eitaa logo
کانال رسمی حسینیه اندیشه
1.3هزار دنبال‌کننده
178 عکس
49 ویدیو
148 فایل
بیش از پنجاه سال پژوهش برای «انقلاب فرهنگی»؛ بستر تحقق «تمدن نوین اسلامی» ✔️آدرس وب سایت: http://hosseiniehandisheh.ir ✅ ارتباط با مدیر کانال: @azn1360
مشاهده در ایتا
دانلود
📋 کل 15 روز سخنرانی محرم 1399 🏴 با موضوع: «فتنه اعتقادی؛ مشروطه اقتصادی» ☑️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری ❗️لطفا در محتوای مباحث، رعایت امانت‌داری شود ☑️ @HossiniehAndisheh 👇👇👇👇
روز اول محرم 1399.doc
86.5K
#متن_word_روز_اول محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز دوم محرم 1399.doc
98.8K
#متن_word_روز_دوم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز سوم محرم 1399.doc
158.2K
#متن_word_روز_سوم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز چهارم محرم 1399.doc
177.2K
#متن_word_روز_چهارم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز پنجم محرم 1399.doc
157.7K
#متن_word_روز_پنجم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز ششم محرم 1399.doc
172K
#متن_word_روز_ششم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز هفتم محرم 1399.doc
157.2K
#متن_word_روز_هفتم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز هشتم محرم 1399.doc
86.5K
#متن_word_روز_هشتم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز نهم محرم 1399 .doc
132.6K
#متن_word_روز_نهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز دهم محرم 1399.doc
127.5K
#متن_word_روز_دهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز یازدهم محرم 1399.doc
117.2K
#متن_word_روز_یازدهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز دوازدهم محرم 1399.doc
150.5K
#متن_word_روز_دوازدهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز سیزدهم محرم 1399.doc
147.5K
#متن_word_روز_سیزدهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز چهاردهم محرم 1399.doc
178.2K
#متن_word_روز_چهاردهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
روز پانزدهم محرم 1399.doc
181.8K
#متن_word_روز_پانزدهم محرم 1399 #محرم_1399 #منبر_انقلابی #فتنه_اعتقادی #مشروطه_اقتصادی #جنگ_اقتصادی ☑️ @HossiniehAndisheh
🏴 «معجزه‌ها» بی‌سر شده بودند و تکه‌پاره. «انکار» کار خودش را کرده بود و داشت عجزهای مکرّرش در برابر اعجازهای گوناگون را دفن می‌کرد و روی پیکر آیه‌ها می‌دوید تا دیگر دیده نشوند و آخرین پرده‌ از پیروزیِ پرقدرت و چیرگیِ بی‌چون و چرا و غلبه‌ی بی‌قیدش را به نمایش بگذارد. اما خدا گفته بود: «لأغلبنّ أنا و رسلی... من و فرستادگانم حتماً پیروز می‌شویم» پس تازه باید تدبیرهای جدیدش را رو می‌کرد. به تعبیر دقیق‌تر، وقتش رسیده بود که معجزاتش را شروع کند و آیه‌های مردانه به اعجازهای زنانه تبدیل شود. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 [حتی بعضی از مَردها، وقتی جسد خمینی را _ که دین‌داری و خداپرستی‌شان را به او گره زده بودند _ دیدند، جان دادند. جسد نائب عامّی که نه پرچم عصمت بر دوش داشت و نه خون و زخم و جراحت بر تن. پس] خیلی واضح بود: زنی که در اوج تعلق به امام معصومش بود و تجسم توحید و خداپرستی را با صدها زخم بر تنِ بی‌سرش می‌دید، باید جان بدهد و قالب تهی کند. اما زینب باید معجزاتش را شروع می‌کرد و به میدان می‌آمد تا به جای آن‌که بخاطر عاطفه‌اش جان بدهد، با همان عاطفه جان لشگر دشمن را بگیرد. بخاطر همین، صحنه را هم خودش مدیریت کرد: ▪️ بحق الله الّا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین... شما را به خدا که ما را از کنار قتلگاه حسین بگذرانید...