فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 کلیپ | حاج قاسم سلیمانی: در دفاع مقدس تشویق و هدیه ای نبود...
اینها ویژگی های دفاع مقدس است، هیچ کجا پیدا نمیکنید. درجه و رتبه ای نبود. شما وقتی توی جمع وارد میشدی نمیتوانستی... این هم دقیقاً مصداق اون چیزی بود که در روایات ما پیرامونِ رسول معظم اسلام (ص)، ذکر میکنند، میگویند کسی وارد میشد در جمع، از نشستنِ اون جمع، از آراستن افراد، نمیتوانست تشخیص بدهد، پیغمبر اکرم چه کسی از اینهاست! جنگ چون چنین وضعی بود، امتیازی نبود، درجه ای نبود، رتبه ای نبود، یک چنین حالی گرفته بود از اون حال اولیه اسلام.
@Modafeaneharaam
ادعای بزرگ - @Ostad_Shojae .mp3
10.06M
#تلنگری #اربعین ۷
🏳 فتنه های آخرالزمان یکی پس از دیگری رخ نشان میدهند، و
همانطور که اربعینی که محصول انقلاب اسلامی است را خارِ چشم برخی از همان بانیان انقلاب کرده است؛
✘ به راحتی میتواند سربازان خیمه امام زمان "عج" را به سرباران این خیمه تبدیل سازد!
چه کنیم که نه جزو آن انقلابیهای فراری از انقلاب باشیم و نه سربازان فراری از لشکر؟
#Arbaeen2021
#Hussain
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_پناهیان
#استاد_محمودی
@Modafeaneharaam
وفاداری به همسر حتی بعد از فوت
علامه حسنزاده آملی همسرش را که سالها پیش فوت شده در یکی از اتاقهای منزل دفن کرده و اسم اتاق را «بیت الرحمه» گذاشته و در خصوص علت این کار گفته بود: "برای اینکه بیشتر به ایشان خدمت کنم".
▪️ پیکر علامه حسنزاده آملی قراره کنار مزار همسرشون و در مقبرهای در حیاط منزل شخصیشون به خاک سپرده بشه.
🔸این عالم برجسته، علامه ذوالفنون و علامه دهر بوده و در ادبیات، علوم غریبه، ریاضی، هیئت و طب تبحر خاص داشت همچنین معظمله به غیر از زبان فارسی و مازندرانی به زبانهای فرانسوی و عربی هم مسلط بود. تا الان حدود ۱۹۰ اثر از علامه حسنزاده آملی به ثبت رسیده.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻صوت شنیده نشده حاج قاسم: ما به مردم قول دادیم ببریمشان کربلا. ولو اینکه با دادن خونمان باشد...
@Modafeaneharaam
🔰 حاج قاسم سلیمانی:
دفاع مقدس ما، الگویی است برای همه دفاعهایی
که ملّت های مستضعف میخواهند در مقابل ظالمان انجام دهند.
دفاع مقدس[ما] سیرهای و شیوهای است
برای هر دفاعی که نابرابر باشد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 دخترم پول تو جیبی هر روزش رو صدقه میداد که به پدرش نخندن!
🔹حبیبهسادات موسوی همسر جانباز مجتبی مروتی که از ناحیه صورت مورد اصابت ترکش قرار گرفته بود، در برنامه «ماه در میزند» از مشکلاتی گفت که بچههاش با اون دست به گریبان بودن😔
@Modafeaneharaam
📷 انتشار بمناسبت هفته دفاع مقدس/
تصویری کمتر دیده شده از سپهبد شهید سلیمانی در کنار رزمندگان افغانستانی دفاع مقدس و جمعی از نیروهای گردان ۴۰۵ لشکر ۴۱ ثارالله
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
معرفی خلبان شهید علی اقبالی دوگاهه؛ تنها خلبان ایرانی که صدام او را به طرز وحشیانهای به شهادت رساند...
#هفته_دفاع_مقدس
@Modafeaneharaam
ترکش خمپاره پیشونیش رو چاک داده بود
ازش پرسیدم: چه حرفی برای مردم داری
با لبخند گفت: از مردم کشورم میخوام وقتی برای خط کمپوت میفرستن،
عکس روی کمپوت ها رو نکنن!!
