eitaa logo
گنبد فیروزه
63 دنبال‌کننده
516 عکس
153 ویدیو
21 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از مقالات حسینی منتظر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰یهودیها چگونه توسط اِستر به دربار پادشاهی ایران نفوذ کردند؟! 🚨به‌کانال‌ شهر‌‌پاسخ‌ بپیوندید 🆔 @pasokhcity ☝️از پیام‌های وارده☝️ 👌نقدونظر کشتار ایرانیان توسط یهود قتل‌عام ایرانیان توسط نفوذی‌های یهود منحرف در دربار خشاریاشاه، نباید به مفهوم حمله‌ای از سوی موحدین یهودی به مشرکین ایرانی، تلقی شود. این هجمه را باید در جورچین نقش آخرالزمانی ایرانیان علیه یهودیان اسلام‌ستیز، مورد ارزیابی قرار داد که در پیش‌گویی‌های یهود بدان تصریح شده است و اینکه نسل ایرانیان (و اهل یمن) باید خشکانیده شود! سیدمحمدحسینی(منتظر) ۶ دی ۱۴۰۲ لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
قابل توجه اهالی غیور امامزاده! 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۲۳۰): علت بدعهدی نانکلی! از ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ تا ۱۴۰۰/۱۲/۴ چه اتفاقی افتاد که باعث وقاحت نانکلی گشت؟! ۱) ۱۴۰۰/۱۰/۲۳ جمعی از اهالی، ضمن مراجعه التماسی به نانکلی، بمنظور پرهیز وی از وقفنامه جعلی، توافقی با وی می‌نویسند که وقف‌نامه اصلی، مبنای تفاهم و عمل قرار گیرد. این توافقنامه (یک‌ساله) توسط امین نانکلی و عضو شورا، با این بهانه که باعث رسمیت دخالت اوقاف در روستا می‌گردد، تخطئه می‌شود!! ۲) ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ همایشی در حسینیه ۱۳ آبان، با حضور حداکثری اهالی، برگزار شد که ظاهراً بمنظور چاره‌جویی برای نحوه پیشبرد توافقنامه استمهالیه بود! اما ظرف ۴۰روز از امضای استمهالیه، نانکلی طی بخشنامه‌ای، آنرا نقض و وی مجدداً به وقفنامه جعلی، باز می‌گردد! برای بنده، معمایی شد که چرا وی، بدعهدی کرده و برجام خود را آتش زد؟! مگر در آن چهل روز، چه اتفاقی افتاد که موجب پرروئی او شد؟! ۳) ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ همایشی بود (مهمترین اتفاق) که صورتجلسه آن مورد تأیید حضار قرار گرفت و مقرر شد ۱۱ نفر در پیگیری امر «مواجهه اصولی با اوقاف»، مرا همراهی کنند. (۱۱ نفری که مثل برادران یوسف، مرا در تنهایی چاه مقابله با نانکلی افکندند!) در آن مقطع، بنده در کمال خوش‌خیالی و اعتماد به اهالی به سر می‌بردم و حتی پذیرفتم که رسمی‌ترین خرمهره‌های نانکلی مرا به آوج ببرند تا با رئیس ثبت، دیدار کنم! غافل از آنکه این شیادها در پیوندی عمیق، دقیق و مستقیم با نانکلی، هیچ کمکی بجز کارشکنی ندارند! آن همایش منافقانه ... ...ادامه دارد. ✍ سیدمحمدسینی(منتظر) ۶دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۳۱): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۰۱) ۱) سال‌های قبل از ۱۳۶۲ مستأجرین مزارع و باغات روستا (اعم از غیرسادات و برخی سادات) سهمیه‌ای موسوم به «باغ‌قارا» به مالکین املاک سادات و موقوفه امامزاده، پرداخت می‌کردند که تعبیری محلی از «اجاره‌بهاء و بهره موقوفه» بوده است. صورتحساب باغ‌قارای دو دانگ امامزاده در اختیار مرحوم مهدی داوودی بوده و بعد از او در اختیار حاج‌زین‌الدین بوده و ایشان هم آن‌را هنگام مهاجرت از روستا به آقای حمداله داودی می‌سپارد. پرداخت باغ‌قارا توسط سادات مالک، شایعه‌ای بیش نیست. در این مقطع، آخرین کدخدای روستا (که از سال ۱۳۲۰ ساکن روستا شده و بعنوان آخرین مستأجر امامزاده، یک‌سوم دو دانگ موقوفه را در اختیار خود گرفته بود) در حضور جمع، سادات را تهدید به اخراج از روستا می‌کند (که ظاهراً درگیری وی بر سر سهمیه تراکتور روستا با یکی از سادات بوده!) ولیکن با مرگ فجیعی توسط همان تراکتور به دیار باقی می‌شتابد! ۲) از سال۱۳۶۲ دخالت «اوقاف قزوین» (زیرمجموعه اوقاف زنجان) در امر نحوه جمع‌آوری بهره دو دانگ موقوفه امامزاده بدون استناد به سند وقفی و صرفاً بر اساس توافقی مبهم که طرفین آن و اصالت آن، مشخص نشده است! در طی این نامه (مستند به توافقی مبهم!)، برای پسران یکی از مستأجرین، نقش کارگزاری در نظر گرفته می‌شود که دارنده آخرین لیست باغ‌قارا در زمره آن‌هاست! (پیام ش. ۱۰ کانال سیدعلاءالدین و ضمیمه آن) ۳) سال۱۳۷۵ دخالت اوقاف در ماجرای تخصیص وامی برای احداث سد خاکی که آ.میرشجاع (دهیار غیررسمی) در طی مراحلی متوجه می‌شود که در پرونده این روستا در نزد اوقاف، دستکاری‌های عجیبی به زیان سادات، صورت گرفته و در طی مراوده مذکور، کاشف بعمل می‌آید که این روستا متروکه، مخروبه و قابل مصادره جلوه داده شده و در آستانه تصرف توسط اوقاف است! (پیام ۰۹ کانال سیدعلاءالدین) ۴) سال۱۳۸۱ مرحوم آ.سیدابراهیم موسوی (یکی از اعضای هیئت امناء روستا) در قالب نامه‌ای اعتراضی به بخشداری آوج (پیام ۱۴۰۲/۲/۴ کانال گنبد فیروزه) که مورد تأیید مرحومان آ.سیدیوسف علاءالدینی و آ.سیداسداله موسوی (از بزرگان وقت روستا) قرار می‌گیرد. در این نامه به حیف و میل اوقاف در درآمد حاصله از اجارات رقبات وقفی دو دانگ موقوفه امامزاده، تصریح شده و اینکه بعد از سلطه اوقاف بر دو دانگ امامزاده، ریالی از عایدات آن برای تعمیر و نگهداری گنبد و بقعه مبارکه زلزله‌زده، صرف نشده است! (چنانچه آ.میرشجاع از محل بودجه عمومی دهیاری و کمکی خیرین، عمارت امامزاده را مورد رسیدگی قرار نمی‌داد، این بقعه تاکنون فروریخته بود!) ۵) از سال۱۳۹۴ بدنبال وقوع حفاری‌های غیرمجاز و ثروتمند شدن چشمگیر و ناگهانی تعدادی از اهالی کم‌بضاعت روستا و گزارش ماجرا به اوقاف، یکی از کارمندان اوقاف بویین‌زهرا (مجید نانکلی) به بهانه متراژ خانه‌های اهالی، مخفیانه به مدت سه‌شبانه‌روز، در اوج سوز و سرمای شدید روستای پر برف و بوران، میهمان یکی از مستأجرین دو دانگ امامزاده می‌شود! حماسه «چکمه سفید»، اسم رمزی در بین نفوذی‌های نانکلی در روستا برای اشاره به عملیات سرّی مذکور بوده که بالاخره در سال ۱۴۰۱ لو رفته و توسط بنده افشاگری و در فضای مجازی شورای روستا بدان اعتراف می‌شود! (پیام ۲۰۶ گنبد فیروزه) ۶) سال۱۳۹۵ سیدمحمدحسینی(منتظر) طی سخنرانی در حضور امام جمعه و مقامات آوج و نیز مدیران اوقاف بویین‌زهرا، صریحاً به عدم رسیدگی اوقاف و میراث فرهنگی به حفظ و نگهداری بقعه مبارکه، اعتراض می‌کند. در این سخنرانی به «تغییر نقش برخی از مستأجرین به مالکین دو دانگ موقوفه» نیز اشاره می‌شود. پیامد همان سخنرانی غیرمنتظره، اوقاف اقدام به مکاتبه رسمی با دهیار می‌کند که دهیار وقت طی سه جوابیه، توجه اوقاف را از وقف‌نامه جعلی به اصلی جلب و متذکر می‌شود. ولیکن بدنبال یک «جنگ روانی» عجیبی، تنها دهیاران بومی، مورد هجوم تروریستی قرار می‌گیرند! (پرونده شکایت و محکومیت تروریست‌ها قابل استعلام از دادسرای آوج) ۷) سال۱۳۹۷ طوماری با دهها امضاء از طرف اهالی (درج در پیام ۲۰۵ گنبد فیروزه) که به تأیید شورای روستا نیز رسیده، توجه اوقاف به موقوفه بودن فقط دو دانگ روستا جلب می‌شود. ۸) از سال۱۳۹۸ با آغاز ریاست مجید نانکلی، توطئه‌های عجیبی در روستا شکل می‌گیرد که در طی آن، یکی از اعضای شورا بعنوان «امین اوقاف» منصوب می‌شود که «تعارض منافع» آشکاری را رقم می‌زند. همچنین یکی از مستأجرین دو دانگ موقوفه (یکی از پسران آخرین کدخدا که مصمم به اخراج سادات از روستا بوده و میزبان عملیات مخفی نانکلی) در طی انتخابات ۱۴۰۰ به عضویت و ریاست شورای روستا می‌رسد! که ایضاً دومین «تعارض منافع» در این روستا را شکل می‌دهد. وی همچنین.. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۸ دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۳۲): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۰۲) نانکلی همچنین بصورت مخفیانه توسط نفوذی‌های خود بعضویت گروه مجازی شورای روستا (واتساپ و شاید قبلش در تلگرام) در می‌آید! (اگرچه طبق ادعای ممدشورا، در این‌خصوص فقط حسن‌شورا مقصر است! ولیکن بی‌خبری اهالی به علت سکوت دو عضو دیگر شورا در این خیانت، محل تأمل دارد!) نانکلی با سلطه یافتن نفوذی‌های خود در روستا، اقدام به صدور بخشنامه‌های غیرقانونی نموده و مالکیت سادات روستا را مورد انکار قرار می‌دهد! ۹) زمستان۱۴۰۰ تعدادی از اهالی (حدود ۳۰ نفر از جمله اعضای شورای روستا) طی مراجعه به دفتر رئیس اوقاف در قالب عقد صورت‌جلسه‌ای اعتراضی (و به تعبیری؛ التماسی!) موسوم به «استمهال یک‌ساله»، برای بار دوم، توجه اوقاف را به وقفنامه اصلی، جلب می‌کنند و نانکلی هم می‌پذیرد ولیکن ظرف ۴۱ روز با صدور بخشنامه‌ای غیرقانونی، مسیر غلط قبلی خود را رفته و برجام مذکور را عملاً پایمال می‌سازد! (در پیام ۲۳۰ گنبد فیروزه به علت بدعهدی نامبرده اشاره شد) ۱۰) زمستان۱۴۰۰ بزرگترین همایش چاره‌جویی اهالی برای نحوه تعامل یا تقابل با اوقاف نانکلی با مدیریت سیدکاظم موسوی (رئیس شورای اسبق) در محل حسینیه محله ۱۳ آبان تهران برگزار گردید. نظریات متفاوت و بعضاً متضاد