▪️ ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 برای دشمن بهترین موقعیت بود تا بعد از درو کردن سرهای مردان اهل‌بیت، قلب زنان‌شان را هم تار و مار کند.... اما خدا گفته بود: «فبُهت الذی کفر»... اما زینب به یقین حسین تکیه زد و کاری کرد که راوی دشمن مبهوت شود و به قسم و آیه بیفتد تا شاید آیندگان، معجزات دختر علی را باور کنند: «به خدا قسم فراموش نمی‌کنم زینب را که با صدایی غمگین و قلبی آتشین فریاد می‌زد: وا محمّداه صلّی علیک ملیک السماء هذا حسین بالعراء...» و بعد دوباره قسم خورد: «[زینب این قدر روضه خواند تا] به خدا قسم که همه ی دشمنان را به گریه انداخت» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🏴 عاطفه‌ی الهی زینب، قلب‌های شقی‌ترین اشقیاء را هم ذوب کرد و بی‌رحم‌ترین جمعیت بشری را به عجز کشاند و مردمی را که بزرگترین جنایت تاریخ را به خشن‌ترین وجه ممکن رقم زدند و تکان نخوردند، به گریه انداخت. زینب داشت اعجاز شمشیر حسین را به اعجاز عاطفه‌اش تبدیل می‌کرد و در اعماق تاریکی‌، نقب می‌زد و سدّهای ظلمات را می‌شکست و دل‌های فتح‌نشدنی را به تصرف در می‌آورد و قرآن را تفسیر می‌کرد: «ثم قست قلوبکم من بعد ذلک فهی کالحجاره... و انّ من الحجاره لما یشّقق فیخرج منه الماء بعضی از دل‌های سنگ هم هستند که شکاف بر می‌دارند و ترک می‌خورند و آب از لابه‌لای آنها جاری می‌شود» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• لشگری که به بالاترین هماهنگی جمعی رسیده بود تا از هیچ آیه و معجزه‌ای منفعل نشود، در مقابل معجزه عاطفه نه فقط کم آورده بود که داشت گریه می‌کرد. وحدت کلمه‌ی اشقیاء به خطر افتاده بود. سکینه‌خاتون، ضربه بعدی را زد و به خوبی معجزه زینب را تکمیل کرد و پیکر پدرش را به آغوش کشید. ترکیب خطرناکی بود. درست است که عمرسعد مثل نمرود در مقابل کلام ابراهیمی ِ زینب مبهوت شده بود و «فبهت الذی کفر» داشت تکرار می‌شد، اما بالاخره باید تفاوتش را با نمرودها نشان می‌داد. اگر نمرود بعد از آن شکست فضاحت‌بار کلی تدبیر کرد و وقت گذاشت و زحمت کشید تا آن آتش بزرگ را به پا کند، عمرسعد خیلی سریع تدبیر کرد و بلافاصله آتش بزرگتری به راه انداخت تا لشگرش بیشتر از این به هم نریزد و مردانش بیشتر از این مقهور معجزه زینب نشوند: «فاجتمع عدة من الاعراب فجرّوها عنه... گروهی از الواط بادیه‌نشین جمع شدند و کشان‌کشان او را از جسد حسین جدا کردند» ادامه...👇👇👇👇 ☑️ @HossiniehAndisheh
••─━⊱✦صفحه دوم✦⊰━─•• ادامه 🏴 زینب اما با این آتش‌ها کنار نمی‌کشید؛ که همه آنها را گلستان می‌کرد. وقتی به کوفه رسید و صدای علی و محتوای خطبه‌های پدرش در همه جا پیچید، اشک‌ها به قدرت عاطفه‌اش ایمان آوردند و شهادت دادند که دختر علی دارد «جعلناها... آیه للعالمین» و «ننزّل علیهم آیه من السماء فظلّت اعناقهم لها خاضعین.... آیه‌ای از آسمان می‌فرستیم که گردن‌های‌شان در برابر آن خاضع شود» را تفسیر می‌کند: «[بعد از خطبه زینب] پیرمردی را دیدم که کنارم ایستاده بود و از گریه، محاسنش خیس بود و می‌گفت: فدای‌تان شوم که پیران شما بهترین پیران و جوانان تان بهترین جوانان و زنان تان بهترین زنانند... که خوار نمی‌شوند و قد خم نمی‌کنند و شکست‌ناپذیرند.... لایخزی و لایبزی» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖤 تقدیم به شما خانم جان؛ که با معجزه‌ی روضه‌های تان در کنار گودال، اسلام آوردم. تقدیم به شما که این همه از آیات قرآن را معنا کردید و نمی‌دانم کدام آیه را از بین‌شان انتخاب کنم. تقدیم به شما که عاجزم در برابر شما... کی می‌شود شما را بدون این روضه‌ها تصور کنیم؟ جز در بهشت؟ و جز به امید موقعی که جملات قرآنی ِ بهشتی‌ها را بخوانید: «الحمدلله الذی اذهب عنّا الحزن إن ربنا لغفور شکور». البته می‌گویند زبان اهل بهشت، عربی است ولی شاید خضوع در برابر عاطفه شما حساب جداگانه‌ای داشته باشد. مثلا همه علما و شهدا دور شما جمع شوند و به فارسی بخوانند: «چادرت را بتکااااان روزی ما را بفِرست» و بعد از یقینی که شما به آنها صله می‌دهید، مملوّ شوند. کاش آن گوشه کنارها هم به برکت «موذن‌زاده اردبیلی» ما را هم راه بدهید تا بخوانیم: «غم‌قهرمانی... زهرانشانی... ای روح با ایمان... جانِم سنه قربان...» و بعد با دیدن عظمت و شوکت شما هی از شوق بمیریم و زنده شویم... 🖤 و تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه که به لطف شما، مفتخر به افتخار ابدیِ دفاع از حریم شما و سلسله‌جنبانی ِ فداییان شما شد... ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری ☑️ @HossiniehAndisheh
••─━⊱✦ قمار هزار برابری ✦⊰━─•• چند روز پیش قضیه‌ای را خواندم که با عددهایش، من را یاد خطبه نود و شش انداخت. (ع) را به جایی رسانده بودند که آرزوهای خاصی پیدا کرده بود: «لوددت والله ان معاویه صارفنی بکم صرف الدینار بالدرهم فاخذ منّی عشره منکم و اعطانی رجلاً منهم... به خدا قسم دوست داشتم معاویه مثل صرّاف‌هایی که ده درهم را با یک دینار عوض می‌کنند، با من معامله می‌کرد در مورد شما؛ و از من ده نفر از شما را می‌گرفت و در مقابل، یکی از مردانش را به من می‌داد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• و یاد نگرانی‌های «مرحوم استاد» افتادم که می‌گفت: «این بیانی که امیرالمومنین (ع) با مردمش دارد، ممکن نیست که حضرت (عج) با ما داشته باشد؟! نکند زبان حالش با ما همان حرف‌های جدش باشد؟ اگر این‌طور باشد، چه خاکی به سرمان بریزیم؟ اگر هر ده نفر از ما به اندازه زحمتی که یک نفر از کفار برای دنیایش می‌کشد، برای قدرت اسلام کار نکند و اثر نداشته باشد، حقش نیست که ما را با بقیه عوض کنند؟! به جایی نمی‌رسند که بگویند لوددت والله به خدا دوست داشتم...؟!» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• اما قضیه‌ای که در آن صفحه خواندم و عددهایش چه بود؟ چیزی نبود جز این‌که: کاخ سفید و کارکنانش از ترس ریسک بزرگ رییس جمهور، سناتور جمهوری‌خواه را فرستاده بودند وسط زمین گلف تا رفیقش ترامپ را از تصمیم برای ترور منصرف کند. گراهام گفته بود: «این کار، قمار ده دلاری را به قمار ده هزار دلاری تبدیل می‌کند و تقریبا به یک جنگ کامل می‌انجامد» و رییس‌جمهور ِ ایالات متحدشده برای دنیاپرستی گفته بود: «سلیمانی ارزشش را دارد»....آخ که این عددها چقدر تحقیر کننده‌اند. از الواطی مثل من که اگر ده نفر هم بشوم، به اندازه یک دنیاپرست عادی هم اثر ندارم تا مردی که رییس کفار حربی حاضر است برای کشتن او، ریسک و قمار هزار برابری را بپذیرد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ــ آقا جان! ما را که هیچ کس غیر شما نمی‌خرد. اما بر فرض هم که بخرند، دامن شما صدها سال نوری از انجام یک «مکروه» هم فاصله دارد. اجداد خودتان گفته‌اند که «صرافی» مکروه است. ما درهم‌های کج‌وکوله و رنگ‌و رو رفته را که با بقیه عوض نمی‌کنید؟ می‌کنید؟! ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖤 تقدیم به مردی که چهلمین هفته شهادتش با روز شهادت مولایش مصادف شد؛ به شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه؛ به سردار ِ نائب عام حضرت ولی‌عصر (عج) و سپه‌سالار ولایت‌فقیه؛ حاج قاسم سلیمانی و تقدیم به مرحوم استاد که دلم برایش تنگ شده است. ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری ☑️ @HossiniehAndisheh
━⊱✦مصیبت «محور خلقت»✦⊰━ ▪️انگار خودشان می‌دانستند که ماها یا بی‌پولیم یا بی‌توفیق یا شاید دل‌مان نمی‌آید وقتی به پابوسی پیامبر برویم که حرمش به دست ناصبی‌ها غصب شده باشد و سایه‌ی نجسِ پرچم نفاق به سر و صورت‌مان تازیانه بزند. می‌دانستند که به همین راحتی‌ها پای‌مان به مدینه باز نمی‌شود. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️لابد بخاطر همین بوده که «زیارت پیامبر از دور» را یادمان داده‌اند. همان زیارتی که فقط یکی از فرازهایش، برای معنا کردن تمامی آیات غفران و وعده‌های رضوان کافی است: اللهم اجعل جوامع صلواتک ... علی محمّد عبدک .... *خازن المغفره* ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️یادمان داده‌اند که خزانه‌دار مغفرت خدا و منبع آمرزش الهی را صدا بزنیم؛ چون بدون او، دست هیچ بنی‌بشری به مهربانی خدا نمی‌رسد و درهای توبه به روی هیچ آدمی باز نمی‌شود و نوازش خدا هیچ دلی را گرم نمی‌کند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ▪️این یک حدس ساده یا یک تخمین اولیه نیست؛ این معنایی است که باید از هنرمندانه‌ترین جملات خدا فهمید. این آیه‌ی شصت‌و چهارمِ سوره‌ی چهارم است که از سنگلاخ‌های سماجت انسان عبور کرده و به دل‌های ما در معرکه‌ی ظلمات الارض روشنایی داده تا «محور خلقت» را در لابه‌لای تاریخ گم نکنیم: و لو أنّهم اذ ظلموا جاءوک فاستغفروا الله و *استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما* ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• پی‌نوشت: و فرمود: وَ إِذَا أُصِبْتَ بِمُصِيبَةٍ فَاذْكُرْ مُصَابَكَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَإِنَّ الْخَلْقَ لَمْ يُصَابُوا بِمِثْلِهِ ابداً اگر به مصیبتی دچار شدی، به یاد مصیبت از دست دادن رسول الله بیفت که مخلوقات به هیچ مصیبتی مثل مصیبت ِ فقدان او دچار نشده اند... نشکو الیک فقد نبیّنا... ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖤 تقدیم به شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شب‌های جمعه؛ حاج قاسم سلیمانی که در وصیت‌نامه‌اش نوشت: خیمه، خیمه‌ی رسول الله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی، آتش زدن و ویران کردن این خیمه است. دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیت‌الله‌الحرام و مدینه حرم رسول‌الله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمی‌ماند؛ قرآن آسیب می‌بیند ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری ☑️ @HossiniehAndisheh
