eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
❣سومین روز از دی ماه سال ۱۳۶۵ ساعت ۲۰… یاران را بنگر در دل شب، چگونه دست های حنا بسته‌شان را بر گردن یکدیگر انداخته، گرد هم حلقه زده‌اند. زمزمه الهی العفو بر لب‌هایشان، چنان چشم در چشم دوخته‌اند گویا فردا روز فراق است! ۷۲ تن، قرعه فال به نام آنها افتاد. شیر بچه سیزده ساله تا یل چهل و پنج ساله. داریوش، غلامرضا، سعید، مهدی، نادر،ابراهیم، مرتضی، مصطفی، علی، محمد، مسعود، کریم، محسن، هاشم، همه در انتظارند. عملیات و کربلایی دیگر، موج‌های وحشی و ، گروهان منتخب و اعلام رمز، دشمنِ در کمین و حمله، فرماندهان و اخبار فتوحات، سیاهی شب و هزاران منور، دل‌های عاشق و دلدار، نقطه رهایی و پرواز پرستوهای مهاجر، اولین تیر و پیشانی ، خورشیدی و استخوان‌های ، خط سوم دشمن و نبرد تن به تن… ۴
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 ۴ ۲۱ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 🌾شماره اول را به دادم و ادامه دادم تا آخرین شماره ، یعنی ۷۲ ، سهم خودم شد. ۱۰۳ نفر بقیه برای ادامه عملیات در خشکی باقی ماندند که همین موضوع باعث بحث و حتی گلایه کسانی شد که لباس غواصی بهشان نرسید. آنجا حاج حسن بختیاری _ برادر حاج حسین _ با گریه و التماس می گفت: حاج کریم منو توی موج اول ببر. من سنم از این بچه‌ها بیشتره. لباس حق منه که بهم برسه. منم که پاسخی برای مجاب کردن اون نداشتم، میگفتم:مگه این عملیات قراره با شکسته شدن خط تموم بشه؟ کار اصلی با شما و بقیه بچه هاست که روز بعد قراره بیاید اون ور آب و پاکسازی را تا روی جاده فاو_بصره ادامه بدید. واقعیت هم همین بود. قرار بود که من و حاج محسن با های موج اول غواصها همراه باشیم و بعد از شکستن خط، حاج حسین بختیاری هم بقیه بچه‌ها را با قایق بیاورد و هم ساک های شخصی غواص ها را که حاوی لباس خاکی و پوتین هایشان بود. قرار شد ما بعد از شکستن خط و رسیدن به ساحل، لباس‌های غواصی را درآوریم و لباس های خاکی را بپوشیم و با بقیه بچه‌ها، به خط دوم و سوم بزنیم تا به جاده برسیم. از آنجا هم نیروهای خاکی ۲۷محمدرسول_الله، عملیات را تا تصرف اهداف نهایی ادامه دهند. روز دوم دی ماه یکبار دیگر جدول سازماندهی موج اول را با حاج محسن و حاج حسین مرور کردیم و از آنجا که در عملیات تابستان در ، اندوه همراهی با بچه های غواص در دلم مانده بود ، اول اسم خودم را با عنوان سرستون نوشتم. سر ستون دوم هم حاج محسن جان بزرگ شد و بقیه نیروها در سه دسته سازماندهی شدند. ( به فرماندهی (شهید) و معاونش (شهید) و (شهید)… به فرماندهی (رضا) (شهید) و معاونانش سلیمان محمودی(آزاده) و (شهید)… به فرماندهی (شهید) و معاونانش توکل زمانی(آزاده) و (شهید)، دسته سوم یک هم داشت که قرار بود وقتی به آب بزنیم، این دسته ویژه از ما جدا شود و برود سراغ یک کشتی در گِل مانده نزدیک ساحل دشمن، که احتمال می‌دادیم داخل آن کمین داشته باشند. اعضای تیم ویژه عبارت بودند: از (شهید) ، (شهید) (شهید) (شهید) هاشم زرین‌قلم(آزاده) (شهید) (شهید) (شهید) سیدحسین معصوم زاده(جانباز)… برای عملیات این سه ستون باید با طنابی که هر به حلقه دستش می انداخت، با هم متصل می شدند. این ابتکار بعد از تجربه غواصی در عملیات به فکرمان رسید که چند حُسن داشت؛ یکی اینکه بچه‌ها از ستون جدا و گم نمی شدند. دوم اینکه وقت فین زدن، حرکت جمعی باعث می شد که افراد گاهی استراحت کنند و دیگران جورشان را بکشند. سوم اینکه اگر احتمالاً کسی در مسیر غواصی می‌شد، پیکرش تا ساحل همراه بچه ها با همان طناب می آمد. صبح روز سوم دی ماه و، آماده باش برای حرکت به اعلام شد. به محض شنیدن این خبر، زیارت عاشورا خواندیم. چه زیارت عاشورایی و من دوباره برای بچه ها سخنرانی کوتاهی کردند و مغرب و عشا را با حال استغاثه خواندیم. لباس‌های غواصی را پوشیدیم و حرکت کردیم. حین راه رفتن، یکی دوبار از ستون خارج شدم و به انتها رفتم تا یک بار دیگر وضعیت ظاهری و امکاناتی آنها را چک