eitaa logo
جاویدنشان
65 دنبال‌کننده
336 عکس
73 ویدیو
3 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □ميز سحر و مرتضی سحر: تا به حال كسی بهتون گفته كه خيلی خوش تيپ هستين؟... و جذّاب؟ مرتضی چشم از سحر می گيرد و می گويد. مرتضی: بله. سحر: كی؟ مرتضی: شما. سحر: خيلی دوست دارم عكس بابا و مامانت رو ببينم. مرتضی: برای چی؟ سحر: ببينم به كدومشون شبيهی. مرتضی: اين كه به بابام شبيه نيستم رو يقين دارم. سحر: خيلی با دلخوری از بابا حرف می زنی. مرتضی: آخه بی اندازه پريمتيو بود، همين تفكرات ارتجاعيش باعث شد كه مادرم ازش طلاق بگيره و همين انديشه متعصبانه اش زندگی ما رو از هم پاشيد و باعث سقوط من شد. من تو اين سن نبايد يه دبير رياضی باشم. سحر: متأسفم. □همان لحظه، منزل مرتضی رضاييان گروه تفتيش با عجله و دقت مشغول تفتيش خانه هستند. پوشه ها پی درپی باز می شود، پوشه ای مملو از بريده های كاتالوگ های خارجی است. پوشه ای ديگر، پر از عكس های مختلف تجهيزات كاميپوتريست. پوشه ای ديگر، متن های انگليسی است. نوارها پی در پی در ضبط گذاشته می شود. نواری حاوی موسيقی جاز است، نواری ديگر، آواز ايرانيست، نواری ديگر، تمرين زبان انگليسيست. كشوهای كمدها پی در پی تفتيش می شود. □خيابان روبروی خانه مرتضی در داخل ماشين فولكس استيشن، همان راننده ای كه با گروه تفتيش به كتابفروشی رفته بود، ديده می شود. در صد متر عقب تر از اين ماشين، يك ماشين پيكان ديده می شود. دوربين به پيكان نزديك می گردد. در داخل ماشين، احمد و رفيقش عباس نشسته اند. احمد با دوربين چشمی كوچكی مقابل را می نگرد. از ديد دوربين او، ماشين فولكس استيشن را می بينيم. سپس دوربين حركت كرده و خانه مرتضی وارد كادر می شود. احمد: حتماً دارن پیش خودشون می گن، عجب ما زرنگیم ها. یک پدری ازتون در بیارم اون سرش ناپیدا، فعلاً كه چهار تا آدرس دقيق با كروكی ازتون داريم. □اتاق حميده حميده بر تخت دراز كشيده و به سقف خيره است. □فلاش بك فريبا: حالا چكار كنيم؟ هيچ وقت فكر نمی كردم بتونم خونه نويسنده اون دست نوشته هارو ببينم. □فلاش بك حميده در كنار كتابفروشی بر سر فريبا داد می زند. حميده: بابا دست خودم نيست، فريبا اين فكرها مثل خوره شده لالايی شب های من، پيش خودم می گم نكنه به غير از اين شهر، يه شهر خيلی قشنگ تری هست كه ما اون رو نديديم. پس قبول كن فريبا، اين حرف رو قبول كن كه اين دست نوشته، آدمی مثل من رو به هم بريزه، شك و ترديد رو مثل خوره به جونم بندازه و اين جوری بی طاقتم كنه. فريبا: تو فكر می كنی اگه با اين حال و روزت بری تو مغازه و مابقی اون كاغذها رو بخوای، مشكلت برطرف می شه؟ حميده: آره، وقتی همه اين دست نوشته رو بخونم، می فهمم كه اين شك بجاست يا نابجا، حرف های بابام راسته يا دروغ، نيما قهرمانه يا دلقك، بسيجيه يا اين ريشوهای بی مغز. مسلمونه يا اين يقه بسته های بداخلاق. نيما درسته يا . حميده در تختخواب با چشم های باز غلت می زند. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
