پیام شهید:
در این لحظات آخر نکاتی را توضیح می دهم: رفتنم به جبهه فقط برای رضای خدا بوده و بس. خدایا در این واپسین لحظات آنقدر خالصم کن که این احساس یعنی شهادت را درک کنم و از تمام معصیت ها و گناهان به دور و سبکبال و عاشق به سویت پرواز کنم که شهادت در راهت چه زیباست. برادرارن عزیز، آیا تا کنون به فکر گرسنگان آفریقا و بقیه مستضعفان جهان بوده اید؟ آیا فکر کرده اید که در لبنان چه می گذرد؟ شما ای جوانان، نکند که در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان جنگ شهید شد. خواهرم حجابت را و برادرم نگاهت را حفظ کن. رفتن به نماز جماعات و جمعه و خواندن دعای کمیل و دعای توسل و ندبه را از یاد نبرید و در تمام لحظات امام را فراموش نکرده و همیشه دعاگوی این فرزند حسین (ع) باشید. امیدوارم آن هایی که در خط امام هستند قاطعانه تر این راه را ادامه دهند که همان راه شهیدان است.
گلبرگ های خاطره:
قبل از عملیات محرم داخل چادر مستقر بودیم. تعداد زیادی از بچه های رهنان دور هم جمع شده بودند و با هم شوخی و صحبت می کردند. از جمله ی آن ها شهید بهزاد کیانی بود. ایشان از باب مزاح می گفت: این همه قبل از عملیات گریه و زاری کرده و به خدا التماس می کنیم که شهید شویم اما در حین عملیات زیر آن آتش سنگین خانه ی موش را هزار تومان می خریم تا از گزند تیر و ترکش در امان بمانیم. این شهید عزیز در همان عملیات شربت شهادت نوشید.
#شهیدانه
#هر_روز_با_شهدا
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehna
شهید بهزاد کیانی
نام پدر: صفر
تاریخ تولد: 1341
محل تولد: اصفهان
شغل: محصل
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 61/8/11
محل شهادت: عین خوش
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
بهزاد کیانی در سال 1341 در شهر اصفهان به دنیا آمد. در بسیج به طور شبانه روزی به پاسداری از ارزشهای انقلاب می پرداخت. بعد از دو ماه به جبهه رفت و بار سوم از ناحیه ی پا مجروح شد. همیشه کلامش این بود که دعا کنید من شهید شوم، تا اینکه بعد از یک سال نبرد در جبهه در عملیات محرم شهید شد. به گفته امام عزیز از سربازانی بود که در سال 1342 در گهواره آرمیده بود. وی از دوران کودکی روح بزرگی داشت و آثار بزرگ منشی و از خود گذشتگی در چهره اش نمایان بود، همیشه در کارها موفق و گویی در جست و جوی گمشده ای بود.
جلوه هایی از شهید:
اشک می ریزیم برای کسانی که با آن ها بودیم، با آن ها در صف نماز جماعت می ایستادیم، با آن ها غذا می خوردیم و با آن ها به گردش می رفتیم. دینم اسلام است، به خاطر استواری دینم یعنی اسلام عزیز پای به جبهه های نبر حق علیه باطل گذاشتم. برادرانم امیدوارم آن هایی که در خط امام و انقلاب هستند قاطعانه راه خود را ادامه دهند که همان راه شهیدان است.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌼به نام خداوند بخشنده مهربـان
🌸به نام او که رحمان و رحیم است
🌼به احسـان عـادت و خُلقِ کـرم است
🌸سلام صبح زیـباتون بـخیـر
🌼دلتون سرشار از عشق و صفا و صمیمیت
🌸روزت غرق در عطر گلها
✨🌹
سپاس گذاریم از شما مخاطب های عزیزمون.... - @mer30tv.mp3
5.49M
🌸صبح بیست و چهارم آذر
رادیو_آرامش
شهید محمد رضا نیکبخت (خلیلی)
نام پدر: باقر
تاریخ تولد: 1332
محل تولد: رهنان
شغل: بستنی فروش
یگان اعزام کننده: بسیج
تاریخ شهادت: 61/4/23
محل شهادت: شلمچه
زیارتگاه: گلزار شهدای شهر رهنان
زندگینامه:
در سال 1332 در خانواده ای کاملاً متدین، مذهبی و کشاورز به دنیا آمد. دوران تحصیلات ابتدایی خود را در مدرسه ی مودّت رهنان با موفقیت به پایان رسانید. او جوانی زرنگ و چابک بود. در اوج اختناق رژیم شاهنشاهی که کسی جرأت سخن گفتن نداشت جلسات سخنرانی به راه می انداخت و روحانی دعوت می نمود. او در قضیه ی منزل آیت الله خادمی که اوج درگیری ها بود حضور فعال داشت و ترس برای او معنا و مفهوم نداشت. با شروع نهضت همه جا پیشتاز بود به طوری که از طرف ساواک دستگیر و دو ماه زندانی شد. با پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ های کردستان به طرف پاوه حرکت کرد و مدتی در آن جا بود. با پایان مأموریتش به رهنان بازگشت و دوباره خود را برای جبهه آماده نمود و به جبهه رفت و و در عملیات طریق القدس، بستان، فتح المبین و بیت المقدس حضور داشت. در عملیات بیت المقدس همچون حضرت عباس (ع) سقای رزمندگان گردید و با تانک آب در زیر آتش دشمن آب به لبان تشنه ی رزمندگان می رسانید. با شروع عملیات رمضان مستقیماً وارد گردان خط شکن شد و تا کنون از او خبری نیست.
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan
جلوه هایی از شهید:
او مظهر گذشت و فداکاری و کمک به هم نوع بود و با ظلم مبارزه می کرد. توصیه ی همیشگی او به دوستان انس با خدا بود. وسیله ی ارتباط با معبود را دعا و نیایش می دانست و از طرفداران پر و پا قرص دعا کمیل تکیه ی ملک در زمان قبل از انقلاب بود. ماه رمضان دعای ابوحمزه را دنبال می کرد. همیشه اطراف او را دوستان با محبت و صفا گرفته بود و او مثل شمع به پای جذب و هدایت آن ها می سوخت. همه ی جوانان و ورزشکاران و اهل محل او را نقطه ی اتکا و حمایت از خود می دانستند. از چیزی به جز خدا نمی ترسید و به همین دلیل می شود گفت محور انقلاب و حرکت نهضت در محل و شکننده ی کابوس ترس و سرعت بخش جوش و خروش مردم بود. به همین دلیل یاد و خاطرات او هیچ گاه از ذهن مردم شهر محو نخواهد شد.
گلبرگ های خاطره:
در شبی از شب ها مأموران پس از تعقیب و مراقبت طولانی رو به روی درب مغازه ی او ظاهر شدند. او بلافاصله مأمورین را به عقب زد و از دیوار رو به روی مغازه بالا رفت و روی پشت بام قرار گرفت. پس از چندین ساعت، تلاش مأمورین بی نتیجه ماند. وقتی از او سؤال کردند کجا خودت را مخفی نمودی؟ در جواب گفت: چادر یکی از زن ها را گرفتم و کنار خیابان ایستادم و تلاش بیهوده ی مأموران را تماشا کردم.
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_صلوات
#هر_روز_با_شهدا
#شهیدانه
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
منبع : پایگاه اطلاع رسانی شهدای شهر رهنان ( shohada-rehnan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا