيَفْتَحُ هُوَ عَلَى غُلَامِهِ.
از ابوهاشم جعفرى روايت كردهاند كه گفت: من با حضرت رضا عليه السّلام هم غذا ميشدم، گاهى بزبان صقلبى و فارسى بعض غلامان خود را ميخواند، و بسا ميشد كه من غلام خود را براى كارى نزد آن حضرت میفرستادم و با زبان فارسى صحبت ميكرد، و حضرت ميدانست، و بعض اوقات فهم كلام عجمىّ بر غلامش گران مىآمد و ایشان خود براى غلام توضيح ميداد.
📚عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص228؛ ترجمه غفارى و مستفيد، ج2، ص553. همین روایت محمد بن عیسی بن عبید نیز از ابوهاشم و برخی تفصیلات مرتبط را حمیری از ابوهاشم نقل کرده است (بصائر الدرجات، ج1، ص336، 228).
صفار و سعد مضمون مشابه را از محمد بن جزک از یاسر خادم نیز نقل کردهاند (بصائر الدرجات، ج1، ص338؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص227)
@gholow
☘ بررسی مستندات غلات (۲۲)
زیارتنامه «السلام علی ... منزل المنّ والسلوی»
یکی از مستندات غلات زیارتنامهای خطاب به امیرالمؤمنین (ع) است که در آن آمده است: «... السَّلَامُ عَلَى شَجَرَةِ التَّقْوَى وَ سَامِعِ السِّرِّ وَ النَّجْوَى وَ مُنْزِلِ الْمَنِ وَ السَّلْوَى ...». این زیارتنامه و به ویژه عبارت «منزل المنّ والسلوی» همواره مورد توجه و استناد شیخیه و امثالهم بوده است (برای نمونه نک: سید کاظم رشتی، شرح آیة الکرسی، ص۳۱۱؛ محمدکریم خان کرمانی، طریف الدعوات، ص۶۲) تا جایی که گفته شده صاحب جواهر دستور داد برای جلوگیری از سوء استفاده شیخیه این عبارت را از لوح منصوب در حرم امیرالمؤمنین (ع) محو کنند (قصص العلماء، ص۶۷).
در این زیارتنامه، امیرالمؤمنین نازلکننده مَنّ و سلوی خوانده شده که به آیات شریفه مربوط به بنی اسرائیل اشاره دارد: «وَ ظَلَّلْنا عَلَيْكُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَيْكُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى ...» (البقرة : ۵۷؛ همچنین نک: الأعراف: ۱۶۰، طه: ۸۰)
آن چه از عبارتِ «منزل المنّ و السلوی» به ذهن متبادر میشود، آن است که امیرالمؤمنین (ع) بوده است که بر بنیاسرائیل، منّ و سلوی را فرو فرستاده است؛ بنابراین دو انگاره در این جمله نهفته است:
۱. حضور و ظهور امیرالمؤمنین (ع) در امم و ادوار پیشین.
۲. فاعلیتِ امیرالمؤمنین (ع) نسبت به افعالی که در قرآن به خداوند نسبت داده شده است.
از این جهت این عبارت در فضای روایات متعددی است که امیرالمؤمنین (ع) را غرقکننده قوم نوح (ع)، نابودکننده عاد و ثمود و اصحاب رسّ، نابودکننده فرعون، نجاتدهنده موسی (ع)، نجاتدهنده یونس (ع)، نجاتدهنده ابراهیم (ع) و ... معرفی میکنند (نمونه: المناقب العتيق، ص۷۳، ۱۱۵). این گونه روایات همگی از نظر سند و متن در فضای غلو و تفویض سیر میکنند و هر یک جداگانه در جای خود بررسی و نقد شده است (نمونه: نقد حدیث نورانیت).
برخی کوشیدهاند این عبارات را توجیه و تأویل کنند و مثلاً «منزل المنّ والسلوی» را به علت غایی بودن تفسیر کردهاند (قصص العلماء، ص۶۷) یا توجیهات دیگر که تکلّفآمیز است و راه به جایی نمیبرد. چاره کار در اعتبارسنجی این زیارتنامه است.
@Gholow
در اعتبارسنجی «السلام علی ... منزل المن و السلوی» باید به چند نکته توجه داشت.
