eitaa logo
نردبان فقاهت
4.5هزار دنبال‌کننده
1.4هزار عکس
40 ویدیو
88 فایل
رضاحسینی ارتباط با ادمین @Rezahosseini7575 انتشار مطالب حوزوی، دروس خارج فقها، ادبیات، اصول، فقه
مشاهده در ایتا
دانلود
و و و معتقدند که هیچ تعریف جامع و مانعی وجود ندارد و تعاریف از باب شرح اسم (=شرح الإسمی) هستند زیرا که به کنه و بن اشیاء علم نداریم و تنها خداوند است که تعریف حقیقی آن ها را می داند . @Nardebane_feghahat
وجود مشترک معنوی یا لفظی؟ .ogg
325.5K
✅ آیا خداوند در وجود با ما است یا لفظی؟ ✔️ پاسخ استاد میلانی @Nardebane_feghahat
4_6044283668657080588.ogg
434.6K
❓سوال: تقسیم علت به تامه و ناقصه از دید شما ، تقسیم کاملی است ؟! و آیا درست است که خداوند علت تامه عالم است ؟! و‌ اگر نباشد، میشود علت ناقصه؟ ✅ پاسخ از استاد شیخ حسن @Nardebane_feghahat
✅ آیت الله شیخ محمد سند : 🔹 «آقاضیاء عراقی در نجف در تدریس حرف اول را می زد ... در بسیار قوی بود و در ...». خواندن علوم مختلف اشکالی ندارد اما نباید در آن علوم زندانی شد! @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله سید احمد (حفظه الله تعالی): 🔹 در معقول خوب است. در رواشح سماويه در حاشيه اش بر کشی، منقول او هم خوب است. 🔸 معقولش خوب است ولی منقولش خيلی خوب نيست، در رجال خيلی قوی نيست، در حديث شناسی خيلی قوی نيست. @Nardebane_feghahat
✳️ درس استاد جلسه ۲۳ ☑️ مواد ثلاث در 🔹 مواد قضایا بر سه قسم است که عبارتند از ، و . 🔸 یعنی هر مفهومی را که که موضوع قرار می دهیم و وجود را بر آن حمل می کنیم، نسبتی که بین آنها وجود دارد از سه قسم بیشتر نیست ، زیرا یا وجوب برای موضوع ضرورت دارد و یا امتناع ضرورت دارد و یا هیچ کدام بر آن ضرورت ندارد. 🔹 حصر مزبور عقلی است . @Nardebane_feghahat
✳️ کلام و فلسفه در میراث شیخ انصاری ✔️ آیت الله سید احمد : 🔹 از لابلای کتابهایی که از مرحوم فعلا در دسترس ما هست، نمی‏توان خیلی روشن حکم کرد که ایشان در مسائل کلامی دارای مکتب خاص فکری بوده ‏اند. البته یک نکته را باید توضیح داد - و همین نکته هم از بهترین مزایای شیخ است - و آن این که ایشان در خلال نوشته ‏های فقهی و اصولی خود، هیچ گاه تا آنجایی که ما خبر داریم از بحث اصولی خارج نشده و اصالت آن را حفظ کرده‏ اند. 🔸 در بحث های اصولی، مناسبتهای مختلفی هست که خیلی از علما و اصولیان و فقها به اندک مناسبتی از بحث اصلی خارج شده و وارد بحثهای کلامی و یا فلسفی شده ‏اند، در صورتی که مرحوم شیخ انصاری در کتابهای خود چه فقه و چه اصول، به کلی سعی داشته ‏اند حتی از استعمال اصطلاحات کلامی احتراز کنند، لذا ما نمی‏توانیم درست حکم کنیم که ایشان آیا در این رشته از علوم اسلامی دارای اندیشه ‏های خاصی بوده‏ اند یا خیر؟ 