پنجگانه اهالی در این همایش، توسط اینجانب، جمع‌بندی و نقادی شد و نهایتاً نظریه ترکیبی بنده، مورد قبول جمع قرار گرفت و با تنظیم صورتجلسه‌ای که به تأیید اکثریت رسید و با امامت نماز جماعت توسط حقیر، خاتمه یافت که مفهومی از پرچمداری بنده در مواجهه با تهاجمات نانکلی هم داشت! در این مرحله، همه اهالی از جمله بنده بی‌خبر از تحولات شیطانی و نفسانی بعضی از اهالی در روستا بر این گمان باطل بودیم که لابد همگی علیه اوقاف، با همدیگر متحد هستیم! (اگرچه اختلالی در مدیریت همایش، گویای کاسه‌هایی زیر نیم‌کاسه بود اما در ابتدای امر چیزی از آن، آشکار نبود ولی به نحو شگفت‌انگیزی، یکی پس از دیگری، برملا گردیدند! که شرح جداگانه‌ای می‌طلبند.) ۱۱) زمستان۱۴۰۰ طبق قرار عمومی همایش، ۱۱ نفر از اهالی، داوطلب می‌شوند که بنده را در مراجعه به ادارات آوج بویژه اداره ثبت، همراهی نمایند. طرح بنده این بود که تصویری از بخشنامه‌های اوقاف به اداره ثبت و غیره را (که مدیران آوج را وادار به «ترک فعل» نموده!) بدست آورده و ضمن استعلام از اوقاف در باره صحت آن، پیگیر ابطال آن‌ها باشیم و چنانچه از طریق سازمان اوقاف و سایر نهادهای دولتی و نظارتی موفق نشدیم به دستگاه قضائیه متوسل شویم. غافل از اینکه این ایده همان‌شب به نانکلی منعکس شده است تا کارشکنی‌های بعدی وی و عواملش صورت بگیرد! عجیب‌تر آنکه نفوذی‌های رسمی نانکلی در شورای روستا، داوطلب هماهنگی و بردن بنده از تهران به آوج شدند! (و متاسفانه بنده هم مثل سایرین هنوز در حالت اعتماد ۱۰۰٪ی و خوش‌بینی کامل به شورای روستا به سر می‌بردم و ذره‌ای هم به «پیش‌قراولان نانکلی برای اضمحلال روستا» بدبین نبودم!) عدم حضور رئیس ثبت آوج در محل کار خود و عدم همکاری معاون وی با بنده و هیئت همراه، نشان از عدم هماهنگی داشت یا به تعبیری دیگر، هماهنگی برای شکست اولین برنامه بنده بود! با این حال هنوز هم در حالت خوشبینی بودیم و خائنین هم در بین خودشان به ریش ما می‌خندیدند! اگرچه کسب همان اطلاعات شفاهی از معاون ثبت (و جهاد کشاورزی)، کفایت می‌کرد که گامهای بعدی نیز برداشته شود ولیکن آن همایش و پیامدهای مترتب بر آن (بمفهوم خالی بودن دست اهالی از اماره‌ای مقتدرانه در برابر زیاده‌خواهی عجیب اوقاف!) موجب گستاخی نانکلی گشت. تا آن‌جا که وی حتی با ارائه دادخواستی کاملاً کذّابانه و مخفیانه (در مورخه ۱۴۰۱/۵/۱۲) به دادسرای آوج، در صدد ابطال مخفیانه قدیمی‌ترین اسناد مالکیتی اهالی از طریق فریب دادگاه بر آمد! البته اهالی (به استثناء گماشته‌های وی) از اقدام حقوقی وی کاملاً بی‌خبر بودند و بنده هم بعد از صدور رأی قاضی مبنی بر «بطلان دعوا» و تجدیدنظرخواهی نانکلی، از این قضیه خبردار شدم وگرنه ای‌بسا از دادگاه بعدی هم بی‌خبر می‌ماندیم! و چنانچه دادگاه هم در چنبره دروغ‌های ترکیبی نانکلی افتاده و حکم به ابطال اظهارنامه‌های ثبتی می‌داد، قطعاً مشکلات عدیده دامنه‌داری را برای اهالی و مسئولین دولتی و قضایی بدنبال داشت. یکی از وجوه تعارض منافع مورد اشاره در همین‌جاست که اعضای شورای خائن حتی جرأت نکردند (یا از نوکری خود دست نکشیدند!) تا لااقل برای حفظ ظاهر هم که شده، به دروغ‌های بزرگ نانکلی اعتراضی بکنند! یا لااقل اهالی را مطلع نمایند! گماشته‌های نانکلی، هر وقت که غش کردند به دامن نانکلی افتادند و دریغ از اینکه لااقل یکبار (ولو صوری!) به دامن اهالی غش کنند! ... ...ادامه دارد. ✍️حسینی(منتظر) ۰۸دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۲۳۳): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۳) ... بعنوان نمونه‌ای دیگر؛ وقتی که در مراجعه بنده به امام جمعه آوج، ایشان پیشنهاد کردند که قبل از کشانیدن قضایای دعوای اوقاف با شما به قزوین، اجازه بدهید بنده واسطه بشوم تا نشست مشترکی را برگزار نمایم بین نانکلی و دو تن از نمایندگان سادات حسینی و موسوی و بنده هم پذیرفتم ولیکن اجابت نانکلی ماهها طول کشید! (زیرا او در تدارک تنظیم دادخواست و مدارک ابطال اسناد قدیمی سادات بود!) در آن جلسه، بنده نتوانستم شرکت نمایم ولیکن دو نفر از سادات حسینی و موسوی فعال در صحنه، حضور یافته بودند که البته با تکبر نانکلی جلسه بی‌ثمری بود و امام جمعه هم تنها راه ممکن غلبه بر نانکلی را به شکایت و دادگاه ارجاع داد! نکته عجیب آن جلسه در اینجا بود که نانکلی گوشواره‌های خود (حسن‌شورا و ممدشورا) را هم فضولتاً به جلسه برده بود! (آنهم 10 روز بعد از آنکه برای فریب دادگاه، اجداد متوفای اهالی را مجهول‌المکان قلمداد کرده بود!) فلذا شرکت آن‌دو کاملاً ناموجه بود ولیکن در توجیه دروغین بحق بودن حضورشان؛ حسن‌شورا در گروه شورای روستا نوشت: «دلیل حضور من در جلسه امام جمعه و اوقاف این بود که؛ اولا به عنوان شورا باید شرکت میکردم دوم به نمایندگی از سهم دو دانگ و همچنین یک سوم دو دانگ متعلق به اینجانبه که باید حضور پیدا میکردم و امام جمعه و اوقاف دعوت کرده بودن» و حال آنکه هیچگونه دعوتی از طرف امام جمعه از شورا بعمل نیامده بود و وی صریحاً دروغ‌گویی کرد! (وانگهی وی حتی ادعا کرده که «نمایندگی از سهم دو دانگ» را دارد! و حال آنکه سایر «مستأجرین دو دانگ» نه تنها چنین نمایندگی و حقی را به وی که در صدد تصاحب کل دو دانگ و بلکه شش‌دانگ امامزاده است، نداده‌اند بلکه با وی در تنش و تعارض هم هستند ولیکن وی به دروغ‌گویی عادت کرده است و دائماً هم فرافکنی می‌کند!) و طبق انتظاری که می‌رفت؛ بلافاصله ممدشورا هم توجیه مشابهی را نوشت! که آنهم دروغ بود و تداوم رنگرزی‌های همیشگی او! این دومی که از فرط بی‌غیرتی و عشق ریاست، جرأت نکرد حتی یک صفحه گواهی فوت پدرش را به دادگاه ارائه بدهد و داغ ننگ متهم شدن پدربزرگهای مادری و پدری خود در نوکری نانکلی را تا ابد بر پیشانی خود زد!! البته آنچه که در اینجا باید بدان توجه کرد؛ اینست که برای جلسه‌ای نه چندان مهم (که بنده آنرا چندان جدی نگرفتم و پیشاپیش حدس می‌زدم که اتلاف وقت باشد فلذا آنرا نرفتم! اما) اینها بدو بدو رفته بودند ولیکن هنگام شکایت نانکلی علیه اجداد اهالی، حتی یک جیک هم نزدند!!! تا چه رسد به این که؛ «نماینده اهالی» باشند و بر خود تکلیف بدانند که حتما باید شرکت کنند! موارد این «یک بام و دو هوا»های ننگین (مصداق عینی تعارض منافع) را مکرراً می‌توان در گفتار و کردارهای نفسانی و شیطانی و شرورانه اینها سراغ گرفت! اینها در راستای حمایت از نانکلی؛ حتی حاضر نشدند یک خبر کوتاه محض اطلاع مخاطبین سرسپرده خود در کانال و گروه خود درج نمایند و حال آنکه تلاش مذبوحانه نانکلی برای «ابطال اسناد اجدادی اهالی» بصورت مخفیانه، مسئله قابل اغماضی نبود. و اساساً هر جا که احساس کردند، نکته ای وجود دارد که اشاره بدان ممکنست علیه بنده تمام شود یا به نفع نانکلی تمام شود، آنرا در بوق و کرنا کردند که نشانه کاملاً آشکاری از پفیوزی آنهاست! در عین‌حال؛ این قضایا نقطه‌عطفی شدند برای مواجهه‌ای واقع‌بینانه با اوقاف و پرهیز از بلاهتی که اهالی ساده‌دل ما تا آن تاریخ، گرفتار آن بودند! ۱۲) سال‌های منتهی به ۱۴۰۰ با تمدید دوره مدیریتی نانکلی در اوقاف و سلطه یافتن نمایندگان رسمی و غیررسمی او در روستا بر امور اهالی، وی اقدام به صدور بخشنامه‌های غیرقانونی تهاجمی‌تری نموده و مالکیت دیرینه سادات و کلیه اهالی روستا را مورد انکار، تخطئه و تکذیب خود قرار می‌دهد! در این دوره، اعضای شورا چنان به تسخیر و دریوزگی نانکلی در آمده‌اند که نه تنها جرأت یا اراده مواجهه اصولی و حتی صوری با نانکلی را ندارند بلکه اقدام به برقراری یا تداوم رفت‌وآمدهای صمیمانه و عاطفی خانوادگی هم با او نموده (و طبق گزارشی؛ «معالجه بیماری دختر نانکلی در تهران» را هم پشتیبانی می‌کنند!) و تنها چیزی که بدان نمی‌اندیشند، حقوق پایمال شده موکلین‌شان است! آن‌ها چنان به نانکلی نرد عشق باخته‌اند که سرمست از تحمیق و حمایت‌های نانکلی هستند و هیچ ابائی از لو رفتن «روابط غیرعادی» خود در نزد اهالی بعنوان نمایندگان اهالی با «فرد مهاجم به اهالی» ندارند که حیثیت، مالکیت و شئونات اهالی را مورد تهاجم خطیر و غیرعادی خود قرار داده است! ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۰۸ دی ۱۴۰۲ گروه هم‌اندیشی سادات میدان 🎲 گروه هم‌اندیشی سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۲۳۴): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۴) بدیهی‌ست که نشان دادن در باغ‌های سبزی به چنین افراد ضعیف‌النفس و خودباخته‌ای از طرف نانکلی، آنها را به حضیضی ساقط می‌گرداند که نه تنها موکلین خود را رها می‌کنند بلکه خود را دربست در اختیار او قرار می‌دهند! حقارت‌های سابقه و احساس غرور و تبختر ناشی از احترامات کاذب نانکلی به آنها موجب گمراهی‌شان گردیده است. آنها که عمری بدنبال گله دویده و با مار و مور و موش و گرگ و شغال و الاغ و غودوغ درگیر بوده‌اند و...