•─━━⊱✦ مهمان ابامحمد (ع) ✦⊰━━─• شهید را که یادتان هست؟ فرمانده ایرانی ای را می گویم که مسئول حفاظت از بود. خاطرتان هست که یکی دو شب مانده به شهادت صاحب حرم یعنی حضرت شهید شد؟ از همان روزها هر از چند گاهی به یادش هستم. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ... مثلا می‌گویم حضرت مثل باقی حضرات، در شهادت و ولادتش «بار عامّ» می‌دهد و متوسلین به ساحتش را مخصوص تحویل می‌گیرد. حالا فکر کن که یکی دو روز مانده به شهادت حضرت، کسی شهید شود آن هم در دفاع از حرم حضرت. وسط آن ملاقات‌های عمومی ای که در عالم برزخ به راه است و صلحاء می‌آیند و عرض ارادتی می‌کنند و رزقی می‌گیرند و می‌روند، ابامحمد یک وقت خصوصی به سردار تقوی داده است. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• احتمالا شهید را کنار خودش نشانده و دستی روی زخم‌هایش کشیده و خون‌ها را پاک کرده و صورت شهید را به یک نوازش گرم مهمان کرده و گفته: «شما از کسانی هستی که زود زود و زیاد زیاد می‌توانی پیش ما بیایی» بعد دست زیر چانه تقوی برده و سر سردار را بالا آورده و زل زده توی چشم‌هایش و تمام ذرات وجود تقوی را با نگاهی نافذ به تلاطم درآورده. کرمش که همین را اقتضاء می کند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• کسی که توفیق پیدا کرده تا خودش را خرج معصوم کند، به «عشق ِ» تحقق همین حالات در آن دنیا بوده که در این دنیا کار و زندگی می‌کرده و هیهات که حضرات، دست ردّ به سینه‌ی عاشق بزنند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• فرقی نمی‌کند ـ چه مثل تقوی در مواجهه با ناصبی ها و چه مثل الله‌دادی و شیربچه‌های حزب الله در مقابله با کفار حربی ـ اگر آن قدر خوش‌سلیقه شدیم که خودمان را برای حضرات خرج کنیم، خیلی فراتر از آنچه تصور کنیم، گران می‌خرند ما را... . ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• مثلا اگر فهمی داشتیم از «جنگ اقتصادی» و این که تولید و توزیع و مصرف و بهره‌وری و صادرات و واردات و توازن ارزی و بودجه و سرمایه‌گذاری و پس‌انداز... چطور می‌تواند به دین ربط پیدا کند و به جای غرق‌کردن جوامع در دنیاپرستی، به اهرمی برای افزایش قدرت اسلام تبدیل شود و ما نسبت به اینها چه کاره‌ایم و چه وظایفی داریم و...، کم کم می توانستیم به سرباز یا افسر یا فرماندهی از فرماندهان جنگ اقتصادی تبدیل شویم...اما کسی مثل من که به زندگی خودش مشغول است و دنبال سلیقه و میل و پسند خودش است و درکی از حوائج معصوم ندارد تا دنبالش بدود، مفتش هم گران است... پ.ن: یکی از رفقا چه خوب گفته بود: «مگر خرج‌مان کنند تا قیمتی پیدا کنیم» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• 🖤 به یاد فرمانده‌ی شهید تقوی، شهید یک و بیست دقیقه‌ی همه‌ی شبهای جمعه؛ حاج قاسم سلیمانی ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری @HossiniehAndisheh
"┄┅═✧❁ ❁✧═┅┄" فرقی نمی‌کند که «بیست و چند سال» بعد از هجرت پیامبر و در «مدینه» باشد یا سال «دویست و پنجاه و چند قمری» و در «سامرّاء». فرقی نمی‌کند که آن صدای خشن، نرم شود و هی بگوید «لولا علیٌ لهلک ...» یا آن گردنِ کلفت، کج شود و ناله کند: «أدرک دین جدّک ...». فرقی نمی‌کند؛ چون نطفه‌ی نفاق را با افتضاح و رسوایی بسته‌اند: وقتی امّت به نزدیکی پرتگاه برسد و حاکمیت در چند قدمی سقوط قرار بگیرد، فقط امام و مؤمنین به او هستند که می‌دانند چطور باید از این مهلکه‌ها عبور کنند. در همچین وضعیتی حتی ائمّه‌ی نفاق هم ناچار می‌شوند تمام فریب‌های خود را کنار بگذارند و از بزرگترین دشمن خود کمک بخواهند و با نمایش استیصال و انفعال خودشان، پرده را