۱. از منابع اصلی این زیارتنامه، مصباح الزائرِ سید بن طاووس و به تبع آن مزار شهید اول فاقد عبارت «منزل المن والسلوی»اند (مصباح الزائر، ط آل البیت، ص۱۲۶؛ مزار الشهيد الاول، ط مدرسه امام مهدی، ص۴۷)؛ اما در مزار ابن مشهدی و نقل علامه مجلسی از مزار عتیق این عبارت آمده است (المزار الکبیر لابن المشهدی، ط جامعه مدرسین، ص۱۸۵؛ بحار الأنوار، ج۹۷، ص۳۳۰؛ تحفة الزائر، ص۱۴۱)
۲. مقایسه زیارتنامه موجود در مزار ابن مشهدی و مصباح الزائر با منابعِ متقدم مانندِ کامل الزیارات، من لا یحضره الفقیه و تهذیب الأحکام، نشان میدهد که زیارتنامه موجود در مزار ابن مشهدی و مصباح الزائر ترکیبی و بخش مورد بحث الحاقی است. در جدول زیر متن مزار ابن مشهدی با منابع متقدم مقایسه شده است. چنان که دیده میشود ردیف ۱ و ۳ (رنگ سبز) تقریباً در همه منابع یکسان است و هر چند مزار ابن مشهدی در ردیف ۳ هم تفاوتهای قابل ملاحظهای دارد، اما کلیت آن و اکثر عبارات ثابت مانده است. اما در ردیف ۲ منابع متقدم، تقریباً یکساناند، ولی مزار ابن مشهدی کاملاً متفاوت است. در واقع در مزار ابن مشهدی، متنی جایگزینِ متن منابع متقدم شده است. این متن جایگزینشده دقیقاً همان زیارت منقول از مزار عتیق است. اتفاقاً تمام اشکالات متوجه همین بخش جایگزینشده است و دقیقاً همین بخش است که مورد استناد غلات قرار گرفته است! بنابراین این زیارتنامه یکدست نیست و ترکیبی از چند متن است و دلیلی بر مأثور بودن بخش مورد بحث وجود ندارد.
۳. در هیچ یک از منابعِ این زیارتنامه به جز نقل علامه مجلسی از مزار عتیق، این حدیث به معصوم (ع) منسوب نشده و سندی برای آن ذکر نشده است. در نقل علامه مجلسی نیز تنها به عنوان «زِيَارَةُ صَفْوَانَ الْجَمَّالِ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع» یاد شده است که گر چه تصریح نشده، ولی ظاهر آن انتساب به معصوم است؛ با این حال هیچ سندی برای آن ذکر نشده است؛ ضمن این که هویت مزار عتیق و نویسنده آن نامعلوم است.
۴. در منابعِ مختلف روایاتی از صفوان جمال درباره زیارت نقل شده، اما در هیچ جا به جز نقل علامه مجلسی از این مزار ناشناس (مزار عتیق)، چنین جملاتی در روایت صفوان نیامده است. حتی در مزار ابن مشهدی زیارتی از صفوان نقل شده که این بخش در آن نیست (المزار الكبير، ص۲۱۴)
۵. با توجه به این که در مصباح الزائر و مزار ابن مشهدی این زیارتنامه به صفوان منسوب نشده، احتمال دارد که علامه مجلسی یا منبعِ او در انتسابِ آن به صفوان اشتباه کرده باشند. توضیح آن که در کتب زیارات معمولاً مطالب پشت سر هم میآید و به دقت تفکیک نمیشود و بسیار اتفاق میافتد که عباراتی ادامه حدیث سابق تلقی میشود و به این ترتیب به اشتباه، سند به مطالبِ بعدی تسری مییابد. در این جا نیز با توجه به این که منبع اصلی در اختیار ما نیست، چنین احتمالی وجود دارد.
۶. در مزار ابن مشهدی این بخش از زیارت این گونه آغاز میشود: «فَإِذَا وَقَفْتَ عَلَى بَابِ السَّلَامِ فَقُل: السَّلَامُ عَلَى أَبِي الْأَئِمَّةِ ... وَ مُنْزِلِ الْمَنِّ وَ السَّلْوَى ... » (المزار الکبیر، ص۱۸۴) در حالی که میدانیم در زمانِ صفوان جمال، اساساً مزار امیرالمؤمنین (ع) آشکار نبوده، چه رسد به آن که دارای «باب» باشد. بنابراین دستِکم این عبارت از توضیحاتِ نویسندگان متأخر است.
