『حـَلـٓیڣؖ❥』
به نام خدا🦋❤️ #رمان_پرواز_تا_امنیت #پارت_صد_و_هفتاد_و_هشت #رسول € همون شخصی که باهاش تصادف ساختگی
به نام خدا
#رمان_پرواز_تا_امنیت
#پارت_صد_و_هفتاد_و_نه
#رسول
خواست بلند شه بره...
داد زدم..
$ بشین سر جات..
تاحالا هیچ وقت...
هیچ وقت به این بلندی...
اونم سر یه خانم...
داد نزده بودم..
این موضوع آنقدر برام مهم بود...
که چشمم رو روی همه چیز بستم...
$ زیر میز یه نگاه بنداز...
کپ زد..
< فکر اینجاهاشو نکرده بودی نه؟؟🙂
فک میکردی که هر کاری که دلت خواست میکنین و ماهم کشک؟؟؟
تحدید میکنین...
شیشه میشکونین...
گوشی میدزدید؟؟؟
هان؟؟؟
زبونش قفل شده بود...
از عرقی که روی صورتش بود..
چهره تاریکش..
و دستاش که می لرزید..
میشد فهمید که خیلی عصبانیه...
و ترسیده..
شرائط روحیش برام اهمیت نداشت..
€ رسول... یادت نره... تو برای پیگیری پرونده رفتی... نه تسویه حساب شخصی... آروم باش..
آرومش کن... یه لیوان آب بده دستش...
بعد مطرح کن...
نباید زمان زیاد بشه..
محمد راست میگفت..
دلم به حالش سوخت..
از پارچ آبی که روی میز بود..
یه لیوان آب ریختم..
$ اینو بخور... آروم باش..
لیوان رو با غضب از دستم گرفت..
کوبوند رو میز..
♤ این مسخره بازیا چیه...
چرا نمیگید چی میخواید؟؟
< واقعا... آنقدر عجله داری؟؟
♤ فوضولیش ..
$ هیشش... لازمه یادآوری کنم که تو تحت پوشش مایی.... به نفعته که همکاری کنی..
♤ تو واقعا فک کردی با تهدید کردن من..
میتونی خواهرتو نجات بدی؟؟؟
هه.... کور خوندی...
من هم نباشم..
هزار تا آدم دیگه هستن ..
که به خون شما پاسدارا تشنه ان...
فک کردی من گیر بیوفتم..
کل گروه گیرن؟؟
$ تو چی؟؟؟
تو فک کردی اگه من نباشم..
اگه منو از بین ببری ..
در نتیجه امثال شما میتونید هر کاری که خواستید بکنید...
< خب... اگه آنقدر اصرار داری باشه....
هر اتفاقی که افتاد...
حتی... اتفات بی اهمیت..
از نظر تو البته...
از طریق...
ام.... این شماره...
با من درمیون میزاری...
نه از خط خودت...
از این خط..
♤ برای چی باید همچین کاری بکنم؟؟
$ چون چاره دیگه ای نداری...
ببین خوب گوشاتو باز کن..
ببین چی دارم بهت میگم..
♤ تو گوش کن.... من هرچی باشم..
خیانتکار نیستم... اینو تو مغز خودت و اون اداره زپرتی تون فرو کن...
در ضمن...
بد بازی رو شروع کردی آقا رسول...
این بازی بدجوری تموم میشه...
هرچی که باشه... به نفع تو تموم نمیشه..
بلند شد...
€ بچه ها پوشش کامل داشته باشید..
هوو.. رسول... و خانم مهرابی... سریعا برگردید سایت..
تاکسی گرفتم...
سوار ماشین شدیم..
هردو کلافه بودیم..
من کلافه تر..
احساس میکردم بند رو آب دادیم...
اونجوری که باید پیش نرفتیم...
.........................................
€ ... یعنی تو از پس یه دختر جوون بر نیومدی؟؟؟؟
$آقا... خیلی حرفه ایه...
€ همیشه همینه... همیشه اونجایی که ...
< ببخشید آقا... تکلیف من چی میشه؟؟؟
اگه با رئوف... یا ... با ویشکا در میون بزاره...
اون وقت میان سراغم ..