‍ 🌹بسم الله الرحمن الرحیم🌹 📚وقتی که کوه گم شد *  * □فلاش بك سعيد در كنار صندوق صدقات به حميده و فريبا می گويد: البته امروز رفتم كه همه اون كاغذها رو بيارم، اما متأسفانه ديشب دزد به مغازه مون زده و از شانس بد، مابقی اون كاغذها رو با خودش برده. □فلاش بك حميده به فريبا می گويد: يعنی اين كاغذها آخرين برگ های اون دست نوشته هاس كه به دست ما می رسه؟ □فلاش بك در روی پشت بام. حميده: فاطمه، رو داشت، اما من و تو، توی اين شهر شلوغ و بی عاطفه كی رو داريم؟ فريبا: فعلاً این دستنوشته رو. بعدشم دوجفت چشم داریم و دوجفت پا، می گرديم دنبال آب، از اون چاه كنه كه كمتر نيستيم. -حميده در تخت خود می نشيند و سرش را به ديوار تكيه می دهد. □فلاش بك خانه حميده نيما دست نوشته ها را به روی ميز پرتاب می كند و خشمگين به حميده و فريبا می گويد: اينا ديوونه ان، ديونه هايی كه بايد تو بيمارستان بستری بشن. همه اين نوشته ها تبليغاتيه، نويسنده اين حوادث هم عين خود همون ها ديوونه بوده. آخه معنی نداره، يه مشت انسان به جون همديگه بيفتن و همديگه رو تيكه پاره كنن؛ اين كجاش بإ؛ححّ ارزش و حماسه اس؟! □فلاش بك -فريبا به حميده می گويد: حالا چكار كنيم؟ □فلاش بك -مسير حركت به سمت دزلی تصوير صورت بچه ها كه به نگاه می كنند و تصوير صورت آرام . صدای رسول: همه به نگاه می كردن، به آرامشش، به شكوهش، به سكوتش و به دريا دل بودنش، دريايی بود كه هيچ وقت موج نداشت. وسيع و بی انتها، اما آرام و ساكت. □فلاش بك -مقابل خانه مرتضی رضاييان. فريبا به حميده می گويد: من می گم خيلی صاف و ساده بريم در خونه اش رو بزنيم و كل ماجرارو براش بگيم و مابقی دست نوشته رو ازش بخوايم. حميده: به همين راحتی؟ -اتاق حميده حمیده که بر تخت خود نشسته پاسخ خود را می دهد. حميده: آره، به همين راحتی. دست حميده پنجره اتاقش را می گشايد، نسيم ملايمی می وزد. حميده: همين كاررو می كنيم. □نيمه شب، منزل مرتضی رضاييان احمد و مصطفی و داوود و عباس و مرتضی در حال بازديد وسايل خانه هستند. مصطفی: نامردا همه سوراخ سنبه هارم گشتن. احمد: يه سوراخ سنبه ای بهشون نشون بدم. مرتضی: همين كه همه شون سركارن، بهترين ضربه اس احمد جون. داوود قفسه نوارها را نشان می دهد. داوود: نگاه كنيد، همه نوارها رو چك كردن. مرتضی و مصطفی به سمت قفسه نوارها می آيند، مرتضی با دقت به نوارها نگاه می كند و با انگشت شروع می كند به شمارش آنها. مصطفی نيز به اين عمل مرتضی می نگرد. ناگاه مرتضی خوشحال می شود. مرتضی: بردنش، اون دو تا نوار رو بردن. مصطفی: ای نامردا، چقدر دقيق نوارهارو چك كردن. مرتضی: كارشون اينه. مصطفی: تو فكر می كنی با شنيدن اون نوارها خام بشن؟ مرتضی: اميدوارم. عباس كه قفسه ديسك ها را بررسی می كند رو به ديگران می كند و می گويد: ديسك ها همه سرجاشه، ولی معلومه كه همه رو چك كردن. مرتضی رو به احمد می كند و می پرسد: احمد چند تا آدرس ازشون پيدا كردی؟ احمد: با مقر گروه تفتيش شون، می شه پنج تا. مرتضی: خوبه فعلاً اوضاع امنه، از فردا همه به کارهای قبل ادامه می دیم. اول ادامه مصاحبه ها، تو مصاحبه ها خيلی عقبيم. احمد: يعنی برای اين آدرس ها هيچ نقشه ای نداريم. مرتضی: فعلاً نه، باید دستمون پرتر بشه. احمد با خشم به مرتضی می نگرد. ادامه دارد... 