خلاصه کلام آن که متن مورد استناد غلات در مزار ابن مشهدی و مصباح الزائر نسبت به متن اصلی زیارتنامه الحاقی است و دلیلی بر انتسابِ آن به معصوم وجود ندارد. تنها در نقلِ علامه مجلسی از مزار عتیق این متن به صفوان منسوب شده که نه هویت مزار عتیق و نویسنده آن معلوم است و نه سندی برای انتسابِ آن به صفوان ارائه شده است و نه منابع دیگر، انتساب آن به صفوان را تأیید میکند. احتمال پدیده تسری اسناد هم در انتسابِ این متن به صفوان وجود دارد. از نظر محتوایی این متن در فضای متأثر از مفوضه سیر میکند و شباهتی با احادیث و زیارات معتبر ندارد.
@Gholow
جدول مقایسه زیارتنامه ابن مشهدی با کامل الزیارات، تهذیب الأحکام و من لا یحضره الفقیه
@Gholow
هدایت شده از غلوپژوهی | یادداشتهای حدیثی و رجالی
وَحَسبُكَ دَاءً أَن تَبِيتَ بِبِطنَةٍ
وَحَولَكَ أَكبَادٌ تَحِنّ إِلَي القِدِّ
«درد تو اين بس كه شب سير بخوابى و گرداگردت جگرهايى بُوَد در آرزوى پوست بزغاله» (نهج البلاغه، ترجمه شهیدی)
مسلمانان غزه چند ماه است که از جنگ، آوارگی و گرسنگی به سختی رنج میبرند. در این شرایط، جمعی از فضلاء شیعه در ایران و کشورهای عربی به گردآوری کمک برای آنان اقدام کردهاند. ان شاء الله این کمکها از طریق شیعیان غزه و لبنان به دست آوارگان خواهد رسید.
در شهر قم، دانشور فرهیخته شیخ علی یعقوب یوسف عهدهدار این امر است. دغدغهمندان میتوانند کمکهای خود را به حساب ایشان واریز کنند:
شماره کارت:
6037 - 6975 - 1606 - 8803شبا:
IR 19 0190 0000 0021 1879 8070 02به نام علی یوسف _ بانک صادرات این کارت بانکی مخصوص گردآوری کمک است و اعلام مبالغ واریزشده لازم نیست. @Gholow
مؤلف عیون المعجزات و جریان غلو
آقای حسن انصاری، در نوشتار «میراث غلات: از ابوالقاسم کوفی تا نویسنده عیون المعجزات»، (بررسیهای تاریخی، ص951-962) با معرفی نسخه کاملتر عیون المعجزات، شاخصههای غلوآمیز اسناد آن را نشان داده است، که از آن جمله فقیهخواندن اسحاق بصری (پیشوا و نظریهپرداز غالیان اسحاقیه) و مدح و ستایش ابوالقاسم کوفی (از پیشوایان غالیان مخمسه) و توجه بالا به میراث خصیبی (پیشوای نصیریه) است. خود مؤلف (حسین بن عبد الوهاب) نیز پیش از قرون اخیر، نامش تنها در اربعینی مرتبط با فضای غلو آمده است.
مؤلف عیون المعجزات در مقدمه کتابش میگوید این کتاب را بنا بر روایات مشترک میان مرتفعه و مفوضه و امامیه مقصره مینویسد، ولی روایات اختصاصی مرتفعه را که مشتمل بر حقایق توحید و حکمت است، در کتاب دیگری با عنوان الهدایة الی الحق میآورد. (عیون المعجزات،1422، ص74) در مواضعی صریحاً از حذف برخی بخشهای روایات غلات به سبب نبود تحمل سخن گفته است. (همان، ص220؛ همو، بیتا، ص83) شاید علت اینکه در تحریر مختصرتر از عیون المعجزات (همان چاپ پیشین داوری)، این مقدمه و نیز اطلاعات مربوط به بعضی از سران غلات مانند ابوالقاسم کوفی نمود نیافته است، این باشد که خود غالیان چنین نسخهای را برای عرضه عمومی در نظر گرفته بودند، نه آنکه ناسخان امامیه این بخشها را حذف کرده باشند. مؤید مطلب آنکه در بخشهای حذفشده، فقط تعابیر تأیید غلو حذف نشده، بلکه نام برخی از رجال مهم غلات هم حذف شده است که به طور معمول امامیه ایشان را نمیشناختهاند. [برگرفته از کتاب نصیریه، بخش 2.1.2]
همچنین در مضامین این کتاب نیز در کنار غرائب بسیارش برخی از آرای آشکارا غالیانه مانند تناسخ و تعابیر مشعر به ربوبیت امام و نیز برخی مصطلحات خاص اسناد و منابع غالیان اثر پذیرفته است. (نمونههایی پراکنده در مباحث همین کانال و در رسالۀ نقش بازشناسی عقاید و احادیث نُصَیریان در اعتبارسنجی و فهم میراث روایی امامیه آمده است.)