گفتم داره ضبط میشه برادر یه حرف بهتری بگو
با همون طنازی گفت:
اخه نمیدونی سه بار بهم رب گوجه افتاده ...!!
🔹شرم بر كسانى كه با سوءاستفاده از جایگاهشان و شیرجه زدن در بیتالمال، خون همچين آدمايى رو پايمال كردند!
@Modafeaneharaam
#ایران #دفاع_مقدس
بزرگترین عملیات هوایی ایران در دفاع مقدس چه بود؟
🔸عملیات کمان ۹۹ یا سایه البرز یکی از گسترده ترین عملیاتهای نیروهای مسلح ایران است که در واکنش به آغاز رسمی تجاوز حکومت بعث عراق به خاک ایران و در تاریخ یکم مهرماه سال ۵۹ توسط نیروی هوایی ارتش علیه مواضع نظامی ارتش عراق اجرا شد.
@Modafeaneharaam
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️🎥 من بیغیرت نیستم
♨️ روایت کمتر شنیده شده از حسین خلعتبری بهترین خلبان F4 جهان، از زنی که کودک سوخته خود را در آغوش این شهید گذاشت و او را بیغیرت خطاب کرد!
⚠️ تا انتها ببینید که شهدا برای چه آرمانهایی رفتند و این آرمانها امروز کجای زندگی ما قرار دارند
@Modafeaneharaam
🔴 #فوری
پیکر مطهر شهید مدافع حرم هادی شریفی در عملیات تفحص در سوریه کشف و هویت او از طریق آزمایش DNA شناسایی شد.
شهید مدافع حرم هادی شریفی، متولد ۳۱ شهریور ماه سال ۱۳۶۱ در شهر مقدس قم است. او در روز ۲۷ بهمن ماه سال ۹۴ برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) راهی سوریه شد و در ۱۳ فروردین ماه سال ۹۵ به شهادت رسید. اما تأیید شهادتش بیش از هفت ماه به طول انجامید و اکنون بعد از ۵ سال از شهادتش بقایایی از پیکرش کشف شده و به کشور بازگشته است.
پیکر مطهر شهید مدافع حرم «هادی شریفی» اعزامی جمعی نیروی زمینی سپاه تیپ ۲۰ رمضان توسط تیم تفحص ایثارگران سپاه و نقسا کشف و از طریق ازمایش DNA توسط مرکز ژنتیک نور سپاه تعیین هویت شد.
خبر پیدا شدن پیکر مطهر شهید به خانواده دقایقی پیش توسط سردار موحدی کیا فرمانده تیپ ۲۰ و سردار سفیدچیان معاون آماد نیرو زمینی اعلام شد. این دیدار و اطلاع رسانی با حضور مادر و همسر و فرزندان شهید در کرج ، محل سکونت شهید برگزار شد.
@Modafeaneharaam
🔰 مجموعه لوح "در لباس سربازی"
📝 روایت تصویری ویژه از حضور حضرت آیتالله خامنهای در دوران دفاع مقدس
شماره ۳ | حضور در پادگان گلف اهواز در اسفند ۱۳۵۹ و ملاحظه توانمندی حسن باقری در توضیح نقشه عملیات
🔻 جوان بااستعداد و شجاع
▫️آیت الله خامنهای در پادگان گلف اهواز با جوانی آشنا شد که واحد شناسایی سپاه را راه اندازی کرده بود. حسن باقری سابقهی خبرنگاری داشت. توانسته بود واحد شناسایی در سپاه را راه اندازی کند: «نقشهای بود و آن وقت میآمدند کالکها را روی آن نقشه نصب میکردند و تشریح میکردند که اینها چیه. یک وقت من دیدم پسر بچهای بلند شد. بالا آمد ایستاد و شروع کرد شرح دادن. به قدری قشنگ، به قدری دقیق اینجا یک پل است؛ زیرش این است اینجا این جوری است اینجا یک بلندی است. اینها نشان دهندهی هم استعداد بود هم شجاعت. چون این شناساییها از دور امکان ندارد باید آدم برود زمین را شناسایی کند.
@Modafeaneharaam
بزرگی می گفت: من برای هرکسی که متوجه میشدم از دار دنیارفته است نماز لیلة الدفن میخواندم ،تا اینکه شبی در خواب دیدم مرده ام!