€ نمیدونم.... من هیچی نمیدونم...
فعلا برید سر کارتون...
$ آقا.. چه اشتباهی کردم؟؟
€ .. رسول... تند پیش رفتی... گفتم .. اگه زیاد از حد طول بکشه... زمین بازی رو از دست میدیم...
تو باید دقیقا همون چیزایی رو که با هم هماهنگ میکردیم رو میگفتی...
نگران نباش...
سعید و فرشید مراقبت کاملا..
رسول الان فقط امیدم به داوود...
اگه بتونه از طریق شهرام به منبعشون توی
دستگاه های اجرایی ما برسه...
نور علی نوره...
کل شبکه رو میتونیم شناسایی کنیم..
$ به هر حال... من عذر میخوام..
€ برو رسول... برو به کارت برس..
$ چشم...
داشتم میرفتم بیرون ..
€ رسول..
$ بله آقا؟!
€ ببخشید .. سرت داد زدم..
$ نه آقا... این چه حرفیه...
رفتم پایین...
داوود پای سیستم خودش بود..
& سلام..
$ سلام
& چیه؟؟ پکری؟؟
$ چیزی نیست... یکم ... ب مشکل برخوردم...
& نگران نباش... همه چی درست میشه..
$ امیدوارم... راستی داوود..
یه نسخه از این ... کشفیات جدیدت بده...
منم کار کنم..
& نوچ😂... این بخش پرونده کاملا محرمانه است..
$ جدا؟؟😐... نامرد خودم دادم ..
& حالا...
✨✨✨بدونین از پارت بعد✨✨✨
حالم بد بود...
تو دلم هزار بار لعن و نفرینش کردم...
میرسه اون روزی که اشکاتو ببینم..
باید کارو تموم کنیم...
الو.... الو... الوووووو
هدایت شده از 🌸 دختــران چــادری 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
طردبازیگران‼️
-تومزدورکیای؟؟؟
♨️پیشنهاددانلود
🎥روایتیمتفاوتاززبانسهبازیگر
پ.ن: اینااگهسربازایملکهنیستن
پسکین!!!!😑
#گاندو
#بریتانیای_صغیر
🆔@Clad_girls
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 آقای انگلیس ما پرده از ماهیت شما برداشتیم...
گفتوگوی اختصاصی با جواد افشار کارگردان سریال گاندو / به زودی از سایت و صفحات مجازی پایگاه خبری روزپلاس
#گاندو
#جواد_افشار
🇮🇷@ganndo
🇮🇷@ganndo
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
13.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هدایت شده از گانــدو↫ⓖⓐⓝⓓⓞⓞ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
『حـَلـٓیڣؖ❥』
gan.novel.do یک او! پارت ۲۷ * راوی* راشل نگران بالاسر رسول نشسته بود... رنگش پریده بود و بیحال رو تخ
😢ووویی... من دیگه طاقت ندارم...
هققق😢😢😢😢😢😢
بازم با حاج آقا خدمت رسیدیم😐😂📿
خب بریم امروز ببینیم بهترین کانال ایتا چیه😁😂🔥
eitaa.com/joinchat/1198063743Cfb7c44a4cf
اووه کانالو سمۍ کردن😆😷🤞🏽
#ترکوندنایتارولامصب😐💣
بچه ها نیان باید کانال سم پاشی بشه توسط حاجۍ😷😂🚶🏿♂
eitaa.com/joinchat/1198063743Cfb7c44a4cf
دخترا و پسرا لطفا حمله نکنید آروم به صف برید تو ڪانال😌🕶👆🏾
🌳🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳🌳
🌳🌳🌳
🌳🌳
🌳
رمان✨امنیتی ✨
#در_قلب_خطر_به_دنبال_امنیت
#پارت_هفتاد_هفتم
#نرجس
توی این مدت که نرگس بیمارستان بود رفتم بازار و چند تا سوغاتی خریدم.
۲ساعت بعد
نرجس:آقای دکتر بهتره؟
دکتر:از اولش هم خوب بودن ، فقط کم خونی دارن که اون هم الان زیاد مهم نیست ، مهم اینه که حالشون خوبه .