از روی خورشیدی کنار بزنند که همیشه می‌خواستند پشت ابرِ انکار و عناد بماند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• خلیفه‌ی عباسی هم چاره‌ای جز این نداشت. وسط آن خشکسالی وحشتناک که گردش اموال دربار و سودهای کلان خزانه را تهدید می‌کرد، تمامیت قدرت و هویت حکومتش هم به رعشه افتاده بود. مساله فقط این نبود که مسلمین سه روز برای نماز باران به بیرون شهر رفته بودند و دریغ از یک چکّه از آسمان که به اهل‌زمین آبرو بدهد. اوضاع وقتی به هم ریخت که در روز چهارم، اسقف نصاری پیروانش را جمع کرد و به بیرون شهر رفت و دعای باران خواند و هنوز از جایش تکان نخورده بود که سامرّا خیس ِ خیس شد. باورها به شدت و سرعت همان باران وا رفت و ریسمان‌های ایمان طوری ول شد که ولوله به پایتخت امپراطوری مسلمین افتاد. بدتر این‌که روز پنجم مسلمان‌ها دوباره از شهر خارج شدند و نماز استسقاء خواندند و امید داشتند که «خدا امّت محمّد را در برابر منکرین پیامبرش بی‌آبرو نمی‌کند» اما باز هم بی‌آبرو شدند. بعد هم خبر رسید که روز ششم نصاری دوباره خواهند آمد تا کار را تمام کنند. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• همان جا بود که خلیفه‌ی عباسی دستور داد زندانی بزرگ از زندان بیرون آورده شود. گزارشی از حال خلیفه در وقت دیدار با حضرت نرسیده؛ اما وقتی پایه‌های قدرت یک دنیاپرست ــ که از قضا بر نبوّت محمّد تکیه کرده و مردم را با ادعای خلافت او فریب داده ــ به لزره بیفتد، حتماً بدنش هم به رعشه افتاده و زبانش لکنت گرفته و گردن کج کرده تا تنها نواده‌ی محمدّ، یوسف‌وار به میدان بیاید و امپراطوری فرعونی‌ش را از خشکسالیِ تردید و شکّ و کفر نجات دهد. حالت خلیفه شاید حدسی و تخمینی باشد اما جمله‌ای را که برای این التماس انتخاب کرده، به دقّت برای‌مان ثبت کرده‌اند: «أدرک دین جدّک یا ابامحمّد... به داد دین جدّت برس یا ؛ آیین محمد را دریاب» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• روز ششم وقتی نصاری پشت سر کشیش‌شان آمدند تا کار امّت پیامبر را تمام کنند، همان موقعی که اسقف دستش را به سمت آسمان بلند کرد تا دعا بخواند و با آمدن باران، ایمان مردم را بشورد و ببرد، بود که به یکی از غلامانش گفت: «برو و آنچه در دست راست اوست، از او بگیر.» هنوز آن استخوان سیاه‌رنگ در دست غلام آرام نگرفته بود که ابامحمد رو به اسقف کرد: «حالا باران بخواه» اما هرچقدر اسقف دعاهایش را تکرار کرد، ابرها بیشتر پراکنده شدند. مردم صدای گرم حضرت عسکری را شنیدند که: «باید استخوان پیامبری باشد. خاک از روی استخوان هیچ پیامبری کنار نمی‌رود مگر این‌که باران ببارد.» حالا دیگر آسمان صاف شده بود. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ....علما و اُمرای اهل‌سنت دیگر کم آورده بودند. با این‌که ابرقدرت جهانی به حساب می‌آمدند و به نام دفاع از اسلام و مرزهای مسلمین، حتی پایتخت روم شرقی را فتح کرده بودند، زورشان به غربِ مدرن‌شده نمی‌رسید. عثمانی فروپاشید و سرزمین‌هایش به پنجاه کشور تجزیه شد و رعیت مسلمانش زیر چکمه اشغالگران فرانسوی و انگلیسی و... له می‌شدند. کفّار به سطحی از کارآمدیِ عینی رسیده‌ بودند که شوکت امپراطوری اسلامی فروریخت و نخبگان‌شان یقین کردند که زندگی همانی است که اغیار برای‌شان تعریف کرده‌اند و تدارک دیده‌اند. اینجا بود که نوّاب عام حضرت عسکری و فرزندش قیام کردند و پرچم دفاع از اسلام را از منافقین پس گرفتند و با انقلاب اسلامی، قدرت علوی و حسینی را در برابر جاهلیت مدرن به رخ کشیدند. قدرت همیشه مشتری دارد. پس زبان حال اهل‌سنّت تغییر کرد و نداهای منصف‌های‌شان برای دفاع از هویت اسلامی، به سمت زعمای شیعه برگشت و تاریخ تکرار شد: «أدرک دین جدّک...» ادامه...👇👇👇 ✅ @HossiniehAndisheh