در خواب وحشت زیادی داشتم ،وقتی مرا در قبر تاریک گذاشتند. نکیر ومنکر بر من وارد شدند،شرایطی بس نگران کننده و وضعیتی بسیار ترسناک و دلهره آور بود.در آن لحظه به یکباره دیدم تعداد زیادی آدم پشت سر این دو بزرگوار آمدند پرسیدم اینها چه کسانی هستند در پشت سرتان؟
گفتند:
*این ها همان کسانی هستند که تو برایشان نماز میخواندی😭* 😭
*امشب آمده اند در کنارت، تا تنها نباشی و نترسی 😭😭😭*
*تمام قبرم با آمدن آنها برایم روشن شده بود.......*
*ای کاش بدانیم، این نمازهایی که ما به نیت اموات میخوانیم، همه جمع میشوند برای سکرات مرگ ،شب اول قبر وعالم برزخ خودمان*
*پبامبر اکرم (ص)میفرمایند: خداوندبه نمازگزار نماز لیله الدفن، به عدد آنچه آفتاب بر آن طلوع میکند، حسنه عطا میکند و او را چهل درجه بالا میبرد*
*وامشب نماز لیلة الدفن انسانی وارسته وعارف، علامه حسن زاده آملی است، که به نوعی اغلب ما خود به نماز خواندن برای چنین انسان شریف و وارسته ای نیازمند و محتاجیم *
*نام: حسن، فرزند: عبدالله*
@Modafeaneharaam
💐لوح | «در آغوش بهشت»
🔻بازآفرینیِ قاب ماندگاری از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و سرلشگر شهید حاج علی هاشمی
🖇 انتشار به مناسبت هفته دفاع مقدس
@Modafeaneharaam
سلام عرض میکنم خدمت مخاطبین عزیز
حلال کنید دیشب بخاطر مشکلاتی نتونستیم رمان رو بزاریم،اما امشب دو پارت میزاریم🌹
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هفتم 💠 از کلام آخرش فهمیدم زینبی که صدا میزد من نبودم، سعد ناباورانه نگاه
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_هشتم
💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛ نمیدانستم اینهمه ساز و برگ #جنگی از کجا جمع شده و مصطفی میخواست زودتر ما را از صحن مسجد خارج کند که به سمت سعد صورت چرخاند و تشر زد :«سریعتر بیاید!»
تا رسیدن به خانه، در کوچههای سرد و ساکت شهری که #آشوب از در و دیوارش میپاشید، هزار بار جان کندم و درهر قدم میدیدم مصطفی با نگرانی به پشت سر میچرخد تا کسی دنبالم نباشد.
💠 به خانه که رسیدیم، دیگر جانی به تنم نمانده و اهل خانه از قبل بستر را آماده کرده بودند که بین هوش و بیهوشی روی همان بستر سپید افتادم.
در خنکای شب فروردین ماه، از ترس و درد و گرسنگی لرز کرده و سمیه هر چه برایم تدارک میدید، در این جمع غریبه چیزی از گلویم پایین نمیرفت و همین حال خرابم #خون مصطفی را به جوش آورده بود که آخر حرف دلش را زد :«شما اینجا چیکار میکنید؟»
💠 شاید هم از سکوت مشکوک سعد فهمیده بود به بوی #جنگ به این شهر آمدهایم که به چشمانش خیره ماند و با تندی پرسید :«چرا نرفتید بیمارستان؟»
صدایش از خشم خش افتاده بود، سعد از ترس ساکت شده و سمیه میخواست #مهمانداری کند که برای اعتراض برادرشوهرش بهانه تراشید :«اگه زخمش عفونت کنه، خطرناکه!»
💠 سعد از امکانات رفقایش اطمینان داشت که با صدایی گرفته پاسخ داد :«دکتر تو #مسجد بود...» و مصطفی منتظر همین #اعتراف بود که با قاطعیت کلامش را شکست :«کی این بیمارستان صحرایی رو تو ۴۸ ساعت تو مسجد درست کرد؟»
برادرش اهل #درعا بود و میدانست چه آتشی وارد این شهر شده که تکیهاش را از پشتی گرفت و سر به شکایت گذاشت :«دو هفته پیش #عربستان یه کامیون اسلحه وارد درعا کرده!» و نمیخواست این لکه ننگ به دامن مردم درعا بماند که با لحنی محکم ادامه داد :«البته قبلش #وهابیها خودشون رو از مرز #اردن رسونده بودن درعا و اسلحهها رو تو مسجد عُمری تحویل گرفتن!»