، تحویل گرفته شدن با یک ناهار و شام توسط عالیجناب نانکلی بعنوان رئیس کل اداره اوقاف بوئین‌زهرا که شهرستان آوج هم در قلمرو حکمرانی گسترده اوست، برایشان دست‌کمی از سیر در عرش اعلی ندارد! و تعریف کردن مشعوفیت خود از اینکه فرضا صبحانه‌ای را مهمان جناب آقای نانکلی دامت برکاته، بوده‌اند برای اهالی هاج‌وواج روستا موجب غنج زدن دل آنهاست! بویژه برای ممدشورا که داشتن عناوین «امین اوقاف» و «ریاست شورا» (که البته در دور دوم بعلت رندی حسن‌شورا و پیشتازی او در ربودن این عنوان با نیم‌ساعت تعجیل، وی از این عنوان خیلی گنده ناکام گشت!😂🤣😂) که بمفهوم «همه‌کاره روستا» است، دنیایی به عظمت فتح کهکشان‌های آندرومدا و راه شیری است! گیریم که اینها بی‌سواد و بیلمز و دهاتی و ندیدبدید بودند و از «تعارض منافع» هم هیچگونه فهمی نداشته‌اند، آیا نانکلی هم هیچ درکی از این قانون‌شکنی خود نداشته است؟! علت دیگر بدمستی اعضای شورای خائن، اتکاء آنها بر کسانی است که بصورت تبعیض‌آمیز، آب در آسیاب آنها می‌ریزند و ناشی از سلطه اعضای شورا بر بسیاری از امور اهالی و رانت و ویژه‌خواری نهفته در آنست. امکان چشم‌پوشی از انواع تخلفات مدنی اهالی و عدم گزارش آنها یا سوءاستفاده از مهر شورا برای پیشبرد برخی از امور ناموجه اهالی و یا تخصیص سهمیه‌های موهبتی از قبیل آرد و نفت و... باعث گردیده که اعضای شورا برای خود همپالگی‌هایی در حد باندبازی پدید آورند که برخی در آن نقش پیاده‌نظام شورا و تعدادی هم نقش ژنرال‌های گردان شورا را دارند! همبستگی برخی از اهالی با شورا علیرغم اثبات انواع تخلفات و خیانت‌های مرتکبه اعضای شورا و اطرافیان آنها، موجب اختلافاتی در بین اهالی گردیده است که با توجه به «سازمان‌یافتگی آمیخته به تعصبات جاهلی» باعث گردیده ضمن حاکمیت وضعیت روانی مارپیچ سکوت، بخش قابل توجهی از اهالی چشم‌ها و گوش‌های خود را بر واقعیت‌های آشکار جلوی چشم خود ببندند که امری بسیار شگفت‌انگیز است و بالطبع فرجامی بجز انحلال شورا و تحت پیگرد قرار دادن تخلفات آنها باقی نگذاشته و بنده هم متناسب با فرصت و مجالی که دارم، پیگیر آن از طرق قانونی هستم. ۱۳) زمستان ۱۴۰۰ بنده که برای وقف ۹۹٪ از عواید اختراعات فنی مهندسی ۹۹ گانه خود، در مذاکرات مستمری با مسئولین و مشاورین حقوقی سازمان موقوفات آستان قدس رضوی بوده و برای مصرف آن‌ عوائد، اقدام به طراحی ۱۹ بنیاد خیریه نموده و برای همپوشانی در تعامل با بنیادهای خیریه مشابه بودم، گوشه‌ای از ذهنم، تشکیل «بنیاد خیریه علاء» (ویژه روستای علاءالدین) هم بود ولیکن با این دغدغه که چه اهداف و اموری را در دستور کار آن قرار بدهم؟ برای سنجیدن این امر، انتشار فراخوانی از ایده‌های اقتصادی کل اهالی را مد نظر خود قرار دادم که طی آن، استدعای ارائه طرح‌های مفید و قابل اجراء در روستا را نمودم. ولیکن آن اطلاعیه ساده به نحو متحیرانه‌ای، بهانه‌ای شد برای شیاطین روستا که شدیداً به تمسخر، توهین، تهمت و هجو بنده بپردازند!! و این اولین تَرَک در تصورات خوش‌بینانه بنده به کل اهالی روستا بود. ظاهراً آن‌ها از ورود بنده به امور روستا دچار وحشت شده و ضمن همپوشانی همدیگر، از ایراد هرگونه اهانت و هتاکی و فحاشی به بنده مضایقه نکردند! که اتفاق بسیار شگفت‌انگیزی بود! (علل این تهاجم کاملاً نابخردانه و بلکه وحشیانه در قبال یک فراخوان ساده را متعاقباً توضیح خواهم داد) ۱۴) بهار ۱۴۰۱ تحریر و تحویل دو فقره نامه تظلم‌خواهی (متنوع در نحوه نگارش) به ریاست سازمان اوقاف، بلاجواب می‌ماند! و مایه سرکوفت نفوذی نانکلی در شورای روستا علیه بنده می‌گردد!! از همان همایش ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ که اهالی روستا مرا در «صدر صف مقابله با نانکلی اوقاف»، قرار دادند، به تحریر این نامه می‌اندیشیدم ولیکن مایل بودم آنرا مستند به «بخشنامه نامشروع عامل اوقاف در بوئین‌زهرا» بکنم که با عدم همکاری اداره ثبت، میسر نشد. البته این احتمال را هم می‌دادم که از طرف آقای خاموشی (رئیس سازمان اوقاف) ترتیب‌اثری بدان داده نشود! زیرا قبلاً هم ... ...ادامه دارد. ✍️ سیدمحمدحسینی(منتظر) ۰۸ دی ۱۴۰۲ گروه سادات میدان 🎲 گروه هم‌اندیشی سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۳۵): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۵) .. زیرا قبلاً هم در زمان ریاست وی بر سازمان تبلیغات اسلامی که (بعنوان مدیرمسئول خانه هنر و ادبیات سوره حوزه هنری تهران) از مدیران زیرمجموعه ایشان بودم، تجربه‌ای از بی‌اعتنائی متکبرانه وی به دیگران داشتم. خصوصاً از زمانی که در جلسه «جامعه وعاظ» تهران، ادعا کرد که وی کاشف اولیه مشانژاد (انقلابی از نظر وی و از نظر بنده؛ منحرف و ضدولایت و فریبکار) و معرف او به آقاسیدمجتبی خامنه‌ای، بوده است! از لحاظ سیاسی با وی زاویه پیدا کردم و چنین ادعایی را خلاف مرام جمهوریتی نظام و وهن نظام ولائی تلقی کردم. با همه این احوال، خود را مکلف دیدم به «اتمام حجت» و البته غافل از اینکه بین بستگان ایشان و اوقاف قزوین، مراودات اقتصادی خاصی برقرار است و مانع رسیدگی به مطالبه بنده خواهد شد! در هر حال گام بعدی بنده (طبق بند چهارم صورتجلسه اهالی)، ارجاع پرونده دخالت‌های غیرقانونی نانکلی در امور اهالی روستای امامزاده علاءالدین، به دادگاه بود که قاعدتاً باید توسط خود اهالی و با هزینه و اقدام خود آنها صورت می‌گرفت ولیکن؛ عشق آسان نمود ولی افتاد مشکل‌ها! زیرا گمان می‌کردم پیامهای بنده در فضای مجازی (آن‌زمان در واتساپ)، از چند تا پیام تجاوز نخواهد کرد و اوقات مرا زیاد نخواهد گرفت ولیکن طولی نکشید که تدریجاً متوجه گردیدم با توجه به «نفوذ عمیق نانکلی در ملأ روستا»، این پرونده ابعاد و اعماقی دارد بمراتب بیش از آنچه که در ابتدای امر بنظر می‌رسید فلذا در پیامرسان ایتا چیدمان مرتب پیامها و مدارک، موضوعیت پیدا کرد! و تعداد آنها تاکنون (جمع پیامهای کانال‌های سیدعلاءالدین و گنبد فیروزه) به 370 = 235 + 135 رسیده است. (و من نمی‌دانم چرا شورای روستا تعداد آنها را در اطلاعیه شماره یک خود که اخیراً باشتراک گذاشت؛ 1000 پیام و خود نانکلی تعداد آنها را در شکایت خود علیه بنده؛ 200 پیام برشمرده‌اند!؟ که شاید ناشی از فرط بیسوادی ارباب و رعیت در حد عدم توان‌شان در شمارش اعداد باشد!) ۱۵) در امر سپردن پرونده اوقاف و اهالی، به پیگیری‌های قضائی، بنده مدتی اسیر توهم اخوی شدم که گمان می‌کرد کسانی هستند که این بار را به دوش خواهند کشید و لزومی به تخصیص اوقاتی از سوی بنده نخواهد بود! وی تصور می‌کرد که برادر بانی و مدیر همایش 14/11/1400 که عنوان قاضی را هم دارد، قاعدتاً اهالی و حداقل برادر خود را همراهی خواهد کرد و خم و چم پیگیری‌های قضائی را نشان خواهد داد! که اعتماد و تصوری کاملاً غلط و خلاف واقع بود. یعنی در توهمات محض آ.میرشجاع، برگ برنده اهالی، سیدکاظم (و برادرش سیدیوسف) بودند و ظاهراً به همین خاطر هم در انتخابات شورای قبلی، وی را بر صدر نشاند و حال آنکه بنده تدریجاً دریافتم که اتفاقا یکی از بدبختی‌های اهالی وجود و نفوذ همین جوجوغ است! ایشان که همزمان درگیر پرونده‌ای (علیه تجاوزات داودی نقاش به آب+اراضی امامزاده‌ای‌ها) هم بود که بنده در آن هیچگونه دخالتی نداشتم و نباید هم می‌داشتم، کمترین توفیقی بدست نیاورد و نشان داد که امثال اخوی روی اسب‌های بازنده‌ای شرط‌بندی کرده بودند که جفت‌پوچ درآمدند! ریاکارهایی که در بین عموم اهالی «نقش پرچمدار مبارزه با متجاوزین» را ایفاء می‌کنند و در پشت‌پرده با همان متجاوزین، نرد عشق می‌بازند! (وقتی که مایملک خود را در اینجا فروخته‌اند، چه عِرقی دارند که ...؟!) ۱۶) چنانچه مشکل ما صرفاً مهاجمین بیرونی (از قبیل؛ نانکلی، حاج‌صفوت و...) بودند، براحتی اتحاد واقعی شکل گرفته و همه به آنچه که توافق می‌کردند، پایبندی نشان می‌دادند ولیکن خدای متعال این بصیرت را به بنده داد که متوجه بشوم، مشکلات درونی ما بمراتب بیشتر و بدتر و مهلک‌تر است. البته شاید خود اهالی بنحوی با تفرقات فی‌مابین خودشان کنار آمده بودند و همه‌چیز را عادی و معمولی می‌دیدند ولیکن برای بنده چندان باورناپذیر نبود و لذا به روش خودم در صدد اطمینان‌بخشی برای خودم برآمدم و هرچه جلوتر آمدم، تدریجاً متوجه شدم که مشکلات مذکور به تلخی معضلات و بعضاً به مرزهای بحرانی هم رسیده است که چنین سیر و فرایندی از مسائل، قاعدتاً به فاجعه ختم می‌گردند! از طرفی دیگر، با بررسی چنین وضعیتی؛ به این نتیجه رسیدم که اهالی، دو دسته هستند: عده‌ای که بدنبال زندگی عادی خود هستند و باصطلاح هیچ کاری به کار دیگران و حتی امور حیاتی روستا ندارند و بقول خودشان سرشان دردی ندارد که بخواهند دستمالی ببندند و نهایت امر آنست که دیگر پای به این روستا نمی‌گذرند! اینها بلحاظ بافت جمعیتی اهالی (که دارای انواع پیوندهای نسبی و سببی هستند)، چنانکه در جلسه‌ای هم حاضر شوند حتی از ابراز نظر ساده خود هم دریغ و مضایقه می‌کنند! عده دیگر .. ...