@gholow
سندسازیها و انتحالات خصیبی در الهدایة الکبری، عمیدرضا اکبری، شیعهشناسی، ش81، 1402ش.pdf
365.9K
سندسازیها و انتحالات خصیبی در الهدایة الکبری
عمیدرضا اکبری
شیعهشناسی، ش81، 1402ش
پژوهشهای متعددی جایگاه ویژۀ حسین بن حمدان خَصیبی (م 346ق یا 358ق) را در تکون فرقۀ نصیریه نمایاندهاند. اما کمتر پژوهشی به روش استفاده خصیبی از منابع و مشایخ پرداخته است. این بهویژه به خاطر ناشناختگی بیشتر مشایخ صدر اسانیدش اهمیت دارد. نوشته پیش رو با بررسی تطبیقی میان اسانید الهدایة با دیگر منابع، بدین پرسش پاسخ میدهد که خصیبی در الهدایة چگونه از منابع بهره برده؟ و برای نمونه به اشتراکات گسترده روایات الهدایة با روایات متهمان به غلو مانند ابنمهران، اسحاق بصری و خاصه شلمغانی (در اثبات الوصیة) دست یافته است. بنا بر قرائن زیادی، خصیبی در استفاده مکرر از کتاب الاوصیاء شلمغانی یا دفاتر ابنمهران، نامی از ایشان نبرده، بلکه عموماً با ارائۀ واسطهای ساختگی تا مشایخ ایشان، اسنادشان را سرقت کرده، و مرسلاتشان را با اسنادی ساختگی کامل کرده، و گاه در متونشان دست برده است. خصیبی با وجود تأخر و اتکا به چند منبع وجادهای، مدعی سماع گسترده از اصحاب امامین عسکریین ع بوده، و این در تثبیت جایگاهش به عنوان رهبر نصیریه مؤثر بوده است.
@gholow
سندسازیها و انتحالات خصیبی در الهدایة الکبری
تازههای تحقیق
خصیبی در بسیاری از روایات خود به منابع غالیان عراق، بهویژه کتاب الاوصیاء شلمغانی و دفاتر ابن مهران - و البته امامیانی مانند سعد اشعری - متکی است، و بعدها از اسحاق بصری بسیار بهره برده است. ولی قرینهای بر سماع او برای روایات این آثار وجود ندارد، بلکه شواهد بسیاری حکایت از آن دارد که او به وجاده از منابع پیشین بهره برده، و با طرق ساختگی تا مشایخ صاحبان آن دفاتر خود را مستقل از ایشان نمایانده، و به ندرت از رجال پیشگفته یاد کرده؛ چنانکه خصیبی در بحث موالید در واقع از روایات ابن ابیالثلج و ابن همام (و او از فزاری) استفاده نموده است.
خصیبی برای روایات مرسل منابعش نیز اسانید غریبی ساخته است. بر این اساس، شناسایی منابع او پیچیدگیهایی دارد. اسانید او بسیار مشوش و مضطرب است و بر خلاف دیگر منابع روایی، در اسناددهی او به رجال طبقات متقدم، به ندرت میتوان الگویی یافت. دربارة ارتباط مستقیم خصیبی با هیچ یک از مشایخ ادعایی او نمیتوان به اطمینان رسید. همچنین سندسازیهای او موجب درهمریختگی طبقات برخی از راویان شده است. هرچند در بخش ابواب از الهدایة سندسازی نسبت به اوایل الهدایة قاعدهمندتر است. خصیبی مستقیماً روایت بابیت ابن نصیر را به منازعان او مانند شلمغانی و سران اسحاقیه نسبت داده است. برخی از این اخبار در منابع پیشین غالیان بدون فراز بابیت ابن نصیر وجود دارد.