💠 سپس از روی تأسف سری تکان داد و از #حسرت آنچه در این دو هفته بر سر درعا آمده، درددل کرد :«دو ماه پیش که اعتراضات تو #سوریه شروع شد، مردم این شهر هم اعتراضایی به دولت داشتن، اما از این خبرا نبود!»
از چشمان وحشتزده سعد میفهمیدم از حضور در این خانه پشیمان شده که مدام در جایش میجنبید و مصطفی امانش نمیداد که رو به برادرش، به در گفت تا دیوار بشنود :«اگه به مردم باشه الان چند ماهه دارن تو #دمشق و #حمص و #حلب تظاهرات میکنن، ولی نه اسلحه دارن نه شهر رو به آتیش میکشن!» و دلش به همین اشاره مبهم راضی نشد که دوباره به سمت سعد چرخید و زیر پایش را خالی کرد :«میدونی کی به زنت #شلیک کرده؟»
💠 سعد نگاهش بین جمع میچرخید، دلش میخواست کسی نجاتش دهد و من نفسی برای حمایت نداشتم که صدایش در گلو گم شد :«نمیدونم، ما داشتیم میرفتیم سمت خیابون اصلی که دیدم مردم از ترس تیراندازی #ارتش دارن فرار میکنن سمت ما، همونجا تیر خورد.»
من نمیدانستم اما انگار خودش میدانست #دروغ میگوید که صورتش سرخ شده بود، بین هر کلمه نفس نفس میزد و مصطفی میخواست تکلیف این گلوله را همینجا مشخص کند که با لبخندی تلخ دروغش را به تمسخر گرفت :«اگه به جای مسجد عُمری، زنت رو برده بودی بیمارستان، میدیدی چند تا پلیس و نیروی #امنیتی هم کنار مردم به گلوله بسته شدن، اونا رو هم ارتش زده؟»
💠 سمیه سرش را از ناراحتی به زیر انداخته، شوهرش انگار از پناه دادن به این زوج #آشوبگر پشیمان شده و سعد فاتحه این محکمه را خوانده بود که فقط به مصطفی نگاه میکرد و او همچنان از #خنجری که روی حنجرهام دیده بود، #غیرتش زخمی بود که رو به سعد اعتراض کرد :«فکر نکردی بین اینهمه وهابی تشنه به خون #شیعه، چه بلایی ممکنه سر #ناموست بیاد؟»
دلم برای سعد میتپید و این جوان از زبان دل شکستهام حرف میزد که دوباره به گریه افتادم و سعد طاقتش تمام شده بود که از جا پرید و با بیحیایی صدایش را بلند کرد :«من زنم رو با خودم میبرم!»
💠 برادر مصطفی دستپاچه از جا بلند شد تا مانع سعد شود که خون #غیرت در صدای مصطفی پاشید و مردانه فریاد کشید :«پاتون رو از خونه بذارین بیرون، سر هر دوتون رو سینهتونه!»
برادرش دست سعد را گرفت و دردمندانه التماسش کرد :«این شبا شهر قُرق #وهابیهایی شده که خون شیعه رو حلال میدونن! بخصوص که زنت #ایرانیه و بهش رحم نمیکنن! تک تیراندازاشون رو پشت بوم خونهها کمین کردن و مردم و پلیس رو بیهدف میزنن!»...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
مدافعان حرم 🇮🇷
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق #قسمت_هشتم 💠 یک گوشه کپسول اکسیژن و وسایل جراحی و گوشهای دیگر جعبههای #گلوله؛
✍️ #دمشق_شهرِ_عشق
#قسمت_نهم
💠 دیگر نمیخواستم دنبال سعد #آواره شوم که روی شانه سالمم تقلاّ میکردم بلکه بتوانم بنشینم و مقابل چشم همه با گریه به پای سعد افتادم :«فقط بذار امشب اینجا بمونیم، من میترسم بیام بیرون!»