🔹 هم در حکم همان مسائل کلامی است و ظواهر امر در اینجا مثل همان بحث، نمی‏توان از خلال نوشته ‏های ایشان مشخص کرد که ایشان در مسائل فلسفی دارای تخصص بوده ‏اند یا خیر؟ و عرض شد که از مزایای مهم ایشان این است که بحثهای اصولی را به بحثهای فلسفی و کلامی خلط نکرده ‏اند لیکن شواهد تاریخی در دست هست که ایشان با مسائل فلسفی آشنا بوده‏ اند. این موارد اگر چه در شرح حالهایی که از شیخ انصاری نوشته شده کمتر منعکس شده، اما ظاهرا اصل مطلب مسلم است. 🔸 استاد بزرگوارمان مرحوم آیت الله العظمی آقای نقل می‏فرمودند از مرحوم آقای شیخ اسد الله زنجانی که از علمای کاظمین بودند و از شاگردهای مرحوم میرزای شیرازی بزرگ، ایشان از استادشان مرحوم شیرازی یعنی مرحوم مجدد شیرازی، و ایشان هم از استادشان مرحوم شیخ انصاری که: مرحوم شیخ در جلسه‏ ای که بودیم توصیه می‏کردند به ما که شما یک دوره معقول را بخوانید، و مطلع باشید از مسائل معقول. و آنگاه فرمودند: من در مدتی که در کاشان اقامت داشتم و خدمت مرحوم می‏رفتم، از ایشان درخواست کردم که به من فلسفه درس بدهند. ایشان بخاطر گرفتاریهای فراوان امتناع کردند، و فرمودند من شخصی را به شما معرفی می‏کنم که به شما فلسفه درس بدهد، و آدرس منزل او را دادند. 🔹 مرحوم شیخ فرمودند: من رفتم به آن آدرس در زدم. شخصی بیرون آمد که هیئت دراویش داشت، وقتی که چشمش به من افتاد تعجب کرد، من در هیئت علما و ایشان با هیئت دراویش! من گفتم: آخوند ملا احمد من را فرستادند. اسم‏ ایشان را که بردم تعجب ایشان کم شد و گفت: خوب، بفرمائید. گفتم من از ایشان درس فلسفه خواستم، ایشان بخاطر گرفتاریهایشان قبول نفرمودند، و گفتند بیایم اینجا که شما یک دوره فلسفه به من درس بدهید. گفت: من فعلا حال ندارم برای این کارها، لیکن چون آخوند فرموده ‏اند، من یک دوره مثنوی ملای روم را برای شما می‏گویم و در ضمن آن، یک دوره فلسفه و حکمت را هم می‏گویم. 🔸 مرحوم شیخ می‏ فرماید: آن مدت که من کاشان بودم، نزد همان شخص یک دوره مثنوی را خواندم و در همان حال یک دوره مسائل حکمت و معقول را فرا گرفتم. البته قضایای دیگری هم در این باره نقل شده است. اگر این قسمت مطلب تأمل بشود، شاید بتوان گفت: اینکه مرحوم شیخ در مسائل عرفان و سلوک عملی هم توجهاتی داشتند، احتمالا اساس آن به همین سفر ایشان به کاشان برمی‏گردد... 📚 خارج فقه ۹۲-۹۱ جلسه ۱۲ @Nardebane_feghahat