••─━⊱✦صفحه دوم✦⊰━─•• ...چون دیروز دیدند که گُرده‌ی کفّار را در همان «جزیره‌ی ثبات»ی که برای خودشان ساخته بودند، شکست و امروز می بینند که ، میدان مبارزه را از فکّه و شلمچه و شرهانی، به نوار غزّه و کرانه‌ی باختری و مزارع شبعا و بلندی‌های جولان و دشت‌های آمرلی و تکریت و خیابان‌های صنعاء و صعده و کوچه‌های منامه و ستره و پس‌کوچه‌های قطیف و عوامیه و حسینیه‌های زاریا و کراچی کشانده. قدرت نوّاب عامّ شما طوری خرخره‌ی کفر را فشار داده و مسلمین را به انقلاب اسلامی امیدوار کرده که برگ اصلی را رو کرده‌اند و مهمترین نقطه قوت‌شان را _ اقتصاد را _ روی میز گذاشته‌اند و با «تقسیم کار جهانی» و «مشارکت در زنجیره ارزش» و «تولید مبتنی بر های‌تِک» می‌خواهند ما را به ورشکستگی بکشانند. «پیچیدگیِ جنگ اقتصادی» به همان اندازه‌ی «پیچیدگی ِ عشق اهل‌دنیا به لذت‌های‌شان» است.... دعوا به جاهای حساسی رسیده... أدرک دین جدّک یا ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• این *ادرک دین جدّک یا ابامحمّد* و ماجرای قبل و بعدش را مدیون «ابن شهرآشوب» هستیم که با کتاب «مناقب آل ابی‌طالب» ش، به افتخاری برای مازنی‌ها تبدیل شده است. امیدوارم امروز صله‌ی بی‌نظیری از دستان مهربان ابامحمّد دشت کند. ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری @HossiniehAndisheh
┅✧❁ یک «نامه» در امتداد شش «روایت» ❁✧┅ ✅ یک. «تو هم این نوری را که مشرق و مغرب را پر کرده می‌بینی؟ تو هم می‌بینی کاخ‌های سرزمین فارس و قصرهای امپراطوری روم را؟» چشم‌های روشن «آمنه»، طوری نورانی شده بود که همسر ابوطالب را ــ که برای کمک به ولادت آمده بود ــ از جا کَند و به نزد شوهرش فرستاد و چند لحظه بعد، «فاطمه‌ی بنت اسد» داشت با شگفتی همین چیزهایی را برای ابوطالب تعریف می‌کرد که دیده بود و از تولّدِ مردی دم می‌زد که تاریخ را در می‌نوردد و ابرقدرت‌های مادّی جهان را خُرد می‌کند و تمدن‌های کفر را به زمین گرم می‌کوبد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅ دو. مرد عرب با این‌که داشت با «عباس بن عبدالمطلب» معامله می‌کرد، نمی‌توانست چشم از مرد و زن و نوجوانی که رو به کعبه خم می‌شدند و بعد به خاک می‌افتادند، بردارد و صدایش درآمد: «این دیگر کیست و این دیگر چه دینی است؟» و عموی پیامبر در وضعیتی که هنوز دعوت برادرزاده‌اش علنی نشده بود، در دو جمله، دین پسرعمویش را معرفی کرد: «این است. می‌پندارد خدا او را فرستاده و گمان می‌کند که گنج‌ها و خزائن کسری و قیصر بر او گشوده خواهد شد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅ سه. دیگر «انذر عشیرتک الاقربین» نازل شده و باید بزرگان قریش را جمع می‌کرد تا نهضتش را برای اولین بار علنی کند: «من شما را به دو کلمه؛ توحید خدا و نبوت خودم دعوت می‌کنم که اگر بپذیرید، فرمانروایان زمین خواهید شد و امّت‌های عرب و عجم فرمانبرداریِ شما را خواهند کرد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅ چهار. سکوت شب‌هنگامِ «عقبه» را فقط صدای و بزرگان مدینه می‌شکست و کار به جایی رسیده بود که نمایندگان اوس و خزرج داشتند همه شروط محمد را می‌پذیرفتند. همان‌جا بود که «عباس بن نضله» از جایش بلند شد و با صدایی آرام ــ طوری که کسی نشنود و خبر این ملاقات پنهانی به اهل مکه نرسد ــ گفت: «ای گروه اوس و خزرج! می‌فهمید که دارید چه می‌کنید؟ پیمانی که با محمد می‌بندید معنایی ندارد جز این‌که با فرمانروایان تمام جهان بجنگید.» بزرگان مدینه هم به او پرخاش کردند: «تو را چه به صحبت‌کردن؟ جان ما به جان توست یا رسول‌الله؛ هر شرطی که می‌خواهی بگذار!» ✔️ ادامه ...👇👇👇 ✅ @HossiniehAndisheh
