『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣سومین روز از دی ماه سال ۱۳۶۵
ساعت ۲۰…
یاران را بنگر در دل شب، چگونه دست های حنا بستهشان را بر گردن یکدیگر انداخته، گرد هم حلقه زدهاند. زمزمه الهی العفو بر لبهایشان، چنان چشم در چشم دوختهاند گویا فردا روز فراق است!
۷۲ تن، قرعه فال به نام آنها افتاد. شیر بچه سیزده ساله تا یل چهل و پنج ساله. داریوش، غلامرضا، سعید، مهدی، نادر،ابراهیم، مرتضی، مصطفی، علی، محمد، مسعود، کریم، محسن، هاشم،
همه در انتظارند. عملیات و کربلایی دیگر، موجهای وحشی و #غواصان، گروهان منتخب و اعلام رمز، دشمنِ در کمین و حمله، فرماندهان و اخبار فتوحات، سیاهی شب و هزاران منور، دلهای عاشق و دلدار، نقطه رهایی #علقمه و پرواز پرستوهای مهاجر، اولین تیر و پیشانی #امیرطلایی، خورشیدی و استخوانهای #رضاعمادی، خط سوم دشمن و نبرد تن به تن…
#عملیات_کربلای۴
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_دهم
#صفحه۲۱
🕊
🍂🍃🌾
🕊
🌾شماره اول را به #نادرعبادی_نیا دادم و ادامه دادم تا آخرین شماره ، یعنی ۷۲ ، سهم خودم شد. ۱۰۳ نفر بقیه برای ادامه عملیات در خشکی باقی ماندند که همین موضوع باعث بحث و حتی گلایه کسانی شد که لباس غواصی بهشان نرسید.
آنجا حاج حسن بختیاری _ برادر حاج حسین _ با گریه و التماس می گفت: حاج کریم منو توی موج اول ببر. من سنم از این بچهها بیشتره. لباس حق منه که بهم برسه. منم که پاسخی برای مجاب کردن اون نداشتم، میگفتم:مگه این عملیات قراره با شکسته شدن خط تموم بشه؟ کار اصلی با شما و بقیه بچه هاست که روز بعد قراره بیاید اون ور آب و پاکسازی را تا روی جاده فاو_بصره ادامه بدید. واقعیت هم همین بود. قرار بود که من و حاج محسن با #غواص های موج اول غواصها همراه باشیم و بعد از شکستن خط، حاج حسین بختیاری هم بقیه بچهها را با قایق بیاورد و هم ساک های شخصی غواص ها را که حاوی لباس خاکی و پوتین هایشان بود. قرار شد ما بعد از شکستن خط و رسیدن به ساحل، لباسهای غواصی را درآوریم و لباس های خاکی را بپوشیم و با بقیه بچهها، به خط دوم و سوم #عراق بزنیم تا به جاده برسیم. از آنجا هم نیروهای خاکی #لشکر۲۷محمدرسول_الله، عملیات را تا تصرف اهداف نهایی ادامه دهند.
روز دوم دی ماه یکبار دیگر جدول سازماندهی #غواصان موج اول را با حاج محسن و حاج حسین مرور کردیم و از آنجا که در عملیات تابستان در #جزیره_مجنون، اندوه همراهی با بچه های غواص #خط_شکن در دلم مانده بود ، اول اسم خودم را با عنوان سرستون نوشتم. سر ستون دوم هم حاج محسن جان بزرگ شد و بقیه نیروها در سه دسته سازماندهی شدند.
(
#دسته_اول به فرماندهی #امیرطلایی(شهید) و معاونش #رضاعمادی(شهید) و #محمدحسن_اکبری(شهید)…
#دسته_دوم به فرماندهی #داریوش(رضا) #ساکی(شهید) و معاونانش سلیمان محمودی(آزاده) و #علی_شمسی_پور(شهید)…
#دسته_سوم به فرماندهی #قدرت_الله_نجفی(شهید) و معاونانش توکل زمانی(آزاده) و #نقی_رنجبران(شهید)، دسته سوم یک #تیم_ویژه هم داشت که قرار بود وقتی به آب بزنیم، این دسته ویژه از ما جدا شود و برود سراغ یک کشتی در گِل مانده نزدیک ساحل دشمن، که احتمال میدادیم داخل آن کمین داشته باشند. اعضای تیم ویژه عبارت بودند: از #غلامرضاخدری(شهید) ، #علی_منطقی(شهید) #سعیدکاظمی(شهید) #نقی_رنجبران(شهید) هاشم زرینقلم(آزاده) #مسعودمرادی(شهید) #مصطفی_جریان(شهید) #رسول_چیت_چیان(شهید) سیدحسین معصوم زاده(جانباز)…
برای عملیات این سه ستون باید با طنابی که هر #غواص به حلقه دستش می انداخت، با هم متصل می شدند. این ابتکار بعد از تجربه غواصی در عملیات #جزیره_مجنون به فکرمان رسید که چند حُسن داشت؛ یکی اینکه بچهها از ستون جدا و گم نمی شدند.
دوم اینکه وقت فین زدن، حرکت جمعی باعث می شد که افراد گاهی استراحت کنند و دیگران جورشان را بکشند. سوم اینکه اگر احتمالاً کسی در مسیر غواصی #شهید میشد، پیکرش تا ساحل همراه بچه ها با همان طناب می آمد.
صبح روز سوم دی ماه و، آماده باش برای حرکت به #نقطه_رهایی اعلام شد. به محض شنیدن این خبر، زیارت عاشورا خواندیم. چه زیارت عاشورایی و من دوباره برای بچه ها سخنرانی کوتاهی کردند و #نماز مغرب و عشا را با حال استغاثه خواندیم.