نرجس: ممنونم ، میتونم ببینمش ؟
دکتر:آره ، ولی اول باید بهم بگی که چطور تیر خورده ؟
نرجس:آقا دعوا شد بعد تیر خورد .
دکتر:خوب دعوا به شما چه ربطی داشته؟
نرجس:شما همیشه تو کار مریض هاتون دخالت میکنید؟
دکتر: ملاقات نداره!
نرجس:من باید ببینمش !
دکتر:همین که گفتم .
رفت!
چه پر رو ! خوب شاید نخواهم بگم !
زنگ زدم آقا محمد
محمد:بله؟
نرجس:سلام اقا
محمد:سلام
نرجس:آقا کار انجام شده .
محمد:حالشون خوبه؟
نرجس:آره ، ولی من ندیدمش .
محمد:چرا؟
نرجس:دکتر نمیزاره میگه باید بگم چطور تیر خورده .
محمد:بهش نگو ! الان فرشید و رسول میرسن درستش میکنن.
نرجس:دارن میان اینجا ؟
محمد:آره ، شما که تنها نمیشه بیاید تهران .
نرجس:باشه ، خدا حافظ
محمد:یا علی .
بعد ۲۰ دقیقه آقا فرشید و آقا رسول اومدن ، همونطور که اقا محمد گفته بود ، اقا رسول رفت و با دکتر حرف زد و بعدش اجازه ملاقات گرفتیم.
وارد اتاق شدم ، انگار خواب بود .
رفتم نزدیک ، چشماش بسته بود ، رفتم نزدیک تر تا به کنار تخت رسیدم.
دستش که سُرُم توش بود رو گرفتم .
کبود شده بود ، بخاطر سُرُم :)
چشماش رو باز کرد و نگاهم کرد .
نرگس:سلام
نرجس:سلام چطوری؟
نرگس:عالی ، کی مرخص میشم؟
نرجس:نمی دونم نپرسیدم.
نرگس:میشه بپرسی؟
نرجس:باشه
بعد چند دقیقه حرف زدن دکتر اومد داخل و ازش پرسیدم
نرجس:کی مرخص میشه؟
دکتر:امشب میتونید برید .
نرجس:ممنون.
بعد از چک کردن سرم رفت بیرون.
آقا فرشید یه کارتون شیرینی با ۵ تا آبمیوه گرفته بود داد دست من که ببرم برای نرگس .
رفتم داخل اتاقش و نشستم کنارش که جیغش رفت هوا .
سریع بلند شدم که دست خونیش رو از زیر ملافه بیرون آورد!
نرگس:آیییییئییی
نرجس:خوبی؟چی شد؟
نرگس:نشستی رو دستم سرم دستم رو پاره کرد !
اقا فرشید هول اومد داخل و گفت
فرشید:چی شده؟
نرجس: میشه پرستار رو خبر کنید ؟
فرشید: باشه .
بعد چند ثانیه پرستار اومد و با دیدن دست نرگس ههههه ای گفت و سریع رفت و با باند برگشت .
دستش رو پانسمان کرد و برای اون یکی دستش سرم زد .
بعد از اینکه یکم بهش آبمیوه دادم رفتم بیرون تا استراحت کنه .
ساعت ۱۸ بعد از ظهر بود .
پ.ن:نگران نباشید خوبه😉
ادامه دارد...🖇🌻
آنچه خواهید خواند:
برات گرفتم 😄
✨با ما همراه باشید ✨
نویسنده:آ.م
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من وقتی میرم خونه پولدارا😐😂👌
#طنز
#گاندو
#سرباز_مهدی_عج
کپی ممنوع ❌❌❌
فقط فروارد ✅✅✅
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میکس #گاندو🙃💔
🎬@celebrity_tv
#سرباز_مهدی_عج
کپی ممنوع ❌❌❌
فقط فروارد ✅✅✅
@GandoNottostop
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
من زیرش درشت نوشتم
کپی ممنوع!!!
جناب (((عباسزاده))) بار آخره که تذکر میدم .
بعدش میام پی ویت !!!
#سرباز_مهدی_عج
😂البته الان عصره...
عرض تبریک به جامعه والیبالیست😎😎😎
قهرمانیمون مبارک😍😍😍😍😍✨✨✨