ادامه دارد. ✍️سید محمد حسینی (منتظر) ۰9 دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۲۳۶): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۶) ... و اما عده دیگری که می‌شود آنها را فعالان صحنه‌ای روستا تصور کرد، کسانی هستند که پیش و بیش از آنکه به پیشرفت و تعالی کلی روستا و اهالی و زوار امامزاده فکر کنند به منافع شخصی و خانوادگی و طایفه‌ای خود می‌اندیشند که بارزترین شکل آن در رقابت‌های انتخاباتی آشکار می‌گردد! یعنی هرگونه موضع‌گیری خود را با تراز تعداد رأی‌هایی می‌سنجند که محبوبیت انتخاباتی آنها و طایفه آنها را افزایش می‌بخشد یا کاهش می‌دهد؟! به همین علت، هوشمندترین افراد روستا که زبان گویاتری نسبت به بقیه دارند، کمترین حرف خود را از فیلتر رأی جمع‌کنی عبور می‌دهند تا اینکه متناظر بر حق و عدالت باشد! (فلذا رضایت اکثریت مخلوقات روستا از آنها بمراتب مهمتر است از سخط خالق قهار!) چنین حالت روانی آنها را واداشته تا بنحوی حرف بزنند و موضع بگیرند که در نزد همگان، محترم و مؤدب بنظر آیند و لذا الفاظی را مرتباً به کار ببرند که جنس انتخاباتی دارند! احترامات کاذب و تعارفات منافقانه به همدیگر تا مبادا کسی با آنها چپ بیافتد و حرفی بزند که آراء آنها را ولو یکنفر کاهش دهد تا آنجا که تدریجاً خودشان و دیگران احساس می‌کنند که همگی چنان محترم هستند که علیرغم خیانت‌‌ها و شرارت‌های آشکار و پنهان‌شان، می‌توان و باید آنها را (العیاذ بالله) در سطح معصومین کرام(ع)، ستایش کرد! حاکمیت چنین جوّ نفسانی و شیطانی، غیراخلاقی‌ترین وضعیت روانی اهالی روستاست که نه تنها جایی برای پیشبرد سیاست قرآنی «رُحَمأء بینهم» (اسلام رحمانی؟!) باقی نمی‌گذارد! بلکه نیازمند سیاست قرآنی «أشِدّأء» است! زیرا گفتار و رفتار آنها هیچ‌گونه سنخیتی با فرمان قرآنی «تعاونوا علی البرّ و التقوی و لا تعاونوا علی الاثم و العدوان» ندارند! در اینجا بود که یا باید عطای این روستا و اهالی آنرا به لقایش می‌بخشیدم و خود را کاملا کنار می‌کشیدم و با خود می‌گفتم؛ خلایق هر چه لایق! یا اینکه خود را به جراحی خونین قرین دردها و فریادهای نالان بیمارانی از جنس روانی، تسلیم می‌کردم که تاب هیچ «نهیب»ی و غریو بیدارباشی را ندارند! در راستای اتخاذ سیاست «طبابتی از جنس جراحی» (آنهم صرفاً در قالب به اشتراک گذاشتن پیام‌هایی نوشتاری بلندبالا و خسته‌کننده در صفحات مجازی تحریم‌شده که جمع تعداد واقعی اعضای آنها به 50 نفر نمی‌رسد!)، فقط می‌توانستم ادبیات خاصی را به کار ببرم که آینه‌ای باشد برای مشاهده چهره واقعی خودشان تا شاید از چهره کریهی که پیدا کرده‌اند، منزجر شده و به خود آیند! ولو اینکه ممکنست بجای خود شکستن، به خطا آینه را بشکنند! یعنی علاوه بر «نقش روشنگری و شفاف‌سازی»، برای پیام‌های مسلسل خود، «نقش درمان‌گری» هم قائل شدم. زیرا تنها راه ارتباطی بنده با اهالی همین پیامهای تند و تیزم بود که بلحاظ تبیین خبط و خطاها و بلکه خیانت‌ها و شرارت‌های برخی از اهالی، قاعدتاً واکنش‌های ناخوشایندی را بدنبال داشت و دارد. واهمه از این واکنش‌ها، خیانت به اهالی است که در مرام بنده نبوده و نیست. البته بهتر از دیگران بلد بودم که با ادبیات قربون‌صدقه رفتن، دل همه را به دست آورم و حتی در انتخابات شورا هم شرکت کرده و بیشترین آراء را به خود جلب نمایم ولیکن وقتی که هیچگونه قصدی برای نامزدی انتخابات نداشتم و ندارم، چنین مدارائی، زنگاری می‌شد برای آینه‌ای که لازم بود در برابر آنها برافرازم تا با دیدن معایب واقعی خویش، شاید بیدار گردند و «لعلهم یحذرون»! شاید بعضی گمان کنند که لحن پیامهای بنده، بیش از حد، تلخ بودند! و چه اشکالی داشت این داروها را قدری شیرین می‌کردم تا از تلخی آنها قدری بکاهد؟! و برای دیگران هم مطبوع باشد؟! واقعیت آنست که؛ از باب تبعیت از الگوی «نحن الانبیأء نکلم الناس علی قدر عقولهم»، آرایش صحنه و صف‌آرائی‌های سرطانی، ایجاب می‌کرد که متوسل به «خشونت رمضانیه» بگردم! (لطفاً به مقالات رمضانیه بنده مراجعه فرمائید) فلذا طی پیام شماره 092 گنبد فیروزه در پاسخ به ایراد کاظم موسوی نوشتم: «... صد البته پیامهای مسلسل بنده، باعث رسوائی نانکلی و مزدوران پفیوز وی گشته و حداقل آنکه موجب «بدبین»ی اهالی به گله «کفتارها» شده است. (ولو با ادبیات خاصی که خودم هم آنرا نمی‌پسندم! زیرا این شعار من‌ست که؛ «اول با زبان خودم با مخاطبینم صحبت می‌کنم و اگر مؤثر نبود ناچاراً به زبان خودشان با آنها حرف می‌زنم» و این «زبان خودشان» (جدل حَسن) ای‌بسا «جدل أحسن» نباشد و بلکه ناخوشایند همگان بویژه خودم باشد ولیکن اجتناب‌ناپذیر است. سوره یاسین بر گوش خر کی جواب داده؟! آنچه عشّک می‌فهمد هُشّه و هِنّه است و لاغیر! کفتارها را چه به اخلاق که «الفاظ غیراخلاقی» آن‌ها را نشاید و نباید؟!» ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۰9 دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت ۲۳۷): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۷) ۱۷) از سال۱۴۰۰ اصالت ادعاهای واکنشی به تهاجم روانی نانکلی و نوکران وی: پیام‌های زنجیره‌ای (مسلسل‌درمانی!) بنده در صفحات مجازی ایتا از دو جهت برای اهالی و حتی آ.میرشجاع (بعنوان کسی که بیش از همه درگیر امور روستا و اهالی بوده و بالتبع بیشترین اطلاعات از اهالی را داشت) غیرمنتظره و حیرت‌انگیز بودند: 1) اصالت مطالب و مدارک پیام‌ها (جنبه روشن‌گری و شفاف‌سازی) 2) نحوه ارائه مطالب و تحلیل‌ها (جنبه روان‌درمانی از جنس رمضانیه) در خصوص جهت دوم، در پیام قبلی و پیامهای قبلی، تا حدودی توضیحاتی داده‌ام و اما در خصوص جهت اول قضیه؛ بنده در (مورخه 22 آبان 1401 در پیام شماره ۰۹ کانال اطلاع‌رسانی سیدعلاءالدین) نوشته‌ام: «بعضی از دوستان مکررا به بنده هشدار می‌دهند که مبادا با اطلاعات ناصحیح خود یکطرفه به قاضی بروم! اما اصلا متوجه منظورشان نمی‌شوم! مگر من در کجای مطلبم یکطرفه به قاضی رفته‌ام؟! واقعا بنظر شما آیا کسی که یافته‌های خودش را مرتبا و مکررا به اشتراک عمومی گذاشته و ضمن آنکه پیشاپیش صریحا می‌گوید که یافته‌هایش ممکنست اشتباه باشد و در عین‌حال از مخاطبین خود می‌خواهد که اگر نکته غلط و اشتباهی در کلام او می‌بینند تذکر بدهند تا اصلاح و تکمیل گردد، چنین کسی آیا یکطرفه به قاضی رفته است؟! من گمان می‌کنم در موضع‌گیری خودشان گرفتار پیش‌داوری و سوگیری شده‌اند و حال آنکه قبلا گمان می‌کردم آدم منصفی هستند و عدالت را قربانی چیز دیگری نمی‌کنند!» بنابراین؛ چنین تذکرات مکرری (توأم با توجه دقیق به انواع بازخوردها)، گویای آن بوده که با ارائه هر مدرک و پیامی در صدد راستی‌آزمائی آنها هم هستم! زیرا که قریب باتفاق آنها را از خود اهالی دریافت کرده‌ام. وگرنه هیچ تردیدی نیست که؛ ورود بنده به «عرصه روابط اوقاف و امامزاده» در سخنرانی مراسم ۱۳۹۵ (که در محوطه عمارت امام‌زاده برگزار شد) بنحوی عجین شد به «توجه دادن سادات به یک جریان داخلی روستا» که بدنبال «سلب مالکیت سادات» هستند! آن‌زمان بنده؛ _ نه علم غیب داشتم (الآن هم ندارم)، _ نه پهبادی بالای روستا داشتم (الآن هم ندارم)، _ نه در بین اهالی، جاسوس و جواسیسی داشتم (الآن هم ندارم)، _ نه عضو فضای مجازی روستا بودم (الآن هم نیستم)، _ نه اهالی، تلفن و نشانی مرا داشتند (الآن عده‌ای دارند)، _ نه اطلاعاتی از رفت‌وآمدهای مکرر، حسن‌شورا و احمدداودی به اوقاف داشتم، _ نه از گفته اوستاعباس خبر داشتم (که گفته بوده؛ همه سیدها را از این روستا اخراج می‌کنم!)، _ نه وقف‌نامه‌های جعلی و مثلا اصلی را دیده بودم، _ نه از تهمت‌های موقوفه‌خواری و حرام‌خواری به سادات حسینی و موسوی چیزی شنیده بودم. _ نه بر خبط و خطاهای میرشجاع اطلاعی داشتم، _ نه از نحوه تعامل و تقابل بین اهالی و دهیاران بومی، اخباری به من رسیده بود، _ نه از جریان یک جنگ روانی نسبتاً پیچیده چندجانبه علیه میرشجاع خبر داشتم، _ نه از علت اصلی عملیات تروریستی علیه دهیاران بومی، چیزی می‌دانستم، _ نه از همزمانی ریاست شورا و امینی اوقاف و حب ریاست جنون‌آمیز و میل شدید ممدننگی به همه‌کاره روستا شدن اطلاعی داشتم، _ نه از فرصت‌طلبی حسن‌تیسنا در ربودن ریاست شورا از ممدننگی (صرفاً بعلت تأخیر نیمساعته وی در رسیدن بمحل فرمانداری!) چیزی شنیده بودم، _ نه تحلیل نهایی از اوضاع سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و اجتماعی روستا داشتم، _ نه چیزی از انواع مکاتبات و نامه‌ها و بخشنامه‌های اوقاف و ادارات را دیده بودم، _ نه به مسئله حفاری‌های غیرمجاز عمارت و اطراف بقعه و ثروتمندی ناگهانی برخی از اهالی توجهی داشتم، _ نه از قضیه تکاپوی سه‌شبانه‌روزی مشکوک نانکلی با کمک حسن‌شورا در سوز و سرما و برف و بوران موسوم به چکمه سفید، چیزی شنیده بودم، _ نه به دریوزگی حسن‌تیسنا بعنوان بزرگترین مستأجر اوقاف در برابر نانکلی و رقبای داخلی، پی برده بودم، _ نه از سالوسی‌های کاظم‌رنگی و صادق‌جنگی و بقیه عنکبوت‌های کوچه جهنمی، کمترین اطلاعی داشتم، _ نه از تحمیق فضول‌های اهالی توسط حاج‌صفوت، گزارشی داشتم، _ نه ... نداشته‌های من از روستا تقریباً فراگیر و همه‌جانبه بود. که اگر از اینها کوچکترین اطلاعی داشتم، حتماً در آن سخنرانی ۴۰ دقیقه‌ای خود در سال ۱۳۹۵ بدان‌ها حداقل، اشاره‌ای می‌کردم. فلذا می‌شود گفت؛ به نسبت آن‌چه که اکنون می‌دانم، در بی‌خبری محض به سر می‌بردم! و خلاصه‌اش کنم که حکایت من در هنگام ورود به مسائل روستا و اهالی، حکایت کوری بود که حتی عصای خود را هم به کسانی داده بود که نباید به آن‌ها اعتمادی می‌کرد! ولیکن در ورای این نداشته‌ها و ندانستن‌ها این‌را کاملاً درک می‌کردم که توطئه‌ای در جریان است! شما اسمش را بگذارید «حس ششم»!! همان ... ...ادامه دارد. ✍️حسینی(منتظر) ۰۹دی۱۴۰۲ 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۳۸): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۸) ... در ورای این ناآگاهی‌ها این‌را هم کاملاً درک می‌کردم که توطئه مرموزی در جریان است! شما اسمش را بگذارید «حس ششم»!! همان حسی که در سال ۱۳۵۵ در جانم خلید که رژیم پهلوی، خائن است و باید سرنگون گردد! همان حسی که باندهای سیاسی چپ و راست را خائن تلقی کرد و به افشاگری آن‌ها پرداخت! همان حسی که مشانژاد را منحرف و ضد ولایت یافت و به روشنگری روحانیت و هیئات پرداخت! همان حسی که... جنگ روانی روانی‌های روستا! در سال ۱۳۹۵ ورودم به کلیات امور روستا، در حد یکبارمصرف از طرف مردی تنها بود که حتی اخوی هم آن سخنرانی را چندان نپسندید و آنرا نوعی زیاده‌روی غیرضروری تلقی کرد! (و حال آنکه نزدیک یک دانگ از دو دانگ موقوفه امام‌زاده، لوطی‌خور شده بود! و اگر آن زیاده‌روی بنده صورت نمی‌گرفت، از الباقی موقوفه تاکنون چیزی باقی نمانده بود!) و شاید اگر شخصاً مورد حمله وحشیانه تروریستی قرار نمی‌گرفت تا با تمام پوست و گوشت و استخوانش تلخی «وضعیت پلید و پلشت حاکم» را درک کند، کماکان مرا متهم به بدبینی بی‌جا می‌کرد! چنان‌که علیرغم عریانی «واقعیت‌های تلخ و زهرآگین اوضاع روانی روستا» باز هم می‌خواهد با نوشتن «عبارات سربسته»ای از قبیل؛ «فامیل‌ها و خانواده‌ها را و حتی همسایه‌ها را نیز به جان هم انداختن که قضاوت اسلامی نیست. ... لطفا سرعت حرکت را آهسته‌تر کنید. و شنیده‌هایتان را چندجانبه کنید و جوانب اعلام نمودن آرای خود را نسنجیده صادر ننمائید»!!! گویا هنوز هم مایل است تا سر خود را به کوچه شتر دیدی ندیدی کج کند!! این عبارت ایشان، چقدر شبیه آن فرازی از «عبارات سرگشاده» کاظم‌رنگی است که زمستان پارسال نوشته بود: «کمی درنگ کن اخوی دور و برت را نگاه کن در مسیرت با چه کسانی همگام شدی ... تورابه جدت کمی تامل کن با این مسیر که میروی همه را بدبین می کنید،»!! و عجیب‌تر آنکه گویا حمایت بنده از «حقانیت سیدقاسم در قضیه کوچه جهنمی‌ساز»، پاشنه آشیل این دو سید موسوی و حسینی است که بخواهند ترمز مرا بکشند! شاید هم‌رنگی لحن و حتی عبارات آمیرشجاع به سیدکاظم به آن ملاقات و مذاکره چهار ساعته‌ای بر می‌گردد که چند ماه قبل در منزل اخوی انجام شد! و به گمانم اگر کاظم‌رنگی، چهار ساعت دیگر هم روی مخ میرشجاع کار کند او را در قضیه «ضرورت تسلیم نانکلی شدن»، کاملاً با خود هم‌رنگ سازد! چنانکه ملاحظه می‌کنید؛ میرکاظم می‌گوید: «کمی درنگ کن اخوی»! و اخوی هم می‌گوید: «سرعت حرکت را آهسته‌تر کنید»! و من هنوز نمی‌دانم در «درنگ و آهستگی» بنده قرار است چه اتفاقی بیافتد؟! مگر الگوی ما حضرت امیر(ع) نیست (که وقتی خلافت مسلمین را با بیعت امت، پذیرفت بلافاصله معاویه را خلع مقام نمود در جواب عده‌ای که آنحضرت را به درنگ و تأخیر در مواجهه با معاویه و بنی‌امیه توصیه کردند، فرمود: چه کسی تضمین می‌کند که من فردا هم زنده باشم؟! تا عمل واجب امروز نقد را به فردای نسیه، واگذارم؟!)؟ کسانی باید در برابر دروغ و دونگ و شرنگ، امروز درنگ کنند که دنبال انتخابات فردا هستند و حال آنکه بنده (که در معرض ترور دوست و دشمن بوده و هستم پیوسته!) بجای آهسته گشتن باید بورزم شتاب ولو اینکه بشوم بسی عتاب! و صد البته بنده باید تندی را بر کندی ترجیح بدهم تا بتوانم هرچه زودتر به این پرونده پایان بدهم و برگردم به اموری که باید دنبال بکنم که کلّ روستا به گرد پای آنها هم نمی‌رسد! برگردیم سراغ اصل مطلب؛ اصالت و جنبه روشن‌گری و شفاف‌سازی مطالب و مدارک پیام‌های مسلسل بنده و اینکه ظرف دو سال اخیر، اینهمه مطلب (حجم چشمگیری از مدارک و اطلاعات و تحلیل‌های حیرت‌انگیز ذی‌ربط) از کجا به دست بنده رسید؟! (که صرفاً بخشی از آنها را تاکنون محتاطانه به اشتراک گذاشته‌ام!): در پیام شماره 085 گنبد فیروزه نوشتم: «در همایش محله۱۳ آبان [1400/11/14]، اتفاق عجیبی افتاد بسی تأمل‌برانگیز: بانی و ریاست جلسه را کاظم‌رنگی بر عهده داشت و هر بار که من خواستم صحبت کنم، تعمداً حرف مرا برید و اجازه نداد حتی اولین جمله بنده منعقد شود! و همین باعث شد که احساس کنم، کاسه‌ای زیر نیم‌کاسه است! بخوبی متوجه شدم که مدیریت و مهندسی جلسه بر این مبناست که اهالی را وادار به تسلیم نمایند تا همگی تن به خواسته اوقاف داده و بسوی قرارداد استیجاری بشتابند! حمله نامعقول صادق‌جنگی به آ.میرشجاع بابت استمهال یکساله، بر شدت تعجب بنده افزود! احساس کردم کاری را که ا.د. نتوانست به ثمر برساند، حالا ک.م. تولیت آنرا بر عهده گرفته است! با این تفاوت که ا.د. در مراسم خود با سخنرانی بنده غافلگیر شد و نقشه‌اش نقش بر آب شد و اینجا ک.م. حواسش جمع بود تا به من میدان ندهد!! ولیکن صبوری کردم ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۰۹ دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 گروه سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی غیور امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۳۹): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۰۹) ... ولیکن صبوری کردم تا همه [سخنگویان صاحب‌نظر از] اهالی، حرفهایشان را بزنند و وقتی مذاکرات مغلوبه شد [و توافق و حتی تفاهمی در افق جلسه پدیدار نشد! قلدرانه]، وارد صحبت شدم که برای اکثریت قانع‌کننده بود و اقلیتی هم البته در نماز جماعت به بنده اقتداء نکردند!» البته آن احساس غریب صرفاً در حد شگفتی و تعجبی مبهم بود نه بدبینی و بی‌اعتمادی! ولیکن آنرا باید نقطه آغازین «حساسیت بنده برای نیل به تحقیقی دقیق‌تر و عمیق‌تر» در مسائل روستا و روابط اهالی، تلقی کرد. یعنی اگر آن مدیریت زننده کاظم‌رنگی رخ نمی‌داد، بنده هم به بدگوئی‌های بعدی کفتارها حساس نمی‌شدم! عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد! بند 23 پیام شماره 085 بنده در کانال گنبد فیروزه، مشعر به همین نکته بود: «... از طرفی دنبال مذاکرات مفصلی با برخی بنیادهای خیریه بودم تا برای احداث زائرسرای مناسبی برای امام‌زاده ما، سرمایه‌گذاری کنند. این روابط و مذاکرات را از زمانی که آ.سیدمحمدحسن ابوترابی‌فرد (امام جمعه تهران)، که آن‌زمان، نماینده قزوین در مجلس و نائب‌رئیس مجلس و دبیر جامعه وعاظ بود دنبال می‌کردم. و حتی از خود حاجی هم نامه‌ای گرفتم که از اوقاف خواسته بود مبلغ ۱۰۰ میلیون تومان صرف احداث زائرسرا در روستای ما بکنند اما اخوی (که متاسفانه بنظرم بعلت زاویه سیاسی با بنده و ایشان در موضوع مشانژاد!)، آنرا به خوبی دنبال نکرد و به نتیجه مطلوب نرسانید! [البته از عدم همکاری و بلکه تمسخر اوقاف، منفعل شده بود! اوقافی که در طول تاریخ تولیت خود، بتعبیر مرحوم آ.سیدابراهیم؛ دیناری برای امامزاده، هزینه نکرده و همه دریافتی‌های خود بابت دو دانگ موقوفه را حیف و میل کرده، نباید توقع می‌داشتیم که برای احداث زائرسرا در دهه 80 مبلغی معادل 100 میلیون تومان مساعدت کند!] نتیجه آن مذاکرات [با بنیادهای خیریه] و پیگیری‌های چند ساله و خصوصا در مقطع هجوم اوقاف به روستا به نتایج امیدوارکننده‌ای رسید و لازم شد که بنده طرح‌های قابل اجراء در روستا را [طی ضرب‌العجل تعیین‌شده‌ای] تهیه و جهت بررسی به آن‌ها بدهم. این مطلب هم بنوبه خود باعث شد که بنده به پای کار آمدن اهالی، بیش از پیش اصرار بورزم. فلذا طی «فراخوان طرح و ایده» به روشنگری و «افشاگری علیه نان‌کلی» هم پرداختم، غافل از اینکه «خروش گله کفتارها» را بدنبال خواهد داشت! آری! در چنین اوضاع آشفته و غبارآلودی بنده مجدداً (و این‌بار بدون دعوت اخوی!) وارد معرکه شدم. در جلسه چاره‌جوئی اهالی که در حسینیه [محله] ۱۳ آبان به مدیریت ک.