لباسهای غواصی را پوشیدیم و حرکت کردیم.
حین راه رفتن، یکی دوبار از ستون خارج شدم و به انتها رفتم تا یک بار دیگر وضعیت ظاهری و امکاناتی آنها را چک کنم. مثل #علی_منطقی، سیدحسین معصوم زاده و شاه محمدی(آزاده) شوخی هایشان گُل کرده بود و به نفرات جلویی یا پشت سری میگفتند:"بوی الرحمان میدی، استتار کن، نور بالا می زنی، عملیات رو لومیدی " و از این حرفها. عدهای هم توی خودشان بودند. زیر لب ذکر میگفتند و بیشترشان "وجعلنا" میخواندند. بهروز طالب نژاد و نوروزی هم در حین حرکت، مثل خبرنگارها سوال می پرسیدند و صدایشان را ضبط میکردند.
#ادامه_دارد…
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊
🌾 🌴 🕊
🌴 🕊
هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣
💧 #حقیقت_کربلای۴
#قسمت_دوازدهم
#صفحه۲۶
🕊
🍂🍃🌾
🕊
💧یک آن احساس کردم که پاهایم به گِل نشسته است. #فین ها را کندم و با پاشنه روی گِل ها حرکت کردم. با همان چند شلیک بچه ها، بیشتر نیروهای دشمن از خط اولشان عقب رفته بودند و چند نفری لب کانال به سمت ما شلیک می کردند. مقابلمان #سیم_خاردارهای حلقوی و موانع #خورشیدی بود که حرکت مان را کند می کرد و به دشمن فرصت می داد که بچهها را تک تک توی باتلاق بزند. صدای رگبارهای پیاپی، ناله و ضجه بچه هایی را که دم ساحل تیر خورده بودند را در خود گم میکرد. چند نفر به صورت روی گِل ها افتاده بودند و یکی هم روی خورشیدی به سینه خوابیده بود و تکان میخورد. شناختمش #رضاعمادی یکی از همان طلبههای گردان غواصی بود و من نمی دانستم داوطلبانه روی خورشیدی افتاده تا بقیه #غواصها روی او را بگذارند و از رویش عبور کنند. سیم خاردارهای مقابلمان را رضا عراقچیان باز کرد و من اولین رگبار را به طرف چند نفری که از توی کانال به طرف ما شلیک میکردند، گرفتم. هزار متر عرض اروند را شنا کرده بودیم اما این ۲۰ متر باتلاق زمینگیرمان کرده بود. از همانجا شروع کردیم به پرتاب نارنجک. چند عراقی که در داخل کانال مقابل ما بودند به طرفمان نارنجک میانداختند. یک دفعه دردی در کمرم پیچید که بی اختیار به زانو نشستم. موج انفجار کمرم را گرفته بود، اما میتوانستم با وجود درد حرکت کنم. چند قدم برداشتم. کمی به دشمن نزدیک تر شدم. یک تیربارچی سمج عراقی، سر تیربار #گرینوف را خوابانده بود روی بچه ها و آنها را درو می کرد. چند تیر به گِل های دور و برم خود. جرقه هایی که از اصابت گلوله به آهن خورشیدی ها می خورد حواسم را پرت کرد. فریاد زدم:"خاموشش کنید.خاموشش کنید."
داشتم این را تکرار می کردم که تیری از گوشه سمت چپ لبم وارد شد و از داخل گلویم خارج شد و دهانم یک آن سوخت. با صورت روی گِل افتادم و مثل گوسفندی که کارد گلویش را ببرد خِرخِر کردم. سعی کردم بچه ها مرا نبینند؛ مبادا تأثیری در روحیه آنها بگذارد و با چشم دور و برم را نگاه کردم. #داریوش(رضا) #ساکی و #امیرطلایی لای خورشیدی ها با تلاطم امواج بالا و پایین می شدند. حاج محسن هم به پشت، کمی آن طرف تر افتاده بود...
#ادامه_دارد….
🍂____________________
پ.ن:
آزاده و جانبازسیدرضاموسوی:
قسمتی بود که خورشیدی تقریباً چسبیده بود به کانال. رضاعمادی مجروح شده بود، خودش را به هر شکلی رسانده بود بالای خورشیدی و بچهها را قسم داد به حضرت زهرا و گفت: بچه ها دارند یکی یکی شهید می شوند. بیایید از روی من عبور کنید. این بچههایی که کپ کرده بودند از روی رضا رد شدند. یکی از بچههایی که با ما اسیر شد گفت: من آخرین نفری بودم که از روی رضا رد شدم و شنیدم استخوانش زیر پایم شکست، ولی رضا آخ نگفت…✨
رضاعمادی همانجا بر روی خورشیدی بشهادت می رسد.🕊🌹
…❀
@Karbala_1365🌹
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
فیلم #روایتگری #جعفرنرگسی دوست و همرزم شهید به یاد #شهیدطلبه و غواص #رضاعمادی.
#شهادت_کربلای۴
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
#تنهــاکانالشهـدایکربلای٤👇
@Karbala_1365
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان غواص:
#رضاساکی و #رضاعمادی
#شهیدساکی شب عملیات وقتی دید #سیمهایخاردار باز نیست خودش رو بروی سیمهایخاردار انداخت تا بچه های دستهاش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچههایش تمام کرد.
و سوی دیگر ساحل #شهیدعمادی نیز خودش را روی #خورشیدیها انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند.
اینان شهیدانی هستند که در #کربلای۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔
روحشانشادویادشانگرامی
🌾🕊
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