eitaa logo
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
1.1هزار دنبال‌کننده
19.6هزار عکس
3هزار ویدیو
53 فایل
#تنهاڪانال‌شهدای‌ڪربلای۴🌾 دیر از آب💧 گرفتیـم تـورا ای ماهـی زیبا؛ امّا عجیـب عذابـی ڪہ ڪشیـدی تازه اسٺ #شهادت🌼 #شهادت🌼 #شهادت🌼 چه‌ڪلمه‌زیبایی... #غواص‌شهیدرضاعمادی و سلام‌بر ۱۷۵ غواص‌شهید #کپی‌ممنوع⛔ 🍃ادمیـن‌پاسخگو↓ @goomnaam_1366
مشاهده در ایتا
دانلود
🍂 بچه‌های ما در واقعا مظلومانه به رسیدند. ما آنچه‌ را که می‌بایست انجام بدهیم انجام دادیم. هیچ وقت یادم نمی‌رود. در قایق نشسته بودیم و آماج حمله عراقی‌ها از آن طرف هورهای بودیم. سکان‌دار قایق خیلی عجله داشت که ما سالم به آن طرف برسیم. آرپی جی کنار قایق منفجر شد و پروانه تلوتلو خوران به چیزی گیر کرد و دیگر قدرت حرکت نداشت. ما مانده بودیم بین دو جهنم. نه می‌توانستیم حرکت کنیم و نه درنگ داشتیم. تمام زورم را به کار بستم تا آن را آزاد کنم. وقتی دست انداختم به آب دیدم که پروانه به شکم یکی از شهیدمان گیر کرده است. برای اینکه بچه‌ها تضعیف روحیه نشوند گفتم که چیزی نیست. به گونه‌ای شن گیر کرد. بچه‌های ما این‌گونه دلاورانه از جان و هستی خودشان در گذشتند.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
『شـُ℘َـدٰآۍِ‌ڪـَـرْبَلآۍِ۴🕊』
تبسمی کرد وبا لبخند گفت : باید از ناگفته ها ، ازشهدا گفت . واز جزیره مجنون و حماسه های خونینی که به
『 خاطرات‌شهدا..؛ 』 ...• بچه که بودیم می‌شنیدیم برای دیدن امام زمان [عج] باید خود را به آب و آتش زد. همیشه برایم سوال بود. اتش را می دانستم اما اب مگر چه ویژگی دارد؟ من بچه بودم ونمی‌فهمیدم. بزرگتر که شدم در روایتی دیدم [کسی که در آب شهید می‌شود، اجر دو شهید را دارد.] هرکس اگر دوست دارد معنی این حرف را بفهمد، باید شب والفجر ۸ را به خوبی لمس کند. غواصی کاری مشکلی است. خیلی ترس دارد. اگر کسی در آب مجروح شود دستش به چیزی بند نیست. نمی‌تواند یک گوشه دراز بکشد و پناه بگیرد. آن هم آب که پر از ... سرما و آتش دشمن را هم باید به آن اضافه کرد. آیا تا به حال دست زخمی تان را در آب یخ برده‌اید؟! باید عمیق ترین زخم‌ها را در آب سرد زمستان تحمل می‌کرد. قبل از آغاز والفجر ۸، بچه‌های اطلاعات عملیات، شب های سختی را پشت سر گذاشتند. ساکت و آرام تا خط دشمن شنا می کردند. زیر نور منور ها اگر سرشان را بالا می آوردند، نصف را از دست می‌دادند! بیرون آب، یک نفر زیپ لباس ها بود! می‌دانید چرا؟! آنقدر آب اروند سرد بود که انگشتان غواص یخ می‌زد و توان حرکت نداشت. بعضی از غواص‌ها از سرما فکشان جا به جا می‌شد و کارشان به اورژانس می‌کشید. شب ۸ بود، بچه‌های موج دوم، وقتی به خاک دشمن رسیدند، می گفتند معبر، آسفالت شده بود. کدام لباس رنگ آسفالت است؟! بچه های یکی یکی روی زمین غلطیدند تا راه برای بقیه باز شود. آن ها آن روز جلوی گلوله ایستادند تا امروز ما روی پای خود بایستیم. [ ان‌الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا ] را آنها تفسیر کردند. شهدا خیلی من بودند. امروز هم اگر این همه سراغ شهدا می‌آیند به خاطر آن است که از نامردی ها خسته شده‌اند... عبدالله‌ضابط.• ؛ ...(:🌊🖤 ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
⭕️ ‏بايد زمستان باشد رود باشد باشى شب باشد دستهايت بسته و۳۰ سال بعد برگردی تا بدانى يعنى چه! صلواتى بفرستيم براى خمينى که اسیر خاک نشدند و دل به دریا زدند.../ ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... 🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم 🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 🌿به دلیل خستگی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
قرار بی قرارها ، . . .
✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹✍🌹 به یاد شب شام غریبان شهدای گمنام ، ... 🌻با هر سختی و مشقتی بود در زیر گلوله هایی که از زمین و آسمان بر سرمان می بارید و خستگی شب گذشته ؛ عبور از و شکستن خط و پاکسازی خط مقدم و سنگر های ها و انتقال مجروحان تا قایق ها و خلاصه یک شب و هدایت نیروهای راه گم کرده شیرازی،به هر زحمتی بود امید معزی که ا ز ناحیه بازوی دست راست شده بود را به ساحل جزیره مینو رساندم 🌼و خودم که خیلی خسته بودم ، روی گل و لای کنار رودخانه روی صورت افتادم و تقریبا از حال رفتم در آن حالت بی حالی که صورتم روی گل ها بود منو که می‌دیدند پا می گذاشتند روی کمرم و می گفتند آخی این طفلکی گناه داره؛ شهید شده و واقعا منو شهید کردند.😬 🌿به دلیل خستگی به همان حال بودم و کم کم بلند شدم و به راه افتادم. تا سر جاده رسیدم و با یک خودرو تا بیمارستان امام علی علیه السلام رفتم و کف پاهایم که بر اثر راه رفتن روی سیم های تاول زده بود را پانسمان کردم و بعد خودم را به مقر موقت گردان کربلا در منطقه بریم ساختمان مقابل مسجد بهبهانی ها رساندم و تعدادی از دوستان را در آن مکان دیدم که هر کدام در کنجی خلوت کرده بودند و در فراق فرمانده و همرزمانشان گریه می کردند. بعد از ساعاتی حمام کردم و لباس هایم را عوض کردم.دم غروب فرمانده گردان حاج علی رضا معینیان غواص ها را در اتاقی جمع کرد و گفت که امشب تعدادی داوطلب می خواهیم که بروند و جسد حاج اسماعیل فرجوانی و هر را که توانستند بیاورند. من و محمد رضا علیزاده و چند نفر دیگر داوطلب شدیم و حتی لباس های مان را پوشیدیم. ولی در لحظه آخر، آقای معینیان فرمودند که از فرماندهی لشکر پیام آمده که نیست این عملیات انجام شود به دلیل هشیاری نیروهای عراقی، و ده_مان_به_دلمان_مانده_است. راوی:علی اصغر مولوی ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
یکی از کربلای 4 است . درست زمانی که در کلاس دوم دبیرستان درس می خوانده مربوط به جنگ را که می شنود درس و تحصیل را رها می کند و به سمت جبهه ها می رود. سال های زیادی را در جبهه می ماند و حالا ما برای شنیدن خاطراتش به سراغ او رفته ایم و به مناسبت سالگرد کربلای 4 با او به گفت وگو نشسته ایم .پورایران می گوید: شب عملیات بود، وقتی به آسمان نگاه می کردیم گلوله های رسام را می دیدیم که آسمان بالای سرمان را مثل روز روشن کرده بود،بارانی از از آسمان ،روی سر ما می بارید و روی زمین هم پر بود از مین و سیم خاردار. امکانات ما نسبت به دشمنان به شدت ناچیز بود.هیچ راه نفوذی برای پیشروی نداشتیم .به ناچار باید ازرودخانه عبور می کردیم . اما مانع بزرگی سر راهمان بود به نام رودخانه ای که به دلیل موج های خروشانش به رودخانه وحشی معروف بود.سرعت آب دراین رودخانه 70 کیلومتر است و تا امروز کشتی های فراوانی در این رودخانه غرق شده اند. این به قدری بزرگ وعمیق است که کشتی های اقیانوس پیما در آن رفت و آمد می کنند ، عرض رودخانه هم به یک کیلومتر می رسد.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اروند، هر چیزی را که در مسیرش باشد می برد، حتی دل را یادمان والفجر هشت-- اینجا اروند است، رودی خروشان و نا آرام، رودی که تنها افرادی می توانستند از سیم خاردارها و موانع خورشیدی تعبییه شده در ساحل آن عبور کنند؛ که در سیم خاردار نفس خود گیر نکرده بودند، اینجا اروند است، رودی که هر چیزی را که در مسیرش باشد می برد، حتی دل را.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فرمانده دسته .بود.در عملیات کربلای ۴وقتی رسیدند ساحل دشمن؛ فکش تیر خورده بود .خیلی درد داشت.از شدت درد فریاد می‌زد.هوا بود.یکی با تشر گفت ساکت باش .محل نیرو هارو لو میدی.بعد از آن دیگه سکوت کرد..تاچند روز بعد از از آن سوی اروند دستش را تکان میداد. ودرخواست کمک داشت ولی کاری از دست ما ساخته نبود.برادرش هم مرتضی گردان بود.وخیلی بی تابی می‌کرد.بعد چند روز هم آسمانی شد.اقا مهدی جنازه مطهرش ۱۴ سال مهمان رود بود.وبعد به باز گشت.   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
🌸🍃 🍃 حکایت اروند اما فرق دارد قصه، دل به اروند زدن را شنیده ای.. زیر لب گفت خدایا به امید خودت برای دین خودت و بر دل آب زد.. و خدا او را برای خود خرید بی آنکه ذره ای از او باقی بماند ـــــــــــــــــــــــــ ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اروند.... غم ناگفتنی!.... اینجا قدمگاه مردانی با دستان بسته است که جان خود را تقدیم امنیت من و شما کرده اند! اینجا را نمیشود توصیف کرد...بعضی چیز ها را تنها باید دید! اینجا فقط بغض است و بغض است و بغض...:)   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
اروند.... غم ناگفتنی!.... اینجا قدمگاه مردانی با دستان بسته است که جان خود را تقدیم امنیت من و شما کرده اند! اینجا را نمیشود توصیف کرد...بعضی چیز ها را تنها باید دید! اینجا فقط بغض است و بغض است و بغض...:)   ⊰❀⊱ 👣 …❀ @Karbala_1365🌾 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