✔️ استاد شهید مرتضی مطهری (ره): 🔹 یعنی چه؟ یعنی آنچه ممتنع نیست. ما می گوییم: فلان شی ء ممکن است یا ناممکن؟ اگر گفتیم «ناممکن است» در عرف به چه معنی است؟ «ناممکن است» یعنی محال است. پس ممکن به معنی عام نقطه ی مقابل «ممتنع» است. یک امر ضروری و واجب را هیچ وقت نمی گوییم ناممکن است. اگر بگوییم آیا ممکن است یا ناممکن، می گویید: ممکن است؛ و نه تنها ممکن است که واجب هم هست. پس ممکن به این معنا یعنی ناممتنع، که آن ناممتنع اعم است از آنکه ضروری باشد یا ضروری نباشد، پس شامل واجب و ضروری هم می شود. این همان امکان عام است. 🔸 : فلاسفه این را در یک معنی دقیق تری به کار بردند و آن را از معنای عام (یعنی از اصطلاح عام مردم) به اصطلاح خاص یعنی اصطلاح علمی آوردند. آنها بعد از اینکه به اینجا رسیدند که برای هر شیئی یکی از این سه حالت قابل فرض است: 1⃣ یا وجودش ضروری است 2⃣ یا عدمش ضروری است 3⃣ یا نه وجودش ضروری است و نه عدمش. آمدند آن چیزی را که نه ممتنع است و نه واجب، «ممکن» نامیدند. پس «ممکن» نه این است که فقط ممتنع نیست بلکه یک قید دیگر هم دارد و آن این است که واجب هم نیست. لهذا در اصطلاح خاص یعنی اصطلاح فلاسفه، دیگر به خدا نمی گویند «ممکن الوجود». شریک الباری را می گویند «ممتنع الوجود» ، خدا را می گویند: «واجب الوجود» ، مخلوقات عالم را می گویند «ممکن الوجود». 🔹 منطقیین به این تعبیر می گویند که سلب ضرورت است از طرف مخالف، و سلب ضرورت است از دو طرف. وقتی در اصطلاح عام می گوییم این شی ء ممکن است، یعنی طرف مخالفش ضروری نیست، چون هر ممتنعی جهت خلافش ضروری است. 🔸 ولی در امکان خاص سلب ضرورت از هر دو طرف می شود: طرف موافق و طرف مخالف. 📚 مجموعه آثار شهید مطهری ج10 ص137 @Nardebane_feghahat
🔹 «جوهر فرد» يا «جزء لايتجزأ» یک اصطلاح فلسفی و كلامی است که همان كوچك‌ترين جزء تشكيل دهنده جسم می‌باشد. 🔸 اين مبحث از دوران يونان باستان مطرح بوده و یک موضوع اختلافی بین متكلمین و فلاسفه محسوب می‌شود. @Nardebane_feghahat
✅ درس بدایة الحکمة استاد منتظری مقدم ✔️ سبق و تقدم بالعلیه 🔸 عبارت است از اینکه علت تامه بر وجود معلول سبق بالعلیه دارد، و به علت تامه سابق بالعلیه و به وجود معلول لاحق بالعلیه می گویند.  🔹 البته این نکته روشن است که در سبق و لحوق علّی، سبق و لحوق زمانی ندارند، چرا که محال است وجود معلول از وجود علت متأخر زمانی باشد. @Nardebane_feghahat
✔️ درس بدایة الحکمة استاد فیاضی 🔹 یکی از اقسام سبق، «سبق بالطبع» است که سبق علت ناقصه به معلول است که علت ناقصه سابق و معلول آن لاحق می شود. 🔸 مراد از علت ناقصه چیزی است که معلول، در وجودش به آن احتیاج دارد ولی آن نمی تواند تمام نیاز معلول را برطرف کند. به عبارت دیگر اگر معلول بخواهد موجود شود حتما باید علت ناقصه ی آن هم باشد ولی این دلیل نمی شود که اگر علت ناقصه باشد معلول هم موجود شود. مانند اینکه برای داشتن سه باید دو هم باشد ولی کافی نیست بلکه باید یک هم به آن ضمیمه شود. بنا بر این دو تقدم بر سه دارد. 🔹 علت ناقصه به معنای اجزاء علت تامه است و حتی اگر یک جزء از علت تامه کمتر شود همه علت ناقصه می شوند. @Nardebane_feghahat