یک «نامه» در امتداد شش «روایت» ••─━⊱✦صفحه دوم✦⊰━─•• ✅ پنج. اتحاد بت‌پرستان و یهودیان، دور تا دور مدینه را به بند کشیده بود و مسلمانان هم مجبور شده بودند خندق بکَنند. اما آن سنگ بزرگ، سد راه خندق شده بود و همه می‌دانستند که مثل همیشه اعجاز محمد است که راه را باز می‌کند. پیامبر تیشه را از سلمان گرفت و ضربه‌ می‌زد و سنگ خُرد می‌شد و می‌گفت: «با این ضربتم، گنج‌های کسری و قیصر بر [امّت]من گشوده شد.» «بعضی‌ها» هم او را مسخره می‌کردند و می‌گفتند: «بخاطر محاصره حتی جرأت نداریم برای قضای حاجت از جای‌مان تکان بخوریم و آن‌وقت این مرد وعده‌ی فتح امپراطوری ایران و روم را می‌دهد.» ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅ شش. وضع سپاه مسلمین طوری بود که تن‌ش به لرزه افتاده بود و می‌خواست خودش به نقطه درگیری برود؛ هم در جنگ با روم و هم در جنگ با ایران. اما علی می‌دانست که هدف پیامبر با تدبیر خلیفه پیش نمی‌رود. آرمان نبیّ را فقط وصیّ می‌دانست که چطور باید محقق شود و خطبه خواند: «اگر خودت به جنگ بروی و کشته شوی، رشته تسبیح خواهد گسست و دشمن جسورتر خواهد شد و...» و با تدبیر پسر ابوطالب و در مقابل چشم همان‌هایی که پیامبر را مسخره می‌کردند، کاخ‌های مدائن و شام فتح شد. ••─━⊱✦▪️✦⊰━─•• ✅ «هیهات که ، در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد ـ صلی الله علیه و آله و سلم ـ و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره‌گر صحنه‌های ذلت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را برای ادای واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نموده‌ام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینی یکه‌وتنها هم بماند به راه خود که راه مبارزه با کفر و ظلم و شرک و بت‌پرستی است، ادامه می‌دهد و به یاری خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنه‌های مغضوب دیکتاتورها، خواب راحت‌ را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگانی که به ستم و ظلم خویشتن اصرار می‌نمایند سلب خواهد کرد.» صحیفه امام ج20 ص 318 ❤️ تقدیم به سیّد خلق الله؛ نبیّ‌اکرم (ص) و تقدیم به پرابهّت و تقدیم به جمهوری اسلامیِ عزیزتر از جان؛ که وقتی دولت‌های اهل‌تسنن و امپراطوری عثمانی پس از هزارسال مقابله با کفر و شرک، بالاخره پرچم دفاع از اسلام را کنار گذاشتند، علَمِ حفاظت از امت اسلامی در برابر بت‌پرستی جدید و جاهلیت مدرن را برافراشت و با شجاعت نواب عام حضرت ولی‌عصر(عج)، آرمان‌های بعثت در شکستن هیمنه‌ی ابرقدرت‌های مادی را زنده کرد و امروز بخش عظیمی از «معادلات سیاسی» و روابط قدرت جهانی را به نفع امتِ پیامبراکرم به هم‌ریخته است و در ادامه لاجرم به این نتیجه خواهد رسید که ناکارآمدی‌ها و ناهنجاری‌های امروزش تنها با ادامه این راه یعنی شکستنِ «معادلات فرهنگی و اقتصادیِ» کفار ممکن خواهد شد. ✍️ حجت‌الاسلام محمدصادق حیدری @HossiniehAndisheh