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 از تولد تا ميلاد انقلاب اسلامى مقارن با ســال ســياه و غم بار ۱۳۳۲ است كه در محله امام زاده سيد اســماعيل خيابان مولوى تهران، نوزادى چشم بر جهان مى گشايد كه ولادتش، كاشانه كوچك خانواده مؤمن و زحمت كش را غرق در نور و ســرور مى كند. در گوش نو رســيده كوچك اذان و اقامه مى خوانند و او را مى نامند. ، دوران تحصيــلات ابتدايى خود را در دبســتان اســلامى «مصطفوى» ســپرى كرد. او از همان عهد خردســالى، طعم شيرين كار شرافتمندانه را چشــيد و ضمن اشــتغال به درس و مدرسه، در مغازه شيرينى فروشــى پــدرش - قنادى متوســليان يزدى - واقع در بازار تهران، كارگرى كوشا و زحمت كش بود. پس از خاتمه تحصيلات مقطع ابتدايى، در «هنرســتان صنعتى شماره 5 تهران» ثبت نام و در كلاس هاى شبانه این هنرستان مشغول به تحصيل در رشته برق صنعتى شد. پس از خاتمه تحصيلات متوسطه به سال ۱۳۵۳ ، در سن نوزده ســالگى موفق به اخذ مدرك ديپلم فنى گرديد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 در شــانزدهم آبان ســال ۱۳۵۳ به خدمــت زير پرچم احضار گرديد. پس از اعزام به خدمت، در مركز زرهى شــيراز، دوره تخصصى تانك را بــا موفقيت طى كرد و متعاقــب خاتمه دوران آموزشــى، با درجه گروهبان ســومى و رسته سازمانى فرمانده تانك در گردان سوار - زرهى ۲۶۵ تيپ يكم لشــكر ۸۱ زرهى كرمانشاه، به شهر مرزى سر پل ذهاب در غرب كشور اعزام شد. بــه رغــم فضــاى سراســر خفقــان حاكم بــر ارتش طاغــوت، گروهبان ســوم زرهى ، از كمترين فرصت ها براى افشــاى ماهيت ضداسلامى و اجنبى پرست رژيم در بين ســربازان هم قطار خود، به نحو احسن استفاده مى كرد. در جلســات نيمــه مخفى كــه به ابتكار خــود او برپا مى شد، به قدر مقدور، از دلايل مخالفت اقشار ميليونى مردم با رژيم ســركوبگر شــاه و حقانيت مبارزه و راه حضرت امام(ره) با سربازان سخن مى گفت. هوشيارى و ذكاوت در شناســايى و گزينــش ســربازان مخالف دستگاه طاغوت و انتخاب محل مناسب براى تشــكيل اين جلسات ضدامنيتى(!) موجب شده بود تا عناصــر اطلاعاتى حفاظت و ركــن ۲ ارتش، به رغم حساسيتى كه نسبت به « » به عنوان ســربازى كاملاً مذهبى داشــتند، نتوانند كوچك ترين مدركى از فعاليت هاى سياسى - تبليغى وى در ارتش به دست آورند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷🌷 در گذر ۵۰ شبانه روز شكنجه لاينقطع، با جسمى در هم شكسته و دردمند، همچنان به پايدارى مظلومانه خويش در برابر توحش عنان گسيخته بازجويان ساواك ادامه داد. شكنجه گران شــاه كه از اين همه سرسختى او به ســتوه آمده بودند، خشمناك و مستأصل بر ميزان و حجم شــكنجه هاى خويش افزودنــد. عكس العمل در برابر اين ســفاكى بى حد و حصر، رويكرد به شــيوه مؤثر مقاومت منفى بود. در اعتراض به شرايط غيرانسانى مراحل بازجويى، دست به اعتصاب غذا زد و در اين راه، تا پاى مرگ ايســتادگى كرد. ســرانجام، مقاومــت مؤمنانه ، بازجويان ســاواك را به زانو درآورد و آنان، عاجز از كسب كمترين اطلاعاتى از او،بــه ناچار وى را به بند عمومى زندان شــهربانى منتقل كردند. بدين ســان، رونــد تكميل پرونــده ضدامنيتى! «غيرنظامى؛ » ســپرى شد و روز ۲۹ آبان ســال ۱۳۵۷ ،در شرايطى كه اركان رژيم به شدت دستخوش تزلزل ناشــى از قيام هاى پى درپى مردم در سرتاسر كشــور شــده بود، را براى محاكمه به دادرســى نيروهاى مسلح شاهنشــاهى دادگاه فرستادند. در جريــان اين محاكمــه از پذيــرش «وكيل تســخيرى» معرفى شده توســط بيدادگاه شاهنشاهى امتنــاع ورزيد و امر دفاع از خود را، شــخصاً به عهده گرفت. خوشــبختانه متن مكتــوب دفاعيه در ۸ برگ دســتنويس محفوظ مانده اســت. دفاعيه اى كه از نوع نگــرش عقيدتى و باورهاى آرمانى جوانى ۲۵ ســاله، همــراه بــا اوج ذكاوت و كياســت وى در امر گمراه ســاختن قضــات نظامى رژيــم و انــكار از بيخ و بن اتهامات وارده، براساس اصل مكتبى «تقيه» حكايت ها در خود دارد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷🌷 در فضايى آكنده از عربده هاى شيطانى ، ستون اعزامى نيروهاى آزادى بخش انقلاب اسلامى - شامل رزم آوران ارتش و ســپاه - بــا قلوبى مطمئن بــه الطــاف و امدادهاى خيرالناصرين، با هدف آزادســازى به سوى اين شهر به حركت درآمد. از زمره فرماندهان شاخص اين ســتون، بايد از نام برد. ناگفته نماند كــه بخش عمــده اى از اين پيروزى برق آســاى قواى انقلاب در نبرد ، مرهون مديريت نظامى سنجيده و قدرت ابتكار عمل كم نظير بوده است. به دنبال آزادسازى و تثبيت نسبى امنيت اين شهر، بلافاصله عازم مصافى ديگر شد. مقصد بعدى او شهر بود. برخلاف كه تا پيش از ورود و همرزمانــش كلاً در تصرف مســلح قرار داشت، در معدود نيروهاى تيپ ۲ لشكر ۲۸ ارتش جمهورى اســلامى در پادگان شهر مزبور، مدت ها بود كه دلاورانه به مقاومتى عاشورايى در برابر حملات پى در پــى مهاجمان تا بن دندان مســلح ادامه مى دادنــد. ديگربار، همراه با ســتونى مركب از نيروهاى ســپاه و ارتــش پاى در راه نهــاد تا به يارى قادر متعال و رشــادت رزمندگان انقلاب پرچم فتح و پيروزى اردوى ايمان بر اهريمن صفتان را بر بام شــهر به اهتزاز در آورد؛ هر چند، در اين راه صعب، او و همرزمانش با مشكلات و مصائب مردآزمايى دست و پنجه نرم كردند. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 در پى فتح شــهر و شكست فضاحت بــار تجزيه طلبــان، اينك رفته رفته اســطوره دروغين اقتدار نظامى در ، در برابر شعاع سوزنده آفتاب ايمان عاشورايى مردانى همچون ، به سان آدمكى برفى، در حال ذوب شــدن بود. فروغ اميد در چشم هاى رزم آوران انقلاب بار ديگر درخشــيدن آغاز كرد و دســت هاى توانمند دليرمردان اســلام، بسا محكم تر از ســابق، قبضه هاى تفنگ ها را در خود فشــرد. براى به خاك ماليدن پوزه عفريت هزارسر در سر از پا نمى شناخت و شرايط كارزار آتى هر چه سخت تر، در ذائقه جان تابناك او خوشگوارتر بود. هدف بعدى قواى انقلاب اســلامى، آزادســازى شهر استراتژيك اعلام گرديد. شهرى كه مردم مسلمان آن ماه ها بود كه با كابوس اشــغال و حضور نامشروع عوامل مســلح دست به گريبان بودند و در انتظار قدوم مبارك دلاورمردان سپاه توحيد؛ سردارانى همچــون و لحظه شــمارى مى كردند. به دنبال آزادســازى