کنم. مثل ، سیدحسین معصوم زاده و شاه محمدی(آزاده) شوخی هایشان گُل کرده بود و به نفرات جلویی یا پشت سری می‌گفتند:"بوی الرحمان میدی، استتار کن، نور بالا می زنی، عملیات رو لومیدی " و از این حرف‌ها. عده‌ای هم توی خودشان بودند. زیر لب ذکر می‌گفتند و بیشترشان "وجعلنا" می‌خواندند. بهروز طالب نژاد و نوروزی هم در حین حرکت، مثل خبرنگارها سوال می پرسیدند و صدایشان را ضبط می‌کردند. … …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌴🌾🌴🌾 🕊 🌾 🌴 🕊 🌴 🕊 هَفْتادو دوُمِينْ غَوّاصْ👣 💧 ۴ ۲۶ 🕊 🍂🍃🌾 🕊 💧یک آن احساس کردم که پاهایم به گِل نشسته است. ها را کندم و با پاشنه روی گِل ها حرکت کردم. با همان چند شلیک بچه ها، بیشتر نیروهای دشمن از خط اولشان عقب رفته بودند و چند نفری لب کانال به سمت ما شلیک می کردند. مقابلمان حلقوی و موانع بود که حرکت مان را کند می کرد و به دشمن فرصت می داد که بچه‌ها را تک تک توی باتلاق بزند. صدای رگبارهای پیاپی، ناله و ضجه بچه هایی را که دم ساحل تیر خورده بودند را در خود گم می‌کرد. چند نفر به صورت روی گِل ها افتاده بودند و یکی هم روی خورشیدی به سینه خوابیده بود و تکان می‌خورد. شناختمش یکی از همان طلبه‌های گردان غواصی بود و من نمی دانستم داوطلبانه روی خورشیدی افتاده تا بقیه روی او را بگذارند و از رویش عبور کنند. سیم خاردارهای مقابلمان را رضا عراقچیان باز کرد و من اولین رگبار را به طرف چند نفری که از توی کانال به طرف ما شلیک می‌کردند، گرفتم. هزار متر عرض اروند را شنا کرده بودیم اما این ۲۰ متر باتلاق زمین‌گیرمان کرده بود. از همانجا شروع کردیم به پرتاب نارنجک. چند عراقی که در داخل کانال مقابل ما بودند به طرفمان نارنجک می‌انداختند. یک دفعه دردی در کمرم پیچید که بی اختیار به زانو نشستم. موج انفجار کمرم را گرفته بود، اما می‌توانستم با وجود درد حرکت کنم. چند قدم برداشتم. کمی به دشمن نزدیک تر شدم. یک تیربارچی سمج عراقی، سر تیربار را خوابانده بود روی بچه ها و آنها را درو می کرد. چند تیر به گِل های دور و برم خود. جرقه هایی که از اصابت گلوله به آهن خورشیدی ها می خورد حواسم را پرت کرد. فریاد زدم:"خاموشش کنید.خاموشش کنید." داشتم این را تکرار می کردم که تیری از گوشه سمت چپ لبم وارد شد و از داخل گلویم خارج شد و دهانم یک آن سوخت. با صورت روی گِل افتادم و مثل گوسفندی که کارد گلویش را ببرد خِرخِر کردم. سعی کردم بچه ها مرا نبینند؛ مبادا تأثیری در روحیه آنها بگذارد و با چشم دور و برم را نگاه کردم. (رضا) و لای خورشیدی ها با تلاطم امواج بالا و پایین می شدند. حاج محسن هم به پشت، کمی آن طرف تر افتاده بود... …. 🍂____________________ پ.ن: آزاده و جانبازسیدرضاموسوی: قسمتی بود که خورشیدی تقریباً چسبیده بود به کانال. رضاعمادی مجروح شده بود، خودش را به هر شکلی رسانده بود بالای خورشیدی و بچه‌ها را قسم داد به حضرت زهرا و گفت: بچه ها دارند یکی یکی شهید می شوند. بیایید از روی من عبور کنید. این بچه‌هایی که کپ کرده بودند از روی رضا رد شدند. یکی از بچه‌هایی که با ما اسیر شد گفت: من آخرین نفری بودم که از روی رضا رد شدم و شنیدم استخوانش زیر پایم شکست، ولی رضا آخ نگفت…✨ رضاعمادی همانجا بر روی خورشیدی بشهادت می رسد.🕊🌹 …❀ @Karbala_1365🌹 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ٤👇 @Karbala_1365
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در ۴ حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
از راست شهیدان غواص: و شب عملیات وقتی دید باز نیست خودش رو بروی سیم‌های‌خاردار انداخت تا بچه های دسته‌اش از روی تنش عبور کنند و خط را بشکنند. رضا فرماندهی رو درحق بچه‌هایش تمام کرد. و سوی دیگر ساحل نیز خودش را روی انداخت تا همرزمانش از روی تنیش عبور کنند. اینان شهیدانی هستند که در حماسه ایثار آفریدند و به زیباترین شکل ممکن بشهادت رسیدند.🕊💔 روحشان‌شادویادشان‌گرامی 🌾🕊 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