م. برگزار شد، سعی کردم به اهالی، «امید موفقیت» بدهم، غافل از اینکه امیدبخشی بنده موجب ناراحتی و ناامیدی گله کفتارهای نانکلی از تحقق اهداف شوم آنهاست! از قضا سرکنگبین صفرا فزود!» ۱۸) از سال۱۴۰۱ رفتار زننده کاظم‌رنگی در مدیریت همایش 1400/11/14 چیزی بیش از تعجب‌کردنی شاید قابل توجیه! (عدم شناخت بعلت عدم رابطه، تقابل سیاسی پدرشان با پدرم، عدم اعتماد اعتقادی به روحانیت قدیم یا جدید متأثر از اغتشاشات سالهای اخیر، حس برتری و بزرگی در جلسه ووو...!) احساسی در بنده بر نیانگیخت! ولیکن وقتی که واکنش‌های وحشیانه برخی از اعضای فجازی شورا بخاطر یک فراخوان ساده بنده رخ داد، آن رفتار هم در مظنه بررسی دقیق‌تری قرار گرفت. تحقیر، تمسخر، توهین و تهمت‌های نابخردانه در فجازی شورا، عِجاب مضاعفی را رقم زد! بویژه از جانب آنهایی که شنیده بودم محیط مقدس امامزاده را (به لوث همراهی با جوانک‌های دختر و پسر روستای همجواری که به شناگری در سد خاکی آب شرب امامزاده بصورت مختلط پرداخته‌اند یا با عرق‌فروشی و میگساری و یا برگزاری مراسمات شیطان‌پرستی و امثالهم) ملوث و آلوده کرده‌اند! بدیهی بود که اهانت‌ها و هتاکی‌های مذکور را بحساب آن بگذارم که مایل نیستند، حاکمیت ولنگاری در روستا از دست آنها خارج شود و حضور و نفوذ یک روحانی را باید در نطفه خفه کنند!! در این مقطع، هنوز به سازمان‌یافتگی حملات احمقانه و ناجوانمردانه به خودم، واقف نشده بودم. البته ضدیت آشکار گله کفتارها با آ.میرشجاع هم باعث شد که به عمق فاجعه، چندان تمرکزی پیدا نکنم! و حتی وقتی به اخوی متلک انداختم که چقدر در این روستا برای خودتان، محبوبیت انباشته‌اید؟!! گفت: ریشه در کینه‌های بدریه و خیبریه علیه پدرمان دارد! (و حال آنکه بنده از آن کینه‌های قدیمی و درگیری اهالی با پدرمان چیزی سراغ نداشتم بجز یک مورد که به نگهداری سگ در جنب مسجد برمی‌گشت آنهم توسط پدر همین افرادی که در صدد طرح جنگولک‌بازی‌های شیطان‌پرستانه در امامزاده بودند! که چنین مشکلاتی مختص صرفاً دغدغه‌های پدرمان نبود و بلکه بقیه اهالی هم با آنها زاویه داشتند) ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۰۹ دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۴۰): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۱۰) هر بهتان و توهین دارودسته شورا، نشانه‌ای شد به اینکه بنده در جستجوی کاسه‌های زیر نیم‌کاسه آنها برآیم! هر تیری که بسوی من افکندند، برای من ارمغانی از اطلاعات و مدارک را بدنبال داشت! بدینصورت که برخی از اهالی ترجیح دادند بجای پاسخ دندان‌شکن به «مهاجمین هتاک» در فضای مجازی، برای دلداری واقعی بنده، تخلفات و جرائم و پنهان‌کاری‌های آنها را با من در میان بگذارند! یعنی اهالی در فجازی، اهل کوفه بودند ولیکن در فضای دو نفره با بنده، فوق‌العاده معین و معتمد و حامی! چنین تجربه‌ای برای بنده کاملاً جدید و عجیب بود! هرچه آنها بیشتر به بنده تاختند، از طرف توده اهالی، اطلاعات و مدارک جدیدتر و عجیب‌تری ارسال شد! و تدریجاً بنده هم آموختم که اگر مخالفین احمق خود را تحریک بکنم و آنها بیشتر و بدتر به من هجمه کنند، آمارهای جدیدتر و جالبی از طرف اهالی دریافت می‌کنم! و براستی عداوت آنها سبب خیر می‌گشت! بعضی اطلاعات، انصافاً ناب بودند ولیکن چنانچه بین فقط دو نفر بوده قاعدتاً قابل انتشار نیستند زیرا نفر دوم لو می‌رود! ولیکن اطلاعاتی که بیش از دو نفر بدانها واقف بودند قابل بازنشر عمومی هم بودند زیرا معلوم نمی‌شد کدامیک از سه نفر (و بیشتر) آنرا لو داده‌اند! مثلا مهم نیست که قضیه کاملاً محرمانه «چکمه سفید» را که تعداد انگشت‌شماری از اهالی اطلاع داشتند و اینکه چه شد خبر آن از پیامهای مسلسل بنده سر در آورد؟! و چگونه کاشف بعمل آمد که دستگاه متراژ نانکلی برای متر کردن خانه‌های اهالی، دستگاه فلزیاب (گنج‌یاب) بوده؟! بلکه مهم اینست که این مطلب، طی تحلیلی در ضریب با عبارت «متن‌های مزخرف» یکی از اهالی در آمد! یعنی اگر صاحب عبارت مذکور، پیام‌های مرا «متن‌های مزخرف» توصیف نمی‌کرد و یکی دیگر از اعضای آن گله، قضیه «چکمه سفید» (پیام 08 کانال اول) نصفه نیمه از دهانش در نمی‌رفت، شاید من هرگز به «صرافت نانکلی برای دست‌یابی به دفینه‌های غیرمجاز از طریق رم دادن اهالی» (پیام 11 کانال پارسال) پی نمی‌بردم! لذا عدو شد سبب خیری که البته خدا خواست! یعنی تا اینها می‌گفتند: «ف»! من تا «فرحزاد» می‌رفتم و برمی‌گشتم! عجیب‌تر آنکه خودشان همه‌چیز را لو می‌دادند و بعد طلبکار می‌شدند که اینها دروغ و مزخرفات و توهماتی است که فلانی از خودش در می‌آورد! (خجالت هم خوب چیزیست که هیچ نصیبی از آن نبرده‌اند!) خوش بود گر محک تجربه آید به میان تا سیه روی شود هر که در او غش باشد! اصلاً من هیچ‌چی نمی‌گویم و زبان در کام خود می‌کشم، اطرافیان خودتان که می‌دانند اوضاع از چه قرار بوده است! من که در این روستا حضور چندانی نداشتم و از رفت‌وآمدهای شما هم کاملاً بی‌خبر بودم ولیکن آیا گمان می‌کنید که برای هیچکدام از اهالی این سؤال پیش نیامده که چرا عمدتاً کسانی ناگهان به پول باد آورده رسیدند که همسایگان دیوار به دیوار امامزاده بودند؟! و وقتی که بازرس میراث فرهنگی راجع به حفاری‌ها می‌گوید؛ کار خود اهالی بوده، ذهنشان به چه کسانی می‌رود؟! اصلا من لال و خفه! چه می‌کنید با بقیه؟! (ولو اینکه ظاهراً نگیرند از شما یقه!) مشکلتان کاسه‌هایی نبود که بنده براحتی کشف کردم بلکه مشکل، سوراخ‌های گشاد نیم‌کاسه‌های خودتان بود که هر ناظر دقیقی (نه الزاماً تیزبین) قادر به دیدن زیر و حداقل گوشه‌ای از آنها بود و است! و شاید بعدها بهتر بفهمید که من چقدر مراعات‌تان کرده‌ام وگرنه اساساً نباید حتی جیک می‌زدید! هر تکانی که خوردید، دم خروس بیشتری از زیرتان بیرون زد و اگه به توصیه یکی از همپالگی‌های تنها فرد باهوش‌تان (که گفت؛ اصلاً جوابش را ندهید!) عمل می‌کردید خیلی از خیانت‌ها و شرارت‌های شما همچنان نامکشوف می‌ماند ولیکن خود کرده را تدبیر چیست؟! ۱۹) سال۱۴۰۱ «جنگ روانی» بی‌حساب و کتاب و ناهوشمند و نابخردانه سرسپردگان نانکلی علیه بنده در فجازی خود، موجب بی‌آبروئی هرچه بیشتر خودشان و اربابشان گردید. راهکاری که نانکلی برگزید (فریب مخفیانه دادگاه با شکایت رذیلانه علیه اموات روستا و دور زدن ابلهانه قانون!) احمقانه‌ترین اقدامی بود که در تاریخ 1401/5/12 مرتکب آن شد و داغ این ننگ تا ابد از پیشانی او (و حامیان بدبخت‌تر او) پاک نخواهد شد! مگر به استغفار، توبه و جبران که بسیار بعید است به چنین توفیقی نائل گردند! و حماقت بعدی وی، خیره‌سری در جلسه‌ای بود که امام جمعه آوج در صدد وساطت و به سر عقل آوردن او بخرج داد! و از آنها بدتر، ارتکاب اعتراض و تجدیدنظرخواهی به رأی دادگاه آوج (بطلان دعوا) بود که بنده را ناچار به دخالت نمود! بنده مطمئنم هنوز هم هیچکدام از اینها (نانکلی و گوشواره‌های وی و سایر همپالگی‌ها) عبرت نخواهند گرفت مگر آنکه روزی با کله به دیواری بخورند که ..! ..ادامه دارد. ✍️حسینی(منتظر) ۱۰دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
با فامیل‌های درجه یک پولدار چگونه رفتار کنیم؟ 📌👇🏿 ا @partoye_hagh ☝️از پیام‌های وارده☝️ سلام لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚠️اگه امر به معروف کنم، ممکنه از کارم اخراج بشم! امر به معروف هزینه زیادی داره! 🚨به‌کانال‌ شهر‌‌پاسخ‌ بپیوندید 🆔 @pasokhcity ☝️از پیام‌های وارده☝️ سلام لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ مساله نفوذ جدی است خصوصا با لباس روحانیت در جایگاه های مهم نظام 🎥 بشنوید از زبان دکتر رحیم پورازغدی 👇 https://eitaa.com/shamimehejab ☝️از پیام‌های وارده☝️ سلام لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده (قسمت۲۴۱): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۱۱) دعوت‌نامه کوفیان! ۲۰) زمستان۱۴۰۰ بعد از همایش اهالی روستا با مدیریت سیدکاظم در حسینیه محله وی (۱۳ آبان تهران) که بنده را در صدر لیستی قرار دادند تا به مبارزه با زیاده‌خواهی اوقاف نانکلی بپردازم (غافل از اینکه، هدف اصلی بانیان آن همایش نه تنها مبارزه با نانکلی نبوده، بلکه هدف اصلی کاظم‌رنگی، ممدننگی، صادق‌جنگی، حسن‌تیسنا و سایر همپالگی‌های نانکلی، متقاعدسازی اهالی به تمکین در برابر آن نانجیب یعنی تسلیم شش‌دانگ روستا به نانکلی بوده! ولیکن با حضور و دخالت بنده، آن‌ها مجدداً ناکام شدند و حتی نتیجه عکس گرفتند و در انتظار بهانه‌ای برای انتقام‌جویی از بنده، روزشماری کردند!)، البته بنا بر این بود که مبارزه مذکور از طریق استخدام وکیل و پرداخت مشارکتی هزینه آن، دنبال گردد و بنده صرفاً موظف بودم که مقدمات امر را فراهم سازم و مابقی حرکت جمعی اهالی را به خودشان واگذارم ولیکن فرآیند قضایا به گونه‌ای پیش رفت که صورت‌جلسه مذکور، شبیه دعوت‌نامه‌هایی گردید که اهل کوفه برای امام حسین(ع) نوشته بودند و در عاشورای کربلا آنها را مورد انکار قرار دادند! طولی نکشید که بنده متوجه شدم؛ بدتر از نان‌کلی بیرونی، با نان‌کلی‌های درونی روستا مواجهیم که اساتید مسلّم رنگ‌رزی و نفاق هستند و همه این خائنین، ما را از همان اول ماجرا به سخره گرفته بودند! خوش‌خیالی و اعتماد اولیه بنده به این‌ها تا آنجا بود که.. ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴دی۱۴۰۲ گروه سادات میدان 🎲 گروه سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت ۲۴۲): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۱۲) باراداش مادران!! ...اعتماد و خوش‌خیالی من به این‌ها تا آنجا بود که وقتی زنگوله‌های نان‌کلی (حسن‌شورا و ممدشورا) داوطلب شدند تا مرا به آوج برسانند و در یکی از شهرهای بین‌راهی برای صبحانه، توقف کردند، از آن‌جا که من قبل از حرکت، خورده بودم، با آن‌ها پیاده نشدم ولیکن برای پیشگیری از ناراحتی آن‌ها (بلحاظ اصراری که ورزیدند) و عدم حمل بر بی‌اعتمادی و غیره و اینکه مبادا بعلت روحانی بودن بنده و شایعات ناشی از دشمنان ایران و اسلام در اغتشاشات سالهای اخیر نسبت به روحانیت، آن‌ها هم کدورتی یافته باشند، در ادامه مسیر، به هر دوی آن‌ها متذکر شدم که ما دارای پیوندهای دیرینه‌ای هستیم و با همدیگر همبستگی داریم و باید متحد باشیم! به حسن‌شورا یادآوری کردم که دختردایی من، همسر عموی شماست! به ممدشورا هم یادآوری کردم که مادر تو هم دختر دایی من بوده و مادر من با مادر تو «باراداش» بودند. باراداش؛ نوعی «پیمان شیری» بود که بین زنان خانه‌دار رواج داشت. در فصول گرم سال، اهالی به امکانات و تجهیزات نگهداری لبنیات دسترسی نداشتند و لذا تولیدات شیر مازاد خود را بدین شکل مدیریت می‌کردند که با استفاده از پیمانه‌های مرضی‌الطرفین، آن‌ها را نوبتی به همدیگر قرض می‌دادند. در این همکاری نانوشته، زن‌ها که عمدتاً هم بی‌سواد بودند و قادر به ثبت و ضبط نوشتاری مبادلات خود نبودند، لازم بود از دو جهت به همدیگر اعتماد داشته باشند: ۱) طهارت و پاکی و خلوص شیر ۲) حسابداری میزان شیرهای معوضه فلذا برایشان خیلی مهم بود که با چه کسی باراداش بشوند که از هر نظر، قابل اعتمادشان باشد و والده بنده، والده ممدشورا را برگزیده بود که البته برادرزاده‌اش هم بود و هوای همدیگر را داشتند. بنابراین بنده در زمانی که با خوش‌خیالی سوار ماشین زنگوله‌های نان‌کلی شدم، هیچگونه بدبینی و هیچ‌گونه اطلاعات و آمار منفی راجع به آن‌دو و دیگران نداشتم وگرنه اجازه نمی‌دادم که بخواهند مکارانه و منافقانه مرا بازی بدهند! چنانکه در امر هماهنگی با اداره ثبت آوج، در همان اولین گام نیل به پیش‌آگاهی از قضیه نان‌کلی با اهالی، مرا و بقیه اهالی را بازی دادند! تا در همان نخستین حرکت، پای‌مان در گل فرو برود و دست از پا درازتر برگردیم! نکته مهم بعدی معطوف به دعوت‌نامه کوفیان، این بود که؛ از بین حدود ۱۰۰ نفر حاضر در حسینیه ۱۳ آبان، یک سوم آن‌ها، صورتجلسه مذکور را امضاء کرده‌اند! (البته اگر صفحه دومی نداشته باشد) و از بین آن ۳۰ نفر هم، یک‌سوم اعلام آمادگی کردند که مرا در مراجعه به ثبت آوج، همراهی نمایند (که اسامی‌شان در بند اول صورتجلسه ذکر شده) و در عمل هم از آن داوطلبین کمتر از نیمی از آن‌ها به آوج آمدند! فلذا بنده همان زمان باید متوجه می‌شدم (و شدم) که نباید روی قول و قرار اهالی، زیاد حساب باز بکنم و نکردم ولیکن هرگز گمان نمی‌کردم، حدود ۲۰ نفر از اهالی (که گروه عنکبوت‌های کوچه جهنمی را تشکیل داده‌اند!)، در پازل نان‌کلی، بازی می‌کنند! با توجه به اختلال ناشناخته‌ای که استنباط می‌کردم، راهکار مناسب را در این دیدم که از طریق فضای مجازی، روشنگری بکنم تا آگاهی و اراده لازم، پرورش یابد و شکل بگیرد. تا زمانی که پیام‌رسان واتساپ، فیلتر شود، در این توهم بودم که اکثریت اهالی در «جهالت» و نادانی به سر می‌برند و علت اصلی عدم هماهنگی و حتی ضدیت آن‌ها با بنده، عمدتاً ناشی از همین جهالت است که در بعضی‌ها شدید و مرّکب بود و هست! ولیکن به مرور متوجه شدم که عمق فاجعه بدتر از این حرف‌هاست! و بسیاری از آن‌ها (عمدتاً همین عنکبوت‌های ۲۰ نفره) گرفتار «لجاجت» هستند! بدیهی‌ست که در مبارزه کلامی با جهالت، نیازی به خشونت نبود ولیکن در مقابله با لجاجت، جایی برای لطافت نبود! زیرا انسان جهول اگر کمترین حرمتی داشته باشد، انسان لجوج هیچ‌گونه حرمت و احترامی ندارد و عنکبوت‌ها نشان دادند که هیچ حرمتی برای خود، قائل نیستند و بقول معروف تا نباشد چوب تر فرمان نرود بر گاو و خر! بنابراین بعد از ورود به پیام‌رسان ایتا، مصمم شدم که نحوه مواجهه با نان‌کلی‌های برونی و درونی را متناسب با جهالت و لجاجت آن‌ها به پیش ببرم و لذا ادبیات خشن‌تری بر بنده تحمیل گردید! زیرا آن‌ها با خشونت‌های کلامی خود، مرا توجیه کردند به اینکه زبانی با آن‌ها بگشایم که برایشان، آشناتر است و ظاهراً آنرا بهتر می‌فهمند! و لذا ناچار شدم که «خنثی‌سازی جنگ روانی شرم‌آوران روستا» را بر حسب «خلایق هرچه لایق» و «نکلم الناس علی قدر عقولهم» دنبال نمایم! و الحمدلله مسلسل‌درمانی بنده، موفقیت‌آمیز بود و همین که دست به شکایت علیه من شده‌اند، بوضوح گویای آن‌ست که «جنگ روانی» این‌ها شکست خورده است! ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۴دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت۲۴۳): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده(۱۳) قال امیرالمومنین(علیه‌السلام): «رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ فَإِنَّ الشَّرَّ لَا يَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ» حضرت علی(ع) فرمودند: سنگ را به همان جايى كه از آنجا پرتاب شده، باز گردانيد که همانا شرارت را جز شرّ باز نمی‌دارد. این سخن ولی‌الله الاعظم، اجازه می‌دهد که ما سیاست «استخفاف در مقابل استخفاف» را هم پیشه کنیم (که از نظر امام خمینی‌ره هم در تحریرالوسیله، مجاز و غیرقابل پیگرد و شکایت و مؤاخذه است) و بلکه به ضرب‌المثل «کلوخ‌انداز را پاداش سنگ است» توجهی نشان دهیم! البته بنده آنرا منوط می‌کنم به اینکه؛ از روی جهالت است یا از روی لجاجت؟! اگر مترتب بر جهالت باشد حکم همان‌ست که سعدی ترجمه کرده (با دوستان مروت با دشمنان مدارا) ولیکن اگر ناشی از لجاجت است که پاسخ می‌تواند و بلکه باید که سنگ و سنگین باشد. این مطالب، در رابطه گفتگوهای مجازی بنده و شورا و حامیان داخلی و خارجی آن، موضوعیت پیدا کرد که قطعه‌ای از پازل آن‌را سیدکاظم موسوی، به خودش تخصیص داد! کاظم‌رنگی!! ۲۱) زمستان۱۴۰۰ کاظم‌رنگی که داعی و بانی همایش ۱۴۰۰/۱۱/۱۴ حسینیه محله ۱۳ آبان بود، ششمین نفری بود که داوطلب شد تا مرا در مراجعه به اداره ثبت آوج، همراهی کند ولیکن در عمل، بدقولی کرد و نیامد! اما به او بدبین نشدم! علیرغم آنکه وی در همایش مذکور، سعی کرد مانع صحبت من بشود و لذا چند مرتبه بقول معروف، ضدحال زد! (من هم مثل بقیه تا خواستم ابراز نظر بکنم، سریعاً سخن مرا برید!) با این‌حال به او هم اصلاً بدبین نبودم! و حتی با فوت خواهرش، برای عرض تسلیت، علیرغم مشغله فراوانی که داشتم، در زمستان ۱۴۰۰ روانه بهشت‌زهرا شدم اما او در حد تعارف یک دانه خرما هم تحویلم نگرفت! باز هم من خوش‌خیال و ساده‌لوح به او بدبین نشدم!! یعنی باور نمی‌کردم که او به خون من تشنه شده! تا اینکه بعد از به اشتراک گذاشتن حدود ۱۰۰ پیام مسلسل توسط بنده، وی ناگهان ضمن ترک صفحات مجازی من، مرا با یک نامه سرگشاده (درج در گروه شورای شرور)، مورد ضربه و توهین خود قرار داد که عیناً نوشته توهین‌آمیز او را در کانال خود به اشتراک گذاشتم! زیرا بنابراین داشتم که هر مطلبی (زشت و زیبا و راست و دروغ و بد و خوب) را به اشتراک اهالی بگذارم تا بتوانیم با شنیدن همه اقوال و گفته‌ها و نقدوبررسی آن‌ها برویم سراغ انتخاب بهترین آن‌ها. چنانکه فرمان قرآن، همین است؛ «فَبَشِّرْ عِبَادِ، الَّذِينَ یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ أُوْلَئِكَ الَّذِينَ هَدَاهُمُ اللَّهُ وَ أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُوا الْأَلْبَابِ»  (آيات ۱۷ و ۱۸ سوره مباركه زمر) زیرا این امر؛ موجب هدایت الهی و نشانه خردمندی خالص از شوائب نفسانی است. وی در سرگشاده خود، روشنگری‌های مرا تخطئه کرد و نوشت «دعوای دو همسایه را به دین و شیعه و سنی، کینه یهود با اسلام می‌کشانید راستی به کجا چنین شتابان»؟!! (میرشجاع هم اخیراً بعد از چهار ساعت القائات و گفتگوی کاظم‌رنگی با وی، هم‌رنگ او شده و طی سرگشاده‌ای نوشت: ««همسایه‌ها را نیز به جان هم انداختن که قضاوت اسلامی نیست. ... لطفا سرعت حرکت را آهسته‌تر کنید.»!!) آیا این هم‌رنگی و حتی عبارت‌پردازی‌های مشابه، قابل تأمل نیست؟! ⁉️ آیا به اشتراک گذاشتنِ قریب به ۴۰۰ پیام مستند و سایر متون تفصیلی و تطویلی در طی بیست ماه؛ حرکتی شتابان است که باید آنرا آهسته‌تر کرد؟! ⁉️ آیا ترور خودتان توسط همسایه دیوار به دیوارتان، به جان هم انداختن شما بواسطه پیام‌های روشنگرانه من صورت گرفت؟! چه کسی باور می‌کند که در آن‌قضیه و سایر شرارت‌هایی که انجام گرفته، من حتی ۱٪ نقش داشته‌ام؟! (نقادی سرگشاده اخوی بماند برای بعد و برگردیم به اصل مطلب) کاظم‌رنگی، بدون آنکه بخواهد سؤالات و ابهامات مندرج در پیام‌های مرا جوابی منطقی بدهد به دفاع از «شورای خائن و نان‌کلی شیاد» برخاست! (نه آنکه از پیام‌های بنده متأثر گشته و آن‌را نوشته بلکه، نهان خود را ناگهان عیان کرد!) در عین‌حال وی قسمت دوم نامه خود را به نقادی شورا پرداخت تا به القاء دو مطلب برسد: ۱) با نقادی مسائل فرعی شورا (و انصراف از اصل قضیه که خیانت غیرقابل اغماض آنست) خواست وانمود کند که در حمله به طرفین دعوا انصاف بخرج داده است! ۲) شورای روستا صرفاً کم‌کاری دارد و باید کمکشون کرد نه اینکه خیانت‌پیشه است و باید منحل شود! در هر حال، حرفهای نیرنگ‌آمیز سرگشاده وی را از پیام شماره ۱۱۱ سلسله مقالات «راه طی شده و باقیمانده» در کانال سیدعلاءالدین خود شروع به نقادی نمودم که ناتمام مانده! علیکم بالرجوع. بنده قبل از سرگشاده وی، بدبینی چندانی به او نداشتم اما حال که میرشجاع را هم إغفال نموده، دیگر ... ...ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۵دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