بر اساس آنچه گذشت، میتوان شواهدی از هر یک از این آسیبها در اسانید خصیبی ارائه داد: قلب سند، ساخت اسناد و نامهایی جدید، تدلیس و سرقت حدیث. همچنین او گاه به اشتباه، اسانیدی را تعویض کرده و یا محل تعلیقها را بهخاطر کمی مبالات به هم ریخته است، یا به علت بدخوانی از نسخ، رجال جدیدی ساخته است. تحریفات متون یا ترکیب احادیث نیز مؤید سندسازی خصیبی است. پس تعبیر «جامع انواع عیوب روایی» دربارۀ او مناسب به نظر میرسد که حتی فراتر از اتهامات خصیبی در کلام ابن غضائری است. این پژوهش را میتوان دربارۀ متون کتاب الهدایة نیز بهصورت گستردهتر پی گرفت.
_____________
تذکر: تحریری با تفصیل بیشتر از این پژوهش در کتاب نصیریه از نویسنده آمده است که تدوین نهایی آن پیش از تألیف مقاله فوق بوده است.
@gholow2
کتاب «فضل زیارة الحسین علیه السلام» نوشته محمّد بن عليّ بن الحسن ابن عبد الرّحمن العلويّ الحسنيّ الكوفيّ (٣٦٧-٤٤٥هـ) با تصحیح جدید و تحقیق عالمانه ابراهیم جواد و حبیب زعتر روانه بازار شد.
تهیه کتاب: قم، مجتمع ناشران، دار زين العابدين، غرفه ١٢٥.
@Gholow
هدایت شده از میراث امامان
جعل و کتمان.pdf
314.7K
جعل و کتمان برای پردهپوشی بر مطاعن معاویة بن ابی سفیان
https://alasar.blog.ir/1403/04/20/Moawiah
#اهل_سنت
@Al_Meerath
▪️صلی الله علیک یا ابا عبد الله
روایت است که چون تنگ شد بر او میدان
فتاد از حرکت، ذوالجناح وز جولان
هوا ز بادِ مخالف چو قیرگون گردید
عزیز فاطمه از اسب سرنگون گردید
نه ذوالجناح دگر تابِ استقامت داشت
نه سیدالشهداء بر جدال طاقت داشت
کشید پا ز رکـاب آن خلاصه ی ایجاد
به رنگ پرتو خورشید، بر زمین افتاد
بلندمرتبه شاهی ز صدر ِ زین افتاد
اگر غلط نکنم عرش بر زمین افتاد
(مقبل کاشانی)
... زينب چو ديد پيکری اندر ميان خون
چون آسمان و زخم تن از انجمش فزون
بی حد جراحتی نتوان گفتنش که چند
پامال پيکری نتوان ديدنش که چون
خنجر در او نشسته چو شهپر که در هما
پيکان در او دميده چو مژگان که از جفون
گفت: اين به خون تپيده نباشد حسين من
اين است آن که در بر من بود تاکنون؟
يک دم فزون نرفت که رفت از کنار من
اين زخمها به پيکر او چون رسيد؟! چون؟!
گر اين حسين، قامت او از چه بر زمين
ور اين حسين من، تن او از چه غرقه خون
يا خواب بودهام من و گم گشته است راه
يا خواب بوده آن که مرا گشت رهنمون
میگفت و میگريست که جانسوز نالهای
آمد ز حنجر شه لبتشنگان برون
کای عندليب گلشن جان آمدی بيا
ره گم نکرده خوش به نشان آمدی بيا
(وصال شيرازی)
#مرثیه_سید_الشهدا
▪️عَظَّمَ اللَّهُ أُجُورَنَا بِمُصَابِنَا بِالْحُسَيْنِ ع وَ جَعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِنَ الطَّالِبِينَ بِثَأْرِهِ مَعَ وَلِيِّهِ الْإِمَامِ الْمَهْدِيِّ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص
زینت دوش نبی خاک سیه جای تو نیست
خار و خاشاک زمین منزل و ماوای تو نیست
خاک عالم به سرم کز اثر تیغ و سنان
جای یک بوسه من بر همه اعضای تو نیست
شمر، لب تشنه چنان رشته عمر تو گسیخت
مر ندید او اثر رنگ به سیمای تو نیست؟
دادی ای شاه به میدان محبت سر خویش
از خدا غیر خدا هیچ تمنای تو نیست
زین جفاها که کنی ای پسر سعد دغا
مگر از دود دل فاطمه پروای تو نیست
ز غم بی کسیت شد جگر سنگ کباب
یک جوی رحم چرا بر دل اعدای تو نیست
(صامت بروجردی)
🏴 صلی الله علیک یا ابا عبدالله 🏴
▪️عزاداری پس از عاشورا
نقد دیدگاه سید بن طاووس
سید بن طاووس میگوید «ما تا عصر عاشورا عزاداری میکنیم، از آن به بعد شادیم، چون مطابق آیه «فرحین بما...» (آل عمران: ۱۷۰) شهدا شادمانند، ما هم باید از حالت عزا بیرون بیاییم.»