و در هم كوبيدن آخرين سنگرهاى دشمن در اين منطقه، حركت بعدى و همرزمان او به طرف مرزهاى غربى جهت دهى شــد تا راه لجستيك و پشــتيبانى نيروهاى از ســوى مســدود شــود. هم از اين روى بــه فاصله اى كوتاه از تصرف ، پاســگاه هاى مــرزى، يكى پس از ديگرى به تســخير قواى انقلاب درآمد و نيروهاى سپاهى، ارتشى و ژاندارمرى در آنها مســتقر شــدند. فرمان (ره) مبنى بر بسته شــدن مرزهاى ، مى رفت تا به همت و همسنگرانش صورت تحقق پذيرد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ‌ ◽⬛ 🌷 🌷 *تشكيل « »: در اوج تلخكامــى و مصائــب رزمنــدگان انقلاب اســلامى در غرب كشور، به ناگاه گشايشى در كار فروبسته بحران - به دور از چشم اغيار ليبرال مسلك - به وجود آمد. تبلور عينى اين گشايش، تشكيل «» بود. خود از جمله بانيان اصلى اين ستاد به شمار مى رفت. ستاد مزبور با مساعى مشترك رزمندگان متعهد و نخبه جمهورى اسلامى و غرب كشور ايجاد گرديد تا ضمن اتخاذ يك سلســله تدابير عاجل و راهگشــا، با همفكرى و معاضدت مشترك نيروهاى و ، فرماندهان اين ستاد بتوانند سنگى را كه مجانين ليبرال در چاه نســبت به دشــمنان ملك و ملت انداخته بودند، به در آورند. از جمله اعضاى مؤثر اين ستاد، بايد از سردار ، امير ســپهبد ، سردار ، امير سرتيپ و... و بالاخره سردار نام برد. نتيجه چندين جلسه رايزنى مشــترك و مذاكرات مفصل فرماندهان ســتاد مزبور، عمدتاً به حل چند معضل كليدى، با توجه به شــرايط دســتخوش دگرگونى مناطق غرب كشور - خصوصا پس از خرابكارى هاى گســترده _ منعطف شده بود. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *سفر به سرزمين وحى: كمتر از ســه ماه پس از خاتمه حماســه ، اولين پيروزى عظيم قواى مسلح انقلاب در جبهه هاى جنــوب، با همدلى و رزم متحد دلاوران ارتش، ســپاه و بســيج مردمى به دســت آمد: مهر ۱۳۶۰ ،حماســه ، در نبــرد (ع). پس آنگاه، نوبت حماســه اى ديگر بود؛ و قطع ارتباط جبهه هاى جنوبى و شــمالى دشــمن در عمق اشغالى خاك ايران اسلامى، در نبرد ، آذر ۱۳۶۰. هم در اين سال بود كه شمارى از رشيدترين فرزندان مدافع كيان خود را به پاس ســه سال نبرد مظلومانه، با پاداشى از جنس نور ســرافراز كرد؛ سفر به اقليم قبله خداباوران، مولد، موطن و مدفن عصاره خلقت و سرور كائنات، حبيب حضرت اله، محمد رسول الله (ص). ســرزمين ابراهيم خليــل(ع) ، اينك ميزبــان فرزندان معنــوى ، و شده بود. ره آورد و و همسفر دلاورشان فرمانده سپاه استان همدان از اين سفر روحانى، تحفه اى تبرك يافته به نام نامى حضرت خاتم الانبيا(ص) بود. ســوغاتى سبز، به ســبزى نهال نورس انقلاب اسلامى؛ سپيد، به سپيدى سيماى دريادلان صف شكن جبهه ها؛ و سرخ، به سرخى گلبرگ هاى پرپر گشته ارغوان هاى گلستان آتش دفاع مقدس. مولود مقدســى كه بــا ولادت بهارآفرين خود در يك شــامگاه ســرد زمستانى ســال ۱۳۶۰ ،به پاس نبــردى كه توســط و مشــتركاً در جبهه غرب صورت گرفت، «تيپ ۲۷ محمد رسول الله (ص)» ناميده شد. 🆔️ @javid_neshan