بسمه تعالی مولانا در دفتر اول «مثنوی معنوی»؛ (بخش ۳۶ - حکایت پادشاه جهودی که در هلاک دین عیسی سعی نمود): یک شه دیگر ز نسل آن جهود در هلاک قوم عیسی رو نمود گر خبر خواهی ازین دیگر خروج سوره بر خوان و اسما ذات البروج سنت بد کز شه اول بزاد این شه دیگر قدم بر وی نهاد هر که او بنهاد ناخوش سنتی سوی او نفرین رود هر ساعتی نیکوان رفتند و سنتها بماند و ز لئیمان ظلم و لعنتها بماند تا قیامت هرکه جنس آن بدان در وجود آید بود رویش بدان رگ رگست این آب شیرین و آب شور در خلایق می‌رود تا نفخ صور نیکوان را هست میراث از خوشاب آن چه میراثست اورثنا الکتاب شد نیاز طالبان ار بنگری شعله‌ها از گوهر پیغامبری شعله‌ها با گوهران گردان بود شعله آن جانب رود هم کان بود نور روزن گرد خانه می‌دود زانک خور برجی به برجی می‌رود هر که را با اختری پیوستگیست مر ورا با اختر خود هم‌تگیست طالعش گر زهره باشد در طرب میل کلی دارد و عشق و طلب ور بود مریخی خون‌ریزخو جنگ و بهتان و خصومت جوید او اخترانند از ورای اختران که احتراق و نحس نبود اندر آن سایران در آسمانهای دگر غیر این هفت آسمان معتبر راسخان در تاب انوار خدا نه به هم پیوسته نه از هم جدا هر که باشد طالع او زان نجوم نفس او کفار سوزد در رجوم خشمِ مریخی نباشد خشم او منقلب رو غالب و مغلوب خو نور غالب ایمن از نقص و غسق درمیان اصبعین نور حق حق فشاند آن نور را بر جانها مقبلان بر داشته دامانها و آن نثار نور را وا یافته روی از غیر خدا برتافته هر که را دامان عشقی نابده زان نثار نور بی بهره شده جزوها را رویها سوی کلست بلبلان را عشق با روی گلست گاو را رنگ از برون و مرد را از درون جو رنگ سرخ و زرد را رنگهای نیک از خم صفاست رنگ زشتان از سیاهابهٔ جفاست صبغة الله نام آن رنگ لطیف لعنة الله بوی این رنگ کثیف آنچ از دریا به دریا می‌رود از همانجا کامد آنجا می‌رود از سرِ کُه سیلهای تیزرو وز تن ما جان عشق آمیز رو ☝️از پیام‌های وارده☝️ سلام لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
بسمه تعالی قابل توجه اهالی امامزاده 💠 علاءالدین در افق آینده؛ (قسمت۲۴۴): گاه‌شمار واکنش‌های متقابل اوقاف و اهالی امامزاده (۱۴) لعنة‌الله بر این رنگ کثیف! قبل از نامه سرگشاده کاظم‌رنگی، بدبینی چندانی به او نداشتم اما حال که میرشجاع را هم إغفال نموده، دیگر جایی برای مماشات باقی نگذاشته است. تحریک برادر ساده‌دل من علیه بنده، بعد از اینهمه پیام روشنگرانه، نشان از لجاج و عناد وی دارد و بالتبع هیچ حرمتی برای او باقی نمانده است! بنده معمولاً اهل بازنگری‌های مداوم و متناوب در امور و مسائلی هستم که بدان‌ها مبتلی می‌شوم که مفهوم قرآنی «تدبر» متناظر بر آن هم است و در نظام تربیتی حوزات علمیه، با عنوان «محاسبة النفس» از آن، یاد می‌شود. تا اگر در آن‌ها حق و عدالتی، ترک شده یا (العیاذبالله) ضایع و تباه گشته، در صدد جبران و حداقل طلب غفران برآیم. از آن‌جا که کاظم‌رنگی، خود را مستقیماً به مسائل روستا (از شورا و اوقاف گرفته تا صفحات مجازی بنده و خیابان جهنمی و بیابان صفوت داودی!) پیوند زده است، بنده هم ناچارم طبق معمول به حلاجی قضایای معطوف به وی، بپردازم و جزئیات بیشتری از استنباطات خود را به اشتراک بگذارم. بدبینی بنده به وی در حد صفر بود و همانطور که قبلاً اشاره کردم (پیام شماره ۱۱۱ کانال سیدعلاءالدین) تنها سابقه ذهنی من از وی همان جوجوغ بود که از مادرشان شنیده بودم تا سال ۱۳۹۶ که شنیدم به عضویت شورای روستا درآمده است که برای من چندان قابل توجه نبود که چرا در این مقطع، سر و کله وی در روستا پیدا شده است؟! اما الآن می‌توانم تحلیل بکنم که؛ بعد از پخش خبر حفاری‌های غیرمجاز و همزمانی آن با پولدار شدن افسانه‌ای همسایگان امام‌زاده، احتمالاً بوی کباب به مشام وی هم رسیده و حضور خود را در روستا پر رنگ کرده است! اینک که شنیده‌ام وی قریب باتفاق املاک پدری خود در شش‌دانگ روستا را فروخته است و اگر نانکلی کل شش‌دانگ امامزاده را بالا بکشد وی (همچون من) چیزی از دست نمی‌دهد، می‌توانم تحلیل بکنم که مبارزه ظاهری وی علیه نانکلی اوقاف، باطنی هم داشته و دارد که او مکمل قطعات پازل نانکلی برای تصاحب کل روستا باشد. زیرا در مبارزه با اوقاف نان‌کلی چیزی گیرش نمی‌آید و در پیروزی نانکلی چیزی از دست نمی‌دهد ولیکن چنانچه در زمره ایادی نانکلی در آید، شاید در صید نانکلی، لقمه‌ای هم گیر وی بیاید! دقیقاً عین همان رفتار دوگانه‌ای (ظاهر و باطن متضاد!) که با حاج‌صفوت نقاشی داشته است! بنابراین طمع او در همپالگی نانکلی، چیز عجیب و غریبی نیست و از آن‌جا که شنیده‌ام ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟، می‌توانم حدس بزنم که (صرف‌نظر از اینکه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ سر شخصیت و هویت انسانی ؟؟؟؟؟ می‌آورد و او را تبدیل به انسانی بی‌شخصیت و بی‌هویت می‌سازد)، برای ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟، چقدر می‌تواند به همکاری با نانکلی و حاج‌صفت، حریص باشد! و اگر چنین مفلوکی به بنده نتازد، عجیب است! البته ؟؟؟؟؟؟؟؟ (و برخی از عموزاده‌های وی که هوادار همدیگر هستند و متحد عمل می‌کنند) چندان ربطی به بنده ندارد همچنانکه شاید، ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چندان ربطی نداشته باشد. ولیکن او را در وضعیتی قرار می‌دهد که در تعامل با وی، نمی‌توان مورد توجه قرار نداد. اینکه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ (ابوی که چند صباحی، طلبه امام خمینی‌ره قبل از تبعید او بوده، بالطبع بلحاظ علاقه به استاد خویش و یا متأثر از احساس انقلابی‌گری و معیّت‌ورزی با او که به نصیحت و آنگاه به براندازی رژیم منحوس شاهنشاهی برخاسته بود، فلذا عکسی از حضرت امام در خانه‌اش، نصب می‌کرده و به همین دلیل، از انقلابیون ضد شاه به شمار می‌رفته!) مبنی بر اینکه؛ «؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!» و در بحث پیرامون ؟؟؟؟؟، تصریح می‌کرده که «شاه [آن خائن و جانی سرسپرده به اجانب صهیونیستی]، بالاتر از رسول‌الله(ص) است»! حال اگر ؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟ امروز به دفاع از نان‌کلی‌های بیرونی و درونی روستا بپردازد، مسئله چندان عجیب و نامأنوسی نیست. زیرا به هر حال، ؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟، بجز تاختن در مسیر ظلم و ستم، برون‌دادی ندارد. کاظم‌رنگی اگر رنگرزی نمی‌کرد و بلکه به حمایت از بنده بلند می‌شد، مسئله شگفت‌انگیزی می‌بود! اگر دانه خرمایی تعارف می‌کرد و من هم می‌خوردم، تعجبی بدنبال داشت! وگرنه؛ نیکوان رفتند و سنتها بماند وز لئیمان ظلم و لعنتها بماند تا قیامت هرکه جنس آن بدان در وجود آید بود رویش بدان رگ رگست این آب شیرین و آب شور در خلایق می‌رود تا نفخ صور و آن نثار نور را وا یافته روی از غیر خدا برتافته هر که را دامان عشقی نابده زان نثار نور بی بهره شده صبغة الله نام آن رنگ لطیف لعنة الله بوی این رنگ کثیف آنچ از دریا به دریا می‌رود از همانجا کامد آنجا می‌رود البته ما ... ..ادامه دارد. ✍️سیدمحمدحسینی(منتظر) ۱۵دی۱۴۰۲ سادات میدان 🎲 سیدعلاءالدین 🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آفات خیلی خطرناکِ «نداشتن تحلیل سیاسی»! ☝️از پیام‌های وارده☝️ سلام لطفاً به صفحات مجازی حسینی منتظر بپیوندید: 💠 🆔 @chelcheraaqHM 🎲 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 🙏
هدایت شده از گنبد فیروزه
🇵🇸 اسرائیل باید محو شود ישראל צריכה להימחק מעל صفحات مجازی سیدمحمدحسینی(منتظر) در پیام‌رسان ایتا: 💠 کانال اطلاع‌رسانی گنبد فیروزه 💠 کانال اطلاع‌رسانی سیدعلاءالدین 💠 گروه هم‌اندیشی سیدعلاءالدین 💠 گروه هم‌اندیشی سادات میدان 💠 کانال اطلاع‌رسانی حیفه نبینی/ یک از هزاران👇 🆔 @chelcheraaqHM 💠 گروه هم‌اندیشی چلچراغ معارف و احکام 💠 لطفاً روی نوشته‌های آبی‌رنگ، ضربه بزنید. 🙏