تفصیل سخن او چنین است:
«أول العشر كان الحزن خوفا مما جرت الحال عليه فلما قتل ص دخل تحت قول الله تعالى وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ
فلما صاروا فرحين بسعادة الشهادة وجب المشاركة لهم في السرور بعد القتل لتظفرهم بالسعادة فإن قيل فعلام تجددون قراءة المقتل و الحزن كل عام فأقول لأن قراءته هو عرض قصة القتل على عدل الله جل جلاله ليأخذ بثاره كما وعد من العدل و أما تجدد الحزن كل عشر و الشهداء صاروا مسرورين فلأنه مواساة لهم في أيام العشر حيث كانوا فيها ممتحنين ففي كل سنة ينبغي لأهل الوفاء أن يكونوا وقت الحزن محزونين و وقت السرور مسرورين.» (إقبال الأعمال، ج2، ص584)
🔺فرمایش ایشان در خور نقدهایی است:
اول اینکه این تفصیل میان قبل و بعد ظهر عاشورا وجه روشنی ندارد؛ زیرا به هر حال پس از سال 61، چه قبل و چه بعد از ظهر عاشورا پس از شهادت امام است، و از این جهت فرق خاصی در میان نیست.
دوم، عزای ما بر مظلومیت اهل بیت ع است. به خاطر جنایات دشمنان و اسارت و غربت خاندان امام است. به خاطر ضرورت تأکید بر انحراف جامعه در آن دوران است. هم تسلی شیعیان است و هم بزرگداشت خاندان اهل بیت ع و هم موجب تحکیم مودت به ایشان و... در این راستا در سالگردها ساعت قبل و بعد از شهادت چه فرقی میکند؟ خوشحالی شهدا به خاطر مواهب الهی (فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ) منافاتی با سوگواری بازماندگان بر از دستدادن ایشان و مظلومیت آنان ندارد.
سوم، در همان حکمت عزا در کلام سید هم اگر «ليأخذ بثاره كما وعد من العدل» چه فرقی میان قبل و بعد است؟ و اگر استناد به سیره است، که در سیره شاهد روشنی بر شادی پس از عاشورا نیست. آنچه در روایات است، حزن در محرم است، حزن با یادکرد از سید الشهداء و از جمله تا مدتها پس از عاشورا است (برخی نمونهها). یا مثلاً چرا پس از وصال شهادت، در روایات بسیاری دربارۀ ملائکه آمده است: «وَكَّلَ اللَّهُ تَعَالَى بِالْحُسَيْنِ ع سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ يُصَلُّونَ عَلَيْهِ كُلَّ يَوْمٍ شُعْثاً غُبْراً مُنْذُ يَوْمٍ قُتِلَ إِلَى مَا شَاءَ اللَّهُ يَعْنِي بِذَلِكَ قِيَامَ الْقَائِمِ ع.» (کامل الزیارات، ص85-86، 109، 115، 119، 121 به اسناد متعدد)
شاید هم دلیل سهو سید امثال روایات زیر باشد:
«إِنَّا أَهْلُ بَيْتٍ إِنَّمَا نَجْزَعُ قَبْلَ الْمُصِيبَةِ، فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِينَا بِقَضَائِهِ، وَ سَلَّمْنَا لِأَمْرِه» (نک.: وسائل الشيعة، ج3، ص275-277).
اگر سیاق روایات این باب دیده شود، به نظر میآید در فضای مصائب عمومی باشد. مانند اینکه کسی بیمار است و انسان پیش از مرگ مکرر دعا و جزع برای شفای او دارد، ولی وقتی که در گذشت، به قضای خدا رضایت میدهند. بحث جنایات کربلا و حتی برخی جنایات دیگر جنبههای بسیار گستردهای دارند. ضمن اینکه حتی در قضیه سید الشهداء ع هم اهل بیت ع تسلیم امر بودند. ولی عزا و حزن پس از شهادت سر جای خودش بود.
@gholow2