⬛◽ ◽⬛ 🌷 🌷 *عمليات محمد رسول االله(ص): ، ، و ديگر زائران سلحشــور بيت الله الحرام، در بازگشــت از ســفر حج، بــا توانى صد چندان، بــار ديگر قدم به عرصــه مردآزماى جبهه هاى نبــرد نهادند، و در تثبيت پيروزى شكوهمند ، نقشى حياتى ايفا كردند. بــراى حفــظ و تثبيت پيروزى كــه (ره) آن را فتح الفتوح لقب دادند، به همت فرمانده جديــد نيروى زمينى ارتش، امير ســپهبد و ســردار فرمانده ســپاه منطقه ۷ كشــورى؛ شــامل اســتان هاى ، ، ، و ، دو رشــته عمليات در جبهه هاى غرب به اجرا درآمد. اولى موســوم بــه و ديگرى بــه نام (ص). در آن برهه براى سپاهيان اسلام، تكِ اصلى، تك بســتان بود كه از هشــتم آذر آغاز شد و تا بيســت و دوم همين ماه، به مدت چهارده شــبانه روز نبرد بى وقفه ادامه داشت. دو عمليــات در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ و (ص) در ۱۲ دى ماه همين ســال در جبهه غــرب، از آن لحــاظ اهميت حياتى داشــتند كه نقش تك پشتيبانى را براى تثبيت فتح الفتوح ، سر در گم ســاختن فرماندهان دشمن و به هم ريختن آرايش جنگى ارتش عراق در جبهه ايفا كردند. 🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🔸️ياد نوشته اى از يكى از ياران 🔻درآمد: اين نوشتار كه توسط به تحرير آمده، در حكم «يادكرد» و غبارروبى از ياد و خاطره اســت. مردى كه به شــهادت كارنامه عملياتى و جهــادى اش، به مثابه زبده ترين و نخبه ترين فرمانده عملياتى و رزمى ســپاه پاســداران انقلاب اســلامى تا مقطع اسارتش، توانست تيپ تازه تأسيس «محمد رســول الله (ص)» را به مرتبه و مقام زبده تريــن و برتريــن يگان رزمى ســپاه پاســداران بركشــد و اين جايگاه را طى ۲ عمليات غرورآفرين « » و « » تثبيت نمايد. مردى كــه با چنين كارنامه درخشــان و بى نظيرش در عداد بى ادعاترين و متواضع تريــن فرماندهان جنگ قرار داشت و به چيزى جز اداى تكليف و اجراى امر ولى تا پاى جان نمى انديشيد. منبع: سایتِ نویدِ شاهد 🆔️ @javid_neshan
🔸️🔷️ 🔷️🔸️ 🌼 🌼 اين نوشتار در حكم «يادكرد» و غبار روبى از ياد و خاطره است. مردى كه به شهادت كارنامه عملياتى و جهادى اش، بــه مثابه زبده ترين و نخبه ترين فرمانده عملياتى و رزمى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى تا مقطع اســارتش توانســت تيپ تازه تأسيس « (ص)» را به مرتبه و مقام زبده ترين و برترين يگان رزمى ســپاه پاسداران بركشد و اين جايگاه را طى ۲عمليات غرورآفرين « » و « » تثبيت نمايد. مردى كه با چنين كارنامه درخشــان و بى نظيرى در عــداد بى ادعاترين و متواضع ترين فرماندهان جنگ قرار داشت و به چيزى جز اداى تكليف و اجراى امر ولى تا پاى جان نمى انديشيد. اين قلم مناسب ديد در سالگرد اسارت و در پاسخ به روايت مغشوش، نادرست، تجديد نظر طلبانه و شبهه افكنانه يكى از نامزدهاى انتخابات دهم رياست جمهورى كه از قضا خود در آن زمان از مســئولين ارشــد اجرايى كشــور و دســت اندر كار آن قضايا بوده است، يك بار براى هميشــه اين مهم را به انجام رساند. حقيقت و حركت ولايى و ايمانى اش و نيز حقيقت امام تابناك تر و تابنده تر از آنســت كه مغرضان و كج انديشان بتوانند در پى تكذيبش بر آيند كه « شجره طيبه» اى را ماند كه «اصلها ثابت و فرعها فى السماء». 🆔️ @javid_neshan