🔸 و نُقل عن صاحب الجواهر أنه: ما بُعث محمد إلّا بإبطال الفلسفة. 📚 أبواب الهدى، للميرزا مهدي الاصفهاني ص143 ومستدرك السفينة، ج8 ص302 @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله سید محمد باقر سیستانی: 🔸 أن قاعدة (الواحد لا يصدر إلّا عن واحد) غير تامّة، والاحتجاج عليها باعتبار التسانخ بين العلة والمعلول غير صحيح. 📚 مباني الأصول ج1 ص20 @Nardebane_feghahat
✅ هرکس معتقد به قدم عالم باشد، کافر است ✔️ علامه حلی (قدس سره): 🔸 من اعتقد قدم العالم فهو كافر بلا خلاف؛ لأنّ الفارق بين المسلم و الكافر ذلك، وحكمه في الآخرة حكم باقي الكفار بالإجماع. 📚 أجوبة المسائل المهنائية، ص٨٩ @Nardebane_feghahat
🔹 قضیه به اعتبار این که بر اصل وجود یا عدم چیزی دلالت کند یا بر وجود چیزی برای چیز دیگر، دو قسم پیدا می‌کند: ۱. قضیه هلیه بسیطه ۲. قضیه هلیه مرکبه 🔸 در قضیه هلیه بسیطه، مطلوب، وجود شیء و یا عدم آن است؛ یعنی حکم می‌شود به وجود چیزی و یا عدم آن. مانند: «الله موجود است» و «عنقا موجود نیست». این قضیه بدان سبب که مطلوب در آن، وجود شیء است، و وجود مطلق، بسیط است، «قضیه هلیه بسیطه» نامیده می‌شود. 🔹 ولی در قضیه هلیه مرکبه، مطلوب، اتصاف موضوع به وصفی و یا نفی آن وصف است؛ یعنی به ثبوت چیزی برای چیزی و یا نفی چیزی از چیز دیگر حکم می‌شود. مانند: «زید نویسنده است» و «زید نویسنده نیست». این قضیه بدان دلیل که مطلوب در آن، وجودِ مقیَّد است؛ یعنی موضوع متصف به وصفی است، «قضیه هلیه مرکبه» نامیده می‌شود. 🔸 قضیه هلیه مرکبه فرع بر قضیه هلیه بسیطه است؛ زیرا به مقتضای قاعده عقلی: «ثبوتُ شئٍ لشئٍ فرعُ ثبوت مُثبَت لَه» تا وجود چیزی معلوم نشود، مقیَّد نمودن آن به یک وصف معنا ندارد. @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله سید احمد (حفظه الله تعالی): 🔹 در معقول خوب است. در رواشح سماويه در حاشيه اش بر کشی، منقول او هم خوب است. 🔸 معقولش خوب است ولی منقولش خيلی خوب نيست، در رجال خيلی قوی نيست، در حديث شناسی خيلی قوی نيست. @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله شبیری زنجانی (مدظله العالی): 🔸 نه تنها میرزا مهدی اصفهانی وسید موسی زرآبادی(رحمة الله علیهما) بلکه امثال مرحوم آقای خمینی که فلسفه را قبول داشتند، فلسفه را برای فهم فقه مضر می‌دانستند. 🔹 عقیده این جانب نیز همین است؛ مرحوم والد که با آقای خمینی هم بحث بود، می‌گفت که آقای خمینی فلسفه را در فقه و امثال این ها داخل نمی‌کرد و با مسائل فقهی، خیلی عرفی برخورد می‌کرد. 🔸 فلسفه ممکن است در کلام و برخی جاهای دیگر نافع باشد، لکن در باب فقه اگر مضر نباشد، نافع نیست. با مباحث فلسفی آشنا شوید ولی در فقه دخالت ندهید. 📚جرعه‌ای از دریا ج3 ص652 @Nardebane_feghahat
