eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
813 دنبال‌کننده
17.8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
52 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ ‍ در روز اول مهرماه ۱۳۵۹ هنگامے کہ از ماموریت برون مرزی باز مےگردد، در هنگام فرود 🛬 باند پایگاه همدان توسط هواپیماهای عراقی بمباران می شود💣 کہ به همین علت ایشان مجبور به اوج گیری مے شود 🛫 ولے به دلیل کمبود سوخت هر دو موتور خود را از دست می دهد. و کوچک ایشان در بالکن منزل در حال مشاهده این منظره بودند و همسر شهید در لحظات آخر متوجه میشود که هواپیمایی که در حال برخورد با ساختمانی نیمه کاره در پایگاه است، هواپیمای همسر اوست😥😭 او که دست کودک خردسالش را در دست گرفته بود، در این لحظات بےاختیار آنقدر دست بچه را فشار می دهد که استخوان های دست بچه خرد مےشود😭😔 😭
نمیدانم، حزب‌الله ات بخوانم یا حاج قاسمت گویم؟ تو کدامین دیار عشقی؟ ایران؟لبنان؟ یا سوریه؟ وقتی که در لبنان است، عکس هایت در امام رضا(ع) و شهادتت در ... 🌷 .
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹 پنج شــنبه است ... وعده دیـدار با ! تو هم دلــت پر ڪشید ؛ به که نشـد برویم به گــلزار می‌ شود ... (س)🏴 @Karbala_1365🥀 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نام پدر: عرب محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳ تاریخ : ۱۹/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۵ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: پایین شهدای زنجان محمد محمدی عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در پایین‌کوه پا به جهان گذاشت. پدرش در روستا می‌کرد و از این راه امرار معاش می‌کردند. مادرش نیز خانه‌دار بود. او چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت. با اینکه امکان ادامه در روستا و در آن سال‌های آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد سال اول پزشکی بود و در فعالیت‌های فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت. او نتوانست نسبت به به اسلام بی‌تفاوت باشد و تحمل این را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همین‌منظور به بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم شد و به عنوان بیسیم‌چی و آرپیجی‌زن و در نهایت غواص خدمت ‌کرد. محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سال‌های پایانی خود را سپری می‌کرد روز دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.  پیکر پاک این راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدی_که : حاضر شد سرش بره ، ولی عملیات(فتح المبین)را لو نده.... #شهید_عباسعلی_فتاحی❣ ⊰❀⊱ #تنه
(فتح المبین)را‌لو‌نده.... تک بود و عزیز دل خانواده ، به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود ،۱۷ سالش که بود یه روز اومد به گفت میخوام برم ، مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو . میگه :امام گفته . و مادر مدار، مطیعانه، میگه: پس برو... توی میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن ، اما خودش میگفت: . یه روز گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو# منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر بود...پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات بره... و تخریبچی ها رفتند... یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم نشده ، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و شد... زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه توی ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید... عملیات انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه رو کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند.... در اصل عباس‌علی به نمایندگی از همه ی همرزمانش ؛ به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب، دین، رهبر، ناموس، سر می‌دهیم؛ اما شرف نمی‌دهیم را بیان کرده بود. و لیکن هر کسی ما، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک بالا برای آنان بس است... ⊰❀⊱ ۴ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
نام پدر: عرب محل تولد: زنجان تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳ تاریخ : ۱۹/۱۰/۶۵ نام عملیات: ۵ منطقه عملیاتی: شلمچه محل شهادت: شلمچه مزار شهید: پایین شهدای زنجان محمد محمدی عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در پایین‌کوه پا به جهان گذاشت. پدرش در روستا می‌کرد و از این راه امرار معاش می‌کردند. مادرش نیز خانه‌دار بود. او چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت. با اینکه امکان ادامه در روستا و در آن سال‌های آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد سال اول پزشکی بود و در فعالیت‌های فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت. او نتوانست نسبت به به اسلام بی‌تفاوت باشد و تحمل این را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همین‌منظور به بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم شد و به عنوان بیسیم‌چی و آرپیجی‌زن و در نهایت غواص خدمت ‌کرد. محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سال‌های پایانی خود را سپری می‌کرد روز دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.  پیکر پاک این راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد. ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