در روز اول مهرماه ۱۳۵۹ هنگامے کہ
#شهید_عشقی_پور
از ماموریت برون مرزی باز مےگردد،
در هنگام فرود 🛬
باند پایگاه همدان توسط هواپیماهای عراقی بمباران می شود💣
کہ به همین علت ایشان مجبور به اوج گیری مے شود 🛫
ولے به دلیل کمبود سوخت هر دو موتور خود را از دست می دهد.
#همسر و #فرزند کوچک ایشان در بالکن منزل در حال مشاهده این منظره بودند
و همسر شهید در لحظات آخر متوجه میشود که هواپیمایی که در حال برخورد با ساختمانی نیمه کاره در پایگاه است،
هواپیمای همسر اوست😥😭
او که دست کودک خردسالش را در دست گرفته بود،
در این لحظات بےاختیار آنقدر دست بچه را فشار می دهد که استخوان های دست بچه خرد مےشود😭😔
#همسران_شهدا
#امان_از_دل_همسران_شهدا😭
🌹🕊🌷🥀🌷🕊🌹
#مــــــــادرانه
پنج شــنبه است ...
وعده دیـدار #مادر با #فرزند !
تو هم دلــت پر ڪشید ؛
به #ڪربلا که نشـد برویم
به گــلزار #شــهدا می شود ...
#پنجشــنبه_های_دلتنــگی
#شــهدا_را_یاد_ڪــنید
#با_ذڪر_صـــلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#یـــٰافٰاطِمَــــةَالزَهْــــرٰا(س)🏴
@Karbala_1365🥀
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_غواصمحمد_محمدی
نام پدر: عرب
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳
تاریخ #شهادت: ۱۹/۱۰/۶۵
نام عملیات: #کربلای ۵
منطقه عملیاتی: شلمچه
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: #گلزار پایین شهدای زنجان
محمد محمدی #فرزند عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در #روستای پایینکوه پا به جهان گذاشت.
پدرش در روستا #کشاورزی میکرد و از این راه امرار معاش میکردند. مادرش نیز خانهدار بود. او #فرزند چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت.
با اینکه امکان ادامه #تحصیلات در روستا و در آن سالهای آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت #مقاطع مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد #دانشجوی سال اول پزشکی بود و در فعالیتهای فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت.
او نتوانست نسبت به #عقایدش به اسلام بیتفاوت باشد و تحمل این #تجاوز را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همینمنظور به #عضویت بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم #جبهه شد و به عنوان بیسیمچی و آرپیجیزن و در نهایت غواص خدمت کرد.
محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سالهای پایانی خود را سپری میکرد روز #نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات #کربلای ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.
پیکر پاک این #شهید راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان #شهیدش آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهیدی_که : حاضر شد سرش بره ، ولی عملیات(فتح المبین)را لو نده.... #شهید_عباسعلی_فتاحی❣ ⊰❀⊱ #تنه
#شهیدیکهحاضرشدسرشبرهولیعملیات(فتح المبین)رالونده....
تک #فرزند بود و عزیز دل خانواده ، به شش زبان دنیا کاملا مسلط بود ،۱۷ سالش که بود یه روز اومد به #مادر گفت میخوام برم #جبهه ، مادر گفت تو عصای دست منی ، نرو . #عباسعلی میگه :امام گفته .
و مادر #ولایت مدار، مطیعانه، میگه: پس برو...
توی #جبهه میخواستن یه کار بی خطر و یا پرسنلی بهش بدن ، اما خودش میگفت: #گردان_تخریب.
یه روز #شهیدخرازی گفت:چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو# منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر #عراقیها بود...پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود.قبل از رفتن حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: " به هیچوجه با #عراقیها درگیر نمیشید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقیها فهمیدند و #درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات #لو بره... و تخریبچی ها رفتند...
یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم #منفجر نشده ، یکی شونم برنگشته... اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقیها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و #اسیر شد...
زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکنه #عباسعلی توی #شکنجه ها لو بده. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده ، سرش بره زبونش باز نمیشه. برید عملیات کنید...
عملیات #فتح_المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه #دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه #پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه. گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه... اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه #عباسعلی رو #شکنجه کردند چیزی نگفته. اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند....
در اصل عباسعلی به نمایندگی از همه ی همرزمانش ؛ به تمامی عالم این حقیقت را که ما برای مکتب، دین، رهبر، ناموس، #مملکت سر میدهیم؛ اما شرف نمیدهیم را بیان کرده بود.
و لیکن هر کسی ما، نسل ما و کودکان ما را بخواهد بشناسد همین یک #خاطره بالا برای آنان بس است...
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
#شهید_غواصمحمد_محمدی
نام پدر: عرب
محل تولد: زنجان
تاریخ تولد: ۲/۱۲/۴۳
تاریخ #شهادت: ۱۹/۱۰/۶۵
نام عملیات: #کربلای ۵
منطقه عملیاتی: شلمچه
محل شهادت: شلمچه
مزار شهید: #گلزار پایین شهدای زنجان
محمد محمدی #فرزند عرب و فاطمه رمضانی در دومین روز از اسفند ماه سال ۱۳۴۳ در #روستای پایینکوه پا به جهان گذاشت.
پدرش در روستا #کشاورزی میکرد و از این راه امرار معاش میکردند. مادرش نیز خانهدار بود. او #فرزند چهارم پدر و مادرش بود و ۵ برادر دیگر نیز داشت.
با اینکه امکان ادامه #تحصیلات در روستا و در آن سالهای آغازین انقلاب بسیار مشکل بود، اما او توانست با موفقیت #مقاطع مختلف تحصیلی را پشت سر بگذارد و وارد دانشگاه گردد. محمد #دانشجوی سال اول پزشکی بود و در فعالیتهای فرهنگی – عقیدتی مسجد دروازه ارگ شرکت داشت.
او نتوانست نسبت به #عقایدش به اسلام بیتفاوت باشد و تحمل این #تجاوز را بکند. بنابراین تصمیم گرفت که سهمی در پیروزی اسلام و دفاع از آن داشته باشد. به همینمنظور به #عضویت بسیج درآمد و از طریق همین یگان عازم #جبهه شد و به عنوان بیسیمچی و آرپیجیزن و در نهایت غواص خدمت کرد.
محمد در حالی که بیست و دو سال داشت و جنگ سالهای پایانی خود را سپری میکرد روز #نوزدهم دی ماه سال ۱۳۶۵ بود که در عملیات #کربلای ۵ در شلمچه از ناحیه قلب مورد اصابت ترکش قرار گرفت و به دیدار حق شتافت.
پیکر پاک این #شهید راه حق در مزار پایین شهدای زنجان و در کنار دیگر همرزمان #شهیدش آرام گرفت تا «عندربهم یرزقون» گردد.
⊰❀⊱ #تنهاکانالشهدایِکربلایِ۴
#شهدایغواص👣
…❀
@Karbala_1365🌾
●➼┅═❧═┅┅───┄