✔️ آیت الله سید احمد (حفظه الله تعالی): 🔹 در معقول خوب است. در رواشح سماويه در حاشيه اش بر کشی، منقول او هم خوب است. 🔸 معقولش خوب است ولی منقولش خيلی خوب نيست، در رجال خيلی قوی نيست، در حديث شناسی خيلی قوی نيست. @Nardebane_feghahat
✔️ استاد غلامرضا فیاضی: 🔸 گفتیم: ماهیّت تقسیم می شود به جوهر و ۹ مقوله از عرض. علامه در توضیح اقسام جوهر می‌فرماید: «جوهر» در تقسیم اولیه به پنج نوع تقسیم می شود. البته جوهر تقسیمات دیگری هم دارد که به عنوان تقسیم ثانویه به حساب می آیند. این پنج نوع عبارتند از: ماده، صورت، جسم، نفس و عقل. 🔹 حصرِ جوهر در این پنج نوع، عقلی نیست بلکه این‌ها از طریق استقراء به دست آمده است. فلاسفه، تمام برهان‌هایی در مورد انواع جوهر اقامه شده است را جمع کرده‌اند و به همین پنج مورد رسیده‌اند. بنابراین کسی ممکن است در بعضی از این برهان‌ها خدشه کند و تعداد آنها را کمتر کند و یا اینکه برای نوع دیگری نیز برهان اقامه کند و به آن پنج مورد اضافه کند. @Nardebane_feghahat
✔️ انزوای اختیاری یا تبعید اجباری؟ 🔸 معروف شده که ملاصدرا به کهک تبعید شده است، درحالی‌که ظاهراً دلیل متقنی در این مورد نداریم. نه در کتب خودِ ملاصدرا چنین مطلبی مشاهده می‌شود و نه دلیل قابل اعتمادی در این زمینه وجود دارد.   🔹 برخی از معاصرین این مطلب را مطرح نمودند، در حالی‌که خود ملاصدرا در مقدمه اسفار -ضمن شکایت از زمانه خود- می‌گوید: «فألجأنی خمودُ الفِطنة و جمود الطبیعة لمعاداة الزمان و عدمِ مساعدة الدوران إلی أن انزوَیتُ فی بعض نواحی الدیار...» 📚 اسفار ج1 ص6 🔸 شاید این عبارت در «انزوای اختیاری» ظهور بیشتری داشته باشد تا «تبعید اجباری»! @Nardebane_feghahat
هدایت شده از نردبان فقاهت
✔️ آیت الله سید احمد (حفظه الله تعالی): 🔹 در معقول خوب است. در رواشح سماويه در حاشيه اش بر کشی، منقول او هم خوب است. 🔸 معقولش خوب است ولی منقولش خيلی خوب نيست، در رجال خيلی قوی نيست، در حديث شناسی خيلی قوی نيست. @Nardebane_feghahat
هدایت شده از نردبان فقاهت
✔️ آیت الله سید احمد (حفظه الله تعالی): 🔹 در معقول خوب است. در رواشح سماويه در حاشيه اش بر کشی، منقول او هم خوب است. 🔸 معقولش خوب است ولی منقولش خيلی خوب نيست، در رجال خيلی قوی نيست، در حديث شناسی خيلی قوی نيست. @Nardebane_feghahat
✔️ استدلال اشاعره بر ازلی بودن صفات 🔹 اشعری‌ بر ازلی‌ بودن‌ِ صفات‌ چنین‌ استدلال ‌می‌کند که‌ اگر هریک‌ از این‌ صفات‌ ازلی‌ نباشد، ذات‌ِ قدیم‌ِ ازلی‌ به‌ سلب‌ِ صفت‌ یعنی‌ ضدّ آن‌ موصوف‌ خواهد بود و این‌ به‌ معنی‌ ازلی‌ بودن‌ ضدّ است‌. در این‌ صورت‌ آن‌ ضد - با وصف ازلی‌بودن- نمی‌تواند از میان‌ برود و صفت‌ جای‌ آن‌ را بگیرد، زیرا آنچه‌ قدیم‌ و ازلی‌ است‌، فناپذیر نیست‌. @Nardebane_feghahat