طوری معصومانه تمنا میکردم که قدم رفته به سمت در را پس کشید و با دست و پایی که گم کرده بود، خودش را بالای سرم رساند. کنارم نشست و اشک چشمم قفل قلدریاش را شکسته بود که دست زیر سر و گردنم گرفت و کمکم کرد تا دوباره در بستر بخوابم و #عاشقانه نجوا کرد :«هرچی تو بخوای!»
💠 انگار میخواست در برابر قلب مرد غریبهای که نگرانم بود، تصاحب #عشقم را به رخش بکشد که صدایش را بلندتر کرد تا همه بشنوند :«هیچکس به اندازه من نگرانت نیست! خودم مراقبتم عزیزم!»
میفهمیدم دلواپسیهای اهل این خانه بهخصوص مصطفی عصبیاش کرده و من هم میخواستم ثابت کنم تنها #عشق من سعد است که رو به همه از #همسرم حمایت کردم :«ما فقط اومده بودیم سفر تا سعد #سوریه رو به من نشون بده، نمیدونستیم اینجا چه خبره!»
💠 صدایم از شدت گریه شکسته شنیده میشد، مصطفی فهمیده بود به بهای عشقم خودزنی میکنم که نگاهش را به زمین کوبید و من با همین صدای شکسته میخواستم جانمان را نجات دهم که مظلومانه قسم خوردم :«بخدا فردا برمیگردیم #ایران!»
اشکهایم جگر سعد را آتش زده و حرفهایم بهانه دستش داده بود تا از مخصمه مصطفی فرار کند که با سرانگشتش #اشکم را پاک کرد و رو به من به همه طعنه زد :«فقط بخاطر تو میمونم عزیزم!»
💠 سمیه از درماندگیام به گریه افتاده و شوهرش خیالش راحت شده بود میهمانش خانه را ترک نمیکند که دوباره به پشتی تکیه زد، ولی مصطفی رگ دیوانگی را در نگاه سعد دیده بود که بیهیچ حرفی در خانه را از داخل قفل کرد، به سمت سعد چرخید و با خشمی که می-خواست زیر پردهای از صبر پنهان کند، حکم کرد :«امشب رو اینجا بمونید، فردا خودم میبرمتون #دمشق که با پرواز برگردید تهران، چون مرز #اردن دیگه امن نیست.»
حرارت لحنش به حدی بود که صورت سعد از عصبانیت گُر گرفت و نمیخواست بازی بُرده را دوباره ببازد که با سکوت سنگینش تسلیم شد. با نگاهم التماسش میکردم دیگر حرفی نزند و انگار این اشکها دل سنگش را نرم کرده و دیگر قید این قائله را زده بود که با چشمانش به رویم خندید و خیالم را راحت کرد :«دیگه همه چی تموم شد نازنین! از هیچی نترس! برمیگردیم #تهران سر خونه زندگیمون!»
💠 باورم نمیشد از زبان تند و تیزش چه میشنوم که میان گریه کودکانه خندیدم و او میخواست اینهمه دلهره را جبران کند که با مهربانی صورتم را نوازش کرد و مثل گذشته نازم را کشید :«خیلی اذیتت کردم عزیزدلم! اما دیگه نمیذارم از هیچی بترسی، برمیگردیم تهران!»
از اینکه در برابر چشم همه برایم خاصه¬خرجی میکرد خجالت میکشیدم و او انگار دوباره عشقش را پیدا کرده بود که از چشمان خیسم دل نمیکَند و #عاشقانه نگاهم میکرد. دیگر ماجرا ختم به خیر شده و نفس میزبانان هم بالا آمده بود که برایمان شام آوردند و ما را در اتاق تنها گذاشتند تا استراحت کنیم.
💠 از حجم مسکّنهایی که در سِرُم ریخته بودند، چشمانم به سمت خواب خمیازه میکشید و هنوز خوابم نبرده بود که با کابوس #خنجر، پلکم پاره میشد و شانهام از شدت درد غش میرفت.
سعد هم ظاهراً از ترس اهل خانه خوابش نمی¬برد، کنارم به دیوار تکیه زده و من دیگر میترسیدم چشمانم را ببندم که دوباره به گریه افتادم :«سعد من میترسم! تا چشمامو میبندم فکر میکنم یکی میخواد سرم رو ببره!»
💠 همانطور که سرش به دیوار بود، به سمتم صورت چرخاند و همچنان در خیال خودش بود که تنها نگاهم کرد و من دوباره ناله زدم :«چرا امشب تموم نمیشه؟» تازه شنید چه میگویم که به سمتم خم شد، دستم را بین انگشتانش گرفت و با نرمی لحنش برایم لالایی خواند :«آروم بخواب عزیزم، من اینجا مراقبتم!»
چشمانم در آغوش نگاه گرمش جا خوش کرد، دوباره پلکم خمار خواب شد و همچنان آهنگ صدایش را میشنیدم :«من تا صبح بالا سرت میشینم، تو بخواب نازنینم!» و از همین ترنم لطیفش خوابم برد تا هنگام #سحر که صدایم زد.
💠 هوا هنوز تاریک و روشن بود، مصطفی ماشین را در حیاط روشن کرده، سعد آماده رفتن شده و تنها منتظر من بود. از خیال اینکه این مسیر به خانهمان در تهران ختم میشود، درد و ترس فراموشم شده و برای فرار از جهنم #درعا حتی تحمل ثانیهها برایم سخت شده بود.
سمیه محکم در آغوشم کشید و زیر گوشم #آیتالکرسی خواند، شوهرش ما را از زیر #قرآن رد کرد و نگاه مصطفی هنوز روی صورت سعد سنگینی میکرد که ترجیح داد صندلی عقب ماشین پیش من بنشیند...
#ادامه_دارد
✍️نویسنده: #فاطمه_ولی_نژاد
@Modafeaneharaam
ختم #صلوات به نیت:🔰
#شهید_رسول_خلیلی🌹
هدیه به حضرت زهرا (سلام الله علیها) و مولا امیرالمومنین علیه السلام و برای سلامتی و تعجیل در ظهور امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)🌺
مهلت: تا فردا شب ساعت۲۱
تعداد صلواتهای خود را به آیدی زیر بفرستید👇
@Ahmad_mashlab1115
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 استوری | حاج قاسم سلیمانی: ما صحنهای با قابلیت و جامعیت، و ماندگارتر و پر تاثیر تر از دفاع مقدس، در بعد تربیتی و تربیت اخلاقی و رفتاری و حتی ادارهی جامعه مثل دفاع مقدس نداریم، این یک استثنا است.
@Modafeaneharaam
#عاقبتتان_بخیر
گریان شدم کنار کسی که حرم نرفت
درحیرتم به کار کسی که حرم نرفت
دارم نگاه حسرت و تصویر کربلا
این است روزگار کسی که حرم نرفت
دیدی که اربعین همه رفتند و مانده بود
هیات در انحصار کسی که حرم نرفت
دیدی میان هیات ما هم نشسته بود
زهرا به انتظار کسی که حرم نرفت
دیدی به اربعین همه ما را شناختند
با نام مستعار کسی که حرم نرفت
شکرخدا که رونق هیات همه بپاست
عمری در اختیار کسی که حرم نرفت
درپای روضه ها به هوای غمت حسین
هر هفته شد قرار کسی که حرم نرفت
عمری نموده ام سَرِ تعظیم بر درت
گشتم طلایه دار کسی که حرم نرفت
مجنون بگو دمی تو ز احوال زائران
آن هم به حال زار کسی که حرم نرفت
#نــوكـــر_نـوشـــت:
#حـسین_جـان💔
به سفر رفتی و عشاق تو گیسو کندند
در فراق تو عجب سلسله ها برهم خورد
#صلي_الله_عليڪ_ياسيدناالمظلوم_ياابا_عبدالله_الحسين
سلام عليكم و رحمة الله،صبحتون بخير، روزتون معطر بنام #خامس_آل_عبا
#به_یاد_شهید_مدافع_حرم_رضاکارگربرزی
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد_و_عجل_فرجهم
@Modafeaneharaam
💌 امام صادق(ع) فرمودند «به خداوند امید داشته باش، امیدی که تو را بر معصیت و گناه، گستاخ نسازد و از او بترس، ترسی که تو را از رحمتش ناامید نکند»
@Modafeaneharaam